جامعه شكلگيري مسير در..
مدني
قسمت - اسدآبادي سيدجمالالدين انديشههاي در مدني جامعه
پاياني
انتخاب را پيشرفت مسير خود مردم كه داد اجازه بايد
دهند ، تغيير را خود نابسامان وضعيت باشند قادر و كنند
نيست بهخدا خدمت تنها انساني اعمال نهايي هدف كه زيرا
پيشرفت خود ابعاد همه در كه انساني مدني جامعه خلق بلكه
است كرده
خارجي سلطه و استعمار نفي (6
و عام بهطور بااستعمار را خود عمر تمام اسدآبادي
هدف وي بهعقيده.مبارزهكرد خاص بهطور استعمارانگليس
هر به مسلمانان ثروت بهيغمابردن و غارت استعمارگران
كرد مطرح را مسئله اين همينخاطر به.ميباشد ممكن شيوه
ثروت كه است اين مدنياسلامي جامعه نهايي هدف كه
و عوامل دست.گرداند آنان خود به متعلق را مسلمانان
آبادي و عمران خدمت در و كند كوتاه آنها از را غرب ايادي
مختلف اشكال به استعمارگران.گيرد قرار مسلمانان جامعه
راهآهن تاسيس جنگلداري ، معادن ، كشاورزي ، زمينهاي امتيازات
آنها دستنشانده عوامل و دادند اختصاص خود به را گمركات و
به مختلف شعارهاي با انگليسيها.بودند برنامههايشان مجري
و آداب و دين مدافع بهعنوان گاهي ميكردند مبادرت امر اين
پيشرفت و تجدد اسم به اوقات بعضي ميشدند ، ظاهر مردم رسوم
ترويج را محلي قومگرايي نيز گاهي ميشدند ، معركه وارد
اقليتهاي حقوق مدافع بهعنوان موارد بعضي در و ميكردند
سرزمينهاي در را خود پاي جاي فكري نحلههاي يا ديني
.ميكردند محكم مستعمرات
با و شناخته را اشكال همهاين اسدآبادي سيدجمالالدين
حكومت با افغانستان در.ميپرداخت مبارزه به آنها
تحريم فتواي ايران در كرد ، مبارزه انگليسيها دستنشانده
بهراه انگليس استعمار برعليه را شيرازي حسن ميرزا تنباكوي
دستنشانده حكومت برعليه پاشا اعرابي انقلاب مصر در انداخت ،
شاگردان و است بوده وي تفكرات از متاثر شديدا انگليسيها
براي همچنين.نمودند ايفا بااهميتي نقش راه اين در وي
و فرانسه روسيه ، با انگليس استعمار برعليه واحد صف ايجاد
برقرار آشتي هند و روسيه ميان.كرد همكاري عثماني حاكمان
امپراطوري داخلي اختلافات بردن ازبين براي حتي و كرد
وي كارهاي ازجمله كه نمود تلاش واحد صف ايجاد درجهت عثماني
زنديه قبايل و عثماني حكومت ميان مزمن اختلاف حل ميتوان
را اختلاف اين نبود قادر كسي وي از غير كه برد نام را يمن
.نمايد حل
لقبي)مادر مبارزهاستعمار رابراي نيرويي هر اسدآبادي
و كارميگرفت به (بود داده استعمارانگليس به وي كه
.ميشد ، ميايستاد تمام انگليسيها كهبهنفع حركتي هر جلوي
نام نيچري مذهب يا (Natursim)ميتواندهريون اينجا در
بهكار خود اهداف و مطامع جهت در را آنها استعمار كه برد
طبيعت و هستي مظاهر از غلط تفسير به نيچريها.بود گرفته
تفكر اساس.ميكردند مخلوط علمي مسائل با و ميپرداختند
اشكالو رابه آن و داشت اسلاميمغايرت تفكر روح با آنها
چيزي اين اما ميكردند مردمعرضه براي ضداسلامي روشهاي
بلكه بنويسد ، آنان برعليه اسدآباديردي شد موجب كه نبود
حكومت آنهاتوسط تقويت و بهانگليس آنها شديد وابستگي
.بود آنها خصلتمزدوري و استعماري
بيگانگاناز مداخلات و سايهاستعمار در اسلامي مدني جامعه
افراد دست به آن قوام و نخواهدبود برخوردار لازم رشد
.امكانپذيرنيست خارجي دستنشاندهنيروهاي و وابسته
و شود بگيرد ، بارور شكل درون از اسلاميبايد مدني جامعه
مستقلي فرهنگ و جغرافيا تاريخ ، كه طور همان را خود هويت
مبتنيبر اسلامي مدني جامعه ريشههاي.نمايند حفظ را دارد ،
با هرگز و است آن محيط و دروني روابط و فرهنگ تاريخ ،
بالعكس حتي و نميشود ساخته استعمارگران مطامع و اهداف
رسيدن در جوامع رشد و شكوفايي بزرگ مانع استعماري نيروهاي
به رسيدن جهت مستبدين از آنها حمايت.بودند مدني جامعه به
است ، نموده مسدود را مدني جامعه شكلگيري راه خويش ، منافع
عدمرشد و اجتماع و اقتصاد سياست ، فرهنگ ، بودن بسته علت و
.ميباشد استعمارگران مداخلات وجود آنها ، شكوفايي و
:احساسي اجتماع برابر در ديني تعقلگرايي (7
تعقل و مركزي قضيه عنوان به را عقل اسدآبادي سيدجمالالدين
زندگي ضرورت را اجتماعي و سياسي ديني ، امور در گرايي
مسلمين عموم بر گسترده جهل كه زيرا ميداند مسلمين روزمره
ناتوان جاري امور و وقايع درك در را آنها و افكنده سايه
قيام بدانند ، اينكه بدون مسلمين جهالت اثر در.است ساخته
مورد خاطر همين به و ميگويند باد مرده و باد زنده ميكنند ،
چيرگي راه تنها عقلانيت.ميگيرند قرار ديگران استفاده سوء
سرزمينهاي در توانستند اگر اروپائيان است ، مسائل اين بر
اين به بگسترانند جا آن در را خود سلطه و شوند وارد اسلامي
كوشش و عقلانيت طريق از را سلطه آلات و ابزار كه دليل
به خود منافع جهت در و آوردند دست به آن راه در فراوان
چنين ميتوانند هم مسلمانان اسدآبادي عقيده به بردند ، كار
وجود اسلام دين در كه عقلانيت با آنهادهند انجام را كاري
مدنيت اصول از بسياري و كرده دور خود از را جهل سايه دارد
مسلمانان.نمايند حل خود جامعه در و نموده اكتساب را غربي
را است اسلام آن زيربناي كه اخلاقي نظام ميتوانند اينكه ضمن
و دموكراسي ايجاد راه در خود عقلانيت با ميتوانند بسازند ،
غربيها تجارب از فساد بردن بين از و استبداد با مبارزه
و نميآيد وجود به فساد سايه در پيشرفتي هيچ.كنند استفاده
دموكراسي رفتن بين از و استبداد زمان در مهارت و دانش كسب
كه عقلاني اصول اساس بر شناخت.نميگيرد انجام سادگي به
به بلكه است نشده خلق عدم از آورده دست به را آن اروپا
اخلاقي و نظاماجتماعي كل كه انديشمندانه نظريه يك پشتيباني
اجتماع درحاليكه.است آمده وجود به ميكرده ، حمايت آن از
كه زيرا است ، كرده عمل ضعيف زمينه اين در مسلمانان
.است فاسد اجتماعي
ميگويد كه ميپذيرد نسبتا را نظريهگيزو اسدآبادي
پايه دو بر ميتوانند زندگي درست پيشبرد راه در انسانها
آن از اخلاق كه زيرا) تنهايي به عقل.كنند تكيه اخلاق و عقل
راه در و بگيرد قرار چيز همه معيار ميتواند (ميشود مشتق
شفافيت ايجاد در و ملموس و واقعي طور به مدني جامعه ايجاد
آن بهتر نظريه اين برطبق.شود گرفته كار به انسانها معاش
تا باشد داشته وجود انسانها ميان در آمادگي اين كه است
باشد آنها تلقيهاي طرز و گفتهها اعمال ، بر مطلق ، حاكم عقل
عقلانيت از كه اجتماعي نظم و قوانين اصول ارزشها ، مردم و
كار اين با.نمايند عمل آن به و بپذيرند را ميگيرند نشات
روابط بر آن اساس كه ميآيد وجود به جامعه در همبستگي نوعي
اصلاحجامعه ميتوانيم خاطر همين به و است جامعه عقلاني
.نمائيم اطلاق آن بر را مدني
را نظريهگيزو از مهم نكته يك اسدآبادي سيدجمالالدين اما
عقلانيت كه است معتقد گيزو كه است اين آن و نميپذيرد
.است نشسته آن جاي و زده كناري به را دين اروپائي
مدني جامعه ميكند ، اصلاح چنين را نظريه اين اسدآبادي
كه زيرا است اسلام دين آن و دارد اساسي و مهم ركن يك اسلامي
تضادي عقلاني گرايشهاي با و است عقلانيت دين اسلام دين
را مسئله اين اسلام تاريخ سيدجمالالدين عقيده به.ندارد
صاحب تاريخ از دورهاي در اسلامي امت.است كرده ثابت
عقلاني روند از اساسا كه است بوده مدني جامعه يك خصوصيات
ديگر تمدنهاي از بسياري ميان در و است شده گرفته نشات
.است بوده درخشانتر و شاخصتر
سياسي زندگي در را تعقل به خود اعتقاد و عقلانيت اسدآبادي
در مهدي انقلاب قضيه خاورميانه رساند ، تاريخ اثبات به
درگير انگليس استعمار با شديدا كه دارد خاطر به را سودان
درباره مذاكره براي را انگليسيها دعوت سيدجمال.بود شده
به راسخ اعتقاد اساس بر ولي پذيرفت مهدي انقلاب موضوع
هستيم حقي طالب ما اگر كه داشت را احساس اين اسلام عقلانيت
در رابگيريم خودمان حق بنشينيمو مذاكره ميز سر بر بايد
بدوناينكه تبليغاتي جنجال هياهوو ايجاد صورت اين غير
.است بيمورد بگيريم ، نظر در را حق اعاده عقلاني شيوههاي
سيدجمال موضع.شد برگزار آتشين درجوي مذاكرات اين
وي نظراصولبود از كوتاهي كوچكترين بدون و سرسختانه
سودان در مهدي انقلاب ميخواهند انگليسيها اگر كه بود اين
باقي بر اصرار اگر اما شوند ، خارج مصر از بايد فروكشكند
نمي بين از مهدي انقلاب فقط باشند ، نه داشته مصر در ماندن
شعلهور آنان عليه اسلام جهان در ديگري انقلابات بلكه رود
موافق نظر شد موفق سيدجمال كه شود ذكر است جالبشد خواهد
وسردزموند ساليسبوري لرد مانند انگليس ازسياستمداران بعضي
وي انقلاب سودان ، در مهدي مرگ امابا آورد ، دست به را وولف
.رفت بين از نيز
و خرافهها مذهبي ، توهمات زدودن با مسلمانان وي عقيده به
اسلام عقلانيت عظمت ديگر بار ميتواننديك احساسي فرقهگرايي
مردم خانههاي تكتك وارد بايستي عقلاني تفكر.دهند نشان را
كه آنچه اساس بر را آنها شخصيت مايه خمير كه طوري به شود
و طبقه جنسيت ، نژاد ، گرفتن نظر در بدون است فرموده خدا
فرد عزيزترين و سازد دگرگون عشيرهاي و فاميلي وابستگيهاي
.ميباشد جامعه و خود حال به آنها مفيدترين خداوند ، نزد
آنها كه زيرا ندارند ، دوست را عقلانيتي چنين ديني سوداگران
ارتزاق مذاهب جنگ و مذهبگرايي خرافهگرايي ، ديني ، تعصب از
پيشرفتهاي و اسلام عقلانيت ميان ديواري عنوان به و ميكنند
مسيحيت تاريخ در كه طور همان.ميشوند ظاهر عادي مردم و آن
نقش اين مسيحي روحانيون اروپا ، بر كليسا سيطره زمان در و
گذاشتن زيرپا عقلانيو تفكر هرگونه و عقل نابودي براي را
ايفا است ، كردن فكر حق همان كه انسانها ، حقوق ابتدائيترين
.نمودند
خواهي آزادي روحيه (8
اما بود ، استبدادي شديدا جامعه روزگاراسدآبادي در اگرچه
دليل همين به.بود مستقل و شخصيتيآزادانديش وي
از.بود بزرگ اندازه از بيش زمان آن براي سيدجمالالدين
كه تفاوت اين با بود ، مدني جامعه شهروندكامل يك خصوصيات
جامعه اين تسليم او.بود قبيلهگرا و بدوي بسيار وي جامعه
ظلم ، باكند آزاد آن قيد از را ديگران كرد تلاش بلكه نشد
و جهل ديني ، سوداگري عوامفريبي ، دروغ ، بيعدالتي ، استبداد ،
آن رايج صفات از ديگر بسياري و مقامپرستي و بيسوادي
و روشنفكر آگاه ، مسلمان يك شخصيت و نموده مبارزه روزگار
چنين تصور كه انساني ديگر جوامع به را متدين و معتقد
هر درداد نشان نميكردند ، مسلمانان ميان در را خصوصياتي
خود حرص نخست ميرفت كه كشوري هر به و ميشد وارد كه جايي
و.تاريخ و زبان ميداد ، نشان آن چيز دو يادگيري براي را
زيرا ميكرد ، كمك او كردن زندگي آزاد و انديشي آزاد به اين
به و ميشناخت آن عمق و ريشه از را جديد جامعه كه
همين به.دوخت نمي چشم آن ظاهري ووابستگيهاي ظاهرگرايي
هر كه كاري ميگرفت ، جامعه آن از محكم و عقلاني برداشت خاطر
.دهد انجام ميبايست واقعي مسلمان
غيرمسلمان انديشمندان با برخورد در اسدآبادي سيدجمالالدين
فيلسوف رنان ارنست از مثال عنوان به و بود تاثيرگذار نيز
و قيمت:ميگويد چنين وي درباره كه كرد ياد فرانسوي معروف
در دارد بستگي آن مبلغ شخصيت و جايگاه به ديني هر ارزش
آزادانديشي ، تفكر اثر در ميكردم ، وگو گفت بااو من كه حالي
شكل من مغز در تصوير اين وي ، كامل شخصيت و لهجه صراحت
ابن يا سينا ابن در من كه قديم بزرگان از يكي او كه گرفت
در عظيم ستارههاي تك همان از يكي.ميباشد بودم ، يافته رشد
آزادزيستن به را انسان متمادي قرون كه كساني تاريك ، آسمان
.ميدادند آموزش اسارت قيد از
به رسيدن براي.بود او نيك صفات راس در آزاديخواهي روحيه
ميداد تشكيل انجمن ميانداخت ، راه مينوشت ، نشريه كتاب آن
اسلام جهان جامعهغيرمدني كه زيرا.ميآورد وجود به حزب و
را اسلام جهان فرزندان.داشت نياز موارد اين به شديدا
ديگر و خودسانسوري يادبگيرند كه كرد تربيت طوري بايد
بلكه نيست ايمان تنها اسلام دين.نيست دين خدمت در سانسوري
است شكلگيري حال در تمدنها روياروئي.است وتمدن ايمان
اگر مااست ايستاده اسلامي تمدن كنار در اروپائي وتمدن
به بايد ما.شد خواهند چيره ما بر آنها كنيم ، عمل ضعيف
تفكرات تشويق وي ، حقوق اعاده و فردي رفاه اجتماعي ، پيشرفت
.گماريم همت افراد اجتماعي و احساسي رشد جامعه ، در مختلف
و كنند انتخاب را پيشرفت مسير خود مردم كه داد اجازه بايد
كه زيرا دهند ، تغيير را خود نابسامان وضعيت باشند قادر
خلق بلكه نيست خدا به خدمت تنها انساني اعمال نهايي هدف
كرده پيشرفت خود ابعاد همه در كه انساني مدني جامعه
(16).است
هاشميان حسن
:زيرنويس
تمدنها جنگ فرهنگي ، روياروئي از سيدجمالالدين منظور -16
diffusion فرهنگي اشاعه مفهوم به اشاره بلكه نيست
فرهنگيمرزپذير پديدههاي آن اساس بر كه ميباشد Cultural
.ميكنند حركت ديگر جاي به جائي از و نيستند
|