سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۳
فرياد بي پايان
004014.jpg
ريچارد برنستين
مترجم: دكترعلي صباغيان

اشاره: ادوارد سعيد (۲۰۰۳-۱۹۳۵) منتقد و نويسنده معاصر در اورشليم زاده شد و تحصيلاتش را در همان جا، قاهره و ماساچوست به انجام رسانيد و از سال ۱۹۶۳ در دانشگاه كلمبيا به سمت استادي ادبيات انگليسي و ادبيات تطبيقي برگزيده شد. گستره نظريه پردازيهاي ادوارد سعيد طيف متنوعي از حوزه هاي پژوهش و فكري را در برمي گيرد: نقد ادبي، نقد موسيقي، فلسفه، سياست و نقد فرهنگي.
ادوارد سعيد در ۱۹۶۶ م با كتاب «جوزف كنراد» وارد عرصه روشنفكري شد و بعدها كتابهايي چون، «سرآغاز ها»، «جهان، متن، منتقد»، «شرق شناسي» و... را نگاشت.
او سرانجام در ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۳ (۳ مهر ۱۳۸۲) بر اثر ابتلا به سرطان خون در آمريكا درگذشت.
ادوارد سعيد دانشمند جامع الاطراف و منتقد ادبي دانشگاه كلمبيا كه از برجسته ترين حاميان استقلال فلسطين در آمريكا بود سال گذشته درهمين روزها در سن ۶۷ سالگي در گذشت. علت مرگ ادوارد سعيد سرطان خون بود كه وي از چند سال قبل به آن مبتلا شده بود.
سعيد در دوران قيموميت انگليس بر فلسطين در بيت المقدس به دنيا آمد و در دوران نوجواني به آمريكا مهاجرت كرد و مدت مديدي به عنوان استاد ادبيات تطبيقي در دانشگاه كلمبيا فعاليت كرد و چندين كتاب با تأثيرگذاري گسترده را تأليف نمود.
او نمونه اي از جامعه چند فرهنگي آمريكاست و همانطوري كه خودش زماني تصريح كرده «مردي است كه به دو شيوه كاملاً جداگانه زيسته است» يكي به عنوان استاد يك دانشگاه آمريكايي و ديگري به عنوان يك منتقد سرسخت سياست هاي آمريكا و اسراييل و به همان ميزان حامي سرسخت فلسطين.
ادوارد سعيد اگرچه از مدافعان تمدن اسلامي به شمار مي رود اما او خود مسيحي بود كه با يك زن مسيحي ازدواج كرده بود. او همچنين يك پيانونواز عالي بود و سال ها به عنوان منتقد موسيقي درنشريه نيشن فعاليت مي كرد.
از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۱ او عضو غيرپيوسته شوراي ملي فلسطين كه پارلمان در تبعيد محسوب مي شد، بود. هر چند اكثر اعضاي كنفرانس ملي فلسطين به يكي از سازمان هاي اصلي فلسطيني و عمدتاً به سازمان آزاديبخش فلسطين به رهبري ياسر عرفات وابسته بودند، اما برخي از آنها عضو سازمان هاي كوچكتر همچون جبهه معروف آزاديبخش فلسطين بودند.
سعيد در سال ۱۹۸۹ به دنيشا اسميت از مجله نيويورك گفت: «وضعيت فلسطين همچون وضعيت يك قرباني است». اينگونه اظهارات او را در مركز بحث هاي جاري در خاورميانه قرار داد.
او گفته است: آنها (فلسطيني ها) محروم هستند و آنچه آنها از طريق خشونت انجام مي دهند قابل درك است. اما آنچه اسراييلي ها در خصوص كشتار گسترده فلسطيني ها انجام مي دهند استمرار محروميت وحشتناك و ناعادلانه مردم فلسطين است.»
سعيد يك شخصيت كاملاً شناخته شده در نيويورك، يك شركت كننده فعال در بحث هاي مربوط به خاورميانه و يك حامي جدي مردم فلسطين بود. سال هاي متمادي او يكي از حاميان سرسخت عرفات بود و او را «رهبر يك جنبش ملي و عمومي واقعي با هدف كاملاً مشروع خودمختاري براي مردمش» ناميده بود.
004017.jpg
ادوارد سعيد در حالي كه مخالف جنگ ۱۹۹۱ خليج فارس به رهبري آمريكا بود صدام حسين، ديكتاتور عراق را «يك ديكتاتور مخوف و خو ن آشام» ناميد و اظهارات مشابهي نيز درباره حافظ اسد رئيس جمهور سوريه بيان كرد
اما سعيد پس از قراردادهاي ۱۹۹۳ اسلو بين  اسراييل و سازمان آزاديبخش فلسطين به يكي از منتقدين سرسخت عرفات تبديل شد و معتقد بود كه اين موافقتنامه نه سرزميني به فلسطيني ها مي دهد و نه كنترل بر آن سرزمين را.
در سال هاي پس از امضاي قرارداد اسلو، ادوارد سعيد معتقد بود كه تأسيس دولت هاي جداگانه فلسطيني و اسراييلي هيچ وقت عملي نخواهد بود. او با درك اين كه احساسات دو طرف عليه شكل گيري چنين دولت هايي است از تشكيل يك دولت واحد دو مليتي به عنوان بهترين راه حل نهايي براي مسئله فلسطين حمايت كرد.
او در سال ۱۹۹۹ در مقاله اي در روزنامه  نيويورك تايمز چنين نوشت: «هيچ آشتي صورت نخواهد گرفت مگر هر دو گروه از مردمان عرب و يهودي اسراييل درك كنند كه وجود آنها يك واقعيت غير مذهبي است كه بايد با آن با چنين شيوه اي رفتار نمايند.»
از انتقاداتي كه از سوي يهوديان و ديگران بر سعيد وارد مي شد اين بود كه او در محكوم كردن اقدامات خاص تروريستي گروههاي فلسطيني از جمله عده اي كه در كنار او در شوراي ملي فلسطين فعاليت مي كردند كوتاهي كرده است.
او در مصاحبه با مجله نيويورك گفته بود كه رهبران ارشد اسراييل همچون مناخيم بگين و اسحاق شامير نخست وزيران سابق آن كشور، تروريست هاي مسئول كشتن زنان و كودكان بوده اند.
ادوارد سعيد در حالي كه مخالف جنگ ۱۹۹۱ خليج فارس به رهبري آمريكا بود صدام حسين، ديكتاتور عراق را «يك ديكتاتور مخوف و خو ن آشام» ناميد. وي بيشتر عمر خود را صرف انتقاد از غرب و اسراييل و ايستارها و رويه هاي آنها در جهان عرب كرده است.
اگرچه اسراييل و حاميان او معماي منازعه خاورميانه را عدم تمايل اعراب براي پذيرش وجود اسراييل و تهديد مستمر عربي براي امنيت اسراييل تلقي مي كردند اما سعيد اين موضوع را در چارچوب بيرحمي صهيونيستي و قرباني فلسطيني مي ديد.
او در سال ۱۹۷۹ در كتاب «مسئله فلسطين» نوشت: «از لحاظ آماري و تعداد افرادي كه كشته شده اند و سرمايه هايي كه نابود شده به طور مطلق هيچ گونه تناسبي بين آنچه صهيونيسم نسبت به فلسطيني ها انجام داده با آنچه در مقابل فلسطيني ها به خاطر مقابله به مثل با صهيونيست ها انجام داده اند وجود ندارد.»
معروفترين و مؤثرترين كتاب ادوارد سعيد «شرق شناسي» بود كه در سال ۱۹۷۹ منتشر شد و آميزه اي از موضع علمي و ديدگاههاي سياسي اوست. سعيد در اين كتاب تصويري از تاريخ ترسيم مي كند كه در آن قدرت فرهنگي- قدرت تعريف ديگري به طور لاينحلي با قدرت سياسي براي سلطه يافتن ارتباط پيدا مي كند.
نظريه اي كه او در كتاب «شرق شناسي» ارائه داد اين است كه غربي ها شرق را شهوت پرست، فاسد، شرور، تنبل، مستبد و مرتجع تصور مي كنند تا قدرت سياسي خود را افزايش دهند.
سعيد در «شرق شناسي» نوشت: ارتباط بين غرب و شرق رابطه قدرت و تحميل درجات متفاوتي از يك سيطره پيچيده است».
اين ايده كه به نظر مي رسد ريشه در احساس تعلق خود سعيد به مردم محروم دارد اين است كه غرب شرق را به عنوان راهي، براي اعمال قدرت استعمارگر بر مستعمره اختراع كرده است. سعيد تحت تأثيرانديشمندان فرانسوي همچون فرانتس فانون، ميشل فوكو و كلود لوي اشتراوس يكي از اولين دانشمنداني است كه چنين مفهومي از فرهنگ و قدرت را به جامعه دانشگاهي آمريكا معرفي كرد.
سعيد در يكي كتاب هاي اخيرش تحت عنوان «فرهنگ و امپرياليسم» مدعي شد كه رمان نويسان قرن نوزدهم و قرن بيستم انگليس- حتي نويسندگان غيرسياسي چون جان آستين -مشروعيت فرهنگي براي استعمار فراهم كرده اند.
سعيد معتقد بود كه نويسندگاني همچون ايي.ام فارستر، ژوزف كنرادورو يارد كيپلينگ در يك «فرايند رمان نويسي» درگير شده اند كه هدف اصلي آن طرح پرسش هاي بيشتر ، بازداشتن نظر يا جلب توجه نيست بلكه هدف آن كم و بيش حفظ جايگاه امپراتوري است.
كل زندگي كاري سعيد تجربه او در شرق و غرب را تشكيل مي دهد.
ادوارد سعيد در اول نوامبر ۱۹۳۵ در بيت المقدس متولد شد و دوران كودكي خود را در همسايگي خانه هاي ديوار سنگي كه اكنون يكي از مناطق مهم يهودي نشين اين شهر است سپري كرد. پدرش به عنوان تاجري موفق كه در آمريكا زندگي كرده بود خانواده اش را پس از آن كه سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ بيت المقدس را به دو بخش يهودي و عربي تقسيم كرد به قاهره منتقل كرد.
ادوارد در ۱۲ سالگي به مدرسه آمريكايي قاهره و سپس به كالج ويكتوريا به عنوان يك مؤسسه برگزيده كه در بين همكلاسي هاي او شاه حسين، شاه سابق اردن و عمر شريف هنرپيشه سينما بودند، رفت.
در سال ،۱۹۵۱ والدينش او را به مدرسه «مونت هرمون» در ماساچوست فرستادند. او سپس به دانشگاه پرينستون و بعد از آن به دانشگاه هاروارد رفت و در آنجا درسال ۱۹۶۴ دكتراي خود را در رشته ادبيات انگليسي گرفت. سال قبل از آن سعيد استاديار بخش زبان انگليسي دانشگاه كلمبيا شد و در سال ۱۹۷۰ به يك استاد تمام عيار تبديل شد.
اولين كتاب سعيد «ژزف كنراد و افسانه اتوبيوگرافي» بود كه در آن او شروع به كشف برخي از مواردي كرد كه به نظريه هايش در زمينه فرهنگ و امپرياليسم منجر شد.
كتاب دومش تحت عنوان «اوليات» آزموني از الهام ادبي يعني شيوه زندگي يك نويسنده است كه سعيد آن را «نو و عادي» ناميده است.
اين كتاب در ژورنال كتابخانه توسط ريچارد كوچزووسكي به عنوان «يك كشف استادانه از معناي مدرنيسم» مورد ستايش قرار گرفت و جايزه «ليونل تريلينگ» كلمبيا را در سال ۱۹۷۶ از آن خود كرد. كتاب بعدي او «شرق شناسي» بود كه در بردارنده اين نظريه است كه شرق و به ويژه جهان عرب توسط خيالبافي غربي ها به عنوان مجموعه اي از كليشه هاي ذلت آميز و واپسگرا ايجاد شده است.
جان لئونارد كه اين كتاب را در روزنامه نيويورك تايمز مورد بررسي قرار داده از آن به عنوان كتابي «مؤثر و بانفوذ» ستايش كرده است.
«شرق شناسي» سعيد را به يك چهره پرنفوذ در دانشگاه هاي آمريكا و اروپا و به عنوان قهرماني براي عده زيادي به ويژه دانشجويان چپ جوان دوره هاي كارشناسي تبديل كرد كه «شرق شناسي» را به عنوان يك منشور روشنفكري و سند بنيانگذاري اين رشته كه به مطالعات مابعد استعماري معروف شد، محسوب مي كردند.
جوهره بحث سعيد اين مفهوم بود كه اساساً هيچ گونه معرفت عيني و بي طرف در مورد آسيا و به ويژه جهان عرب وجود ندارد. از ديدگاه او، هرگونه مطالعه و بررسي شرق توسط غربي  ها به پيشداوري نظام مند در مورد جهان غير غربي كه آن را به مجموعه اي مبتذل تبديل كرده محدود شده است. سعيد نوشت: « هر اروپايي در مورد آنچه در خصوص شرق مي تواند بگويد، يك نژادپرست، يك امپرياليست و تقريباً به طور كامل قوم مدار است.»
اين ديدگاه بدون چالش باقي نماند، حتي كارشناسان خاورميانه كه مي دانستند در اين كتاب مطالب صحيح زيادي وجود دارد، بسياري از نظريات آن را به عنوان نظريات اغراق آميز، مبالغه گونه و ساده  انگار رد كردند.
جي. اچ پلومب، تاريخدان انگليسي در بخش بررسي كتاب روزنامه نيويورك تايمز نوشت: جاي تأسف است كه كتابي با بحث هاي چنين عالي و از نظر روشنفكري جالب، با نثري پيچيده و مملو از واژگان مبهم نوشته شده است . با اين وجود، پلومب و ديگران مدعي بودند كه آ قاي سعيد هيچ گونه تلاشي براي بررسي روابط واقعي و تاريخي بين شرق وغرب يا جدا كردن آنچه در «بيان غربي ها» از شرق صحيح است با آنچه غلط و غيرواقعي است به عمل نياورده است.
آنها معتقدند كه فرضيه سعيد آن بود كه شرق شناسان به آساني شرق را اختراع كردند تا مستلزمات برتري فرهنگي و امپرياليسم غربي را توجيه كنند و بدين طريق او مجموعه وسيعي از دانش مربوط به شرق كه طبق شرايط خود شرق ايجاد شده را ناديده انگاشته است.
برنارد لوييس، يكي از دانشمندان برجسته خاورميانه كه در كتاب سعيد مورد انتقاد قرار گرفته نوشت : «تراژدي شرق شناسي سعيد اين است كه او يك مسئله صحيح داراي اهميت واقعي را مي گيرد و آن را به يك مبالغه سياسي و يك سوء استفاده شخصي تقليل مي دهد.»
سعيد در سال هاي حضور خود در دانشگاه يك بار نقش فعال تري را به عنوان سخنگوي قضيه فلسطين ايفا كرد و در سال ۱۹۷۷ به عضويت شوراي ملي فلسطين درآمد و در سال ۱۹۸۸ به تصويب قانون اساسي جديد فلسطين كمك كرد.
اگرچه بسياري از آمريكايي هاي حامي اسراييل او را يك فرد تندرو مي دانند، اما بسياري از فلسطيني ها او را به عنوان يك شخص ميانه رو مي شناسند، آن هم شخصيتي كه از عرفات خواسته است تا با به رسميت شناختن حق موجوديت اسراييل به بن بست خاورميانه پايان دهد. او در مصاحبه هايش خود را به عنوان يك خارجي هميشگي و مردي كه تحت تأثير دو فرهنگ عربي و آمريكايي قرار گرفته اما به طور كامل به هيچ يك از آنها تعلق ندارد، معرفي كرده است.
سعيد در سال ۱۹۹۱ در مجله نيشن نوشت: «من هرگز احساس تعلق انحصاري به يك كشور نداشته  ام و نتوانسته ام «ميهن پرستي» را با چيزي بجز از دست دادن اهداف تعريف كنم.» سعيد به موازات اين كه برجسته تر مي شد دفاع خود از فلسطيني ها به عنوان قربانيان وحشيگري اسراييل را به صورت نوشتن مقالات يا انجام مصاحبه هاي متعدد گسترش داد و همين امر باعث مي شد كه او مورد حملات شديد حاميان اسراييل كه او را به حمايت از تروريسم متهم مي كردند قرار گيرد. گفته مي شود در يك مرحله نام او از سوي جامعه دفاع از يهوديان در «فهرست منفورين» قرار گرفت.
يك دانشمند اسراييلي به نام «جوسترس وينر» ۳ سال وقت خود را صرف تحقيق درباره سال هاي اوليه زندگي سعيد مي كند تا نشان دهد كه زندگينامه اش تحريف شده  است. وينر در مقاله كه در سال ۱۹۹۹ در «مجله كامنتري» نوشت مدعي شد كه سعيد يك داستان شخصي و گذرا از يك كودك فلسطيني را با ايجاد اسراييل در سال ۱۹۴۷ به يك پايان ناگهاني و تراژيك رسانده در حالي كه طبق ادعاي وينر، سعيد دوران كودكي خود را در قاهره گذرانده است.
سعيد در پاسخ خبرنگار روزنامه نيويورك تايمز در اين خصوص گفت كه او هرگز انكار نكرده كه او در قاهره و بيت المقدس بزرگ شده است. وي افزود: «من فكر نمي كنم كه اين مسئله اين قدر مهم باشد. من هرگز مسئله شخصي خود را مطرح نكرده ام بلكه من مسئله ملت خودم را مطرح كردم كه آن هم امر كاملاً متفاوتي است»
مقاله ديگري كه قبلاً در مجله كامنتري تحت عنوان «استاد ترور» منتشر شد واكنش هاي جسورانه اي از سوي يهوديان و غيريهوديان در دفاع از سعيد را برانگيخت. ريچارد. اي فالك استاد علوم سياسي دانشگاه پرينستون در اين خصوص نوشت: نشان دادن سعيد به عنوان طرفدار سياست هاي تروريستي منحرف كردن كامل زندگي كاري او به عنوان يك دانشمند و مبارز است.
در سال ،۱۹۹۱ وقتي سعيد در خلال ديدار عادي خود با پزشكش متوجه شد كه سرطان خون دارد در سكوت تمام از شوراي ملي فلسطين كناره گرفت. اما وقتي در سال ،۱۹۹۴ سازمان آ زاديبخش فلسطين و اسراييل معاهده صلح امضا كردند، سعيد با عصبانيت عليه رهبري عرفات فرياد زد. اين اعتراض او نه تنها ديدگاههاي عرفات و امتيازات زيادي كه او به اسراييل مي داد را برانگيخت بلكه فساد و ماهيت استبدادي حكومت او را نيز هدف گرفته بود.
سعيد درباره عرفات گفت: «او مردمش را به
برده سازان فروخته است.»او درباره سازمان آزاديبخش فلسطين هم گفت«آنها رهبري بدون اعتبار و بدون اقتدار معنوي هستند و من امروزه هيچ فلسطيني را نمي شناسم كه سازمان آزاديبخش فلسطين در شكل فعلي اش را چيزي غير از سازمان بازماندگان تلقي كند.»
توليدات ادبي سعيد در سال هاي آخر عمرش بيش از پيش سياسي شد. او در سال ۱۹۷۹ كتاب «مسئله فلسطين» و دو سال بعد از آن « پوشش دهنده اسلام» را منتشر كرد كه در آن سعي كرده نشان دهد چگونه غربي ها عرب ها را«معادل مشكل، بي ريشه، بي مغز و مشكل بي جهت» معرفي كرده اند.
آخرين كتاب سعيد تحت عنوان «سياست خلع يد» است كه انتقاد او از ايستارهاي غربي در مورد فلسطيني ها را گسترش داده، اما او همچنين در اين كتاب رهبري فلسطين  را به عنوان رهبري هرزه و فاسد نشان داده است.
ديويد شيپلر در بررسي اين كتاب در روزنامه نيويورك تايمز نوشت: «خواندن كتاب هاي ادوارد سعيد مانند ساعت ها فرياد بي پايان است و درك پيام هاي آرام و پرمغز او گوش هاي سالم و مشتاق مي طلبد تا بتواند ملودي هاي اساسي را كه در لواي ضربات شديد ناهماهنگ نواخته مي شود بشنود.»

تازه هاي انديشه
قرآن در عصر اصلاح طلبي و نوانديشي
004023.jpg
كتاب «قرآن در عصر اصلاح طلبي و نوانديشي» ، نوشته هارتموت بوبتسين، با تلاشي بسيار و جست وجويي تام و همه جانبه در منابع و مدارك كهن اروپايي، نهايتاً به ما نشان مي دهد كه شماري از محققان اروپايي در قرون وسطي، چگونه درصدد كسب دانش و اطلاعاتي دقيق از دين اسلام بوده اند تا در احتجاجات كلامي و رديه هاي جدلي خود عليه اسلام از آنها بهره برند، اما بايد دانست كه اين اطلاعات نه تنها دقيق نبوده، بلكه فرسنگ ها به دور از واقعيت بوده اند.
در سال ۱۵۴۳ ميلادي دو كتاب مهم در تاريخ علم جديد منتشر شد كه ديدگاه غربيان از جهان و انسان را به گونه اي بنيادي تغيير داد. نخست، كتاب نيكولاس كوپرنيك درباره هيئت و منظومه شمسي با عنوان « گردش افلاك آسمان » بود كه هيئت بطليموسي حاكم بر ذهنيت غربيان را به كلي درهم ريخت . دوم، كتابي اثر اندرياس وساليوس راجع به آناتومي و تشريح انسان با عنوان « ساختمان بدن انسان » بود كه سبب تاسيس دانش تشريح عملي گرديد .
در همين سال كه اروپاييان خود را براي تحولات فكري و علمي در شناخت انسان و جهان آماده مي كردند، كتب مهم ديگري در زمينه پژوهش هاي ديني اروپايي در راه شناخت اسلام منتشر شد كه از آن جمله مي توان به ترجمه كامل لاتيني قرآن (چاپ شده در شهر بازل) و تلخيصي از متن قرآن (چاپ نورنبرگ) اشاره كرد. هرچند نخستين تلاش هاي مسيحيان اروپا براي ترجمه لاتيني قرآن كريم در قرون دوازدهم و سيزدهم ميلادي به نتيجه رسيد و مجموعه هايي در شناخت پيامبر، قرآن و اسلام همراه با رديه هايي لاتيني از سوي كشيش هاي مسيحي فراهم آمد، اما اين آثار تا پايان قرون وسطي انتشار نيافت . بنابراين مي توان نيمه قرن شانزدهم ميلادي را زمان عرضه و معرفي عمومي قرآن و اسلام در اروپا دانست و اين درست زماني است كه اروپاييان با ورود به دوره رنسانس، تجربه اصلاحات فكري و ديني را آغاز كرده بودند.
كتاب حاضر، « قرآن در عصر اصلاح طلبي و نوانديشي » ، نوشته هارتموت بوبتسين، قصه ورود و حضور قرآن در عصر اصلاحات اروپا را بازگو مي كند، اما در پي جويي ماجرا از قرن شانزدهم و هفدهم فراتر نمي رود . هارتموت بوبتسين، استاد مطالعات عربي و اسلامي در دانشگاه ارلا در آلمان است و سردبيري مجله مطالعات عربي را در همين دانشگاه بر عهده دارد.
كتاب در اصل به بررسي تلاش هاي چهار تن از مشاهير غرب براي شناخت، ترجمه و انتشار قرآن كريم در قرن شانزدهم ميلادي اختصاص دارد . اين چهارتن عبارتند از: مارتين لوتر (۱۴۸۳- ۱۵۴۶)، تئودور بيبلياندر (۱۵۰۴- ۱۵۶۴)، يوهان آلبرشت ويدمانشتتر (۱۵۰۶- ۱۵۵۷) و گيوم پوستل(۱۵۱۰- ۱۵۸۱ ) . ارتباط اين چهار تن با كتاب آسماني مسلمانان، دقيقاً با توسعه نفوذ و قدرت عثماني در اروپاي شرقي و نيز مجادلات مذهبي ميان كاتوليك ها و پروتستان ها همزمان بود.
« قرآن در عصر اصلاح طلبي و نوانديشي » در يك مقدمه و چهار فصل خود مي كوشد تا تلاش هر يك از اين چهار تن، و نيز حوادث پشت صحنه فعاليت قرآني هر يك از آنان را دقيقاً با تمام اسناد و مدارك موجود ارائه كند . كتاب حاوي يكصد صفحه ضمايم و فهرست بلندي از منابع چاپي و مخطوط است . همچنين چكيده اي كوتاه از محتواي كتاب به عربي و انگليسي در پايان آمده است.
مقدمه كوتاه كتاب (ص ۱- ۱۲) تصويري اجمالي از روابط ميان مباحث كوپرنيك و وساليوس از يك سو و فعاليت هاي قرآني اروپاييان در قرن شانزدهم را از سوي ديگر به دست مي دهد. در اين مرور كوتاه، افراد مختلفي كه در اين عرصه نقش هاي مهم ايفا كرده اند معرفي مي شوند. از اين شخصيت ها يوهانس اپورينوس، صاحب معروف ترين انتشاراتي در شهر بازل است كه هم كتاب وساليوس درباره علم تشريح را منتشر كرد و هم ترجمه لاتيني قرآن را همراه با چند رساله ديني و تاريخي درباره اسلام و تركها به چاپ رسانيد. چاپ ترجمه لاتيني قرآن از سوي ورينوس مشكلات فراواني براي او به همراه داشت، اما اين مشكلات توسط مارتين لوتر، مصلح معروف ديني، سرانجام گشوده شد.فصل نخست كتاب، «مارتين لوتر و قرآن » نام دارد و مؤلف در آن، كارهاي مارتين لوتر راجع به قرآن را معرفي مي كند. لوتر خود ابتدا در سال ۱۵۳۰ قصد داشت قرآن را نه از متن عربي، بلكه بر پايه ترجمه اي لاتيني به زبان آلماني برگرداند، اما در اين كار موفق نشد . معلومات قرآني لوتر تماماً برگرفته از متون درجه دوم و نوشته هاي جدلي مسيحيان قرون وسطا به زبان لاتيني بود. برخي از اين متون عبارتند از: «عليه مذهب ساراسن ها» نوشته دومينيك ريكالدو دمونته كروچه (درگذشته ۱۳۲۰ ميلادي) ؛ «نقد قرآن» نوشته نيكولاس كوزايي (۱۴۰۱- ۱۴۶۴ميلادي) ؛ و مكتوبي از يك اسير گمنام كه مدت ها در اسارت تركان عثماني بوده است با عنوان
«رساله اي در آداب و رسوم تركها (مسلمانان) » ( نوشته شده در ۱۴۰۸ ميلادي ).
سرانجام در سال ،۱۵۴۲ لوتر به ترجمه اي لاتيني از قرآن دست يافت كه به دستور پي ير ونرابلس، رئيس دير كلوني در فرانسه (متوفاي ۱۱۵۶ ميلادي) و به قلم روبرت كتوني فراهم آمده بود . اين متن لاتيني قرآن همراه با چند رساله كوتاه درباره زندگي پيامبر و رديه هايي عليه اسلام در مجموعه اي به نام « مجموعه طليطله» گردآوري شده و در سراسر قرون وسطا به همين نام شناخته مي شد، اما همچنان به صورت دستنويس و چاپ نشده باقي مانده بود.
فصل دوم كتاب (ص ۱۵۸- ۲۷۵) «تئودور بيبلياندر و چاپ قرآن بازل در ۴۳/۱۵۴۲» نام دارد . بيبلياندر (۱۵۰۴- ۱۵۶۴) اهل سوئيس و از دانشمندان پروتستان، ترجمه لاتيني قرآن اثر روبرت كتوني را از درون مجموعه خطي طليطله بيرون آورد و كوشيد تا آن را با اصلاحاتي به چاپ برساند.عنوان فصل سوم (ص ۲۷۷- ۳۶۳) « يوهان آلبرشت ويدمانشتتر و چاپ قرآن نورنبرگ ۱۵۴۳» است . چنانكه از نوشته مؤلف درباره زندگي ويدمانشتتر برمي آيد، وي چهره اي بسيار متفاوت از مارتين لوتر و تئودور بيبلياندر داشته است . ويدمانشتتر (۱۵۰۶- ۱۵۵۷) در اولم (آلمان) به دنيا آمد و برخلاف دو فرد اخير كاتوليك بود .فصل چهارم (ص ۳۶۵- ۴۹۷) «گيوم پوستل و قرآن جامع او، ۱۵۴۴ميلادي»
نام دارد . اين فصل به شرح احوال و فعاليت هاي گيوم پوستل (۱۵۱۰- ۱۵۸۱ميلادي)، خاورشناس فرانسوي مي پردازد كه در ميان چهار فرد يادشده، تنها كسي است كه به سبب دو سفر مجموعاً چهار ساله به خاورميانه، با فرهنگ اسلامي از نزديك آشنايي داشته است.
منبع: باشگاه انديشه - مرتضي كريمي نيا

گزارش انديشه
احياء كننده فهم دين
004020.jpg
دكتر غلامرضا اعواني رئيس موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران در دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران درباره مهدويت و فلسفه انتظار سخنراني كرد.به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري مهر، دكتر اعواني مسئله انتظار و ظهور منجي را وجه مشترك همه اديان دانست و اظهار داشت: اديان الهي در اين مسئله هيچ منافاتي با يكديگر ندارند.بوداييان قائل به هفت بودا هستند كه شش بودا ظهور كرده و منتظر بوداي هفتم هستند.
در دين زرتشت نيز قائل به فردي به نام سوشيانت ويا منجي هستند.همچنين در كليه اديان هندي نيز باور به فرد نجات دهنده كه به زبان سانسكريت به آن كالي مي گويند وجود دارد.وي درباره يهوديان نيز گفت: يهوديان معتقدند كه عيسايي ظهور خواهد كرد كه البته با عيساي مسيحيان متفاوت است و مسيحيان معتقدند كه مسيح بار ديگر ظهور خواهد كرد و شيعيان نيز اين باور را كه مسيح در ركاب امام زمان خواهد بود پذيرفته اند.دكتر اعواني درباره كتاب هايي كه درباره ظهور منجي در اغلب اديان نوشته شده اظهار داشت: اغلب اين نوشته ها با وضع ما تطابق دارد و اين دلالت برهوش و علم آنها دارد كه چگونه جهان و هستي را ارزيابي مي كردند.وي درباره اعتقادات مسلمانان كه در آخرزمان مهدي(عج) ظهور خواهد كرد گفت: در حديثي كه از شيعه و سني نقل شده چنين آمده است كه اگر از دنيا بيش از يك روز نمانده باشد خداوند آن يك روز را چنان طولاني مي كند كه مهدي (عج) ظهور كرده و جهان را از عدل و داد لبريز سازد.
دكتر اعواني درباره شخصيت و اهداف حضرت مهدي(عج) گفت: دراخبار آمده است كه او نه تنها اسلام را احياء مي كند بلكه همه اديان را به حالت حقيقي خويش اقامه مي كند.
اسلام به حقانيت همه اديان الهي اعتقاد دارد و اين نشان از جامعيت و برتري بر اديان ديگر دارد.اسلام اركان دين را مشخص كرده و حضرت مهدي(عج) وقتي كه ظاهر شود هدايت همه اولياء را احياء مي كند.چرا كه هدايت وظيفه كليه انبياء است.
ايشان قائم به امر ولايت است و مسئله ولايت و ارتباط آن با نبوت اين گونه است كه ولايت جنبه حقي دين است. ولايت يعني تقرب به خدا و تقرب بايد چنان باشد كه دوستي ميان فرد و خدا بدون فاصله باشد.اگر ما اين مسئله را طوري تفسير كنيم كه از جنبه ولايت خالي باشد، غايت هدايت آن را رفع كرده ايم و هدف امام زمان(عج) اين است كه كاشف اسرار الهي و ولايت است.
دكتر اعواني عبارت مهدي(عج) جهان را پر از عدل و داد
مي كند را با جمله اي از افلاطون تطبيق كرد وگفت: افلاطون بر يك نكته تاكيد كرد و آن اين است كه فهم عدالت بدون دانش امكان ندارد.برترين دانشها كه حكمت باشد مي تواند مجري عدل باشد.
وي در ادامه گفت: برخي امروزه دين را به گونه اي كه خود
مي خواهند تفسير مي كنند.در حالي كه امام زمان(عج) يك معرفت ديگري از دين ارائه مي كند. در واقع، حضرت مهدي(عج) احياء كننده فهم دين و حكمت الهي است.
وي در پايان تاكيد كرد: معرفت به مهدي(عج) و ظهور منجي در عصر حاضر كه حكمت الهي در هاله اي از ابهام قرار دارد بسيار حائز اهميت است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |