نياكان معارف
مدني جامعه در ديني هويت

نياكان معارف
ابوالخير ابوسعيد شيخ از حكاياتي گزيده
ستوني ارجمند خوانندگان پس ، فراروي اين از:جستارگشايي
و حكايتها سخنان ، داستانها ، آن در كه گشود خواهيم
و مينوي گرانسنگ يافتههاي و تجربهها از گفتههايگهرباري
اين انديشمندان و فرهيختگان فرزانگان ، ادب ، بزرگان اخلاقي
اسلاميمان -ايراني فرادادهاي در ريشه همه كه بوم و مرز
.بود خواهد آن زينتبخش -دارد
و ايزدي جوشان ، اينسرچشمههاي از بهرهجويي تا باشد
ياري جامعه در اخلاقي آموزههاي و الگوها گسترش به انساني ،
.بيفروزد مردمان دل در حكمتزا و فرزانگي چراغ و رسانده
معارف سرويس
...و شديم او همه
:گفت ما شيخ جمع ، ميان در روزي
اكنون نه ، گاه و گاهمييافتيم.ميجستيم را حق مدتها-
.اوست همه و اوشديم همه نمييابيم و ميجوئيم خودرا
است آن از بالاتر قرآن مقام
:كردند سوال ابوسعيد شيخ از
خوانند؟ كريم قرآن آيتاز كدام شما جنازه پيش در-
:گفت شيخ
اما.خوانند جنازه پيش كهدر آنست از بالاتر قرآن مقام -
.بايدخواند بيت اين گفت بايد اگرچيزي
كار؟ بود چه همه ، جهان در اين از بهتر
يار بر يار رفت دوست بر دوست
شادي اينهمه بود ، اندوه همه آن
كردار همه اين بود ، گفتار همه آن
حق به راه نزديكترين
:پرسيد شيخ از مردي
است؟ راه چند حق به خلق از -
:گفت ما شيخ
راه هيچ اما.بحق راهياست موجودات از ذراتي هر عدد به -
.رسد كسي به راحتي كه نيست آن از سبكتر بهترو و نزديكتر
.ميكنيم وصيت بدين را همه و رفتيم راه بدين ما
:گفتند را توبهشيخ
.بشكست بود ، كرده توبه يكي-
:گفت شيخ
.نشكستي هرگزتوبه او بودي نشكسته را او توبه اگر -
مدني جامعه در ديني هويت
گفتگويي در مدني جامعه دينيدر هويت و مدني جامعه نسبت
(بخش واپسين) ايازي علي محمد والمسلمين باحجتالاسلام
والمسلمين حجتالاسلام با نخستگفتگو بخش در:جستارگشايي
مدني ، جامعه ويژگيهاي و دستاوردها به اشاره با وي ايازي ،
خردورزي ، پايه بر غربي مدني جامعه كه پرداخت مطلب اين به
نقدپذيري و سرنوشتشان تعيين در افراد اراده فردگرايي ،
نسبت گفتگو ، اين بخش واپسين در.است يافته گسترش حكومت
.است شده بررسي ديني هويت و دين با مدني جامعه
جلب گفتگو اين بهدنباله را ارجمند خوانندگان توجه
.مينماييم
معارف سرويس
تساهل و تسامح اصل -8
نسبت تساهل و تسامح اصل درغرب مدني جامعه در ديگر اصل
و آرا كه درجامعهاي اصل اين طبقاست باورها به
نميتواند جامعه ازافراد هيچكس دارد ، وجود باورهايگوناگوني
مطرود و محكوم را ديگران و بداند قدسي و برتر رامطلق خود
جريان هر و داد خواهد رخ جدال و نزاع همواره وگرنه كند
وسيلهاي دين و كرد خواهد محكوم فسق و كفر به را ديگري
.شد خواهد افراد طرد و سركوب براي
كه مطلوب غايت به برايرسيدن همزيستي راه بهترين باري
است ، امنيت و برخورداريمادي و دنيوي سعادت رفاهو
.وانديشههاست باورها در وآسانگيري مسامحه
جامعه انديشه گردد ، استتاكيد مناسب بحث اين پايان در
ساليان طي در ليبراليسم آن مهم اصل ويژه به مدنيو
گونهاي به شده بسيار تحولات و تغيير دچار باروري ، و پيدايش
كلاسيك ديدگاههاي به كلي تقسيمبندي يك در را آن ميتوان كه
پيروان ميان در آنكه بر افزون.كرد تقسيمبندي نو و
عقيدتي و فكري بسيار تنوعات با مواجه ما نو ليبراليسم
است ، عرضي جملگي باب دراين تغييرات گفت ميتوان.هستيم
.است پابرجا كههمچنان شده نهاده مبنايي بر آن زيرااصول
آيا است؟ تضاد در ديني جامعه با مدني جامعه آيا:همشهري
غربي نوع از كه داد ارائه مدني جامعه براي الگويي ميتوان
آفتهاي اما باشد ، حاكم آن بر معنوي ارزشهاي و نباشد آن
بنا را جامعهاي ميتوان آيا باشد؟ نداشته را غربي جامعه
آن در كه معنا اين نشود ، به رعايت مدنيت اصول آن در كه كرد
نباشد انساني حقوق تنظيم و اجتماعي نظام و ونظم عدالت
انساني حقوق تحقق و عدالت به رسيدن براي كهوسيلهاي آزادي
تجربه راهكارهاي از.باشد نداشته جايي است قدرت مهار و
افراد انتخاب تفكيكقوا ، و تقسيم چون قدرت برايكنترل بشري
پرسش و حقانتقاد مسئوليت شدن غيردايمي دستمردم ، به
نشود؟ استفاده
انسان بايستهاي از مدنيت.است روشن پرسش اين به پاسخ
خاصي محيط و مكان اختصاصبه و است متمدن و متكامل
باشد شده گرفته انجام تجربه اين عالم كجاي هر در ندارد ،
بايد ميگويد عقل باشد ، قدرت مهار براي مطمئن ووسيلهاي
به وبيتوجهي قانونگرايي و مدنيت گريزازكرد استفاده
جز جامعهچيزي سياسي و حقوقي بهنيازهاي ساماندهي ضرورت
عنوان و نام هر با جنگل قانون از واستفاده بدويت پيشنهاد
عقلايي راهكارهايي به كه است بشريت تجربهطولاني اين.نيست
.رسيده كارگزاران حقانتخاب و آزادي چون
امر مدني جامعهاي كردن وبنا سياست تنظيم ديگر ، سوي از
نظام زندگي شيوه از است عبارت سياست.نيست مطلق و مجرد
و روش خاص ، مقصودي و مقصد دنبال به كه انسانها جمعي يافته
ماهيت تنها را انسان ماهيت اگر.ميكنند تعقيب را برنامهاي
كنيم خلاصه چارچوب همين در را او نيازهاي و بدانيم مادي
اهداف تامين براي ديگري ، ما بر مبتني سياسي نظام طبعا
معاش تامين ماوراي مسئوليتي و برميدارد گام انساني چنين
بدانيم ، مادي و معنوي ماهيت را انسان ماهيت اگر و ندارد
و دين نقش و ميشود دگرگون سياست علم از تلقي نحوه طبعا
پيدا اختصاص معاش تامين به جامعه اداره در معنويات
خواستههاي تامين مردم نمايندگان و حاكم مسئوليت.نميكند
هدايت و راهبري و اداره مسئوليت و شد خواهد مادي و معنوي
درجامعه آنچه از متفاوتي نگاه با و گرفت خواهد عهده به را
چشم جامعه اداره برنامههاي و اصول به شده ترسيم غربي مدني
.ميدوزد
و مختارانه تصميم اجتماعيو قرارداد بر تكيه باري ،
به قبول و رضايت و مدني جامعه تشكيل به افراد رضايتمندانه
و حاكميت و دولت ، كشور منشا عنوان به عمومي اراده وجود
آن ، دل از مطلوبحكومت صورت عنوان به برآوردندموكراسي
اساسي قانون دليلدر همين به.ندارد ديني بانظام منافاتي
همين شده بزرگتدوين فقيهان از جمعي كهتوسط اسلامي جمهوري
آراي به كشور اداره اتكاي اصل و است پيشبينيشده اصول
و (نهم اصل) آزادي حق و (ششم اصل)(انتخابات) عمومي
اصل) منكر از نهي و معروف به امر چون ديني راهكارهاي
مردمي شوراهاي وسيله به مردم آراي از بهرهگيري و (هشتم
مانند و (نوزدهم اصل) مساوي حقوق از واستفاده (هفتم اصل)
مباني با چون شرق يا غرب از چه باشد آمده كه كجا هر از آن
مدني جامعه اصول جزو است ، عقلايي اصول و است سازگار ديني
.است ديني هويت با
به اسلامي حكومت از سخن ايناواخر در كساني اگر اين بنابر
و انتخابات حق در ياترديد ميكنند اسلامي جمهوري جاي
اين در را مردم حق يا مردمميكند ناحيه از نظام مشروعيت
و تصميمگيري نه ميدانندو رضايتمندي تنها مسائل
نموده ، هدايت كليسا چاه و راه همان به درحقيقت مشروعيت ،
.ميكنند تداعي را گذشته تلخ تجربههاي ياندانسته دانسته
مذهب كه بود آن درگيرشد مذهب با آن در كه مشكلاتغرب از يكي
مسائل زمينه در بهويژه انساني و طبيعي مقابلخواستههاي در
انتقاد حق مساله ويژهدر به مشكل اينبود سياسي اجتماعيو
چون كساني و ميكند پيدا بيشتري جلوه بازخواستحاكمان و
تمامقدرتها ميگويند كه كساني نظريه وبه ميدهند پاسخ روسو
و حملهميكنند است خداوند نماينده وحاكم است خداوند طرف از
اين برابر در دين و خدا كه ميگردند آن موجب نتيجه در
برخورد مطهري مرحومگيرد قرار مردم عقلايي و طبيعي خواسته
مذهب از گريز و گرايش جهت در عاملي را مداران مذهب اين
:مينويسد روسو كلام تفصيلي نقل از پس و ميداند
در مسئوليت فلسفهها اين در ميكنيد ملاحظه كه چنان
شده فرض مردم مقابل در مسئوليت سلب موجب خداوند مقابل
شده دانسته كافي خداوند برابر در بودن موظف و مكلف.است
همان عدالت.باشند نداشته حقي هيچ مردم اينكه براي است ،
معنا و مفهوم او براي ظلم و ميدهد انجام حكمران كه باشد
فرض حقالناس سقوط موجب حقالله ديگر عبارت به.باشد نداشته
يك ظاهر برحسب اينكه عين در هابز آقاي مسلمااست شده
نيست ، كليسايي انديشههاي به متكي و است فكر آزاد فيلسوف
چنين نداشت ، رسوخ مغزش در كليسايي انديشههاي نوع اگر
است اين نميشود ديده فلسفهها اين در آنچه.نميداد نظريهاي
مردم حقوق و عدالت پشتوانه خداوند به ايمان و اعتقاد كه
.شود تلقي
|