قوتها و ضعفها دمكراسي
سياسي تساهل
قوتها و ضعفها
دمكراسي
هيوود آندره:نوشته
نجيبيربيعي مريم:ترجمه
:اشاره
كاملا طيف دو شدهاند طرح دمكراسي درباب غرب در كه نظرياتي
آن تاييد در نظريات برخي.برميگيرند در را متضاد و مخالف
دست از را خود علمي نگاه كه جايي تا شده كشيده افراد به
نيز ديدگاههايي متقابلا.كردهاند بسنده شعار به و داده
در فرد آزادي اضمحلال چون موضوعاتي طرح با كه دارد وجود
به آن طرد و نفي در و كرده مخالفت آن با شدت به دمكراسي ،
را دمكراسي كه نظرياتي طرح با حاضر مقاله.رفتهاند بيراهه
به خلاصه گونهاي به كردهاند نقد را آن يا و كرده حمايت
.ميپردازد آنها تبيين
مقالات سرويس
موجه غير شايد و ناپسند سكوتي نوين ، سياسي تفكر در
بسيار دمكراسي از تجليل.است محسوس پيراموندموكراسي
مورد ندرت به آن مثبت ويژگيهاي ;است شده عادي و بديهي
.ميشود برملا كمتر نيز آن منفي نكات و ميگيرد قرار سوال
چنين اين فرانسه و امريكا انگلستان ، انقلابهاي طي در ولي
پيرامون گستاخانهاي و مستمر مشاجرات دوران ، آن در نبود ،
نوزدهم ، قرن در واقع ، در.داشت وجود دمكراسي شايستگيهاي
و تندرو طلبانه مساوات عقيدهاي همچون دمكراسي كه زماني
موجب اندازه بدين موضوعي هيچ ميشد ، تلقي انقلابي حتي
آراي اتفاق هرحال ، به.نميشد سياسي انديشههاي دستهبندي
از هريك دمكراتها كه را حقيقت اين دمكراسي ، مورد در كنوني
دفاع خود عقايد از مختلف زمانهاي در و مختلف راههاي
.نميكند كتمان كردهاند ،
همچون معمولا -راي حق كم دست يا -دمكراسي نوزدهم ، قرن تا
.است شده تلقي مقتدر حكومت مقابل در افراد ابزارمصونيت
شد بيان ارسطو سوال اين قالب در دمكراتيك نظر نخستين شايد
است؟ زندانبانان نگهبان كسي ، چه:كه
را دمكراسي نيز هفدهم قرن اجتماعي قرارداد نظريهپردازان
حكومت قدرت ميتوانند طريق آن از افراد كه راهيميدانستند
اساس (John Lock) لاك جان نظر در مثال براي.كنند كنترل را
اگر.قرارداشت مالكيت حق ويژه به و طبيعي حقوق بر راي حق
بود ، افراد اموال مصادره به قادر ماليات ، طريق از حكومت ،
از را كار اين و بودند مجاز خود از دفاع براي شهروندان
انجام (Tax making) مالياتي سياستگذاران تركيب كنترل طريق
نمايندگي ، نظام وجود بدون:ديگر تعبير به.ميدادند
ثروت صاحبان به امتيازات كردن محدود ولي.نميدهيم مالياتي
.نميشود محسوب دمكراسي بيستم ، قرن معيارهاي به توجه با
توسط همگاني راي حق به مربوط عقايد تندروترين
(Jeremy Bentham) بنتام جرمي مانند نظريهپردازانعملگرا ،
اوليهاشاستبدادي نوشتههاي در بنتام.شد داده رواج
كه باوري كرد ، تبليغ را(enlightened despotism) روشنگرانه
ولي.آورد بار به را سعادت ميتوانستبزرگترين آينده در
كه عموميبرخاست راي حق از حمايت به باور اين با آن از بعد
بايد فقط و است برابر ارزشي داراي افراد از هريك منافع
.ساخت مطمئن شان شخصي علايق تعقيب به نسبت را آنان
بيان نظريهپردازاني توسط دمكراسي پيرامون تندروتر عقايد
از.كردهاند تلقي خوب فينفسه را سياسي مشاركت استكه شده
روسو ژاك ژان تلقي ، طرز اين عمدهتريننمايندگان
Mill)ميل استوارت وجان (Jean-Jacque Rousseau)
كه است روندي دمكراسي روسو ، براي.بودهاند (John Stuart
مطابق.ميشود نائل استقلال يا آزادي به آن جريان در فرد
خود كه قوانيني از كه آزادند زماني تنها افراد نظر ، اين
مشاركت و فعاليت روسو اين بنابر.كنند اطاعت كردهاند ، وضع
چنين ايناست كرده تحسين را اجتماعي حيات در مستمر
فراتر انتخاباتي دمكراسي متداول ديدگاههاي از ديدگاهي
دمكراسي از نگرش تندروانهترين از حمايت بيانگر و ميرود
نحوه روسو برايمثال ، .است (Direct democracy) مستقيم
تمسخر ديده به را انگلستان در شده انجام انتخابات
زماني تنها انگلستان مردم:كه استدلال اين با مينگريست ،
محض به برگزينند ، را پارلمان اعضاي كه آزادياند داراي
بندهاند فقط مردم شوند ، برگزيده [ نمايندگان] آنها اينكه
دمكراسي از حمايت از ميل چه اگر نيستند؟ هيچچيز ديگر و
مشاركت كه كرد باور او همه اين با نرفت ، فراتر انتخاباتي
.است سودمند جامعه براي هم و افراد براي هم سياسي
نظام گسترش زنان ، براي راي برحق مبني پيشنهاداتي ميل
در و باشد بيسوادان جز به همگان كهدربرگيرنده نمايندگي
عقلاني قوه گسترش موجب كه را نظراتي نيز آموزشي زمينههاي
چنين.كرد ارائه ميشد ، كاربردي فهم و معنوي فضايل افراد ،
ميكرد ايجاد هماهنگتر و متوازنتر جامعهاي واقع در مواردي
.ميشد اجتماع ذهني شكوفايي موجب و
فوايد بر روشني به دمكراسي ، پيرامون شده مطرح مباحث ساير
نظر اين مانندميكنند تكيه فردي فوايد از بيش آن اجتماعي
آن اعضاء تمام به اجتماع در جايگاهي اعطاي با دمكراسي كه
فرايند در راي يك از فرد هر برخورداري فضيلت با و
اين روسو.باشد اجتماعي انسجام موجد ميتواند تصميمگيري ،
بايد حكومت كه كرد اظهار خويش اعتقادات در را واقعي تصور
متكي همگاني خير يا (General will) عمومي برخواست بيشتر
.شهروندان از هريك خودخواهانه يا خصوصي خير بر تا باشد
اجتماع به (belong) احساستعلق سياسي ، مشاركت اين ، بنابر
بسياري ، مشابه دلايل.ميكند تقويت شهروندان فرد فرد در را
شكل در دمكراسي از حمايت به را ماركسيستها و سوسياليستها
.است داده سوق سياسي دمكراسي صرفا نه و اجتماعي دمكراسي
مساوات وزنهاي همچون ميتواند دمكراسي ديدگاه ، اين از
سلسله يا طبقاتي امتيازات از شكلي هر با مقابله به طلبانه
اجتماع كه ميكند وانمود چنين دمكراسي.بپردازد مراتبي
.است فردي علائق از جمعيارحجتر علائق و افراد ارحجتراز
بود ، رشد حال در دمكراسي با موافق تلاشهاي اينكه ضمن
سر بر مباحثات اساسيترين.ميشد مطرح آن عليه نيز سوالاتي
عاقلانه اداره براي اجتماع عادي اعضاي كه است اين دمكراسي
بحث اين از تفسير اولين.كفايتند فاقد حقيقتا خود ، منافع
را خواص حكومت ايده كه كسي شد ، مطرح (Plato) افلاطون توسط
يعني فيلسوف شاهان از طبقهاي توسط كه حكومتي ;داد رواج
نظريههاي با ناگهاني مقابله درميشود اداره نگهبانان
را طبيعي نابرابريهاي از تندروانه شكلي افلاطون دمكراتيك ،
متولد برنز يا نقره طلا ، از روحي با انسانها:پذيرفت
جاي زندگي مختلف پايگاههاي در رو اين از و ميشوند
ميخواست دمكراسي كه كرد بيان افلاطون حاليكه در.ميگيرند
موسكا مانند كلاسيك ، نخبگان دربياورد ، زانو به را بد حكومت
داشتند اظهار (Mishels) ميشلز و (Pareto) پارتو ،(Mosca)
يك از بيش چيزي دمكراسي.است غيرممكن سادگي به امر اين كه
اقليت توسط هميشه سياسي قدرت چراكه نيست ، نابخردانه تصور
حاكم طبقه[ كتاب] در موسكاميشود اعمال -نخبه -ممتاز
دو جوامع ، تمام در كه كرد اعلام (The Ruling class,)
و ميكند حكومت كه طبقهاي -ميشوند ظاهر مردم از طبقه
براي لازم خصايص منابعيا وي نظر در -ميشود حكومت كه طبقهاي
اينكه مضافا ;شدهاند توزيع نابرابر شكلي به هميشه حكومت
هميشه همدست ، اقليتي نيز ، پارلماني دمكراسي يك در حتي
داشت بيان پارتو.بودهاند مردم دستكاري و اداره به قادر
شكل دو اين از يكي با كنندگان حكومت براي لازم ويژگيهاي كه
حيلهگري با كه كساني ;روبهان.دارد انطباق روانشناسانه
و ميپردازند مردم توده خواست دستكاري به و ميكنند حكومت
ميشلز.متكياند خشونت و زور اعمال بر كه سلطهگراني ;شيران
آن وي كه آنچه از است نشانهاي نخبگان حكومت كه كرد بيان
تمام طبيعت در امر اين.مينامد اليگارشي آهنين راقانون
قدرت تمركز با است ممكن دمكراتيك جوامع در ولي سازمانهاست
سازماندهي به قادر كه برتر ، چهرههاي از كوچكي گروه دست در
قدرت اينكه بجاي ;كند پيدا نمود هستند ، تصميمات دهي شكل و
.گيرد قرار بيطرف ردههاي و گروهها اختيار در
فردي آزادي دشمن را آن دمكراسي ، پيرامون ديگري ديدگاه
يك نه كهمردم ميشود ناشي حقيقت اين از بيم اين.ميداند
عقايد كه گروهايند و افراد از مجموعهاي بلكه ساده موجوديت
براي دمكراتيك راهحلهاي.دارند متضادي علايق و مختلف
براي و گروهها و افراد خدمتاين در مناسب وسيلهاي تضاد ،
تعداد بيشترين يا حكومتاكثريت است ، اكثريت حاكميت اعمال
اين] ديگر ، تعبيري به.يافت خواهد غلبه اقليت بر كه
تنزل حكومت 51درصد حد تا دمكراسي [ كه است قايل ديدگاه
de tocqueville) دوتوكويل الكسيس كه نگرشي ميكند ، پيدا
نام رااستبداداكثريت آن عالي بسيار تعبيري در (Alexic
نام به ميتواند بدينسان اقليت حقوق و فردي آزادي.داد
ميل.اس.جي توسط ديگري مشابه تحليل.برود بين از مردم
انتخاب تنها نه كه بود معتقد ميل.شد مطرح (JS.Mill)
با نميتواند خردمندي -نيست حقيقت تعيين براي دمكراتيكراهي
اكثريت بلكه -شود تعيين [ آراء تعداد] ازدستها نمايشي
روشنفكرانه حيات به ايستا يكساني همگونيو رواج با گرايي
مديسون جميز توسط نيز مشابهي ديدگاه.ميكند وارد لطمه
ايالات اساسي انجمنقانون در سال 1787 در (James Madison)
كهبهترين كرد مطرح مديسون.شد مطرح فيلادلفيا در متحده
از مجموعهاي استبداد ، هرگونه مقابل در دفاعي سازوكار
حكومت از قطبي چند نظام يك خالق كه توازنهاست و كنترلها
System) مديسوني بهنظام اغلب كه باشد ، مجموعهاي
.معروفاست (Madisonian
از بيم آنها ، همه در نه و جوامع بيشتر در موارد ، ديگر در
اكثريت ماهيت در بلكه اكثريت حكومت خطرات در دمكراسينه
پيرامون قديمي ديدگاههاي از تاثير با.ميكند پيدا نمود
دست در را قدرت دمكراسي كه كردهاند بيان چنين جمعي ، حكومت
توده:دارند را حكومت كمترشايستگي كه ميگذارد كساني
حكومت غرايزشان و تعصباتشديد با بيشتر كه نافرهيختهاي
گاست.ارتگاواي مثال براي.عقلشان با تا ميكنند
كه داد هشدار (1930) تودهها درشورش (Ortega.yGasset)
معنوي نظم و مدني جامعه براندازي به تودهاي دمكراسي روند
است مستبدانهاي حكومتهاي راه كردن هموار اين و منتهيميشود
.ميرسند حكومت به تودهها غرايز اساسيترين توسلبه با كه
طلبانه مساوات اصول به كهدمكراتها حالي در [ يعني]
پذيرش به گاست نظير منتقداني ميشوند ، متوسل دمكراسي
بسياري.دارند گرايش طبيعي مراتب سلسله از محافظهكارانهاي
بدين ;كردهاند انتقاد دمكراسي مشاركتي اشكال از عمده بطور
يا ندارد وجود كنترلي بيتفاوت تودههاي بر آنها در كه معنا
تالمون.ال.جي مثال ، برايميشود ديده اندكي كنترل اينكه
نظرات فرانسه ، انقلاب در كه كرد بيان (J.L.Talmon)
بيقيد و وحشيانه پديدهاي دمكراسي ، پيرامون روسو تندروانه
را آن تالمون كه پديدهاي ساخت ، ممكن را ترور نام به بند و
موارد ازصاحبنظران شماريناميد اقتدارگرا دمكراسي
مختلف اشكال كه دادهاند نشان بيستم قرن در را مشابهي
فاشيست دولتهاي توسعه به همهپرسي بر مبتني دمكراسي
آرائيها ، صفت طريق از كه دولتهايي است ، انجاميده
سياسي هيجانات از ديگري اشكال و تظاهرات راهپيماييها ،
.نهادند بنا رهبر و مردم بين رودررو و مستقيم رابطهاي
سياسي تساهل
به گستردهاي و عميق پرسشهاي تساهل قضيه سياسي ، انديشه در
.است آورده وجود
را خود دولتي كمتر بيستم ، قرن اواخر شرايط در امروزه ،
بر تساهل عدم نيز عمل در ;اعلامميكند تساهل دشمن يكسره
جلوگيري لازمه و ميشود توجيه خاصي ايدئولوژيك مواضع اساس
به اجتماعي نظم يا و اصول حفظ يا و انحراف يا بدعت از
از يكي سياسي تساهل عدم و تساهل حال ، اين با.ميرود شمار
به ما دوران فكري و سياسي جهتگيريهاي تمايز وجوه مهمترين
به توتاليتريسم و دموكراسي جوهره واقع ، در ;ميرود شمار
.ميگردد باز قضيه همين
است امري پذيرش معني به و دارد منفي معنايي اصل در تساهل
تساهل.نيست پذيرفتني يا مطلوب نظرپذيرنده ، نقطه از كه
.ميگيرد صورت موضوعتساهل از انتقاد با همراه اصولا
است مرسوم آن در مذهب اصول رعايت كه جامعهاي در طبعا
تساهل موضوع نميتوانند ميكنند رعايت را اصول اين كه كساني
مراعات را اصولي چنان كه كساني تنها ;باشند مدارا و
موضوع بنابراين ، .گيرند قرار تساهل مورد است ممكن نميكنند
تاريخي ازنظر هم.هستند تساهل عامل مخالفان معمولا تساهل
آزادي به نيل سرراه بر منزلي تساهل منطقي ، حيث از هم و
خاطر به مثلا را مردم نبايد كه است آن بر متساهل.است
.قرارداد آزار مورد عقايدشان
در نظر تجديد براي آمادگي معني به تساهل اخلاقي ، ديدگاه از
آن به رسيدن براي بايد فرد كه است وسايلي سايه در اهداف
كه ميسنجد تساهل عامل ديگر عبارت به.گيرد كار به اهداف
دارد را نظر مورد وسيله كارگيري به ارزش موردنظر هدف آيا
نسبي اعتراضي تساهل در مندرج اعتراض ترتيب بدين.نه يا
اعتراض مورد مقايسه بدون و فينفسه نميتواند امري هيچ ;است
اعتراض كه است آن تساهل نخست شرط بنابراين ، .گيرد قرار
.شود دانسته كامل و مطلق آن در شده نوشته
در كه تساهلي بعد به شانزدهم قرن از سياسي تفكر تاريخ در
نبودن گرفته ، قرار اعتراض مورد ديگر انواع از بيش غرب
.است بوده (سياسي عقايد سپس و مذهبي عقايد) عقيدتي تساهل
بوده خاص مفهومي تساهل مفهوم سياسي ، انديشه تاريخ لحاظ از
تساهل نبودن و تساهل نفس نه نظر ، اين از اصلي مسئله.است
تساهل نبودن يا تساهل موضوع بلكه آن ، منطقي مفهوم در
به نسبت تساهل از نميتوان لحاظمنطقي ، از.است بوده
را بيرحمي نسبتبه تساهل نبودن يا كرد ستايش بيرحمي
،(منطقي لحاظ از نه و)تاريخي لحاظ از اما.كرد نكوهش
امانبودن.است شده تلقي بد تساهل ونبودن تساهلخوب
با رابطه در بايد است ، رفته شمار به بد كه را تساهل
تساهل منطقي لحاظ از زيرا گرفت نظر در آن اعمال حوزههاي
.نيست اخلاقي دقيق ارزيابي قابل كلي طور به تساهل نبودن يا
شكستن درهم براي سياسي تساهل انديشه تاريخ آنكه خلاصه
.است آمده پديد تساهل نبودن از خاصي انواع
آميخته در سركوب و رد با اعتراض تساهل ، نبودن در طبعا
با وگرنه است سركوبگرانه عمل تساهلمستلزم نبودن است ،
نبودن ميان حدفاصل در تساهل.داشت نخواهد فرقي تساهل
اعتراض نبودن از تركيبي كه ميگيرد قرار بيتفاوتي و تساهل
.است رد و
و چيزي شمردن منفور يا دانستن نامطلوب نخست ، تساهل ، لازمه
امر بودن منفور بيتفاوتي ، در آنكه حال آناست ، تحمل سپس
.است منتفي اساسا نظر مورد
كه است نظري تساهل مبحث تساهل ، درباره تازه مباحث جمله از
سياسي مباحث به تا دارد ارتباط بيشتر شناسي معرفت بحث به
سازمانها ، به نسبت تساهل به مبحث ، اين در.اخلاقي و
پرداخته گروهي يا فردي ويژگيهاي و رفتار عقايد ، تشكلها ،
بررسي حقيقتيابي مسئله با پيوند در تساهل بلكه نميشود ،
.ميشود
نظر در حقيقت به دستيابي ابزار عنوان به بيشتر نظري تساهل
تساهل از روشني تصور برينگتونمور مثلا ، .است شده گرفته
لازمه تساهل وي ، نظر از.دادهاست دست به وسيله عنوان به
.است علم پيشرفت و رشد
خود به را سياسي انديشمندان ذهن تنها سياسي تساهل مساله
و سياستمداران خاطر مشغله واقع بلكهدر نساخته ، مشغول
.هست نيز جامعه مختلف اقشار نيز
از مظهري و نمود را سياسي تساهل انديشمندان ، از برخي
مينمايند تلقي اجتماعي عقلانيت و توسعهسياسي ملي ، اقتدار
.ميشود نهادينه انديشيدن فضايي ، چنين در زيرا
تشبيه اساطيري چهرهاي دو ژانوس به را سياست دوورژه موريس
چهره و است همگوني و نظم دهنده نشان چهره يك استكه كرده
اين چند هر ;تضاد و تعارض مبارزه ، پيكار ، نمايشگر ديگر
تساهل فرهنگ رشد با اما است نهفته قدرت ماهيت در گانگي دو
مدني زندگي در را همنشيني و همگوني نظم ، بعد ميتوان
را است سياست ديگر چهره كه سلطهجويي سيماي و داد افزايش
.داد كاهش
به نسبت اعتراضات و ايرادات به بيتوجهي نظرميل ، به
از فراتر جايگاهي از نظرها آن كه ميشود موجب مقبول نظرهاي
انديشمندان از برخي همچنين.نشوند برخوردار خرافات جايگاه
فرايندي نتيجه نحوي به را حقيقت حصول نوزدهم ، قرن
غير با همواره حقيقت كه معني اين به ميدانستند ، ديالكتيكي
.ميآيد پديد آن درون واز دارد برخورد حقيقت
به را تساهل كه است متفكراني جمله از ماركوزه هربرت
جوامع در جاري تساهل او ، نظر به.تلقيكردهاند هدف عنوان
مخدوش واقعي تساهل درنتيجه ، و است سركوبگرانه دموكراتيك
.است شده
است ، خير و غايت و هدف فينفسه تساهل ماركوزه ، نظر به
به فينفسه است ممكن برابري يا ياآزادي عدالت همچنانكه
تساهل كهغايت معتقداست ماركوزه.شوند تلقي غايت عنوان
اقليت دست در تنها او گمان به حقيقت و است حقيقت
قدرت مسند بر اقليت اين كه زماني تا.است (انقلابي)چپگرا
اما باشد داشته وجود تساهل بايد جامعه در است ، نزده تكيه
و معزول اكثريت ميتواند رسيد ، قدرت به اقليت اين كه وقتي
جابهجايي كه روزي از ديگر عبارت به.نمايد سركوب را محكوم
چون ميرسد ، حكومت به چپ اقليت و ميگيرد صورت قدرت در
پس نيست ، تساهل به نيازي ديگر است ، نشسته كرسي به حقيقت
!بدهد نشان تساهل محكوم اكثريت به نسبت ديگر نبايد اقليت
انديشههايماركوزه شارحان از يكي كه اينتاير پروفسورمك
:ميدهد قرار نقد مورد را او انديشههاي از اينبخش است ،
معقوليت بيگمان ما.است معقوليت بلكه حقيقت نه تساهل هدف
حقيقت كه است معقول يا عقلي روشهاي با زيرا مينهيم ارج را
عقايد اما باشد معقول كسي است ممكن ولي ميكنيم كشف را
چه دارد درست عقايد كه كسي عكس بر و باشد داشته نادرست
.درآيد كار از نامعقولي آدم بسا
ضروريات از را مذهبي اعتقاد اگر:ميگويد دوگوبينو كنت
از بيتعصبتر شايد و جديتر ديانتي كنيد ، هيچ جدا سياسي
در كه بود وتساهل تسامح همين درواقع ندارد ، وجود اسلام
راكه معاضدتي و تعاون گوناگون امم و اقوام بين اسلام قلمرو
همزيستي و آورد وجود به است واقعي تمدن پيشرفت لازمه
.ساخت ممكن را نامتجانس عناصر مسالمتآميز
دارد ادامه
|