فيلم در ابهام
عاشورا رمز
عاشورا عصر
فيلم در ابهام
فيلم چند در ابهام عنصر به نگاهي
آخر بخش
كهدخترعمو است صحنهاي ودر فيلم انتهاي در داستان اوج
پاسبان بهسمت نان ، زير در پنهان چاقويي با ومخملباف
ميبرد ، بهكار را بااكراهچاقو پيش كمي كه مخملباف.ميآيند
در و آورده بيرون را سريعسلاح حركت يك با سپس.ميكند تامل
كه بود حال همين ودر ميدارد نگاه حمله بهحالت مقابلخود
كه است اينلحظه در و گرفت مقابلش در را گلدانگل پاسبان
.ميشوند خودميخكوب جاي بر همه
همصحنههاي و رويداد اين جزئيات هم كه است واضح كاملا
پاسبان و مخملباف حضور اماهستند (خيالي) فرضي آن اطراف
هم با گذشته در ايندو كه موضوع اين از اطلاع و صحنه در
تمام كه ميآفريند را حقيقت از ويروسي داشتهاند ، درگيري
صحنه ، بهپشت سينما صحنه تبديل پس.مبتلاميكند را فيلم
تماشا مستند فيلم يك كه ميكردم بهخوديادآوري هرازگاهي
ازجزئيات برخي كه ميكردم فكر نيز زمان آن حتي و نميكنم
ابهامطنزآميز اينباشند حقيقي ممكناست (حمله صحنه مثل)
قادر را مخملباف امر همين اما ،(صحنه پشت اعمال مثل) است
انكار را ابهام اين وي البته -نمود گذشته بازنويسي به
مطلوب شرح يك براي پيشنويسي بهعنوان آن از بلكه نكرد
در خيال با واقعيت رقص كه است علت بههمين.كرد استفاده
و اغفالكننده واضح ، حد اين تا يكزمان در گلدون و نون
آنجاييكه از اگوري ، كوهي اثر خوابيده مرد.است شاديبخش
و مغشوش جزئيات توالي با را خاصهپسند كاملا داستاني
و درنون موجود وضوح هم حدي تا ميآميزد ، درهم گيجكننده
.دربردارد را جمهوريخواه اززنان ناشي اضطراب هم و گلدون
در و خانه در كوه از شدن پرتاب از پس تاكوجي بهنام مردي
در مستقيم بهطور شهر افراد از برخي.ميبرد بسر اغما حالت
تاكوجي پيكر كه مردي واتارو ، وي ، والدين:دارند نقش فيلم
را تاكوجي يواشكي پنجره از كه ريو بهنام پسركي يافت ، را
بود كودكي زمان از تاكوجي دوست كه برقكاري و ميكرد تماشا
مرد اين خاطرات يادآوري و نشد مشخص فيلم آخر تا نامش و
او آيا) است خوابيده مرد شخصيت كشف براي موجود سرنخ تنها
غيرعادي و غيرمعمولي اندكي نه؟ يا بود مختار كردن فكر در
(خير؟ يا ميرسيد بهنظر
كه دارد نيز شهر افراد ساير به اشارهاي همچنين فيلم اين
مثل ميشوند ظاهر فيلم از كوتاه صحنهاي در تنها آنها اكثر
ميكنندو جروبحث خيابان در سروصدا با كه جواني زوج
را محل بهسرعت زن وقتي.تماشاميكند را آنها كه موتورسواري
حين همين در ميكند ، دنبال را وي موتورسوار ميكند ، ترك
نقش موتورسوار ميزند ، بهطوريكه نعرهاي و برگشته زنناگهان
صحنههاي آنها كهدر ديدهايم زيادي فيلمهايزمينميشود
استفاده اصليفيلم موضوع دادن بسط غيرمربوطبهمنظور
فيلمنيز اين ديدن با است ممكن دليل بههمين ميشوند ،
ربط تاكوجي بيواسطه وآينده گذشته به را كوتاه صحنههاي
.ندارد حاصلي اينكار البته ميدهيمكه
ايفا را زيادي نقشنسبتا كه فيلم شخصيتهاي از يكي
.بود شده معين برابرتاكوجي در متقابل بازي ميكند ، براي
قهوهخانه در كه خوانندهايخارجي شخصهمانتياست ، اين
حكيم ، توسطكريستين نقش اين) ميخواند شهرآواز بزرگ
چندين تيا فيلم در.(است شده ايفا هنرپيشهاندونزيايي
آنها ميان حرفي كهتقريبا ميشود مواجه بابرقكار بار
ميگويد سخن واتارو با درخيابان زمانيكه.نميشود ردوبدل
مكالمهقابل تنهاتاكوجيميكند به اشارهاي بهاختصار
ازدست به اتفاقا آن در كه مادرريوست با وي ذكر
.ميكند اشاره مادريش ، سرزمين در سيل ، اثر در دادنفرزندانش
رفته جنگل بهداخل سرگردان تيا فيلم اواخر در تقريبا
را يكديگر فيلم كجاي هيچ در تاكوجي و تيا.ميشود وناپديد
شباهت هم به فيلم در آنها زندگي كه چرا نميكنند ملاقات
ميخواهد ، تاكوجي زمانيكه.(قراردارد هم موازات در) دارد
هيچ بي فيلم مدت طول در و ميرود راه خواب در تيا
ميتواند فرزندانش مرگ كه) پيشامدهاست دستخوش عكسالعملي ،
راهرفتن هنگام در تيا.(نباشد يا باشد امر اين بر دليلي
.ميميرد خواب در تاكوجي و ميشود ناپديد خواب در
براي ياسآور پاياني تاكوجي مرگ سمبليك داستان يك در
.است برعكس موضوع اينجا در اما.است جالب وقايع اين
ميكند پيدا تبلور وگيرا باشكوه صحنه شش با خوابيده مرد
مرگ و تيا شدن باناپديد تناقضي تصاوير اين از چهارمورد كه
در فيلم ، در صحنهحضورش اولين در تيا.ميكند تاكوجيايجاد
محو صدا و شده سياه تصوير ناگهانميخواند آواز قهوهخانه
آسيب نورافكن كه ميرسد بهنظر اينطور لحظه يك براي.ميشود
(حضار) تشويقكنندگان ازسوي قابلتوجهي سروصداي.است ديده
به عجله با دست در چراغقوهاي با قهوهخانه صاحب و برميخيزد
آرام اطرافش محيط از جدا تيا اما.ميرود سو آن و سو اين
را مشابه نقشي ديگر درصحنهاي تاكوجي.ميماند باقي وساكت
به پنجره داخل از ريويواشكي كه است زماني اين.ايفاميكند
را خرمگسي و ميشود نشانداده نزديكتر از صحنه.مينگرد او
اطاق دور و خزيده بيرون به تاكوجي بيني از كه ميبينيم
بود شده متعجب خيلي كه ريو.ميكند كردن وزوز به شروع
يك:بود گفته وي به گذشته در كه ميرود پيرمردي بهسراغ
روح بود كرده فكر ريو.است روح نشاندهنده بالدار جانور
.است كرده ترك را جسمش تاكوجي
در برقكار و مادرش و پدر ميميرد ، واقعا تاكوجي كه زماني
را گردبادي پنجره منظرهبيرون در سپس.ايستادهاند وي كنار
خود بهدور معين درمسيري كه ميبينيم چندمتري باارتفاعي
و شگفتانگيز صحنهايست(فيلم صحنه) برداشت اين.ميچرخد
زمانيست آن و تصويرميكشد به ناگهان را فيلم مهيجترينواقعه
روح كه ميكشد وفرياد رفته بيرون بهسرعت مادرتاكوجي كه
هر آنها دوبارهبازگردانند آنرا بايد آنها و رفته تاكوجي
در سعي ظرفها درآوردن بهصدا با و ميكشيدند فرياد سه
بهپشتبام نيز برقكار ;ميكنند بدن به روح بازگرداندن
تمام امابرگرداند را روح دودكش راه از تا رفته
زماني تيا براي صحنه اين مشابه.است بيهوده تلاشها اين
در او سر پشت.مينشيند جنگل در بيحركت كه اتفاقميافتد
صدايي با و افتاده پهلو از عظيم درختي فيلم از صحنه اين
نميدهد نشان عكسالعملي هيچ تيا.ميكند زميناصابت به مهيب
باقي سوال اين.است گرفته كناره زندگي از كهقبلا چرا
نيست كسي و ميافتد بهزمين جنگل در زمانيكهدرختي كه ميماند
آنجا مادر است اين پاسخ ميدهد؟ روي چه ;بشنود آنرا صداي
.رفتهاست ميان از تيا اما راميشنويم صدا و داريم حضور
است مرموز آشكارا اينطور كه خوابيده مثلمرد فيلمي در
كرد استخراج بيمحتوا ولي سمبليك مفهومي صحنه هر از ميتوان
بهنتيجه زود خيلي بيابيم را واقعي سمبليك نكته يك اگر اما
و ميخوابد فقط تاكوجي:ميگويد مردي زمانيكه مثل.ميرسيم
به پاسخ در متقابلا تاكوجي مادر و نميدهد انجام ديگري كار
سوال اين از منظور.ميكني؟ چه بيداري كه تو:ميگويد وي
در زندگيشدرواقع درطول است ممكن كههركس است اين حكيمانه
باخبر ازآن خودش و ميكرد طي تيا كه مثلراهي برود راه خواب
ميكند وادار را ما فيلم از كوتاه صحنه چندنبود
و ميكنند چه بيداري درزمان تاكوجي همسايگان تابيانديشيم
ما كه كنيم فكر بيانديشيمو نيز خود بودن بيدار همچنينبه
.ميكنيم چه بيداري در
آگاهانهاي بهطور را ما نمايششان مدت طول در فيلم سه هر
شخصيتها يا و محوداستان اگر حتي ;ميدارند نگاه هوشيار
در نهايي قضاوت از را ما حدودي تا فيلمهايي چنين.شويم
فيلمهايي چنينبازميدارند داستان موضوعات و شخصيتها مورد
اثرگريزهاي در تا نگاهميدارند مراقب بهزنگو گوش را ما
فيلم در فرورفتن بهخلسه صحنه مثل فيلم آشكار
و فيلمنون در وقفههايموجود و مشاجرات زنانجمهوريخواه ،
خوابيده ، درمرد مردمشهر زندگي از كوتاه وصحنههايي گلدون
موضوع حتيزمانيكه.نشويم دور فيلم اصلي وموضوع مسير از
خاص مسيري آنها همه باشند ، متفاوت هم با كاملا داستانها
بودن پيشبيني قابل از را آنها كه ميكنند دنبال را
.بازميدارد وپيچيدگي
بهترين از خوابيده ومرد گلدون و اينكهنون باوجود
من قصد اينجا در اما ديدهام ، تاكنون كه هستند فيلمهايي
آنرا ندارم قصد و است روشن جذابيتفيلمهاي بر تاكيد تنها
چندين نهتنها همه اين با.دهم ارجحيت فيلمها ساير به نسبت
علاقه مورد همواره كه دارند قرار فيلمهايي جزء فيلمنوار
بدون داستانهاي كه فيلمهايي از بسياري همچنين هستند ، من
از برخي كه ميكنم تحسين نيز را دارند قابلپيشبيني و ابهام
:از عبارتند آنها
دليلي.ولز اثر واتللو دراير اثر ژاندارك مصائب
نتوانند نيز موردفيلم در افراد سليقههاي كه ندارد وجود
.باشند پيشبيني غيرقابل و مرموز
جانسون ويليام:نوشته
عاشورا رمز عاشورا عصر
فرشچيان استاد اثر عاشورا تابلويعصر موضوعي تحليل
تابلو اين در منحني ازخطوط خوبي به فرشچيان استاد
ظاهري موضوع به را توجهبيننده تا است كرده استفاده
كند معطوف تابلو
عاشورا تابلويعصر كليت عناصرو و اجزاء تحليل براي
طرح به است درابتدالازم فرشچيان محمود استاد اثر
.شود مقدماتيپرداخته
شمار به تابلوهايي از آندسته جزء عاشورا تابلويعصر
بيان تنها و آمده در نمايش به آن در موضوعي كه ميرود
در مثال براي.نيست نظر مورد موضوع از نقاش احساسات كننده
حسي و شخصي استنباط پيكاسو ، پابلو اثر تابلويگرنيكا
اگر آثار از دسته اين در.دارد وجود شهر بمباران از نقاش
قطعگردد ، پايي و دست يا شود چراغيشكسته است ممكن چه
ميشوند ، عينا داده نشان تابلو كهدر شكلي به هيچيك ولي
تصوير به موضوع كه درتابلوهايي اما.نداشتهاند وجود
ميتوانيم را آثار اين نمونههايبسيار) است ، شده كشيده
.است ديگري گونه به وضع (ببينيم شاهنامهاي نقاشيهاي در
اسليمي صور با تصاويري در وهمچنين مدرن و آبستره هنر در
را موضوع نقاش دارد ، وجود ايراني -اسلامي نقاشيهاي در كه
كه كشيده تصوير به گونهاي به خط و سطح نقطه ، به توسل با
نمونههاي از.باشد داشته را استنباط همان نيز تماشاگر
شاهنامه ، در تصويرسازي به ميتوان نقاشي نوع اين ديگر
.كرد اشاره اوصياء و اولياء مبارك قهوهخانهاي ، تمثال نقاشي
نوع دو اين تلاقي نقطه مينياتورچيني ، و نقاشي همچنين
روي بر يوناني سازي تصوير نوع نيز يونان در.است تفكر
.است گذاشته تاثير آسيا جنوب در بودا چهره
بخواهد كسي چنانچه كه اصوليدارد موضوعي نقاشي بنابراين ،
در.است اصول آن بهرعايت مجبور كند ، استفاده ازآن
تصوير را موضوعي ميتواند (حسي) غيرموضوعي نقاشي كه حالي
فقط و نميشود استنباط موضوع اين نقاشي ، اثر خود از كه كند
.اثرمونش تابلويفرياد مانند است ، حسي بيان به قادر
اثري عاشورا بپذيريمتابلويعصر اگر توضيح ، اين با
آن موضوع ديد بايد ميباشد ، اصولي به پايبند و است موضوعي
عاشورا عصر كه برميآيد تابلو نام از كدامند؟ اصولش و چيست
روز يك در عملا عاشورا واقعه.عاشوراست واقعه عطف نقطه يا
صبح ميشود ، شروع شب در تاسوعا از يعني.است افتاده اتفاق
ريشههاي البته.ميرسد پايان به ظهر تا و است جنگ بعد ، روز
ظهر كه تاثيري و بوده قبل مدتها از واقعه اين تاريخي
همانگونه.دارد وجود نيز اكنون تا ميگذارد جاي بر عاشورا
نتيجه و است آن عطف نقطه واقع در عاشورا عصر شد ، اشاره كه
تمامي منشاء و ريشه و بوده گذشته وقايع تمام برآيند و
لحظهاي عاشورا ظهر.ميآيد حساب به نيز خودش از بعد وقايع
و عزا بعد ساعاتي و ميبرند سر را سيدالشهداء كه است
وكفر ظلم ظاهر ، در.ميشود آغاز اهلبيت زنان توسط سوگواري
اسلام كه است لحظهاي همان باطن ، در ولي ميگردد پيروز
امام آمده ، نيز احاديث در كه همانگونه.ميماند پايدار
.ميداند اسلام پايداري مبارزه ، اين از را خود هدف (ع)حسين
.پايداري براي شهادت يعني
در و عاشورا درتابلويعصر كه همانطور واقعه ، اين در
كه حالي در امام سفيد ذوالجناح ، اسب شده ، بيان روايات
در كه كساني نزد به بدونسوار و دارد بدن در تيرهايي
بازگشت.ميگردد باز ماندهبودند ، خيمهگاهها و چادرها
امام اهلبيت براي شكست حالت ، نمايانگر اين در ذوالجناح
پايان به جنگ كه مييابند در صحنه اين ديدن با آنها و بوده
.است رسيده
بايد كند ، بيان را موضوعتاريخي اين ميخواهد كه كسي حال ،
خود در تاريخي عناصر ابتدابايدباشد معتقد اصل بهدو
به تابلو ظاهر ديگر ، عبارت به و باشند داشته وجود تابلو
تصوير را عاشورا تابلويعصر نميتوان.بپردازد قصه بيان
نميتوان.نكرد يادي (شهادت پيك) ذوالجناح از ولي كرد ،
نشاننداد ، ميكند ، بيان را رسالتشهادت كه (س)زينب حضرت
اززخمها گرفتگي ، آفتاب از و نقاشيكرد را لحظه اين نميشود
از را سرورشان و اميد كودكانخيمهگاهها ، از بسياري اينكه و
فرشچيان ، عاشوراي تابلويعصر در.نكرد ياد دادهاند ، دست
هم كه است لحظهاي لحظه ، كه ميبينيم يعني دارد ، وجود تضادي
بخواهيم اگر اينجا در.را پيروزي هم و ميدهد نشان را شكست
تعريف در كه است چيزي گفترمز بايد كنيم ، تعريف را رمز
در. عاشوراست رمز عاشورا ، عصر.هست نيز خودش تضاد خودش ،
تضادبه ايندارد وجود پيروزي باطن در ولي شكست ظاهر
كه كساني.است شيعه آندر تجلي كه ميرسد وحدانيتي
واقعه با بگيرند ، درپيش را اسلام درست راه ميخواهند
قبلا كه همانگونه.برسند وحدانيت به عاشوراميتوانند
را موضوعي صرفابخواهد اگر موضوعي شد ، تابلوي اشاره
آن دروني مفاهيم بدون تاريخي واقعه يك طرح به كند ، بيان
تنها كه است اين آثار گونه اين كاربرد.است پرداخته
خود برعهده را درونيشان تعابير و باشند قصه خود يادآور
وجود آنها در رمزي و نماد هيچ همچنين.ميگذارند تماشاچي
از بلكه.كند وادار تفكر به را تابيننده ندارد
تماشاگر تا ميگيرند بهره استفادهشده رايج نشانههاي
از بسياري.ميبيند آنواقعه از تابلويي كند ، احساس
تصوير به واقعهعاشورا كه ديدهايم را تابلوهايي
را واقعه آن عرفاني نوعي به و تراژيك حس كشيدهاندونقاش
.است نشده آشنازدايي ولي داده ، انتقال ما به
زدايي آشنايي نوعي واقعهعاشورا ، خود ميدانيم كه همانطور
آگاه خود شكست از جنگ يكطرف كه است جنگي يعني.است
گروه اين واقع ، در.واقعيكجاست پيروزي ميداند ولي است
موضوع وقتي پس.دارد معنوي نگاه و شده جدا مادي نگاه از
اينجاست در.نباشد معنوي نميتواند نقاش است داستان ، معنوي
عين در.كند استفاده معنوي نشانههاي از ميشود مجبور وي كه
را ظاهري نشانههاي كه نيست اين با مغاير مسئله اين حال ،
.نگيرد بكار
به است بهتر دروني ظاهريو مفاهيم شمردن بر با حال
به فرشچيان استاد.دقتكنيم بيشتر عاشورا تابلويعصر
تا است كرده تابلواستفاده اين در منحني خطوط خوبياز
اگر.كند معطوف تابلو ظاهري موضوع به را توجهبيننده
خيمهگاه روي شكنهاي و چين با همراه را درختان منحني خطوط
ميبينيم دهيم ، ادامه هستند تابلو پايين در كه سبزههايي و
تكيه اسب به كه عزاداراني حركت با كه شده ايجاد دايرهاي
هممركز دواير اين اما.مركزند هم اسب ، گردن وحركت كردهاند
در كه منحني خطوط.ميشوند وصل يكديگر به خطوطي وسيله به
وجود عزاداران دستهاي و شكنهايلباس و چين و تابلو پايين
صورت به و كنيم تحليل و تجزيه را خطوط اين چنانچه دارد ،
تفاوت.ميرسيم (عربسك)مركز هم اسليميهاي به بكشيم ، مجزا
گره يكديگر در كه است اين پروتسك و عربسك اسليميهاي عمده
اسليميهايي مانند.نيست معلوم مقصدشان و مبدا و ميخورند
نشان عاشورا تابلويعصر.دارند وجود قاليها حاشيه در كه
كه تجريدي خطوط همين از توانسته چگونه نقاش كه ميدهد
دارد ، ريشه ما معماري و كاشيكاري نقاشي ، در سالهاست
تفكر يك ياد به ناخودآگاه را بينندهاي هر و كند استفاده
.بياندازد ويگانگي مذهبي
از توانسته كه آنجا تا كهتابلو برسد نظر به عجيب شايد
.نميشود ديده آن در شفافي مورد يعني.است شده بري وضوح ،
از غبار و گرد ايجاد و ابري هواي گرفتگي ، آفتاب ميگويند
بر دال موارد ، اين تمامياست بوده عاشورا عصر اتفاقات
از هالهاي در عاشورا عصر قضيه خود ظاهرا كه است اين
در ابهام.باشد چنين بايد نيز باطنا پس.ميرود فرو ابهام
پايان به اسلام (ع)حسين امام شهادت با آيا كه است اين
خاص ، اسلام لحظه اين از كه جوابميگيرند رهروان البته ميرسد؟
.ميشود زاده دوباره
واداشتن تفكر وبه ابهام آن دادن نشان براي نقاش بنابراين ،
در مشخصي نقاط و خطوط از نميتواند تماشاگر ،
وجود اثر اين در همخط قدر هر اتفاقا.كند تابلويشاستفاده
و چين پس.نزديكميكند نظر مورد ابهام به رابيشتر ما دارد ،
آن شدن ومحو گرفته را خيمهگاه كه طنابي و خيمهگاه شكنهاي
.ميكنند كمك قضيه ابهام به است ، سياه كه سطوحي و زمين در
رنگ ديدهنميشود ، ظاهرا باز كه تابلو بخش مهمترين اما
فرهنگ در ازمرگ نمادي عنوان به سفيد ازرنگ استفاده.است
كه نور ، همانگونه.دارد طولاني بس ايراني ، سابقهاي اسطوره
كامل نور در.ميرود شمار به نيز عدم است ، نشانه وجود نشانه
بهمعنويت و ميشود دور خود مادي ازوجود انسان كه است
در كه (زندگي و مرگ) سفيدي و سياهي موضوع بنابراين.ميرسد
پربيراه.ميشود تكرار دوباره ميرسند ، وحدانيت به وجود يك
درين سياهي و سفيدي حركت كه همانگونه بگوئيم اگر نيست
تابلوي در دارند ، وجود دور خاور سمبلهاي در چينيها ويانگ
بالعكس ، و سياهي طرف به سفيدي دوار حركت نيز عاشورا عصر
ايجاد دو اين كه وحدانيتي و دارند دو اين كه تضادي
.ميشوند ديده ميكنند ،
تابلويعصر اجزاء و اينعناصر تمامي چه اگر تماشاگر ،
اين.مييابد در را آن بهيقين اما نداند ، را عاشورا
اما.است رسيده چاپ جرايدبه از بسياري در بارها اثر ،
تابلو اين شود ، يادي عاشورا واقعه از باشد قرار اگر هنوز
انتقال تماشاگر به كه را چيزي چوناست آن كامل نمود
.دهد نشان را چيزي بيآنكه عاشوراست ، عصر تماميت ميدهد ،
تضاد ميبينيم تابلو در ما كه افتاده اتفاق كه آنچه بين
عصر واقعا.ميرسد وحدانيت يك به كه تضادي ولي دارد ، وجود
بود؟ چه عاشورا
شريف ماهان
|