امامت معيارهاي و امام خصايص
معارف بر عاشورا فرهنگ تاثير
ديني
امامت معيارهاي و امام خصايص
(پاياني بخش) امامت فلسفه در جستاري
دادبه اصغر دكتر:نوشته
و اجرايي نظام حفظ براي تنها را امامت كه كساني به
به مربوط كارهاي در سرپرستي و شرع احكام اجراء بر نظارت
معمولي شرايط همان به دانستهاند ، لازم مردم ميان روابطعادي
كردهاند ، اكتفا است قضاوت شغل با متناسب غزالي بهقول كه
براي را امامت به مردم نيازمندي چون اماميه اماشيعه
كردن آشكار براي و سنت و كتاب شدن بيش و كم نگهبانياز
ميدانند ، كردنيها ، عمل چه و دانستنيها چه دين ، مسائل
لازم را آن سنت اهل كه ظاهري ، صفات بر علاوه بنابراين
آن بر هم ديگري غيرمحسوس شرايط اهلتشيع دانستهاند ،
قرشي است شرايط اهم سنت اهل همه نظر آنچهدر.افزودهاند
روايتي زيرا ميشوند ، گزيده امامت براي استكه كساني بودن
گروه اماقريش من الائمه:فرمود كه پيغمبرميآورند از
لازم شرايط:ميگويد غزالي.نپذيرفتهاند هم را اينشرط خوارج
كه است شرايطي همان بودنش ، قرشي بر علاوه برايامامت
كاردان و دانا كه است اين از عبارت و است ، لازم برايقضاوت
امامت شرط را مطلقه ولايت پارهاي.باشد وپرهيزكار
مسلمان و عاقل و بالغ و بودن آزاد به را آن گرفتهاندو
كار سياست بايد گفتهاند آن بر علاوه و كردهاند ، بودنتفسير
معني به لغت در بودن شوكتمند) باشد شوكتمند و سختگير و
و (باشد كينهتوز و كند بدسگالي دشمنان ، با كه است اين
هم را بودن زبردست و بودن دانشمند و دلير و بودن نيرومند
مجتهد دين فروع و اصول در گفتهاند باز و گرفتهاند شرط
را عملي و اعتقادي مسائل از يك هر دليل بتواند و باشد ،
و برآيد خوب جنگجويان براي كارگرداني عهده از و كند پيدا
شرايط بر علاوه اماميه شيعه.باشد هم مرد و بالغ و آزاد
غيرمحسوس و ناشناختني معيارهاي است ، شناختني كه نامبرده
نگهباني به مربوط كه دانستهاند لازم امامت براي هم ديگري
از قسمتي (الف:است گونه دو بر آن و است ، سنت و كتاب از
سه صفتهاي آن و است ، علمي نگهباني براي لازم معيارهاي آن
شد ، داده توضيح اين از پيش و است ، عصمت يكي كه است گانهاي
آشكار فزونيهاي چه است ، مردم همه از بودن فزونتر ديگري
يا و باشد ، همه از نيكوكارتر و بخششگر و مهربان يعني
پسنديدهتر خداوند پيش كس همه از يعني آشكار ، غير فزونيهاي
حكمي هر تناسب از يعني باشد ، كار سياست كه آن سوم باشد ،
قسم (ب باشد ، آگاه خودش به مخصوص مورد احوال و اوضاع با
بر نظارت و مسلمان مردم نگهباني با متناسب معيارهاي ديگر
او بودن داناتر:از است عبارت آن و است شرع احكام اجراي
از بودنش دليرتر ديگري و شرع ، احكام به مسلمانان همه از
و معيارها گونه دو اين از يك هر اثبات براي و.است همه
بازگشت و هست بسياري شنيدهاي و گفت آنها بر وارده اشكالات
يادآوري اول در كه است مبنايي و اصلي اختلاف همان به همه
.شد
بر علاوه ميگويد غزالي.:امام بودن انتصابي يا انتخابي.
هم ديگري راه است ، گذشته در كه امامي يا (ص)پيغمبر نص
مردم ، خود كارگردانان كه هست امامت براي كسي شدن برايمعين
براي را كسي بترسند او از همه كه شوكتمند نفر يك ويا
و توانمند كه شوكتمند نفر يك چنانچه و كند ، تعيين اينكار
واگذار باشد نسب قرشي كه كسي به را كار اين باشد نفوذ با
اين و باشد قرشي هم شوكتمند آن خود اگر بلكه و نمايد ،
.بنهند گردن او فرماندهي به بايد همه بگيرد ، بدست كاررا
سند شايد و است آمده مواقف شرح در او گفتار مشابهبا
اهل فرقههاي همه نظر اما.باشد سقيفه داد روي اينگفتارها ،
براي معيني شخص انتصاب راه از جز امامت كه است تشيعاين
باشد ، پيغمبرش توسط به خداوند سوي از كه اينكار
گانه سه معيارهاي كه است اين گفتارشان سند و بپاشدنينيست
داناتر و خداوند ، پيش افضليت و عصمت آن و گذشت امامتكه
كس ، هيچ براي سه اين و است شرع احكام به بودن ازهمه
او جز اين بنابر و نميباشد ، شدني آشكار جزخداوند ،
معيارها اين كه بشناسد و كند پيدا را يكي ديگرينميتواند
ولايت در كه تفضيلي به ملاحظه همين به باشند ، اوموجود در
معيارها اين داراي ميداند او كه را كسي است برخداوند گذشت
آن از را مردم هم پيغمبر و كند ، معرفي پيغمبرش هست ، به
.آگاهگرداند
خود عقيدهشيعه به شد دانسته كه آن از پس.:نص و امامت.
در امامت كهمعيارهاي را كسي خداوند سوي از بايد پيغمبر
كه برميآيد سخن همين از بشناساند ، مردم به است موجود او
نص معني و گرداند ، آگاه آن به را مردم بايد نص راه از او
گردانيدن آشكار يا و نمودن تعيين و كردن آگاه جا ، اين در
.خفي و جلي:است گونه دو بر نص.است الفاظي گفتن با چيزي
يا و آورند زبان بر گردد ، امام بايد كه را كسي نام اگر پس
كه را نشانيهايي موصوله جمله گفتن با يا و اشاره اسم با
نص را اين كنند ، مشخص را او نباشد شده شناخته تن يك در جز
شناساندنش براي ابهامي و شك جاي زيرا ميگويند ، جلي
ديگران در شايد كه صفاتي گفتن با را او چنانچه و نميماند
شود ، پيدا شايد آن در ترديدي و ابهام و بشناسانند باشد هم
كه كسي دارند اعتقاد شيعيان.ميگويند خفي نص را آن
كس هيچ چون و.گردد تعيين نص به بايد ميشود امامت عهدهدار
باشد ، رسيده نصي ديگران درباره (ع)علي جز است نگفته
از پس را ديگري (ع)علي جز نص به معتقدان همه بنابراين
(ص)پيغمبر گفتند گروهي كه آن جز ;نميدانند امام (ص)پيغمبر
خودش بخواهد او اگر كه واگذارد (ع)علي به را امامت كار
بداند آن در را مردم صلاح كس هر به اگر و گردد ، آن عهدهدار
.نمايد واگذار
گوناگونامامت مسائل در شيعه گروههاي اختلاف به اكنون
شيعه:بخشميشوند دو اول ، تقسيم به شيعه:ميپردازيم
كه هستند كساني شيعهاماميه.اماميه غير شيعه و اماميه
بدون و آشكار را وارده نصوص و نميدانند ، كافي را خفي نص
كافي كه اين از و ميشناسند (ع)علي امامت درباره شبهه
چنين شمردهاند ، اماميه خصايص از را خفي نص ندانستن
اماميه غير شيعه علائم از خفي نص دانستن كافي كه برميآيد
:ميگويند اماميه غير شيعيان از پارهاي ملاحظه همين به ;است
خلافت به ،(ص)پيغمبر از پس را (ع)علي كه اين در مسلمانان
ابهام داراي رسيده نصوص زيرا ;نيستند گنهكار نپذيرفتند ،
به خطاي اما كردند ، خطا كار اين در مردم چه اگر و هستند
گروه كه آنجا تا است ، نزده سر آنان از گناهي و نبوده عمد
روا را فاضل بر مفضول تفضيل همگي كه زيديه ، از سليمانيه ،
امام (ع)علي بودن با عمر و ابوبكر گفتند ميدارند ،
امامت به را ديگران (ع)علي جز كه اين در مردم و گرديدند ،
يك هر اماميه غير و اماميه شيعه.نيستند گنهكار پذيرفتند
از يكي.هستند جداگانهاي و بسيار فرق و انشعابات داراي
غلام كيسان به چون كه كيسانيهاند اماميه غير فرق
.يافتند لقب كيسانيه شدهاند داده نسبت (ع)علي اميرمومنان
از پس را امامت مومنان امير گفتند كه هستند كساني كيسانيه
كهپس اين در كيسانيه فرقه ;كرد واگذار محمد پسرش به خودش
نظر اختلاف هم با انجاميد كجا به امامت كار محمد ، مرگ از
زنده و نمرده او گفتند گروهي:شدند فرقه چندين و داشتند
كسي چه كه اين در پذيرفتند را او مرگ كه هم آنان و است ،
را كسي گروهي هر و شدند ، گروه چندين گرديد او جانشين
منشعب فرقههايي به روي اين از و دانستند ، او جانشين
بزرگش پسر (ع)اميرمومنان از پس شيعه از دوم گروه.گرديدند
امامت در چون نيز آنان و دانستند ، امام را (ع)مجتبي حسن
:گرديدند منشعب بسياري فرق به كردند اختلاف هم با او از پس
از پس امامت كار (ع)مجتبي امام گفتند ، آنان از گروهي (1
مثني حسن از پس و نمود واگذار مثني حسن پسرش به را خودش
نيز او از پس و رسيد ، امام ابراهيم به تا ماند ، او نسل در
به معتقدان از ديگر گروه (2;گرديدند منشعب گروه دو به
امام را (ع)علي بن حسين برادرش (ع)مجتبي حضرت امامت
بن علي پسرش به او از پس امامت كه شدند برآن و دانستند ،
بن علي امامت به معتقدان.رسيد سجاد به ملقب (ع)الحسين
پس گفتند آنان از پارهاي (شدند1 دسته دو نيز (ع)الحسين
(ع)الحسين بن علي زيدبن پسرش به كارامامت (ع)سجاد سيد از
چند به نيز زيديه.ميگويند رازيديه وآنان يافت انتقال
بتريه يا صالحيه سليمانيه ، جاروديه ، :منشعبگرديدند فرقه
نظر اختلاف گوناگون مسائل در ديگران با ازآنان يك هر كه
درباره رسيده نصوص كه هستند متفق اين در اماهمهشان دارند ،
دوم گروه (2;جلي نه است بوده خفي (ص)پيغمبر از پس امامت
به او از پس امامت گفتند (ع)سجاد سيد امامت به معتقدان از
جا اين از و رسيد ، (ع)باقر به ملقب علي بن محمد ديگرش پسر
شد گفته (الف:گرديدند جدا اماميه غير از اماميه فرقه
امامت درباره رسيده نصوص هستندكه كساني اماميه فرقه
منكر اصل از و ميدانند وجلي شبهه و شك بدون را (ع)علي
(ع)سجاد امام از پس آن علاوهبر و ميگردند ، خفي نص سنديت
منتقل (ع)الباقر بنعلي محمد پسرش ، به را امامت كار
(ع)باقر امام گفتند گروهي(شدند1 دسته دو آنان و ميدانند
متوقف حد اين در امامترا كار بنابراين و است زنده
او از پس امامت و رفت او گفتند ديگر گروه (2;گردانيدند
را امامت كه آنان (ب ;منتقلگرديد (ع)محمد بن جعفر پسرش به
(شدند1 دسته چند باز رسانيدند(ع)صادق جعفر امام به تا
گروه (2;يافتند لقب ناووسيه استو زنده او گفتند گروهي
دسته (3;يافت پايان امامت اوكار رفتن با گفتند ديگر
لقب فتحيه و رسيد عبدالله پسرش به امامت گفتند ديگر
و رسيد محمد پسرش به امامت گفتند ديگر گروه (4;يافتند
به امامت گفتند آنان از ديگري پاره (5;يافتند نام نمطيه
خواجه ;شدند ناميده سبعيه و رسيد اسماعيل ديگرش پسر
حسن به زيرا است شمرده بيرون ازاماميه را سبعيه نصيرطوسي
پسر به امامت گفتند جمعي (6;اعتقادندارند عقلي قبح و
(7;گرفتند لقب مفضاليه آنان و رسيد (ع)بنجعفر موسي ديگرش
امام را (ع)صادق امام پسر چهار هر ازآنان ديگر بخش
از را امامت ديگر گروه (8;شدند تفضيليهناميده و دانستند
يريعيه ، طبريه ، كه بردند بيرون (ع)صادق امام فرزندان
امام از پس كه آنان (ج ;جملهاند ازآن جعديه تيميه ، قمصيه ،
منتقل (ع)جعفر بن موسي پسرش رابه امامت كار (ع)صادق
نميدانيم گفتند مطموريه (بخشگرديدند1 چند باز دانستند
زنده او گفتند ديگر پاره (2;نيست يا زندهاست موسي امام
عليبن پسرش به امامت و رفت او ديگرگفتند گروه (3;است
انتقال (ع)عليالجواد محمدبن پسرش به ازاو و (ع)موسيالرضا
رسانيدند (ع)جواد امام به تا را امت كهكار آنان (د يافت ،
دانستند ، منتظر امام و زنده را او گروهي(شدند1 دسته سه
و رسيد (ع)محمدالنقي بن علي پسرش به گفتندامامت پارهاي (2
كساني بيشتر اما (كرد ، 3 واگذار جعفر پسرش رابه امامت او
گفتند رسانيدند ، (ع)الجواد علي محمدبن به راتا امامت كه
و (ع)محمدالنقي بن علي به (ع)عليالنقي ازمحمدبن امامت كار
امام پسرش به او از و ،(ع)العسكري علي حسنبن به او از
.گرديد منتقل(عج)دوازدهم
ازولايت كه جائي در اين ، از پيش:(ع)علي امامت بر جلي نص
ازآن ولايت اين شد گفته ميرفت سخن الهيه مطلقه و كليه
واگذارد ، و پيغمبرش به را خودش ولايت او و است ، خداوند
بهتوضيح اكنون و كرد واگذار جانشينش به را آن (ص)پيغمبر
(ع)جزعلي كسي عشريه اثني شيعه عقيده به كه ميپردازيم اين
بر وبنا گردد ، واگذار او به الهيه ولايت كه نداشت شايستگي
خليفهخودش به جلي نص به را خودش ولايت (ص)پيغمبر اين
اين بر مسلمانان همه زيرا گردانيد ، منتقل (ع)علي
كسي به را خودش ولايت (ص)اكرم رسول اگر كه متفقهستند
هست كه چيزي بود ، نخواهد (ع)علي جز او باشد ، واگذاركرده
ولايت (ص)پيغمبر كه است نشده ثابت كسي بر سنتميگويند اهل
ميگويند اماميه فرقه و باشد ، كرده واگذار كسي به خودشرا
را خودش ولايت او رسيده نصوصي طبق بر كه است شده ماثابت بر
ادعاي بر دليلي شيعه كه نصوصي.است واگذارده (ع)بهعلي
آنها اهم به دائرهالمعارف اين در و است بسيار خودشميآورد
.است شده اشاره مختلف مقالات درذيل
معارف بر عاشورا فرهنگ تاثير
ديني
گرجي ابوالقاسم دكتر استاد:با گفتگو
از كربلا ، موجي حادثه وقوع از پس اندكي:جستارگشايي
بود ، رويداد اين ژرفاي گرفتهاز نشات كه عاشورايي فرهنگ
جمله ، ازيافت نفوذ اسلامي معارف و علوم ، اخلاق درون به
جنبشهاي و كلام سياست ، فقه ، بر عاشورا فرهنگ اثرگذاريهاي
ميانه سدههاي در و سيدالشهداء قيام از پس تشيع اجتماعي
در.سپرد فراموشي به نميتوان را معاصر دوران تا اسلامي
اشراف با گرجي ابوالقاسم استاد ميآيد ، پي از كه گفتگويي
آن ، از متاثر كلامي و فقهي تحولات و آثار و اسلام تاريخ بر
خوانندگانگرامي توجهگفتند پاسخ زمينه اين پرسشهاييدر به
.مينماييم جلب گفتگو اين به را
معارف سرويس
كلي طور به ديني معارف و علوم حوزه بر عاشورا نهضت تاثير
(س)خميني امام انديشههاي رابطه خاص طور به و است بوده چه
ميكنيد؟ تبيين چگونه را عاشورا فرهنگ با
آن تاثير سيدالشهداو حضرت عمل و رفتار مورد در آنچه -
بيان ميتوانم اختصار به معارفاسلامي و علوم فهم و درك در
مطلقه عبوديت در را خود كمال غايت حضرت آن كه است اين كنم
همه و الهيميدانست وظايف و تكاليف به عمل و خداوند
از كربلا در عاشورا روز در خودگذشتگيهاييكه از و فداكاريها
.بود مبنا برهمين داد نشان خود
و فقيه جاهل ، و عالم از اعم حضرت آن پيروان ما است بديهي
الگو جلالت و عظمت همه آن با را بزرگوار آن بايد همگي عامي
:كه مپنداريم چنين و بدانيم خود اسوه و
عمل و زبان اقراربه جنان ، به تصديق تنها وظيفه انجام -1
جان فداكاري ، احيانا اينها بر علاوه بلكه است ، اركان به
نيز را ياران و نزديكان همه و خود هستي بخشيدن و نثاري
هيچكس حاضر ، عصر تا يعني تاريخ اين تا متاسفانه.دارد لازم
درس اين آزمايش به تشيع عالم بزرگ رهبران و پيشوايان حتي
از ناموجهي عذرهاي به پيوسته و نپرداختند معصوم امام آن
هم حسين امام اينكه به توجه بدون) ديگر امامان عمل:قبيل
و خاتم تا آدم از همه (ع)معصومين.است الطاعه مفترض امام
همه بودند ، خاتم يك نگين همه اوليا خاتم تا انبيا خاتم از
در احد واحد خداوند خليفه همه و بودند مجموعه يك اجزاي
عمل از غفلت با يكي عمل به تنها نميتوان و بودند زمين
تقيه مردم ، استقبال عدم امكانات ، فقد ،(كرد استناد ديگري
در امور اين همه اينكه با ميشدند متشبث امور اين امثال و
فيالجمله گهگاه كسي اگربود مشترك زمانها ساير و زمان آن
به ميكردند ، تخطئهاش ديگران ميداد نشان خود از حركتي
و ناداني به ميپرداختند ، او ضد بر دستهبندي و مخالفت
و اجانب به كمك بالاخره و هواپرستي و جاهطلبي نابخردي ،
نمييافتند توفيق چنانچه و مينمودند متهم اسلامش دشمنان
مبارزات وضعيت بود اين.برميخاستند او با مبارزه به رسما
قيام امور اين همه به توجه بدون كه كسي تنها.اخير قرن در
هوشياري و درايت كمال با و نهراسيد چيز هيچ از و كرد
دشمنان و طاغوت ضد بر را همگان خداوند ياري به توانست
داخلي از اعم توطئهها همه و كند بسيج بزرگ قدرتهاي و اسلام
انقلاب رهبر خميني امام همانا كند ، برآب نقش را خارجي و
اميد.يافت هم كامل توفيق بحمدالله كه بود ايران اسلامي
.دهند ادامه را راهش بتوانند او پيروان است
خصوصي هميناحكام تنها اسلام احكام كه مپنداريم نيز و -2
است غيره و ازدواج وفروش ، خريد روزه ، نماز ، احكام مانند
بلكه باشد ، تمام كار كنيم عمل آنها به احيانا چنانچه تا
از است اسلام (حكومتي يعني) عمومي احكام مهمتر آنها از
نقل ، و حمل بهداشت ، موردفرهنگ ، در جامعه امور اداره:قبيل
آذوقه ، و آب و نان مسكن ، و خانه جاده ، راهو آمد ، و رفت
اين اجراي است بديهي ديگر ، امور از بسياري و صلح و جنگ
قبيل از اول دسته احكام از حتيقسمتي بلكه احكام ، از دسته
حكومت ازطريق جز نيز ديگر احكام از برخي و وايقاعات عقود
بسيار علم آن با حسين اينروامام از.نميباشد امكانپذير
وارستگي و پاكي آن با و ميگرفت سرچشمه منبعوحي از كه وسيع
مقام در وكامل دقيق طور به تنها نه بود دارا كه وعصمتي
بسيار كوشش و والا همت بلكهبا بود ، اول دسته احكام اجراي
بدين بود ، نيز دوم دسته احكام اجراي درصدد داشت كه زيادي
آن جاي به حقمحض جايگزيني و طاغوت محو مقام در آغاز رويدر
گرامي پدر و بزرگوار جد ديگرحكومت بار كه بود صدد در بود ،
طاغوتاستحكام حكومت ندهد مجال و كند زنده درجامعه را خود
خورد ، شكست ظاهر امامدر متاسفانه.پذيرد استمرار و يابد
اگر من عقيده به.بود مبارك و شكستميمون اين نتيجه اما
كهدر جهانگير تاثير اين بهيقين ميشد پيروز درظاهر امام
حق رويارويي شده ، يعني جايگير عامي و عارف هر وجود اعماق
دودمان كامل فناي و محو.تحققنمييافت محض باطل با محض
مابر امام قيام پيروزي حتي بلكه ديگر ، ستمگر وهر بنياميه
.حركتبود همان ميمون دستاورد خود زمان طاغوت
را شيعه معصوم پيشوايان جور احكام پس اين از متاسفانه
دست به آنند شايسته كه را مقامي نگذاشتند و زدند كنار
فراموش بكلي شيعه پيشوايان و فقها بتدريج اينكه تا آورند
آن در بايد و است اسلام احكام جزء هم عمومي احكام كه كردند
را نالايق حكام باشند ، آن اجراي متصدي دهند ، فتوي هم باب
غفلت خواب از كه زمان آن و نشانند خود جاي بر و زنند كنار
و غيرخودي و خودي از اعم حكام موقعيت استحكام شدند ، بيدار
شايسته شخصيتهاي كه نميداد اجازه آنان از قدرتها پشتيباني
.كنند احراز را خود مقام
زمان يعني عصرحاضر به تا داشت ادامه منوال همين بر وضع
و هوش علت به ايشانكبيررسيد خميني امت امام زندگي
از اعم روز مسائل از آگاهي علت به ونيز سرشار استعداد
و پرده بسيارپشت مسائل از آگاهي و خارجي و داخلي مسائل
و خداوندي مشيت و قدرت هيچكسجز و چيز هيچ به اتكا عدم
و مسائل به آگاهي و علم با مادي ، بهزخارف زدن پا پشت
و اتفاق مردمبه دعوت با و عمومي و خصوصي از اعم احكام
كمك به درنگ و تامل بدونلحظهاي و شد كار به دست اتحاد
نيستي ديار به را طاغوت آغاز در مستضعفان ، خصوصا مردم
داخلي دشمنان.برآمد امور تمشيت مقام در سپس و كرد رهسپار
آمده هوش به تازه كه امريكا بويژه ابرقدرتها خاصه خارجي و
كه هم تاكنون چنانكه.پرداختند توطئه و دسيسه به بودند
راههاي از ميگذردپيوسته انقلاب آغاز از دهه دو به قريب
تحريك طريق از:حيلهگرياند و توطئهچيني مقام در گوناگون
وحشت ، ايجاد و ترور خونريزي ، و جنگ كودتا ، ضدانقلاب ،
تضعيف و حصر فرهنگي ، تهاجم و سوء تبليغات بمبگذاري ،
خميني امام...و ترس ، و رعب فضاي و جو ايجاد اقتصادي ،
انجام را موفقيت بزرگترين و نميداد راه ترس خود به هيچگاه
مطالعه چندان اينجانب.ميدانست اجتماعي وظايف خاصه وظايف
مطالعه به يا شنيده و ديده كه حد آن در ولي ندارم ، تاريخي
بهآن تاسي كامل نمونه را خميني امام تاريخپرداختهام
بزرگوار آن ايشانهمانند شد اشاره چنانكه.ميدانم حضرت
مكررا.ميدانست تكليف انجام را موفقيت و پيروزي بزرگترين
ميكردند تصور بسياري پيروزيم ، ما ميداشت اظهار قاطعانه
من نظر به اما است ، پيروزيانقلاب يا جنگ در پيروزي منظور ،
.بود ايشان مراد انجامتكليف در پيروزي
و قول فعلو معصومين ساير يا رسولالله سيره اينكه با
در عليهم تعالي فقهارضوانالله است ، بزرگواران آن تقرير
.ميكنند استناد آنان اقوال ظواهر به خودبيشتر فقهي كتب
اختصاص اقوال ظواهر حجيت به را همبابي اصول علم در
ترديد افعال ظواهر حجيت در آنان از برخي حتي دادهاند ،
اقوال ظواهر به تنها نه (س)خميني امام اما كردهاند ،
برخوردهايمبه بسيار عملا چنانكه بلكه ميكرده ، استناد
نموده استناد سيدالشهدانيز حضرت بويژه (ع)معصومين افعال
تنها انقلاب اين در او وپيروان امام اسوه حتي و است
واقعه در او باوفاي ياران و حضرت آن وحركات اعمال
و مننيكوكارتر:فرمود آنان درباره حضرت كه بود عاشورا
امام ياران مورد در الحق!!نديدهام ياراني شما از باوفاتر
.است صادق همينسخن هم (س)خميني
از بايد حضرتاباعبداللهالحسين پيروان كه مطلبي سومين -3
در كه برند گمان نبايد كه است اين عاشورابياموزند مكتب
مسائل از دماء حرمت يا تقيه استناد به ميتوان موارد همه
و جان بر ولايت منصب تصدي حتي و مذهب دين ، حرمت چون بزرگي
و هوسباز نالايق ، فرد ناحيه از مسلمين عرض و مال
امام.برداشت دست او مانند و يزيد چون بيبندوباري
قرار خود اسوه و الگو را حضرت آن هم جهت اين از (س)خميني
با ستيز و فداكاري درس (س)خميني امام خلاصه طور به.داد
از و گرفت عاشورا فرهنگ از را اسلام خارجي و داخلي دشمنان
و ظلم مقابل در نبايد جامعه اوليايواقعي كه آموخت مكتب آن
.كنند اختيار سكوت جورطاغوتيان
با متناسب تا دهد رخ بايد ديني فهم حوزه در تحولاتي چه
نهضت جمله از و شود مطرح امروز جامعه پرسشهاي و نيازها
بايد آن از تصويري چه و گردد تبيين بايد چگونه عاشورا
پاسخگوي انساني عظيم پديده يك عنوان به تا شود ارائه
باشد؟ امروز جامعه معضلات و مسائل
چيزي چه و كسي چه از بداند ميخواهد جامعه است بديهي -
آن يا كس آن به نسبت جامعه وظايف و حقوق;كند پيروي بايد
چه جامعه حق در و دارد بهجامعه نسبت حقي چه او;چيست چيز
عاشورا درواقعه بويژه اسلام در كه مفاهيمي ;بكند بايد
عالم در بالاخص و اسلامي جامعه در ميتواند و آمده پديد
آمده پديد چگونه و چرا آورد ، وجود به را دگرگونيهايي تشيع
و بعثت:قبيل از است آورده پديد را تاثيراتي چه تاكنون و
و امامت پيامبر ، عهد سراياي و غزوات گرامي ، پيامبر هجرت
نشات ازآنها كه وقايعي و جنگها ساير او ، جانشينان خلافت
.است آمده پديد تاكنون كه ديگري مسائل و گرفته
اسلامشناسان و ديني فكر نوپردازان عمده شاخصههاي از يكي
به عاشورا رخداد كه است اين اخير دهه درچند نوانديش
بينش در و شده مطرح آنان براي اجتماعي رخداد يك عنوان
مطلبي اگر زمينه اين در.است افتاده موثر آنان اجتماعي
جنبه دو داراي سيدالشهدا حضرت قيام -.فرماييد بيان داريد
هدف كه آن واقعي بعد يكي:است بعد دو داراي تعبيري به و
بوده امامت هدف كلي طور به صحيحتر تعبير به و حضرت آن
جور حكومت كردن ريشهكن و باطل برداشتن ميان از يعني ;است
عدل و حق حكومت جايگزيني و -يزيد مخصوصا -بنياميه فساد و
به مدينه از حضرت حركت كه آن ظاهري بعد ديگرآن جاي به
و عمره به آن تبديل و حج مراسم گذاشتن ناتمام سپس و مكه
اتفاق كه وقايعي ساير بالاخره و بود كوفه سمت به عزيمت
امام.گرفت انجام آن برابر در كه عكسالعملهايي و افتاد
هدف و معنوي بعد همان تداوم و تحقق در را خود كوشش نهايت
ديگري تعداد و امامان ساير چنين هم.كاربرد به قيام واقعي
بنياميه از اعم خلفا آنان برابر در كه ايشان وابستگان از
اصلي هدف و داشتند قرار هم غير و بنيعباس و بنيمروان و
اول دسته حركات و قيامها كردن ريشهكن و قمع و قلع آنان
.بود
طور به كه رسيد حدي به آنان ياران و خلفا سختگيري و خشونت
هر عوض در و كردند فراموش را اصلي هدف طرفدارانامامان كلي
هم دانا دشمنان.آوردند روي ظاهريقيام بعد به بيشتر چه
به طرفين و ياريدادند مسير تغيير اين در را نادان دوستان
عكسالعملنشان اجر مورد در رواياتي احيانا و اكاذيب و جعل
و نزديكان و حضرت آن بر كه مصائبي ذكر مقابل در دادن
آن مصائب ذكر تنور بتدريج.زدند دست واردشد او ياران
و قمهزني و سنگزني حتي و روضهخواني ، زنجيرزني تعزيه ، حضرت ،
نتايج قيام ظاهري بربعد اقتصار است بديهي.شد داغ غيرآن
همانحالت آنها اهم بسا چه كه بردارد در نامطلوبي و شوم
.است تخديري
اولا چون ولي برآمدند اصلاح مقام در كساني اخير سده در
سلبي جنبه بيشتر ثانيا و بود نيتتوام حسن با كمتر
اما نباشد ، بهمان و فلان بايد ميگفتند پيوسته يعني ;داشت
نميآوردند ، ميان به بحثي باشد آن جاي به بايد چه اينكه از
اين در سرانجام.آورد دست به توفيقي نميتوانست لذا
او قيام.كرد قيام معصوم امامان سلاله از مردي دهههاياخير
جنبه سلبي جنبه بر علاوه هم و بود كاملتوام نيت حسن با هم
حضرت قيام بعد دو از هيچكدام از بالاخره و داشت نيز ايجابي
نشست بار بهمن 57به در 22 لذا و نورزيد غفلت هم سيدالشهدا
ودست كردهاند توطئه بزرگ قدرتهاي چه هر تاكنون بحمدالله و
دادهاند ، ياري ايشان به هم آنان داخلي پروردگان
.برسانند گزندي ايننهضت به نتوانستهاند
يعني برخورد و رويكرد نحوه اين اجتماعي و نظري زمينههاي
اجتماعي اهرم يك عنوان به عاشورا فرهنگ بهرهگيرياز عدم
ميدانيد؟ چه را
ديگر سوالهاي از برخي و قبل سوال پاسخ در آنچه بر علاوه -
عشق همين بالاخره تحمل غيرقابل فشارهاي يعني شد اشاره بدان
و تناسل و توالد و زندگي و زن به شديد علاقه و بقاء به
دست از را ضعيفالنفس افراد كه است كافي دنيوي امور ساير
باز اينمهالك در ورود از باصطلاح و امور گونه اين به زدن
همين از تاريخ طول در ما شخصيتهاي غالب متاسفانه.دارد
;نداشتند را امور گونه اين تحمل تاب و بودند قبيلافراد
نفس حفظ:قبيل از داشتند توجيهاتي اينباب در خود البته
باحمايت آبائي ، دين و التقيهديني است ، واجبات اوجب از
چگونه خالي دست بكنيم ، ميتوانيم چه بزرگ قدرتهاي بيدريغ
و جنگيد مسلحاند دندان بن تا كه كساني با ميتوان
حضرت چگونه پس ميشد گفته آنان به اگر.قبيل اين عذرهايياز
سيره به اولا پاسخ در نمود ، اقدام عمل اين به اباعبدالله
ما قياس ميگفتند ثانيا.تمسكميكردند ديگر امامان از برخي
ما ;بود آگاه حكمواقعي به ايشان ;نيست صحيح حضرت آن بر
كهبدون كسي تنها...و كنيم استناد ادله همين به مكلفيم
توجه مورد را سيدالشهدا حضرت اصيل هدف همان تامل و درنگ
طاغوت برضد خود بيامان و مداوم قاطع ، مبارزه به و قرارداد
كبير خميني امت امام زد ، دست او خارجيقدرتمند حاميان و
بر ;ميگويم اعتقاد با....كه كسي تنها ميگويم اگر.بود
تاريخ كهاز مختصر اطلاعات با و شنيده و ديده آنچه حسب
.نكردهام برخورد آن نظير به الحق خواندهام
فهم و خاص طور به ما فقهي فهم اينكه براي شاخصههايي چه
جامعه يا اجتماعي عناصر آن بتواند طورعام به ما ديني
اجتماعي توان از و دهد خودجاي رادر عاشورا فرهنگ شناختي
داريد؟ نظر مد برخوردارشود افزونتري
فقها اينكه علت كه است اين اعتقادم باب اين در بنده -
را نظراتشان كه نتوانستند يعني موفقباشند ، نتوانستند
توجه بايد كه اموري آن كهبه است اين كنند پياده درجامعه
امورتوجه آن به اگر ترديد بدون.نداشتند توجه كنند
ميتوانستند.درميآمد ديگري صورت به آنان استنباط ميكردند
ميتوانستند ;كنند پياده جامعه در را خود استنباطات
تنها نه ميتوانستند ;كنند عرضه دنيا به را خود استنباطات
احكام به را دنيا حقوقدانان بلكه خودي حقوقدانان توجه
توجه مورد فقهابايد كه اموري مهمترين از.كنند جلب فقهي
رادر واقعيات اين اگر.است جامعه واقعيات درك دهند قرار
تا آنچه با آنان استنباطات يقين به دهند قرار ادله كنار
اخيرا كه را مسائلي مثال براي.ميشود بودهمتفاوت حال به
با بازي باب در موسيقي ، درباب:نظربگيريد در افتاد اتفاق
يا و فروش و خريد قمارميناميم ، وسايل را آنها ما آنچه
به صرفا درگذشته.ميناميم لعب و لهو آلات را آن آنچه بازي
حتي ;ميشد برخورد مسائل اين با فرض و تئوري صورت
مسائل ساير و مسائل گونه اين با طور همين هم (س)خودامام
شد روبهرو روز واقعيات با كه هنگامي مينمودولي برخورد
و لهو آلات منحصرا امروز آلاتموسيقي.گرديد متفاوت فتوا
بسا چه راكه مسائلي وسيلهآنها به ميتوان بلكه نيست ، لعب
آيا.نمود بيان نباشد تفهم و تفهيم قابل عادي زبان با
ما آنچه غناست؟ اين آيا دانست؟ حرام را چيزي چنين ميتوان
قمار وسايل منحصرا امروز ميناميم قمار راوسائل آن
اين به مسائل گذشته در.فكريهستند ورزش بسا چه نيستند ،
اين خود نه بنابراين;است گونه بدين امروز اما نبوده صورت
كهبين صورتي در ;آنها معامله نه است ، حرام مطلقا امور
بااستناد حتي بنابراين.دارد مانعي مشتركاند حلال و حرام
به نميتوان شده شطرنج و نرد به ادله در تصريحاتيكه به
ادله ، اطلاقات به رسد چه حكمكرد وسائل اين با بازي حرمت
.دارد زمانهاانصراف درآن آنها كاربرد به ادله اين زيرا
اطلاقات اگر -غنا ادله تصريحات و اطلاقات به همچنين
و نقاشي در طور همين و -باشد وجودداشته وتصريحاتي
مجسمه هستند ، گويا زباني موسيقي چنانكهآلات...و مجسمهسازي
براي هستند گويايي بهزبان نيز ديگر وسايل يا نقاشي سازي ،
با كه بيانكنند را مطالبي آنها طريق ميتواننداز كه كساني
به چيزي چنين و كرد بيان را مسائل آن نميشود عادي زبان
غناست همان است ممنوع شرع در آنچه.نيست ممنوع شرع يقيندر
به موسيقي آلات كاربردن به مثلا يا و صوتلهوي معناي به
كه صورتي در اما و كند خودبيخود از را انسان كه نحوي
كه كنند راارائه مطالبي بتوانند و باشند زبان همان اينها
وجهي هيچ كرد ، بيان را آنها نميتوان راه آن غير از
وجود دليلي هيچ بنابراينندارد وجود اينها برايحرمت
ما و است شده منع چيزهايي ادله اينكهدر صرف به كه ندارد
پس تطبيقاند ، موضوعاتقابل اين بر ادله اين ميكنيم تصور
فقهااز تفكر طرز استنباط نوع اين چنانكه هستند حرام آنها
به.هست نيز هنوز متاسفانه ياحتي بود اواخر اين تا قديم
فرهنگ از استفاده عدم علت و فقها توفيق علتعدم من نظر
.ندارد كاربرد دوران اين در فقهآنان لذا و است اين عاشورا
يقين به دهيم ، همقرار را مسائل اين ادله كنار در اگر اما
قابليت و ميشود دگرگون ما استنباط ميشود ، مامتفاوت نظر
خاطر بهميكند پيدا را زماني و عرصه هر در شدن پياده
به كه افتاد اتفاق خودم براي كه مسئلهاي انقلاب اوايل دارم
ميفرمود ايشان.كردم مراجعه جليل دوستان و آقايان از يكي
همان -اينها نظير حقوقي يا تاليف حق امام رساله در كه
شمرده حقوق از حقي -ميگويند معنوي حق آن به امروز كه چيزي
نظرات انسان كه نيست اين صرفا تاليف كه حالي در ;نميشود
به متضمن بلكه بياورد كاغذ روي را ديگران نظرات يا و خود
بسيار نظرمن به و است نظرياتي خلق و ابتكار گرفتن كار
و است حقي نظرات اين كردن ارائه كه است روشن و واضح
ديگري ميتواند نتيجه در.دارد آن كننده ارائه به اختصاص
منع كند ، استفاده حق اين از او رضايت بدون اينكه از را
علما بين در اخير عصر تا عاشورا فرهنگ بنده نظر به.نمايد
و نگرفته قرار موردتوجه بههيچنحو فقها بويژه دانشمندان و
مورد در چون كنم ، صحت به حمل را مسئله اين نميتوانم بنده
قابل كه نبود طوري مسئله بودند خودم زمان در كه كساني
ساير در چه و معنوي حق درخصوص چه هم امام.باشد توجيه
مسائل وارد وقتي اما ميكردند ، فكر ديگران مانند موارد
بنده.دادند تغيير را خود نظرات مواردي در شدند حكومتي
دانشكده دانشجويان و اساتيد انقلاب اوايل دارم بهياد
زير بهكلي آنها رشتههاي چون بودند مضطرب خيلي زيبا هنرهاي
ازبنده و ميدادند تشكيل جلساتي بود ، لذا رفته سوال
خبره مسائل اين در من كه بندهميگفتم حتي و ميكردند دعوت
آنجا من و كنيد بايداظهارنظر شما ميگفتندنيستم
از يكي.كردم شد كهعرض مطالبي همين مشابه اظهارنظري
حرف ميتوانيم نحو چه به ما كه گفت دانشكده آقاياناساتيد
و برويد امام شخص پيش اگر گفتم بنشانيم؟ كرسي به را شما
و ميدهم را شما موفقيت احتمال من كنيد صحبت ايشان با
.شد باز گره تدريجا
دارد ادامه
|