نمايشهاي اساسي ركن هويت ،
سنتي
نيست پاياني را هنر راه
تماشاگر در مشاركت حس ايجاد
نمايشهاي اساسي ركن هويت ،
سنتي
كشون نمايشعاشق به نگاهي
:اشاره
پنجم از تهمورث سياوش كارگرداني به كشون نمايشعاشق
صحنه روي به شهر تئاتر در ارديبهشت هفتم تا فروردين
به چرمشير محمد از نوشتهاي براساس نمايش اين.است آمده
محمد شيري ، محمد شيرازي ، پور حسن آن در و درآمده اجرا
نقش ايفاي به تهمورث سياوش و افكاري پرديس حاتمي ،
.پرداختهاند
واجراي ايران نمايش قديمي ريختارهاي از استفاده همواره
اما.است تامل و تقدير قابل امروز تئاتر قالبهاي در آن
است ، برخوردار ويژهاي اهميت از ميان اين در كه چيزي
از برخورداري و سبك ازآن كافي و لازم اطلاعات از بهرهگيري
توجه خور در و زيبا اجرايي به كه است دانستههايي
دراجراي بايد كه زيباشناختي مشخصههاي از گذشته.بيانجامد
است روش درآن نهفته (سر) حكمت شود ، رعايت نمايشي سبك يك
يك مفهوم ، ديگر به.باشد داشته هماهنگي مضمون با بايد كه
از عدول كه ميآورد بهمراه قراردادهايي خود با نمايشي مكتب
جهت از هم شده ، تعيين پيش از قراردادهاي و تمهيدات اين
متزلزل را نمايش يك مفهوم ، نظر از هم و اجرا حالت و شكل
.ميدهد نزول ابتذال حد تا حتي را آن و ميكند
جمله از كشون عاشق نمايش كارگردان تهمورث سياوش
و سنتها حفظ بر بسياري اصرار كه است كارگردانهايي
راههاي با تا ميكند سعي همواره و دارد گذشته آيينهاي
.درآورد اجرا به خود آثارنمايشي در را موضوع اين مختلف
.است اشكال داراي و خدشهپذير كاملا وجه دو از او آثار ولي
-سبك چند تلفيق با نمايشهايش همه در وي كه جهت اين از اول
نمايش گذشته با را نو نسل ميخواهد -نقالي و قوالي بخصوص
ميكند عمل ضعيف راه اين در آنچنان اما بدهد ، پيوند ايران
جوانان ذهنيت بلكه نميآيد ، نايل خود مقصود به تنها نه كه
مفاهيم ديگر مطلب.ميسازد مخدوش روشها اين درباره نيز را
تا ميگنجاند ريختارها اين در وي كه است داستانهايي و
آنچنان معاني اين اما.باشد زده نيز را خود حرف آن بوسيله
خاطره سالن ، از شدن خارج با تماشاگر كه است زودگذر و سطحي
فارغ و ميگذارد تماشاخانه درهاي پشت در را نمايش ذهنيت و
.ميكند ترك را سالن تاثيري يا برداشت هرگونه از
و پهلوان مرشد ، -قهوهخانه يك اعضاي داستان نمايش ،
قهوهخانهمحمود شدن تعطيل از بعد كه است -شهرفرنگي
به -سوران -وي دختر بهمراه بوده ، نقال خود كه سبيل
بتوانند دوباره راه اين از تا آوردهاند رو مطربي
فرنگي شهر عاشقحبيب سوران.آورند فراچنگ را قهوهخانه
پهلواني نمايش كه - شويد وداود سوحبيب آن از و است
.دادند او گرو در دل -است ميداده
برعهده را سبيل نقشمحمود كه نمايش ، تهمورث ابتداي در
سبك به را ازسياوشخواني قسمتي و ميشود صحنه وارد دارد ،
رويداد نقل و روايت نقالي.ميكند اجرا قهوهخانهاي نقالان
اين براي كه است نامنقال به شخصي بوسيله داستاني ، يا
و ميگيرد كار به را خود صداي و بدني تواناييهاي تمام امر
.است متكي خود شنوندگان و تماشاگران براحساس
تنها ميشود ، شنيده وي صحبتهاي ميان از كه چيزي اما
بيان ، قصه از نقال مقصود و حس كمترين با كه است كلماتي
شهر مرشدو پهلوان ، ترتيب به او دنبال به.دربرميگيرد را
راه در تمهيدي ابتدايي صحنه اين و ميشوند وارد فرنگي
ذهن در جذابيت و ايجادچالش طرفي از و پردازي شخصيت
در ولي.است نمايش اصلي مفهوم به رسيدن براي تماشاگر
شناسايي راه در مشكل بزرگترين خود صحنه اين داستان ، ادامه
افرادي ميشود چگونه كه سوال اين و ميآورد بوجود شخصيتها
رو مطربي به فرهنگي زمينه پيش و اخلاقي مشخصات اين با
بيوجههترين و بدترين جزء قديميها نظر از كه شغلي ميآورند ،
!است؟ ميشده محسوب مشاغل
در و ميكند آغاز نقالي با ابتدا در تهمورث كشون درعاشق
شكلهاي از يكي كه مضحك ، تعزيه ورطه به نمايش ادامه
اين نمود ما ، .ميافتد ميشود ، محسوب نمايشي خندستانهاي
.مييابيم متن در موجود ديالوگهاي از راحتي رابه موضوع
عاميانه ، اصطلاحات پهلو ، چند حرفهاي كنايه ، از استفاده
از...و عامي لهجههاي با كليشهاي شخصيتهاي بردن بكار
تصوير به براي اثر نويسنده كه است تمهيداتي مشخصترين
.است انديشيده قصه بر حاكم فضاي كشيدن
بخشهاي به بگذريم كه نمايش ايراني و سنتي وجوه از
طنز پايه بر كشون عاشق.برميخوريم آن غربي و تئاترگونه
دومين تاريخي نظر از كمدي.است كمدي تعبيري به شده بنا
مضمونهاي جاي به كمدي.است تراژدي از پس نمايش اصلي شكل
دارد ، سروكار واقعيتها و بازندگي آرماني ، و حماسي
و نويسنده شخصي نظر مورد مضمونهاي كردن تصوير بنابراين
آنچه اماميدهد تشكيل را كمدي قالبي ، شخصيتهاي وجود حتي
موضوعهاي از نازلي بسيار حد در ميبخشد تجسم تهمورث كه را
خاطر تعلق.دارد قرار ما جامعه فراگير و لمس قابل
بدون را تفكراتش وي كه است عميق آنچنان گذشته به كارگردان
حداقل كه قصهاي از بابهرهگيري و تحقيق كمترين داشتن
ارايه دارد ، معطوف خود به و كرده جذب را بيننده بتواند
.ميدهد
كهدرمانده است برخوردار معمولي شخصيتهايي از نمايش اين
دشواريهاپيروز تمام بر پرهيزگاري با اما پريشانند و
اين با تماشاگر همدردي جلب در سعي كار بااين او.ميشوند
احساسات تحريك و آنها موقعيتهاي به دلسوزي پرسوناژها ،
سوي به چيز هر از بيش نمايش متاسفانه ولي.دارد بيننده
قرار استفاده مورد سرگرمي براي هم هجو.ميرود پيش هجو
اشتباهات و بدكاريها تصحيح هدفش كه است عملي هم و ميگيرد
.است جامعه افراد
و مسخره كه آن سنتي چشمانداز سوي به را نمايش تهمورث
برانگيختن بجاي و ميبرد پيش است ، انسان ناداني مضحكه
.ميآورد ارمغان به را خنده تنها احساسات ،
ورزيده ، اهتمام آن به نمايش كارگردان كه مسايلي از يكي
كمكي هيچ متاسفانه كه كمدي درامر باتجربه بازيگران انتخاب
.نميرود شمار به آن ويژگيهاي جزء و نكرده نمايش به
كه نمايش جنبههايكلامي بر تاكيد از گذشته نمايش بازيگران
توجه بيشترين تا دارند سعي ميشود محسوب آن بخش مهمترين
در او با بايد ، كه را آنچه و كنند جلب آن رابه تماشاگر
حساب به عمدهاش ضعف مطلب همين درست اما.بگذارند ميان
نمايش كه كرد درك ميتوان را مطلب اين وضوح به زيرا.ميآيد
خوب نمايش يك اساسي ركن كه تئاتري و حرفهاي ازميزانسن
.ميماند بيبهره ميآيد ، حساب به
لازم دراماتيكي كنش آوردن بوجود بجاي بازيگران
درصحنه بيمفهومي حركتهاي به تماشاگر ، واكنش برايايجاد
بيشتر اثر.ديد را نمايش ميشود هم آن بدون كه ميپردازند
بدون حتي كه آنجا تا است درآمده راديويي يكنمايش صورت به
ذهن در كمبودي هيچ هم شنيدن راه از تنها تماشايصحنه
.احساسنميشود
به كه نمايشهايي در كه است وجوهي مهمترين از صحنهپردازي
عبارتي به يا و نمايش يافتن عينيت در ميشود مربوط گذشته
معيني مكان و زمان خصوصيات احساس در تماشاگر بخشيدن تجسم
با و است كرده استوار برآن را نمايش قصه كارگردان ، كه
ناپذير تفكيك وجهي صورت به و ميآميزد نمايش اجزاء تمامي
.ميكند كمك بسيار درميآورد ،
قديمي لته دو چوبي كلوندار در با 15 كشون صحنهعاشق
از بازيگران حركتهاي محل كردن مشخص عين در كه شده محصور
اين وليميآيد حساب به نيز ميكنند زندگي درآن كه جامعهاي
به حتي و ميماند بيحاصل نمايش پايان تا ابتدا از درها
صحنه در تنها.نميكند كمك نيز آن (استهتيك) زيباسازي
بيمنطق ، و مقدمه بدون تحول و درها شدن باباز كه است پايان
.ميكند تداعي را گذشتهشان زندگي به بازگشت از نمادي
استكه تخت و يكدست نوري صحنهها همه در صحنه نورپردازي
از نمودي كه صحنهاي بجز است ، صحنه ساختن روشن هدفش تنها
سبز نوري با كه است وحبيت محبتسوران اظهار و ورزي عشق
منتقل ذهن به را پاك عشق از تفكري و ميشود روشن رنگ
.ميكند
قسمتهاينمايش از يكي ميتوان اغماض كمي با را قسمت اين
را كارگردان پنهان تفكر حدودي تا توانسته كه ناميد
حاتمي محمد و افكاري پرديس خوب بازي البته كه بنماياند
مدد بسيار صحنه پرورش به و ميگذارد صحه مطلب براين
كه كشور نمايشي گذشته اعتلاي راه در كه اقدامي هر.ميرساند
اما است تقدير قابل شود انجام دارد ، غني فرهنگ در ريشه
و كار نتيجه به بايد چيز هر از بيش آثار اينگونه سازندگان
به تئاتر تا كنند فكر جامعه در نمايششان بعدي تاثير
نمايشهاي اساسي ركن هويت ديگر ، عبارت به.نرود بيراهه
.ميشود محسوب سنتي
شيبانيفر مازيار
نيست پاياني را هنر راه
سياوش نقاشيآبرنگ آثار از نمايشگاهي:هنر و ادب سرويس
برپا والي نگارخانه ارديبهشتدر دهم تا سوم از مظلوميپور
دانشگاهي تحصيلات اصفهان ، متولد1331 هنرمند اين.است شده
در هماكنون وي.است گذرانده داخلي معماري رشته در را خود
و ميكند فعاليت نقاشي و گرافيك داخلي ، معماري زمينههاي
تصويري ارتباط و تصويرسازي رشته در الزهرا دانشگاه مدرس
.است
موضوعاتيچون مذكور ، نمايشگاه در درآمده نمايش به آثار
زمان و نور روي بر تجربه و بررسي طبيعت ، و معماري تركيب
در خشت و خاك متنوع حجمهاي روي بر آفتاب تابش و نقاشي در
.ميدهند نشان را سنتي معماري
موضوعات نشاندادن براي آبرنگ تكنيك انتخاب علت نقاش اين
لطافت ، بودن ، روان دليل به:ميدهد توضيح چنين را آثارش
اين خصوصيات از كه كار بههنگام بداههسازي امكان و ايجاز
ماده كمتر در كه آن ، در نهفته انعطاف و نرمش و است شيوه
.ميكنم استفاده شيوه اين از يافت ، ميتوان ديگري نقاشي
نقاشي هنر لازمه:ميگويد نقاشي هنر زمينه در همچنين وي
در ليكن.است آن تحول و پويايي ديگر ، هنر هر مانند امروز ،
بسيار مخاطب ، جامعه روانشناختي و فرهنگي خصوصيات راه ، اين
كه نيست معني آن به حرف اين ولي.است دخيل و مطرح مهم ،
محدود عامهپسند احتمالا و خاص چارچوب يك در را خود هنرمند
راه كه چرا.دارد پيش در سخت و طولاني راهي هنرمندكند
.نيست پاياني را هنر
راكامل خود كار هرگز واقعي هنرمند:ميگويد ادامه در وي
او اززندگي لحظه هر.است تكامل انديشه در ولي نميبيند
لحظات آخرين تا حتيتجربه باز و كار تجربه ، .است تجربه
.زندگي
تماشاگر در مشاركت حس ايجاد
كارگرداني به بجنگه ديو با ميتونه نمايشكي به نگاهي
احمديفر سهيلا
قديميايراني افسانههاي براساس بجنگه ، ديو با ميتونه كي
سهيلا:كارگردان و نويسنده نوجوانان ، و كودكان ويژه
انوشيروان:بازيگران صمدپور ، علي:موسيقي احمديفر ،
مراد ، حاجي پروانه طالبي ، جواد اقبالي ، مريم نورفردي ،
رسايي بنفشه مبرهن ، شهرزاد
وكسري كم مشتركشان زندگي در بانو پريچهر و مرتضيخان
پيدرپي معالجات از كه آنها.فرزند داشتن آرزوي الا ندارند
سيب چهار كه رهگذري درويش توصيه به نگرفتهاند نتيجهاي
پس بانو پريچهر و ميكنند عمل است آورده بانو پريچهر براي
يكي اماميشود دختر يك و پسر سه صاحب انتظار ماه نه از
آنقدر و دارد ريز بسيار جثهاي (انگشتي بند) نوزادها از
سرافكندگي مايه مرتضيخان خواهر و مادر زعم به كه است كوچك
به را بندانگشتي ميكنند پيشنهاد خاطر همين به.آنهاست
پافشاري پيشنهاد اين در آنقدر و بسپارند ديگري خانواده
بانو پريچهر اما.ميكنند متقاعد را مرتضيخان تا ميكنند
برداشته را او خاطر همين به نميرود فرزند از دوري بار زير
منزل به بدجنسي ديو سالها از پسميشود سبز كوههاي راهي و
كه) مرتضيخان پسر دو.ميدزدد را وي دختر و رفته مرتضيخان
با جنگ به خواهرشان جان نجات براي (ميكنند زندگي وي با
.ميشوند ديو دست زنداني و اسير نيز خود اما ميروند ديو
براي بندانگشتي و ميرسد بانو پريچهر و بندانگشتي به خبر
رفته ديو مصاف به ميگيرد تصميم برادرانش و خواهر جان نجات
به موفق بدجنس ديو با رودررويي از پس او.بجنگد وي با و
ميدهد نجات را برادرانش و خواهر و شده ديو عمر شيشه شكستن
زندگي و شده فاميل سرافرازي و افتخار مايه پس آن از و
.ميكند شروع آنها كنار را خوشي
سهيلااحمديفر از نمايشي عنوان بجنگه ديو با ميتونه كي
فكري پرورش كانون عروسكي تئاتر مركز در هماكنون كه است
جديدي نسخه نمايش اين.اجراست حال در نوجوانان و كودكان
سال در احمديفر خانم توسط كه است انگشتي نمايشبند از
.رفت صحنه روي به 1371
و لحظاتيشيرين خلق با نمايش اين جديد اجراي در كارگردان
را آنها دربينندگان همدلي ايجاد ضمن ميشود موفق ماندني
را خيالشان سبز وخاطر برده افسانهها سرزمين به خود با
پنج تجارب حاصل و بسپرد آرزوهايبشري و آمالها بيكران به
وكي انگشتي نمايشبند اجراي بيندو فاصله -خود ساله
به بديع و خلاق قالبي در را -بجنگه؟ ديو با ميتونه
غبندوباره دچار را آنها كه بطوري.دهد ارائه تماشاگرانش
.نسازد ديدن
با همراه صحنه دكور و عروسكها طراحي شيوه در بداعت
دنياي با كه ميكند خلق نمايشي فضاي زنده و شاد موسيقي
عوامل برخي رعايت صورت در كه داشته متوازني سنخيت افسانه
طول در عروسكها ساختوساز نوع از صحيح استفاده جمله از
كار پختگي به ميتوانست دكور شدهتر حساب رنگپردازي و نمايش
.بخشد بيشتر قوت
مقدمه در.است برخوردار مناسبي ريتم از نيمه تا نمايش
نمايش زمان و مكان معرفي و شخصيتها صحيح معرفي شاهد
دوم نيمه در ميرود انتظار كه فكنيهايي گره همچنين.هستيم
.شوند گرفته بكار نمايش بحران حل در صحيح پرداخت با نمايش
با او سفر و بانو پريچهر توسط ديار ترك جمله از
بياد را چخوف معروف جمله اين كه سبز كوههاي به بندانگشتي
مگر داد نخواهم نشان نمايش اول پرده در را تفنگي:ميآورد
به واكنش در بانو پريچهر.كنم شليك آنرا آخر تاپرده آنكه
بهخانوادهاي بندانگشتي سپردن بر مبني خانواده اعضاء تصميم
ببرد دور جايي به و برداشته را فرزند كه ميكند عزم ديگر
نخوردن در سهلانگاريش بسا چه و -كند بزرگ را او خود تا
است شده بندانگشتي آمدن بدنيا ريز منجربه كه سيب از نيمي
بندانگشتي و ميكند بزرگ را بندانگشتي او -نمايد جبران را
دو كه ميكند ويژگيهاييكسب مهربان و عاقل مادر اين كنار در
.محرومند آن پدرياز خانه نعمت و ناز در برادرش
پريچهر كنش از استفاده و نكته اين به پرداخت بنابراين
نيمه در كه است ضروري آنچنان او ارادهمند تصميم و بانو
و بندانگشتي جنگ در كه را دراماتيكي خلاء ميتواند دوم
عليرغم بندانگشتي.بينببرد از است ، موجود بدجنس ديويد
همين و است سرشاري هوش و قوهابتكار داراي ريزش بسيار جثه
كاركرد.است تندرستش و قوي دوبرادر و او تمايز وجه
با وي همراهي و بانو پريچهر توسط تركخانواده دراماتيك
چنانكه باشد بندانگشتي تيزهوشي راز بندانگشتيميتوانست
.مادرشاست توسط سيب كامل نخوردن نيز او استثنايي رازخلقت
گذشتهاش سهلانگاري كه مادر براي است خوبي انگيزه همين و
عدم.كند جبران او فكر پرورش سپس و فرزند همراهي با را
ظريف ، نقش كه شده باعث بانو پريچهر شخصيت به مناسب پرداخت
از صحيح استفاده و شود گرفته ناديده او تعيينكننده و حساس
نمايش منطق استخوانبندي در ميتوانست نمايشي شخصيت اين
كه زماني داشت جا مثال براي.شود محسوب قوتي نقطه
در مادر توصيه به ميرود جنس بد ديو با جنگ به بندانگشتي
پسزمينهاي ترتيب اين به برآيد او عمر شيشه يافتن جستجوي
كسي دست به ديو عمر شيشه اگر كه ميشد داده تماشاگر به
با بندانگشتي خندهدار رودررويي از پس.برندهاوست نيفتد ،
ترفندي با بندانگشتي است ، فنجان و فيل جنگ ديوكه
كه جاست همين و -مييابد را ديو عمر شيشه زيركانه
-وخلاقيت فن از است تلفيقي هنرمندانه تمهيدات معتقديم
.نبودند انجامش به قادر او تندرست و قوي برادر دو كه كاري
عملش ابتكار و مادر توصيه بندانگشتي پيروزي راز كه چرا
.بودند آن فاقد برادرانش كه موردي دو -است
پديدهاي از تروفو بافرانسوا مصاحبهاي در هيچكاك آلفرد
گره بهانه را گانين اومك.ميگويد سخن گانين بهناممك
كه ميداند فني و قوت يا و يكراز كشف هنرمند ، حقه داستان ،
همان و زده حدسياتي ذهنش در خود واميداردكه را تماشاگر
است معتقد او.است خواسته كارگردان كه بگيرد را نتيجهاي
ميسازد برخوردار ويژه وجهي از را اثر مكگانين
حدس كه اتفاقي انتظار تا واميدارد را چنانكهتماشاگر
.بكشد ميزدهرا
وذهن ساخته برخوردار تعليق حس از را اثر گانين مك
كي درنمايش.ميسازد فعال نمايش طول در را تماشاگر
محسوس كاملا عنصرنمايش اين خلاء بجنگه؟ ديو با ميتونه
-ديو عمر شيشه كردن پيدا صحنه آن ، رعايت صورت در كه است
اينقدر موضوع اهميت عليرغم -يافتنش تا آن طرح زمان از
جنگ صحنه كه آن مختصر -نميشد كار دستانه خام و سطحي
استفاده و آنها جنگ نوع در بداعت عليرغم ديو و بندانگشتي
و نمايش كل از جدا بخشي بصورت مديوم و لانگ عروسكهاي از
نمايش نام اختصاص بدليل كه است شده ارائه نشده حساب
كار دقيقتري پرداخت با ميرود انتظار صحنه همين براساس
.ميشد
ايننمايش در برشتي فاصلهگذاري از بجا و درست استفاده
برقرار صميمي ارتباط مخاطبين با بازيگران تا شده باعث
.باشند موفق نمايش در آنان مشاركت حس ايجاد در و ساخته
نه و -خشمتماشاگران حس برانگيختن در ديو عروسك خوب بازي
و آنها بين سمپاتي ايجاد ديوو به نسبت -آنها وحشت و ترس
.است بوده موثر بندانگشتي
و بانو ، مادربزرگ پريچهر مرتضيخان ، بندانگشتي ، عروسكهاي
كه برخوردارند ومتعارفي متوسط بازيهاي از برادرها و عمه
حد از ميتوانستند عروسكي قانوننمايش يك رعايت صورت در
.برخوردارشوند بالاتري
است عروسكگردان و عروسك بين قرارداد يك عروسكي نمايش در
زبان گرفته ، قرار عروسك پشت عروسكگردان كه مادامي تا كه
عمل او حسيات و مغز گوش ، زبان ، بعنوان و اوست حال و حس
.ميكند
جمله از)ديگري نقش بخواهد زمان هر عروسكگردان بنابراين
.باشد او از جداي و عروسك از دور بايد كند بازي را (راوي
ميتوانستكاركردهاي دكور و عروسكها ساخت شيوه ;آخر نكته
به نمايش تاپايان كه شود قائل آنان براي بيشتري نمايشي
امكان و عروسكها فنريپاهاي ساخت.كنند كمك اثر جذابيت
در كاربردي حركاتي امكان آنها بدن اجزاء از يك هر جداسازي
در امكان اين نكردن رها صورت در كه ميدهد را عروسكي نمايش
دكور در صحيحتر رنگپردازي همچنين و نمايش نيمه
استانداردهاي از را اثر ميتوانست ابتكارينمايش
.سازد بالاتريبرخوردار
با ميتونه نمايشكي گروه براي موفقيت آرزوي ضمن پايان در
باعث بعدي مطلوب و متنوع آثار ارائه انتظار و بجنگه؟ ديو
يادآوري همه به ديگر بار توانست نمايش اين كه است خوشحالي
.قويتر بدن نه است برتر فكر گرو در كهپيروزي كند
همتي هلن
كتاب معرفي
|
فيلم كارگرداني درباره
ممت ديويد:نويسنده
دامود احمد:مترجم
پاييز 1376 اول چاپ روزبهان ، انتشارات:ناشر
صفحه تومان ، 140 قيمت500
عرصهنمايشنامهنويسي ، صاحبنامان از بايد را ممت ديويد
حاصل حاضر كتاب و آورد حساب به بازيگري و فيلمنامهنويسي
با و عملي كلاسهاي در پاييز 1987 در كه است وي سخنرانيهاي
آن تسري و فيلمنامهنويسي زمينه در وي وسيع تجربه بر تكيه
.است شده ايراد كارگرداني به
حرفهاي بازيگري
امريكا تئاتر بازيگران از جمعي:نويسندگان
دامود احمد:مترجم
اول 1374 چاپ روزبهان ، انتشارات:ناشر
صفحه ريال ، 135 قيمت3750
تئاتر حرفهاي بازيگران از گروهي كار حاصل كتاب اين
-ممت ديويد و نيويورك دانشگاه حمايت با كه است امريكا
.است شده تدوين -امريكا اخير دهه برجسته نويسنده
واقعينگارش دنياي در كردن كار و تكنيك بخش دو در كتاب
.است يافته
|
|