جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۷۲
حوادث
Friday.htm

گزارش
فرضيه هاي خبرنگاران
005841.jpg
تنها چهار ماه پس از كشف سه جسدي كه فرضيه قتل سريالي زنان را مطرح كرده بود كنجكاوي ساده زني در فرمانيه راز قتل هاي يك افغاني را برملا كرد. اين دو ماجرا اندك زماني بعد با اعتراف به قتل «ازبك» به هم ارتباط پيدا كرد زيرا اين تبعه افغاني زني به نام «الهام» را به قتل رسانده بود و جسدش را طناب پيچ شده درون يك گوني در بن بست لادن خيابان قبا واقع در قلهك رها كرده بود.
جسد الهام نخستين حلقه زنجيري بود كه به عنوان قتل هاي سريالي كشف شد. ماموران كلانتري قلهك موضوع را به بازپرس كشيك قتل گزارش دادند و اندكي بعد كارآگاهان پليس آگاهي ماجرا را پيگير شدند.
اما اينك پس از يك فرضيه و يك ماجراي تاسف بار و در عين حال ارتباطي كه بين اين دو به وجود آمده پيام هايي درباره قتل هاي سريالي دارد كه توجه به آنها مي تواند براي تجربه پليسي ما مفيد باشد.
وقتي جسد الهام در نخستين روزهاي آذرماه ۸۲ كشف شد و در پي آن اواخر دي ماه جسد زني طناب پيچ شده به وسيله كارگران شهرداري در حوالي بزرگراه حقاني پيدا شد به دليل مشابهت در نوع بسته بندي و علت مرگ اين فرضيه را در ذهن تداعي مي كرد كه اين دو به وسيله يك قاتل به قتل رسيده اند. اين فرضيه بر اساس تئوري  قتل هاي سريالي بناشد و با انتشار آن از سوي يك روزنامه صبح واكنش تند پليس را برانگيخت.
اما واقعيت آن بود كه اگر يكسري قتل (حداقل سه فقره) به يك شيوه و يك علت به وقوع پيوسته باشد كار پليس راحت است زيرا چنين رويه اي نشان مي دهد عامل جنايت يك نفر است و از نوع كار قاتل مي توان او را شناسايي كرد.
با اين حال پليس طرح اين فرضيه را با وجود آن كه جسد يك دختر جوان ديگر اول بهمن ماه در جنت آباد كشف و شيوه قتل و نوع رهاشدن جسد به شيوه دو جسد قبلي بود به اين موضوع توجهي نكرد.
ماجراي اين قتل ها به حاشيه رفت تا اين كه در تاريخ ۲۹ ارديبهشت  ۸۳ جسد ديگري در تهرانپارس كشف شد كه متعلق به زن ۳۰ ساله اي بود و به شيوه همان اجساد قبلي طناب پيچ شده بود. نظريه پزشكي قانوني هم مبتني بر خفگي گزارش شد.
در اين مرحله وقتي درباره استمرار اين مدل قتل ها از سرهنگ سيد جواد كشفي سؤال شد كه ارتباطي بين قتل ها مي بينيد يا خير باز هم وي مدعي شد چنين ارتباطي وجود ندارد و جسد الهام كه منجر به تشكيل پرونده جنايي شده است به دليل دستگيري يكي از اقوام وي به سرانجام خود نزديك شده است. وي تاكيد كرد الهام قرباني جنايتي خانوادگي شده و به همين دليل نمي توانيم ماجرايش را با قتل هاي ديگر مشابه بدانيم.
اما واقعيت اين است كه مردي افغاني كه در خانه اي نيمه ساز چند زن را به قتل رسانده اعتراف عجيبي كرده است. اعترافي كه اينك دو فرضيه را پيش روي هر ناظر بيروني قرار مي دهد.
در واقع اعتراف ازبك به قتل پنج نفر از آن جا جالب توجه شد و به ماجراي قتل هاي سريالي زنان كمك كرد كه وي پس از اعتراف به قتل پنجمين زن در خانه مخوف خود يكي از قربانيان را الهام معرفي كرد. يعني همان زني كه سرهنگ كشفي او را قرباني جنايتي خانوادگي دانسته بود.
با اين وضع دو مسئله به ذهن مي رسد يكي اين كه آيا ازبك به درستي به قتل الهام اعتراف كرده است؟ اگر چنين مسئله اي درست باشد بايد پرسيد چرا پليس آگاهي همان موقع نتوانست با نوع طناب پيچ شدن كه اصطلاحاً به افغاني پيچ كردن هم از اين شيوه بسته بندي ياد مي كنند رد يك افغاني را بگيرد و حالا پس از چندين قتل بايد ازبك را شناسايي كند؟
اما اگر درست نباشد و ازبك به غلط به قتل اعتراف كرده باشد اين شائبه پيش مي آيد كه آيا ممكن است در حالي كه سرهنگ كشفي خبر از قتل خانوادگي داده يك قاتل ديگر براي قتلي در قلهك پيدا شده باشد؟
با اين دو مسئله و فارغ از نتايجي كه مي توان از آن برداشت كرد به اين نتيجه كلي مي رسيم كه اگر پليس به عنوان يك فرض از همان دي ماه يا اوايل بهمن ماه به فرضيه هاي مطرح شده در مطبوعات توجه مي كرد حداقل وضع بهتري را بدون كم و كاست براي اين ماجرا مي توان متصور شد. بايد اين واقعيت را بپذيريم كه هفت يا هشت كارآگاه ويژه رسيدگي به قتل هاي تهران با حجم كارهايي كه به طور مستمر بر دوششان مي افتد وقت طرح و بررسي فرضيه هاي مختلف و به كارگيري روش هاي متعدد را ندارند.
آنها با همان امكاناتي به كار مشغولند كه در دهه ۷۰ دايره قتل پليس آگاهي به فعاليت پرداخته بود و يا در دهه ۶۰ پليس داشت،بايد حق بدهيم كه در چنين شرايطي حجم پرونده هاي موظف هر كارآگاه به شدت طاقت فرسا مي شود.
در اين وضع اگر پليس به ديده فرصت به مطبوعات و فرضيه هايش بنگرد مي تواند از يك فرصت بدون آن كه توان خاصي از خود صرف كند بهره ببرد. در واقع مي تواند تا زماني كه امكانات بيشتري براي قتل هاي تهران بگيرد از ذهن جست و جوگر و خبرنگاران بهره ببرد. اما آيا پليس از اين فرصت استفاده مي كند؟

دادگاه بدون شاهد
مرگ سزاي خيانتكار
ماجراي همسركشي حكايت غريبي از عشق ميان زنان و مرداني است كه در برهه اي از زمان براي هم مي مردند ولي كارشان به قتل يكي ختم شده است تغيير دوست داشتن به دوست نداشتن و تنفر تفاوت هاي اساسي را به همراه دارد
سينا قنبرپور
005835.jpg

«رفت كنار آينه، روژلبي قرمز را برداشت و پيچاند. روي آينه نوشت؛ اين سزاي زن جنايتكار است. بعد آمد دم در آپارتمان. لحظه اي با خود فكر كرد كه همه چيز را برداشته يا نه و بعد روي در هم نوشت؛ مرجان مرد! چهار طبقه را از پله ها تندتند ولي آرام و بي صدا پايين آمد و در كوچه پس كوچه هاي مشيريه تهران ناپديد شد.»
اين سكانسي از يك فيلم جنايي نبود. آغاز يك فصل از داستاني پليسي هم نبود. ماجرايي بود كه ظاهرش رنگ و بوي مدرني به خود گرفته بود. برخلاف آنچه اين روزها مد شده و هر كس از مادرش قهر مي كند مي رود و پسر ۱۲ - ۱۰ ساله همسايه را مي ربايد و تقاضاي ۱۰۰ ميليون تومان پول مي كند يك مد جنايي هم نيست! يك كاري است با ظاهر مدرن ولي باطني سنتي. يك همسركشي! قتل در پي يك سوءظن. خوراك فرداي ما خبرنگاران حوادث؟! اگر اشتباه نشده باشد اين پنجمين همسركشي پنج ماهه گذشته است. پنجمين مردي كه همسرش را به قتل رساند فقط ۲۱ سال داشت. حالا در اين بعدازظهر آخرين جمعه مردادماه از اين ماجراي جنايي چه چيز برايتان جالب تر و جذاب تر است؟ اين كه مردها بيشتر زنانشان را مي كشند يا اين كه زنها بيشتر شوهرانشان را مي كشند؟ كدام يك باب ميل شماست؟
اما از هر نكته جذابي بگذريم اين مسئله را نمي توانيم فراموش كنيم كه دو قتل از اين پنج قتل را جواناني مرتكب شده اند كه همين هفته گذشته براي قشر آنان جشن ملي جوانان برگزار كرده بودند. اگر مثل جايزه تمشك طلايي جايزه اي در اين جشن اهدا مي شد، «عبدالحسين» و ديگر مرد جواني كه عروس ۱۷ ساله اش را كشته بود حتماً جايزه مي گرفتند!
براي قتل هاي ناموسي
وقتي حرف همسركشي مي شود ناخودآگاه بحث قتل هاي ناموسي هم به ميان مي آيد. البته همه اين ماجراها حكايت از يك واقعيت دارد كه خشونت در كانون خانواده گسترش يافته است. پدركشي، برادركشي، زن كشي، شوهركشي و فرزندكشي.
وقتي در نيمه دوم سال ۱۳۸۲ معاون استاندار خوزستان از قتل هاي ناموسي در اين خطه خبرهايي داد جنجالي به پا كرد. اما گويا اين زن خبر نداشت در پايتخت و در جايي كه هم توسعه ارتباطات فرهنگ ها را دگرگون كرده و هم طرز تلقي هاي اجتماعي ديگرگون شده، هستند كساني كه از ماجراهاي خوزستان هم داغ تر جنايت كنند!
به هرحال عبدالحسين ۲۱ ساله، جوان خوش سيمايي كه هفتم مردادماه ۸۳ در مشيريه تهران اين بهانه را به دست ما داد تا بعدازظهر يك روز تعطيل شما را به خواندن اين مطلب سوق دهيم، مدل جديدي از انجام يك كار سنتي به شيوه اي مدرن را به نمايش درآورد.
نخستين كسي كه از اين جنايت پرده برداشت برادر مرجان ۲۰ ساله بود. او وقتي يك شبانه روز تمام با خواهرش تماس گرفت و جوابي نگرفت به آدرس آنان مراجعه كرد و ناگهان عرق سردي بر تنش نشست. روي در جمله را خواند. خواست اعتنايي نكند ولي بالاخره با حضور پليس دريافت كه خواهرش قرباني شده است.
بازپرس حسين اصغرزاده كشيك ويژه قتل تهران به همراه كارآگاهان در آپارتمان طبقه چهارم يك مجتمع در مشيريه حاضر شدند. جسد مرجان خون آلود بود و حكايت از يك درگيري با عامل جنايت داشت. پزشك متخصص قانوني هم همين  نظر را داشت. چند ضربه چاقو به بدن در حالي كه مقتول سعي به دفاع از خود را داشته است.
هيچ شي گرانبهايي سرقت نشده بود. تحقيقات محلي ظن پليس به همسركشي را قوت بخشيد زيرا همسايه ها خبر از مشاجرات مستمر اين زن و شوهر دادند. مرجان چندماه قبل به همراه شوهرش از اصفهان به تهران آمده بودند. بازپرس شعبه دوم دستور انتشار عكس شوهر جوان را صادر كرد. يك قتل ديگر در پرونده قتل هاي تهران در زير قتل هاي خانوادگي به ثبت رسيد!
مشكلي نبود. چون همه قتل ها مثل آفتابي كه پشت ابر مانده باشد پس از اندك زماني برملا مي شوند. روز هفدهم مرداد همه روزنامه ها اين خبر را منتشر كردند كه «عذاب وجدان داماد قاتل را به تسليم واداشت.» عبدالحسين روز ۱۴ مردادماه ۸۳ يعني هفت روز پس از قتل همسرش به پليس شهر سنندج مراجعه و خود را معرفي كرد.
پس از انتقال اين مرد به تهران بازپرس اصغرزاده از او بازجويي كرد. عبدالحسين برخلاف آنچه در سنندج گفته بود به وي گفت: «از قتل مرجان پشيمان نيستم!» داستاني كه عبدالحسين براي بازپرس شعبه دوم گفت شبيه همان داستاني بود كه خانعلي درباره همسرش تعريف كرده بود. شايد حتي به داستان مرگ زني كه از پنجره آپارتمان خود سقوط كرد هم شبيه بود.
اين داماد كه با جنايت لباس سفيد عروسش را به كفن تبديل كرده بود در تشريح ماجرا گفته است: «وقتي از اصفهان به تهران آمديم رفتار مرجان عوض شده بود، او را دوست داشتم اما او قدر محبتم را نمي دانست و اذيتم مي كرد. چون مي خواستم همسري نمونه داشته باشم به رفتارهايش حساس شده بودم اما با اين حال زياد سخت نمي گرفتم.»
عبدالحسين حتي به اين نكته اشاره كرد كه مرجان مدتي قبل حدود دو ماه او را ترك كرده است. وي در تشريح چگونگي وقوع اين ماجرا گفت: «روز جنايت با رفتن او به بازار مخالف بودم اما چون مي دانستم او دنبال بهانه است مخالفت نكردم و او با لحني بد به من گفت هرچه دلش بخواهد مي خرد. شب وقتي به خانه برگشتم با من احوالپرسي هم نكرد و همين كه خواستيم حرف بزنيم... من خواستم با صداقت حرف بزنيم اما...»
عبدالحسين به بازپرس اصغرزاده گفته است: «نمي خواستم فرار كنم چون پشيمان نبودم به كربلا رفتم و وقتي برگشتم در ترمينال مريوان - سنندج با پليس تماس گرفتم و خودم را معرفي كردم.»
005838.jpg

اين حرف هاي مردي است كه همسرش را كشته است. خيلي ساده است يك بگومگوي ساده و بعد... شما اسمش را چه مي گذاريد. راستي بد نيست ماجراي يك ماه قبل از اين را هم يك مروري بكنيد.
متوجه شدم همسرم تغيير كرده
حدود يك ماه قبل ماموران كلانتري ۱۶۳ اوين مردي را به اتهام قتل همسر ۴۵ ساله اش و مجروح كردن يك مرد ديگر بازداشت كردند.
بازپرس هنرمند عهده دار رسيدگي به قتل كبري در فرحزاد شد. اين قتل در حالي روي داد كه خانعلي شوهر كبري نيمه شب ۲۰ تيرماه ۸۳ در حالي كه همسرش در خواب بوده گلوي او را بريده و به سوي يكي از همسايگان حمله ور شده و او را نيز مجروح كرده است.
خانعلي در پي دستگيري و بازجويي ها به بازپرس شعبه چهارم گفت: «متوجه شدم همسرم نسبت به من تغيير كرده است. من كبري را براي حل و فصل امور رستورانم به اداره تامين اجتماعي مي فرستادم و فهميده بودم كه او با كارمندي كه امور بيمه كارگران را حل و فصل مي كند آشنا شده است. پس از اين كار هم سراغ همان مرد كه در نزديكي خانه ما سكونت داشت رفتم و به قصد انتقامجويي او را با چاقو زدم.»
خانعلي به گفته همسايگانش يك رستوران در فرحزاد و يك رستوران در اوين را اداره مي كرد و ۲۵ سال قبل با همسرش ازدواج كرده و دو دختر و دو پسر دارد.
همسايگان و خواهر كبري مدعي اند كه از مدت ها قبل شاهد درگيري هاي لفظي و جسمي اين زن و شوهر بوده اند.
همسركشي و تفاوت هاي فرهنگي
ماجراي همسركشي حكايت غريبي از عشق ميان زنان و مرداني است كه در برهه اي از زمان براي هم مي مردند ولي كارشان به قتل يكي ختم شده است! شايد بگوييد خب فرقي نمي كند آخرش با مردن همراه است ولي تغيير دوست داشتن به دوست نداشتن تفاوت هاي اساسي را به همراه دارد. در يكي دو سال گذشته دو جرم شناس مطرح ايران در يك تحقيق جامع از ۲۸ استان كشور نتايج قابل توجهي از همسركشي به دست آوردند.
براساس اين تحقيق متوسط سن مجرمان مرتكب همسركشي ۳۸ سال بوده و از جمعيت مورد تحقيق فقط هشت درصد كمتر از ۲۵ سال سن داشته اند.
همسركشي، هم  زن كشي و هم شوهركشي، يك پديده شهري بوده و در جمعيت روستايي چنين رويدادي به ثبت نرسيده يا در حداقل ممكن بوده است.
دكتر شهلا معظمي جرم شناس و استاد دانشگاه تهران كه به همراه دكتر محمد آشوري حقوقدان و جرم شناس اين تحقيق را انجام داده اند در اين باره مي گويد: «بيشتر مردان به علت قدرت بدني زياد در زماني كه عصباني شده اند، با خونسردي همسر خود را به قتل رسانده اند و از لحاظ آلت قتل، بيشترين قتل ها با اسلحه سرد مانند چاقو، چوب، چماق، چكش و از طريق خفه كردن با دست صورت گرفته است.»
به گفته دكتر معظمي نتايج پژوهش انجام گرفته در ۱۵ استان ايران حكايت از آن دارد كه ۴۶ درصد مردان با انتقال همسر خود به بيمارستان سعي در نجات او داشته اند. ۲۶ درصد خود را به پليس معرفي كرده  و چهار درصد هم در عين خونسردي جسد را جابه جا كرده اند.
اما نكته جالب توجه براي اين بعد ازظهر تعطيل شما اين است كه زنان معمولاً بعد از قتل خود را بي گناه دانسته اند و هنوز پس از سال ها حبس اقرار نمي كنند. ۴۸ درصد مردان و ۲۱ درصد زنان همسركش خود معرف خود بوده اند و ۳۳ درصد نيز به وسيله ديگران معرفي شده اند.
به طور كلي مردان بيشتر از زنان به اقدام خود اقرار مي كردند و در بعضي موارد، زنان حتي نقشه هايي براي آينده خود داشته اند.
جالب است اين نكته را هم درباره مرتكبان همسركشي بدانيم كه براساس پژوهشي كه دو جرم شناس ياد شده انجام داده اند اكثريت مردان و زنان همسركش متعلق به قشر كم سواد و بي سواد بوده اند.
تفاوت عمده در همسركشي
دكتر محمد آشوري استاد دانشگاه و حقوقدان در تحليل نتايج به دست آمده از تحقيق خود درباره همسركشي مي گويد: «در كشور ما درصد جرايم ارتكابي به وسيله زنان بسيار پايين است ولي در جرم همسركشي متاسفانه آمار در مورد زنان بالاست.»
زياد از اين نتيجه خوشحال نشويد چون يك تفاوت عمده در ارتكاب اين جنايت وجود دارد. مردان و زنان از حيث توانايي در به هم زدن يك زندگي كه احتمالاً باب ميلشان نيست يا قابل تحمل نيست تفاوت دارند. در بررسي تحقيقات انجام گرفته سيستان و بلوچستان و كردستان كمترين آمار همسركشي و شوهركشي را داشته اند.
در مقابل تهران، كرج و بعد خراسان، آذربايجان شرقي و كرمانشاه بيشترين آمار وقوع اين جرم را به خود اختصاص داده اند. در تحليل اين كميت مي گويند به نظر مي رسد در استان هايي كه امكان طلاق راحت تر وجود دارد و زنان مي توانند تقاضاي طلاق كنند ميزان همسركشي كمتر بوده است. حتي در برخي استان ها براي زن ازدواج دوم و سوم به ديده منفي نگريسته نمي شود.
بنابراين مردان در پي عصبانيت هاي غيرقابل كنترل و يا سوءظن هاي بي مورد خود دست به قتل زده اند حال آن كه زنان به واسطه عدم توانايي در گرفتن طلاق و رهايي از يك زندگي ناخوشايند دل به كس ديگري بسته و دست به طراحي نقشه قتل و بعضاً اجراي آن زده اند.
حالا اگر خبر خبرگزاري مهر درباره تقاضاي طلاق ۲۱ ساله ها را هم به اين ماجرا بيفزاييم بهترين نتيجه اخلاقي و منطقي اين است كه اگر مرد هستيد خب يك سري به مشاور و روانكاو بزنيد تا راهكاري براي سوءظن ها و عصبانيت هايتان پيشنهاد بدهد و اگر زن هستيد لطفاً به دنبال راههاي منطقي براي سامان دادن به زندگي باشيد و حتي اگر خسته كننده و ناخوشايند است طلاق بگيريد ولي قتل نكنيد. شايد بازار كار ما كساد شود ولي روح جامعه آرام تر خواهد بود.

از بايگاني پرونده هاي جنايي
ماجراي رمال افسونگر
اولين روز شهريورماه سال گذشته كارآگاهان مبارزه با آدم ربايي و جرايم به عنف پليس آگاهي تهران كه به پرونده هاي گمشدگان رسيدگي مي كنند پرده از راز ماجرايي برداشتند كه در آن دست كم چهار نفر جان خود را از دست داده بودند.
ماجرايي كه كارآگاهان پرده از آن برداشتند زيرنظر بازپرس شعبه هفتم دادسراي امورجنايي تهران، محمد عرفان، رسيدگي شد و در مطبوعات به عناوين مختلفي از آن ياد شد. «رمال مرگ»، «خانه مرگ»، «رمال افسونگر»، «خانه وحشت» و... همگي عناويني بود كه به ماجراي فردي به نام «حبيب» پرداخت و ماجراي قتل سه زن و يك مرد را بازگفت. كارآگاهان دايره يازدهم پليس تهران زيرنظر سرهنگ عامري فرمانده اين دايره و سرهنگ سيد جواد كشفي معاون كشف جرايم جنايي پليس آگاهي تهران در يك پروسه اطلاعاتي موفق شدند پرده از راز فعاليت هاي اين مرد خوش صحبت بردارند.
از پرونده گمشده يا چهار جسد
كارآگاهان پليس آگاهي تهران در پي شكايت خانواده اي مبني بر گم شدن دختر جوانشان تحقيق در اين باره را آغاز و از شوهرخواهر اين دختر بازجويي كردند. پليس از آن جا به حبيب ۴۵ ساله مظنون شد كه يك بار قبل تر از اين ماجرا وي به اتهام اغفال و ناپديدكردن خواهرزنش بازداشت شده بود اما در پي به دست نيامدن مدرك كافي و از سوي ديگر پيداشدن دختر جوان آزاد شده بود.
كارآگاهان پس از مدتي دريافتند كه حبيب به يكي از شهرهاي نزديك تهران نقل  مكان كرده است و هر از چندگاهي براي ديدار با عده اي به تهران مي آيد.
با اين سرنخ رديابي اماكني كه حبيب به آنها سر مي زد آغاز شد و سرانجام با دستگيري حبيب در اوايل شهريورماه بازجويي هاي تخصصي از وي در دايره دهم شروع شد. حبيب در اين بازجويي ها چندين روايت مختلف و متضاد تعريف كرد. پليس همچنين در خانه هايي كه وي به آنها سر زده بود مقاديري كتاب دعا، ادويه مخصوص و وسايل ورزش هاي رزمي كشف كردند.
بدين ترتيب حبيب با توجه به اموال پيش روي خود لب به سخن باز كرد و داستاني از ناپديدشدن خواهرزنش باز گفت. اما پليس دريافت كه در جنوب  شهر تهران اين مرد با يك پزشك جوان و خواهر و همسر وي آشنا بوده و آنان نيز از مدتي قبل ناپديد شده اند.
با اين وضع ماموران پليس آگاهي در دايره يازدهم سرنخ هاي تازه اي از فعاليت حبيب در تهران، شهريار و قزوين به دست آوردند كه نشان مي داد وي با رمالي، زنان و دختران جوان را به سوي خود جذب و گاه حتي با تعبيرخواب هاي آنان به مسايل مورد دلخواه خود مقاصد نادرستي را عملي مي ساخت.
چهار جسد در يك اقامتگاه مشكوك
با به دست آمدن سرنخ هاي جديد كارآگاهان دايره يازدهم با استفاده از تناقض  گويي ها و موارد و ادله موجود دوباره از حبيب بازجويي كردند اين بار حبيب اعتراف كرد كه پزشك جواني به همراه همسرش، خواهر زن خودش و يك دختر ديگري به دليل ارتباط وي با فرشتگان از مريدان او بوده اند و براي انجام مراسمي دعاگونه به خانه اي واقع در مسير قزوين ـ رشت رفته بودند.
حبيب به ماموران گفت يك روز در ماه رمضان به آن جا رفتم ديدم يكي از آنها در پي اصابت ضربه «نانچيكو» جان سپرده است. من هم عصباني شدم و به آنها گفتم برويد بميريد شما لايق مرگ هستيد. آنها هم به محل وي رفته و خود را كشته بودند.
با اين اعترافات پليس توانست محل اقامتگاه اين رمال را در مسير قزوين ـ رشت در كنار يك رستوران كشف و در بازرسي از آن محل جسد چهار جوان را كشف كردند.
در پي كشف اين اجساد حبيب بار ديگر مورد بازجويي  قرار گرفت و اين بار اعتراف كرد كه آن چهار نفر را براي آموزش رمالي و جادوگري به محل كشف اجساد برده بوده است. حبيب به كارآگاهان گفت: «آنها مريدان من بودند و پس از آن كه در حين آموزش هاي ورزش رزمي يكي از آنها جان باخت، من با بردن آنها به محل زيرزمين و خوراندن مايعي نظير آب زرشك آنها را كشتم.»
با اين اعترافات و پس از تكميل تحقيقات پليسي موضوع به وسيله بازپرس محمد عرفان به دليل وقوع جرم در حوزه قضايي قزوين به دادگاه اين شهر فرستاده شد.
حبيب مدتي در زندان قصر تهران بازداشت و سپس براي محاكمه به قزوين انتقال يافت. «رمال افسونگر» هنوز در دادگاه قزوين محاكمه نشده است.

|  هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |   پرونده  |
|  سينما  |   ديدار  |   حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |