مدرن پست و مدرنيسم سنت ،
و مدرنيسم پست و مدرنيته سنت ، چون مباحثي به پرداختن
روند همگاني ، آگاهيهاي افزايش با ميتواند آن ابعادگوناگون
.سازد تسهيل را انديشهها خوديكردن
را سنت بعضي.ندارد روشني تعريف ما جامعه در سنت ، واژه
انديشههاي با مترادف را آن گروهي و ميگيرند حصار مساوي
موجود وضع حفظ معني به را سنت عدهاي ميكنند ، كهنهتلقي
.ميدانند برابر فرهنگي ارزشهاي با را آن وبرخي دانسته
بعضيها.است دچار گرفتاريها همين به هم مدرنيسم واژه
آن عدهاي ميدانند ، سكولاريسم يا غربگرايي مساوي را مدرنيسم
مدرنيسم گروهي و ميدهند قرار بيديني و الحاد رديف در را
تكنولوژي سوي به حركت و شدن علمي و شدن صنعتي همان را
.ميدانند
منطق يا و فراروايتها به شكاكيت را مدرنيسم پست واژه
كلام ، يك در.مينمايند معرفي متاخر سرمايهداري فرهنگي
از و گروه به گروه از شخص ، به شخص از اصطلاح سه تعريفاين
اين در بحث ميدان كه زماني تا و ميكند فرق بهنهاد نهاد
اجماعنظر يك به عقلي و فكري نخبگان و نشود كاملاباز زمينه
و عملي سرگرداني نيابند دست فرهنگي روشن جمعبندي يك و
خواهد همراهي را ما همچنان فكري بلاتكليفي و نوساناتاجرايي
.كرد
ريشههاي مدرن ، و سنتي ايدهآل الگوهاي براساس جوامع تبيين
تروكنت ، آثار در.دارد جامعهشناسي تفكر تاريخ در مستحكمي
از بسياري و پارلتر زيمل ، ماركس تونيس ، وبر ، دوركيم ،
تقسيمبندي آن ، به مربوط ادبيات و جامعهشناسي انديشمندان
بعضا تفاسير و الفاظ با مدرن ، و سنتي گروه دو به جوامع
.ميخورد چشم به دفعات به متفاوت
غربي توسعه جامعهشناسي و سياسي توسعه پدر آلموند ، آثار در
ديگري و سنتي جامعه تصوير يكي.است گرديده ارايه دوتصوير
صورت به كه معتقداست وي بنابراين.مدرن جامعه تصوير
البته.ميشود مدرن جامعه به تبديل سنتي جامعه معجزهآسايي
مثلا ميكند ، تفكيك و تشريح نيز را جامعه دو هر مختصات
كليگرايي مدرن جامعه در ولي است ، جزءگرا سنتي جامعه
مثبتي نگرشهاي ترتيب همين به.ميشود پيدا (Universality)
منافع و سود بر مبتني نگرشهاي به را خود جاي عاطفه بر
.ميدهد غيره و شخصي
به كه است مرسوم اروپا ، مدرنيزاسيون روند به مراجعه در
بدين شود ، نگريسته هم با متضاد عناصر صورت به تحول ، و سنت
است چيزي صورت به ميشود ، درك سنت از معمولا كه آنچه علت
آن با -فئودالي جوامع و غرب جوامع توسعه فرايند در كه
وجود -مدرنشان قبل ما ارزشي نظام و خودشان خاص توليد شيوه
تئوريهاي توسط شده ادعا فرض يك بنابراين.است داشته
اساسا سنت كه ميشود منتهي فرض اين به بيشتر مدرنيزاسيون ،
جاي كه است چيزي آن تحول و است ضدتوسعهاي و منفي مفهوم يك
كنار امادر است ، داده جامعه به جديدي هويت و گرفته را سنت
مدرنيزاسيون اساسا كه داشت توجه ميبايد نظري ، ملاحظات اين
از كه معيني ارزشهاي كمك به مگر كرد ، درك نميتوان را غرب
نيز (تحولصنعتي) اجتماعي تحول اين از و بودهاند موجود پيش
.كردهاند حمايت
كه نيست دست در قاطعي دليل مورد ، اين در حتي بنابراين
با تضاد و تقابل در مطلق طور به همواره سنت شود برداشت
.است داشته قرار تحول
و آخرت زندگي به پيوريتنها سنتي نگرش وبر ، ماكس زعم به
شدن پذيرفته انگيزه با اخروي ، رستگاري كسب جهت در تلاش
صفت صورت به بيامان تلاش و كار كه تقدسي و نزدخداوند
مساعدكننده عوامل از بود ، يافته آنان نزد در موفق يكانسان
و عقلانيت رشد و جديد (انتروپروتزهاي) كارآفرينهاي توسعه
مذهب.بود جامعه اداره عقلاني سازمان عنوان به بوروكراسي ،
اسراف ، از كردن حذر و كار براي كه تقدسي با پروتستان
چند هر ميداشت ، عزيز خداوند نزد را مومن كه عبادتي همچون
رستگاري و نجات براي اتكا غيرقابل و نامطمئن صورتعاملي به
كه شده تحولاتي باني شده تعيين پيش از مقابلسرنوشت در
از.نميگنجند هم كالون يا لوتر تصور در حتي شگرفآن ، آينده
بايد را خود كنوني ممتاز موقعيت غرب ، جوامعصنعتي رو اين
اسلافشان كه بدانند تلاشهايي مجموعه و اينگونهنگرشها مديون
.رساندهاند انجام به خود سنتي -فرهنگي الگويخاص مبناي بر
از مهمي بخش وارث بايد را غرب مدرن جامعه بنابراين
طول در شكلگيري ، از پس كه دانست يهودي -مسيحي ارزشهاي
متضاد جاي به بنابراينيافتهاند حيات تجديد وسطي ، قرون
هم در با دستگاه يك صورت به را آن تحول ، با سنت پنداشتن
به معيني ويژگيهاي و هويت كه ارزشها از معيني پيچيدگي
خود معين نقش و پا جاي نيز اجتماعي تحولات ودر ميدهد جامعه
.داد قرار توجه مورد و دارد ، نگريست را
كه نظريه اين:كه داشت اشاره حقيقت اين به نيز گاسفيلد
غيرواقعي و مجرد تضادند ، در هم با الزاما خلاقيت و سنت
تنوع و تاريخ شدت به تغيير ، خطي نظريه او ، عقيده به.است
تقابل نظريه رد در همچنين گاسفيلد.ميكند مخدوش را تمدنها
در استدلالي خطاي چند مورد در بحث به مدرنيسم و سنت
او نظر به.ميپردازد پارسونز قطبي دو تحليلهايجامعهشناسي
شناخته سنتي جامعه عنوان به آنچه كنيم فكر استكه خطا اين
تحولات حاصل جوامع اين واقع ، در.مجموعهايايستااست شده
را سنت كه است خطا گذشته اين از.تاريخند اخير دوران
.فرضكنيم شكل يك و واحد مجموعهاي
و اسطوره كه ميكنند اشاره نكته اين به رودلف -رودلف
را محققان اجتماعي انديشه غرب ، تجربه به مربوط واقعيات
در را خود ما كه است آيينهاي ومدرنيسم است كرده محدود
زماني يكديگر از سنت و مدرنيسم كردن جدا.ميبينيم آن
از الگويي مبناي بر سنت از الگويي كه ميشود پيچيدهتر
بر متكي مدرنيزاسيون به مربوط نظريات و شود ترسيم مدرنيسم
فرض يكديگر با متضاد مدرنيسم و سنت چون.باشد الگو همين
مصنوعي تجدد ، به ورود و رنجآور سنتها از جدايي گرديدهاند ،
.ميشود متصور بيگانگي با همراه و
ميتواند كه ارزشهاست از مجموعهاي و دستگاه سنت ، واقع در
ايفا تاريخي مختلف موقعيتهاي برحسب را متفاوتي نقشهاي
به نسبت شده انديشيده پيش از و قاطع حكم هرگونه و كند
محصول باشد ، داشته تئوريك و علمي جنبه آنكه از آن ، پيش
.است مسئله به ايدئولوژيك يكرويكرد
حاصل مدرنيسم و سنت بين تضاد فرضيه رودلف ، -رودلف نظر به
فهم و مدرنيسم از غلطي درك سنت ، از نادرستي تشخيص
.است دو اين بين رابطه نادرست
گذشته از رسيده ارث به ارزشهاي از ثابتي دستگاه سنت
كه است ارزشهايي ديالكتيكي محصول و نتيجه خود بلكه نيست ،
ديگر عناصر با ميآيند ، پديد معيني موقعيتهاي و شرايط در
مرور به برخي.ميكنند جدال آنها با يا و ميآميزند هم در
برخي و ميروند بين از و ميدهند دست از را خود كار زمان
زماني طي از پس و ميشوند غالب و مسلط جامعه بر نيز ديگر
سخت ، آمده ، بيرون گذشته پويايي و انعطاف آن از معين ،
در كه است اين جالبميشوند فيبري و انعطاف غيرقابل
از جديدي منابع توسط مجددا اجتماعي ، تحولات فرايند
تجديد درون از ذهني ، نوآوريهاي و خلاقيتها آفرينندگيها ،
تحول و توسعه براي را جديدي محركه نيروي و مييابند حيات
نپذيرد سنت كه زماني تاميكنند فراهم اجتماعي
كشف اين كشف ، قابل نيز علتها و هستند علت پديدههاداراي
از برخي شده ، ايجاد ميگيرد ، ابهامات صورت علمي طريق از نيز
خواهد جلوه محقق راظاهرا مدرنيزاسيون تئوريهاي برداشتهاي
اين در وبر بهديدگاه كه نيست بيمناسبت هرحال ، به.داد
پروتستان اخلاق كتاب در وي كه همانگونه كنيم ، اشاره زمينه
صنعتي تحولجامعه در را سنتي ارزشهاي نقش سرمايهداري روح و
عقلاييشدن است معتقد ميدهد ، قرار تاكيد مورد غرب جديد
ميتوان جمله از كه بردارد در عميقي پيامدهاي جديد دنياي
نظامهايي كرد ، ذكر را عقلايي نظامهاي اعتبار رفتن ازميان
زندگي ازمعناي روشني تفسير به دستيابي درجستجوي كه
.بودهاند
روزافزوني نحو به را شرايط سنت ، با مدرنيسم تركيب
.ميكند فراهم ايدئولوژيهايمختلف رشد و پيدايش براي
فهم براي تلاشيذهني جديد ايدئولوژيهاي ظاهراابداع
پس.آناست سياسي شرايط محو و عقبماندگيتاريخي
از اما مدرنيسماست ، از اينمعناتعبيري به ايدئولوژي
سنتي كردنساختارهاي متلاشي براي تلاش بانوعي همراه جهتي
حساب كهنهبه كه است اموري نوسازي اقدامبه و پيشين
ونابسامان وابسته وضعيت عليه واكنشياست يا ميآيند
.مييابند آن گرفتار را خود دولتها كه كنوني
و ارزشها انتساب ايدئولوژي ، همان مقوله در مدرنيسم
آن تاريخي زمينههاي اجتماعيو واقعيتهاي به انديشهها
.است فكر مدرنيسم جوهر تاريخيگري استزيرا
است شگرفي رويدادهاي فلسفي-جامعهشناختي مدرنيتهتبلور
زندگي شيوههاي پيدايش به منجر سو اين به هفدهم سده از كه
عزيمت ، نقطه اين با.شد اروپا در ويژه فرهنگي و اجتماعي
درون از كه آورد حساب جديدبه نگاهي ميتوان را مدرنيته
پروتستانيسم ، انقلاب راسيوناليسم ، اومانيسم ، رنسانس ،
ازهمه عناصري و برخاست سدههيجدهم روشنگري و فرانسه
همهآن متقابل وجوه و آورد ، خودفراهم در را تحولات اين
ودوره اوج نقطه.ريخت دور عناصربيگانه همچون را تحولات
آن در كه است قرن همين جامعهمدرن تحول در تعيينكننده
ذات كه بود روشني فلسفي بيان يا عطف نقطه كانت ، فلسفه
نمايان را مدرن جامعه ايدهآلهاي تمام نتيجه در و روشنگري
انديشه به نيچه زبان از كه انتقاداتي اعظم بخش و.ساخت
بود مسئله اين دهنده نشان آمد وارد تجدد به آنگاه و كانت
ساختار در مدرنيته ، ابهامات و محدوديتها تناقضات ، تمام كه
.است نهفته كانت فلسفه ذهنيتي
مطلب اين از خود تاريخي مفهوم بررسي در العروي استاد
كه است ضمنييي شاملمعاني مفهوم اين كه است داده نشان
هر دارد ، تسلط ميبرد كار به آنرا امروزه كه كس ذهنهر بر
انديشه موضع به وابسته مفهوم اين.نباشد آگاه بدان چند
برد كار به جديدي گونه به را آن نميتوان و است نقادانه
نقادانه انديشه نميتواند ميبرد كار به را آن كه كسي يعني
به مطلق امور درك به معتقد كه را (هيجدهم قرن انديشه)
.كند رد است ، آدمي وسيله
كنيم ، توجه آن بهواقعيت مدرنيسم مفهوم از كه هنگامي
خود ، معين و معنايدقيق به ايدئولوژي پديده ميبينيمكه
به پديده واين است نشده ظاهر جديد محدودهدوران در جز
انقلاب ظهور و قديم دنياي ريختن فرو جديد ، دولتهاي پيدايش
بود ايدئولوژي پيرو مردمي جنبشهاي دوره كهسرآغاز فرانسه
.است وابسته
و ايدئولوژي كاربرد و بهتوليد بيشتري گرايش جديد جامعه
به آننسبت در زيرااتفاقآراء دارد آن به مربوط امور
بيشتري نياز و كمتراست ، سنتي جامعههاي از بسياري
در مردم كه چرا فرهنگيدارد و سياسي بهايدئولوژيهاي
آنها اذهان و بسياريپراكندهاند مناطق در جديد جامعههاي
راههاي ناچار وبه است متفاوتي پرسشهاي درجستجوي
شدت جديد ، جامعه مشخصه اين بر علاوه.برميگزينند را مختلفي
خود شرايط اين و سياسي بحرانهاي ودوام اجتماعي بحرانهاي
كمك آن گسترش و رشد به بوده ايدئولوژي مولد و مناسب محيط
و ايدئولوژي كمتريبراي كاربرد سنتي جامعههاي ولي ;ميكند
وجود آنها چندگانگيدر و كثرت زيرا آندارند توليد
جوامع يعني.است زياد بسيار آنها در اتفاقآراء و ندارد
گفتاريابتدايي تشكيلات از بهپارهاي ميتوانند سنتي
جمع رمز يا عكس شعار ، سخن ، پيرامونيك و كنند بسنده
.شوند
واژه اين خود اصلا -ميگويد بشلر ژان چنانكه مدرنيسم
آنها كمتر دوام و آراء اتفاقضعيف با -است همراه تعدد با
نشانههاي اينها و مشخصميشود اجتماعي درگيريهاي وشدت
دوره كه است سبب بهاين استو ايدئولوژي به شدتنياز
.ميآيد حساب به آن تدوين و ايدئولوژي دوره جديد
از مقدس امور تفكيك معناي به سياست زمينه در مدرنيسم چون
معناي به ايدئولوژي مفهوم نتيجه در است سياسي امور
واقعيتهاي به مربوط وپندارهاي ارزشها انديشهها ، انتساب
و زمينهها به آن ، جهتگيريهاي و تاريخ و جامعه اجتماعي ،
يا گروهي منافع و پيشه طبقه ، همانند اجتماعي واقعي جبرهاي
.است طبقاتي
بيانگر فرهنگ تاريخ عام ، در اصطلاح صورت به مدرنيسم
و انقطاعها استاز گستردهاي و متنوع مجموعهبسيار
طور به كه اروپايي رئاليسم ازسنت شناختي زيبايي گسستهاي
.گرفت صورت طرف اين به قرننوزدهم اواسط از مشخص
با ساختاري و تنگاتنگ ودموكراسيپيوندي واژههايسياست
كه است همزاد سياسي تفكر اساسابا اينهادارد مدرنيته
.است شده ساختاري جامعه ، فلسفه مثابه به فينفسه
عصر مدرنيته كه است وبرمعتقد ماكس مانند نيز هابرماس
.سويه يك شدن عقلاني اما است ، شدن عقلاني
به است آن مصوب واقع در كه تفكركانت در مدرنيته ساختار
:ميشود ظاهر شكل اين
Theoryتئوري
Praxisپراكسيس
Aesthetic(حساني) استتيك
را آن امروزه كه است چيزي از قسمتي شامل ساختار اين
.مينامند مدرنيته
.است تفكر درباره كردن انديشه مدرنيته ، سيماهاي جمله از
.است مدرنيته پديدههاي از يكي فكر فلسفه ديگر عبارت به
چنين روشنگر كاملا (هستم پس ميكنم فكر)محوريدكارت جمله
.است مطلبي
دارد سنگابيادامه اسد كريم
|