شنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۵۸
گفت وگو با يك گروه تعزيه خوان
تعزيه هم ماشيني شده ...
بيست سال پيش خود من روزي سه مجلس تعزيه مي خواندم و صدايم هم هيچ مشكلي پيدا نمي كرد. اما از وقتي ابزار صوتي جديد متداول شده است، ديگر ناچار به استفاده هستيم، چون گوش مردم عادت كرده است 
جوان تر بودم و علي اكبر خواني مي كردم...وقتي به صحنه شهادت حضرت علي اكبر رسيديم، آقاي شاهرخي طبق نسخه از پشت به من لگد زد... افتادم و كتفم به چارچوب در خورد و شكست... تا چهل روز نمي توانستم دستم را تكان بدهم...
اميد پارسانژاد
005718.jpg

خب! آقا جمال(شهيد خوان)، چند سال است كه تعزيه مي خوانيد؟
۳۵ سال.
چند سالتان است؟
۴۵ سال، من از ده سالگي شروع كردم.
اولين باري كه تعزيه خوانديد را به خاطر مي آوريد؟
من بچه روستاهاي طالقان هستم، در روستاي خودمان يك هيات جوانان تشكيل داده بوديم، همه كمتر از ۱۳ يا حداكثر ۱۴ سال سن داشتيم. اولين بار تعزيه را آنجا و با اين بچه ها شروع كردم. خدا رحمت كند، يك آقاي يوسفي بود كه بچه خواني را با او شروع كردم. بعد با برادرم علاءالدين قاسمي كه در حال حاضر در تعزيه ايران داراي شهرت است، ادامه دادم. ۱۵ سالم بود كه به تهران آمدم. در چهارراه عباسي تكيه اي بود كه تعزيه هفتگي داشتيم و زير نظر آقايي به نام شاهرخي (كه يادش بخير باد) كار مي كرديم. بعد از ۵-۴ سال رفتم خدمت استاد هاشم فياض. الان ۲۷ سال است كه در خدمت ايشان هستم. آقاي فياض در حال حاضر حدود ۹۵ سال سن دارد و از اساتيد بزرگ تعزيه است. شايد بتوان همه تعزيه خوان هاي فعلي ايران را مديون ايشان دانست و گفت كه ايشان نسبت به همه سمت استادي دارند. داور بيشتر جشنواره هاي سنتي و تعزيه ايشان هستند. چند سال در خدمت آقاي فياض در تالار محراب تعزيه خوانديم. در جشنواره هاي مختلف و در مراسم دهه فجر يا براي شهرداري ها در پارك ها و فرهنگسراها اجراي تعزيه داشتيم. در سال ۱۳۷۱ هم در جشنواره اي كه در شهر اونيون فرانسه برگزار مي شد شركت كرديم.
(دخترك شيريني كنار او مي نشيند، به چهره اش كه نگاه مي كنم، آشنا به نظرم مي آيد) اين همان دختر خانمي نيست كه سكينه شده بود؟
چرا! اين مينا خانم فرزند يكي از دوستان ما به اسم آقاي ميراني است. حدود دو سال است كه وارد كار تعزيه شده است. خيلي علاقه مند بود و ما هم كار را به او ياد داديم. پدرش هم علاقه داشت و به اوآموزش داد.
شبيه خواني توسط دختربچه ها سابقه دارد؟
خيلي كم، خيلي كم.
خب! آقاي آبادي (مخالف خوان)، شما چند سال است كار تعزيه مي كنيد؟
حدود سي سال.
شما اهل كجا هستيد؟
من اهل تفرش هستم و از بچگي عاشق تعزيه بودم. به خاطر علاقه اي كه به مخالف خواني داشتم مخالف خوان شدم - اگر امام حسين(ع) قبول كند ان شاءالله - الان حدود ده سال است كه در تهران در خدمت جناب آقاي هاشم فياض هستيم. من به شاگردي ايشان افتخار مي كنم چون آقاي فياض مخالف خوان بي نظيري بودند و در تعزيه بسيار كاردان و هنرمند هستند.
قديمي ها تعريف مي كنند كه براي مخالف خوان ها گاهي مشكلات عجيبي هم پيش مي آمده است. يعني تماشاچيان، نمايش را باور مي كردند و متعرض مخالف خوان ها مي شدند، واقعا اينطور بود؟
قديم ها، عقيده مردم خيلي محكم بود. وقتي مخالف خوان روي صحنه مي رفت، مردم واقعا از او بدشان مي آمد. براي خود من هم اتفاق افتاده است، يك بار در تعزيه حضرت حمزه و يك بار هم در تعزيه طفلان مسلم...
(آقاي قاسمي، شهيد خوان) در خود تعزيه هم گاهي مشكلاتي پيش مي آيد... جوان تر بودم و علي اكبرخواني مي كردم... يك شب يك بنده خدايي ما را دعوت كرد كه در خانه اش تعزيه بخوانيم. رفتيم و ديديم كه چند اتاق تو در تو را باز كرده است تا ما برايش تعزيه بخوانيم. لباس پوشيديم و مشغول شديم... من علي اكبر شده بودم... آقاي شاهرخي مخالف خوان بود... وقتي به صحنه شهادت حضرت علي اكبر رسيديم، آقاي شاهرخي طبق نسخه از پشت به من لگد زد... افتادم و كتفم به چارچوب در خورد و شكست... تا چهل روز نمي توانستم دستم را تكان بدهم... ۲۵ سال از آن روز مي گذرد...
(به دخترك رو مي كنم) خب! مينا خانم، چطوري؟
خوبم!
005715.jpg

كلاس چندمي؟
دوم ابتدايي.
نقش چه كسي را الان خواندي؟
نقش سكينه.
چه چيزهايي را ياد گرفته اي كه بخواني؟
الان «سپهسالار لشكر»، «عموي بي قرينه»، «سكينه علي اكبر...»
امروز گريه ات هم گرفت؟
بله!
واقعا گريه ات گرفت يا جزو نقشت بود؟
راست راستي گريه ام گرفت.
تعزيه را خيلي دوست داري؟
بله.
از كي دوست داشتي تعزيه بخواني؟
از موقعي كه بابا مي خواست تعزيه بخواند، من هم بهش گفتم بابا به من تعزيه ياد بده تا سكينه بخوانم. بعدش بابام به عمو سيد داوودم (شبيه خوان ابوالفضل) گفت به مينا تعزيه ياد بده، بعد او هم ياد داد و من ياد گرفتم.
اولين بار كي تعزيه خواندي؟ يادته؟
اولين بار... همين جا خواندم.
خجالت نمي كشيدي؟ نمي ترسيدي كه اشتباه بخواني؟
نه!... (دخترك ديگري هم مي آيد) اين دختر دايي  ام است.
تو هم دوست داري تعزيه بخواني؟
مي خوانم!
بارك الله! تو چند سالت است؟
هشت سالم است.
تو چي بلدي بخواني؟
«سكينه علي اكبر»، «سپهسالار لشكر» و «سكينه عباس»
اسمت چي بود؟
ريحانه حسينعلي خاني.
خب ! آقاي قاسمي، نسخه هايي كه استفاده مي كنيد از كجا آمده و كدام نسخه  هاست؟
بيشتر نسخه هاي ما «مير عزا» و «مير غم» است. نسخه ها فراوان است. از قزوين، طالقان يا تهران. اينها متن هاي تقريبا مشابهي است كه در بعضي اشعار يا صحنه ها با هم فرق دارد. اين تفاوت ها در اجرا مشخص مي شود. مثلا در ابتداي تعزيه ابوالفضل، در بعضي نسخه ها خندق كني است و در بعضي آب آوردن. در آغاز نسخه هاي قزوين، حضرت امام حسين (ع)، ابوالفضل رامي فرستند كه از فرات آب بياورد، اما در نسخه هاي تهران، مجلس با خندق كني شروع مي شود.
005721.jpg

و مال شما كدام است؟
مال ما تهران است، از «مير عزا».
كدام شهرهاي ايران در تعزيه صاحب نام و صاحب سبك هستند؟
تهران، قزوين، طالقان، تفرش، اراك، اصفهان، كاشمر، كاشان و جاهاي ديگري كه حالا حضور ذهن ندارم.
شما انجمن يا كانوني هم داريد؟
تا مدتي پيش هيچ انجمن يا تشكيلاتي نداشتيم، اما از حدود يك ماه قبل از محرم گذشته ، كانوني به نام انجمن تعزيه خوانان تهران در وزارت ارشاد، تالار وحدت تشكيل شده است. پيشكسوت هاي تعزيه در اين انجمن حضور دارند.
در حال حاضر پيشكسوتان نامي تعزيه چه كساني هستند؟
آقايان هاشم فياض، (سنگلج تهران) رضا حيدري(تفرش)، رضا لنكراني، علي ترابي (فراهان)، اسماعيل محمدي(نويس تفرش)، اخوي خودم علاءالدين قاسمي (طالقان)، محمد رضايي (تهران)، تقي عزيزي(تفرش)، زينال خالقي و...
اين ابزار صوتي جديد، ميكروفن و بلندگو و... چه تاثيري بر تعزيه خواني گذاشته است؟شما گفتيد كه تعزيه خواني را بيش از سي سال پيش شروع كرده ايد و بنابراين تجربه قبل از متداول شدن اين ابزار صوتي را هم داريد... لابد شنيده ايد كه بعضي قديمي ها معتقدند وقتي ميكروفن نبود، تعزيه حال و هواي ديگري داشت.
صد در صد! ببينيد، تعزيه هم مثل همه چيز ديگر ماشيني شده است. بيست سال پيش خود من روزي سه مجلس تعزيه مي خواندم و صدايم هم هيچ مشكلي پيدا نمي كرد. اما از وقتي ابزار صوتي جديد متداول شده است، ديگر ناچار به استفاده هستيم، چون گوش مردم عادت كرده است و بدون بلندگو ديگر مردم از ما نمي پذيرند، اما خب! استفاده از اين ابزار به جنبه هنري تعزيه خيلي آسيب زده است. اينها خيلي دست و پاگير شده است. صحنه هايي هست كه در آن تعزيه خوان بايد هم نسخه را به دست بگيرد، هم پرچم، هم شمشير، هم سپر و هم ميكروفن!
اين لباس تعزيه كه زره و كلاه خود فلزي و پرهاي رنگي را شامل مي شود، از كي متداول شد؟
خيلي سال است، شايد از زمان ناصرالدين شاه . خيلي قديمي است و ما آغاز به كارگيري آن را به ياد نداريم. اين زره و كلاه خود با دست ساخته مي شود و بسياري تعزيه خوان ها هستند كه هم تعزيه مي خوانند و هم زره مي بافند و كلاه خود درست مي كنند.
چند فرزند داريد؟
دو فرزند دارم. يك پسر و يك دختر كه هر دو بزرگ هستند. پسرم سرباز است...
به تعزيه خواني علاقه دارد؟
بله، مخالف خوان است.
آقاي آبادي! چه شد كه شما به مخالف خواني علاقه مند شديد؟
از بچگي به تعزيه خيلي علاقه مند بودم. دوست داشتم موافق خواني كنم. مادرم هم دوست داشت. يادم مي آيد به مادرم گفتم برايم يك نسخه بگير تا تعزيه خواني ياد بگيرم، رفت و نسخه  ام ليلا برايم گرفت. در نزديكي منزل ما حسينيه اي بود به اسم تكيه خلجان. هر وقت تعزيه بود، جزو اولين آدم هايي بودم كه وارد حسينيه مي شدم، اين قدر علاقه داشتم. بعد ديدم كه صدايم براي موافق خواني مناسب نيست، اين بود كه شيفته مخالف خواني شدم. بعدها آقاي رضا حيدري كه شهادت خوان بنامي هستند و استاد من هستند ديدند كه ما آنجا در تفرش گروهي از جوان ها تشكيل داده ايم و تعزيه مي خوانيم، مرا به كار دعوت كردند و من به گروه ايشان وارد شدم. به اتفاق اين گروه به تهران هم مي آمديم و تعزيه اجرا مي كرديم. البته درزمينه مخالف خواني، آقاي فياض حرف اول را مي زدند. بسياري از ظرايف مخالف خواني در تعزيه از ابداعات همين آقاي فياض است. بسياري از حركات و شيوه هاي نمايشي از جمله قسمت هاي طنز در بعضي مجلس ها را ايشان ابداع كرده است. حدود ده سالي هست كه در خدمت ايشان هستم و كسب فيض مي كنم.
قدري درباره اين قسمت هاي طنز درتعزيه بيشتر توضيح بدهيد. در كدام تعزيه ها و در كدام قسمت هاست.
005712.jpg

در بعضي تعزيه ها، وقتي يك يا دو ساعت از مجلس خوانده مي شود، قسمت كوتاه خنده آوري اجرا مي كنند كه حال و هواي تماشاچي را قدري تغيير مي دهد و البته حقارت اشقياء را هم نمايان مي كند. مثلا در تعزيه طفلان مسلم، حارث در هنگام غذا خوردن يا گفت وگو با زنش يا وقتي خسته و نااميد از جست وجوي طفلان باز مي گردد رفتار مضحكي از خودش به نمايش مي گذارد. باغبان در تعزيه حضرت امام رضا،يا يكي از شخصيت هاي تعزيه مسلم هم حالت طنز در رفتارشان هست.
دشوارترين نقشي كه براي مخالف خواني در تعزيه هاي موجود هست، كدام است؟
در اين مورد نظرات مختلفي وجود دارد. من شخصا گمان مي كنم تعزيه هايي كه در آن در داخل مجلس زره پوشي مي كنند سخت تر است. مثل تعزيه حر يا تعزيه طفلان مسلم. براي هر يك از اجزا، شعري وجود دارد كه مخالف خوان يكي يكي شعرها را مي خواند و لباس مي پوشد. براي زره، خود، خنجر، شمشير و ... شعر وجود دارد. اين صحنه ها انرژي زيادي از آدم  مي گيرد و تحرك در آنها زياد است.
كدام مجلس ها و كدام قسمت هاي تعزيه به نظر شما تاثيرگذارتر است و شما بيشتر آنها را دوست داريد؟
تعزيه هايي كه به ائمه اطهار مربوط مي شود، همه تاثيرگذارند، اما خود من تعزيه حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت امام حسين (ع) را بيشتر دوست دارم و در آنها بيشتر منقلب مي شوم. در تعزيه امام حسين وقتي شمر مي پوشم و به قتلگاه مي روم، يك نقاب سياه مي زنم، چون به شدت تحت تاثير قرار مي گيرم و خودم هم اشك مي ريزم.
گويا در قديم رسم بوده است كه تماشاچي ها نمي گذاشتند تعزيه امام حسين(ع) به پايان برسد. در واقع قبل از نمايش صحنه قتلگاه، مجلس را به هم مي زدند و به عزاداري مي پرداختند.
قديم ها همين كار را مي كردند، ولي در حال حاضر مجلس تا صحنه قتلگاه ادامه پيدا مي كند.
كدام قسمت از اشعار تعزيه ها را بيشتر دوست داريد و برايتان دلنشين است؟
رجزخواني ابوالفضل، علي اكبر، مسلم يا حّر خيلي زيباست. در مورد مخالف خوان ها هم چند بحر طويل است و اشعاري كه براي صحنه زره پوشي مي خوانند زيباست.
چند فرزند داريد؟
دو تا، يك پسر و يك دختر.
پسرتان چند ساله است؟
دوازده سالش است.
تعزيه مي خواند؟
چند مجلس خوانده است. ولي زياد جلو نمي آيد.
خجالتي است؟
تقريبا، ولي امسال چند مجلسي خوانده است... وقتي به او مي گويم بيا به تو ياد بدهم نسخه طفلان مسلم را بخواني، مي گويد زياد دوست ندارم... من هم ديدم به زور نمي شود... حالا بزرگتر كه شد، خودش تصميم مي گيرد

لقمان
005706.jpg
فرياد خش دار مرد، تكانم داد.
-«عباس!»
وسط حياط امامزاده، در لباس سرخش، پوشيده در زره و كلاه خود دور خود مي چرخيد و نعره مي زد. چهره گيرايي داشت با چشمان روشن و ريش انبوه زرد رنگ.
سپر و تيغ در دست در ميان حلقه مردمي كه به تماشاي تعزيه ايستاده بودند شمر خواني مي كرد. كلمات را گاهي شمرده و گاهي تند، اما با تسلط ادا مي كرد. حركاتش كاملا متناسب بود با آنچه مي گفت يا آنچه انجام مي داد. در پاسخ به شبيه خوان مقابل به خوبي واكنش نشان مي داد. مخالف خوان درجه يكي بود. اين بود كه تصميم گرفتم با او گفت وگو كنم، با داوود آبادي. ولي فقط همين نبود...
خيلي كوچك كه بودم، تعزيه برايم دنيايي داشت. درشهر كوچك و دور افتاده اي مثل نطنز، دهه محرم و به ويژه تعزيه هايش حادثه خيلي مهمي به حساب مي آمد.
در اين تعزيه ها، يكي از چيزهايي كه براي ما بچه ها خيلي جاذبه داشت، اسب تاختن و نمايش جنگ بود، نمايشي كه به نوعي رقص مي  مانست كه در آن حركت دست ها و شمشيرها شلوغي ميدان نبرد را تداعي مي كرد و صداي برخورد شمشير با سپر، چكاچك شمشير بود.
يك مخالف خوان داشتيم به اسم لقمان كه در كار خودش حقيقتا استاد بود و هست. دليل اين ادعا هم اين است كه از او به حقيقت مي ترسيديم. نگاه غضبناكش، صداي خش دار و گوش خراشش كه خشونت درآن موج مي زد و چالاكي اش به هنگام نمايش نبرد او را به كابوس خواب هاي كودكانه ما بدل كرده بود. از قضا، لقمان به جزئياتي كه به نمايش جان مي داد و ما بچه ها را به وجد مي آورد، خيلي توجه داشت، اين را بعدها فهميديم.
ترس از لقمان همراه من بود تا روز اول مدرسه، دبستان ما روي تپه مقابل خانه قرار داشت و من در آن روز اول مهر، بعد از خداحافظي ويژه اولين روز مدرسه با پدر و مادرم، دوان دوان تپه را بالا رفتم و به حياط دبستان« شكوفه» پا گذاشتم. غرق كنجكاوي و تماشاي شلوغي بچه ها بودم كه لقمان را ديدم. با لباس عادي آنجا ايستاده بود، بي زره و كلاه خود، داشت بچه ها را تماشا مي كرد. خشكم زد. لقمان «باباي مدرسه» ما بود.
بسياري از بچه هاي مدرسه « شكوفه»،بعدها به مدرسه هاي ديگري رفتند، از جمله خود من، اما هيچ «باباي مدرسه»اي، مهربان تر و دوست داشتني تر از لقمان پيدا نشد.
تعزيه ابوالفضل در حياط امامزاده« عين علي وزين علي» پونك تمام مي شود و شبيه خوانان براي لباس عوض كردن به نمازخانه مي روند.
شب ۲۹ صفر است و من همانجا چند دقيقه اي با آنها به گفت و گو مي نشينم، جمال قاسمي كه شبيه امام حسين (ع) شده بود، داوود آبادي كه نقش شمر را بازي مي كرد و مينا ميراني، دخترك هشت ساله ا ي كه در نقش سكينه بازي دلنشيني ارايه داد و گريه همه را درآورد طرف گفت وگو هستند.
(مينا به هنگام ايفاي نقشش بغض كرده بود و صداي گرفته و لرزانش بغض تماشاچيان را شكسته بود.)
در ميان گفت و گو،  از خاطره  لقمان يوسفي كه تعريف مي كنم، داوود آبادي او را مي شناسد و از او به استادي ياد مي  كند.
لقمان ما شهرت بين  المللي داشت و ما نمي دانستيم؟

مشكلات شمر خواني
آقاي آبادي از مشكلات مخالف خواني مي  گويد:
تعزيه حضرت حمزه سيد الشهداء را با آقاي حيدري كه از تعزيه خوانان به نام هستند و شهادت خوان هستند اجرا مي كرديم. من شبيه وحشي را به عهده داشتم. صحنه اي بود كه حضرت حمزه را به شهادت مي رساندم و بايد جايي را بازي مي كردم كه وحشي، جگر حضرت حمزه را بيرون مي آورد، يك پيرمردي از پشت با چوب حمله كرده بود كه دوستان، او را از گرفته بودند. اگر او را نمي گرفتند، فرق سرم را شكافته بود. پير مرد تحت تاثير قرار گرفته بود و مي گفت چرا حضرت حمزه را شهيد كردي؟!
يك بار هم در تعزيه طفلان مسلم كه در تفرش اجرا مي كرديم حادثه جالبي اتفاق افتاد. به صحنه اي رسيده بوديم كه من بايد سر طفلان را مي بريدم... مشغول اجراي نقش ومثلا تهيه مقدمات سر بريدن طفلان مسلم بودم كه يك آقايي كنار صحنه آمد و مرا صدا كرد... داشتم شمشير و خنجر را به هم مي ساييدم كه مثلا تيز شود... جلو رفتم... گفت: اگراينها را نكشي هرچه بخواهي به تو مي دهم، اينها را به من ببخش و گرنه... به چشمانش نگاه كردم... شوخي نمي كرد! چنان غضبناك نگاه مي كرد، كه ترسيدم... گفتم چشم...! خيلي تحت تاثير قرار گرفته بود وممكن بود كار دستم بدهد.

يك شهروند
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |