مطلوب ونظم عدالت نسبتاستقرار
مهندسياجتماعي در قضائي
دراين كه باشد نيروهايي شاهد دور از بيطرفي ناظر اگر
در تجديدنظر كه ميكند تصور چنين بيگمان شده ، تلف زمينه
تمدن پايههاي از و واجتماعي اعتقادي مهم مسائل از يكي حكم
.است ما ملي
چه كرد؟ همجمع با را نظم و عدالت ارزش دو بايد چگونه
برجاي نيز نظم برافتدو استبداد و ظلم كه كرد بايد
بماند؟
كرد ، تنهانكوهش نبايد را تعارضها و ابهامها اينگونه
سود به راهي و برد مناسبسود تفسيرهاي براي آنها از بايد
.گشود عدالت
سياسي علوم و حقوق دانشكده استاد كاتوزيان ، ناصر دكتر
:اشاره
پخش جملهسودمنديهاي از كارشناسان ، از بسياري اعتقاد به
با همگان آشنايي صداوسيما ، از تهران شهردار محاكمه جريان
.است بوده عام دادگاههاي شكل و ماهيت
فعلي قضايي نظام در كه نكته اين بويژه و دادرسي نحوه
آنبازجو ، بر افزون و قاضي هم و دادستان هم نفر يك ايران
و بحثها تاكنون است ، ...و قضايي مجتمع رئيس بازپرس ،
در.است برانگيخته بسيار شگفتيهاي بينالمللي درمجامع
در قضايي ، علوم استادان و حقوقدانان از نظرخواهي ادامه
حقوق دانشكده استاد كاتوزيان ناصر دكتر نظر جوياي اينباره
كه را مقالهاي ايشان.شديم تهران دانشگاه سياسي علوم و
چاپ به گفته پيش دانشكده مجله در آن مبسوط اين از پيش
مورد عام دادگاههاي مسائل مشروح طور به آن در و رسيد
از فشردهاي.گذاشتند ما اختيار در است ، گرفته قرار بررسي
.ميگذرد محترم خوانندگان نظر از پي در مقاله اين
قانونگذاري سرگذشت و مساله طرح
هر نيز ، مانند قاضي كه ندارد ترديد كس هيچ نكته دراين
روابط پيچيدگي.است وانحراف اشتباه معرض در ديگر ، انسان
دعاوي ، پروندههاي و قوانين شمار رشدروزافزون و اجتماعي
وحدت يا خطا از قاضي بودن مصون درباره پيشين طلايي فرضهاي
را واقعيت اين امروز.است انداخته اعتبار از را وحكم حق
ميكند حكم دادگاه آنچه دارد احتمال كه پذيرفتهاند همه
دارد اقتضا عدالت پس ، .نباشد قانون و واقع با مطابق
چند هر يكتن ، اراده و باشد باز كاستيها جبران براي كهراهي
را عموم اراده باشد ، جاي قضاء احترام قابل كسوت در كه
كه ميكند ايجاب اجتماعي تامينصلح ديگر ، سوي از.نگيرد
دعاوي ، انباشتن.پذيرد پايان دعوا و گفتهشود آخر سخن روزي
در.قضايينيست دستگاه زيبنده عدالت ، اجراي بهانه چندبه هر
در سخن تمام.است شايستهاحترام نظم لباس در عدالت كلام ، يك
جمع هم با را نظم و عدالت ارزش بايددو چگونه:است اين
نيزبرجاي نظم و برافتد استبداد و ظلم كه كرد چهبايد كرد؟
بماند؟
را زمينه اين اختلافهاي و قانونگذاري تاريخ ترتيب ، بدين
.كرد جستجو عدالت و نظم ارزش دو جمع شيوههاي در بايد
بويژه اروپاييو حقوق از مدني 1318 دادرسي آئين قانون
نظرهاي تجديد.شدهبود اقتباس آلمان ، و سوييس و فرانسه
صورت حقوق همين از تقليد برمبناي نيز قانون اين در مكرر
دادرسي آئين اصلي منبع هم هنوز كه قانون ، اين در.پذيرفت
پيشبيني فرجام و پژوهش و واخواهي مراحل است ، ما حقوق در
در عليه محكوم درخواست مورد نظرهاي تجديد تا است شده
.شود رسيدگي خاص نظم به و ويژه قواعد
مورد مطلوب چندان نه نظام اين انقلاب ، پيروزي از بعد
تكميل و هدايت و اصلاح حملهها هدف ولي ، گرفت ، قرار انتقاد
را اسلامي قضاء و سازند واژگون را آن ميخواستند ;نبود
درخواست به نگهبان شوراي منظور ، همين به.آنسازند جانشين
و نيست شرعي پژوهشي كهرسيدگي كرد اعلام كشور كل دادستان
شوراي.اجراست قابل و قطعي ابتدايي مرحله در دادگاه حكم
از دست كه كرد بخشنامه دادگاهها به قضايينيز عالي
.بپردازند احكام اجراي كار به و بشويند كارپژوهش
نظم چندي و شد روبرو مقاومت با دادگاهها در بخشنامه اين
كه بود نيرو دو برخوردهمين نتيجه در.زد برهم را دادرسي
تا شد تدوين مصوب 1364 و 2 دادگاههايعمومي 1 تشكيل قانون
قطعيبودن اصل قانون ، اين در.كند رااعلام پيروزيسنتگرايان
ماده 12 ولي ;پذيرفتهشد حقوقي دادگاههاي قرارهاي و احكام
اصل تنها نه كه كرد ، چنانگسترده را اصل استثناهاي قانون
فراغ قاعده و شده قضاوت امر كهاعتبار كرد ، بيمحتوا را
.زد صدمه سختي رابه دادرس
آن ساختكه قانع را قوم خردمندان بينظمي ، اين تجربه
نتيجه كنوني پيچيده دستگاه در اسلامي قضاي بيآلايشي و سادگي
قضايي تشكيلات وضع با گونهاي به بايد و نميدهد مطلوب
ديري انقلابي قانون نخستين جهت ، همين به.شود هماهنگ
آراء نظر تجديد موارد تعيين قانون به را خود جاي و نپاييد
گام نخستين را آن بايد كه قانوني ;داد مصوب 1372 دادگاهها
اين در.كرد توصيف مدني دادرسي آئين پيشين اصول به رجعت
قابل دادگاه راي كه شد پذيرفته ضمني طور به قانون ،
روز را 20 تجديدنظر مهلت ماده 12 و (ماده 8) است تجديدنظر
نسبي نظمي استقرار به را همه نخستين گام.كرد معين
اصرار خود هدف بر نيز سنتگرا نيروي منتها ساخت ، اميدوار
.گشت ظاهر شده تعديل چهره با ماده 17 در آن اثر و ورزيد
قطعي احكام براي فوقالعاده تجديدنظر نوعي ماده ، اين در
عالي ديوان در كشور كل دادستان پيشنهاد با كه شد پيشبيني
ديوان تجديدنظر ، مرحله در كه بود براين منوط و ميشد انجام
هم ماده اين در وانگهي ، .باشد نداده حكمي آن درباره عالي
تاريخ از ماه يك مدت به محدود استثنايي ازراه استفاده
ادامه از جلوگيري در موثر گامي خود اين و شد حكم شدن قطعي
.بود دعاوي
آغاز مصوب1372 دادگاهها آراء تجديدنظر قانون كه راهي
دنبال نيز انقلاب و دادگاههايعمومي تشكيلات قانون در كرد ،
.ميبينيم نظم سوي به گامهايتازهاي آن در و شد
و ميشود ديده آن در روشني به متعارض منتها ، نبردنيروهاي
است انديشههايي تعارض از ناشي قانون ابهامات از مهمي بخش
در اينكه با مثال ، عنوان به:است شده گنجانيده آن در كه
ماده 18 است ، ممكن يكبار تنها و دارد مدت تجديدنظر آن
آن در پيشين ، تركيب همان با و ناهمرنگ وصلهاي قانون ، همچون
و گيج را ديگري خواننده هر و قانون مجري و ميشود ديده
را متعارض مبناي دو قانوني است چگونهممكن كه ميسازد مبهوت
بياختيارايرينگ قانون ، اين خواندن با كند؟ همجمع با
از درانتقاد كه ، ميشود زنده خاطرهها در آلماني حقوقدان
حفظ حتي و نو هرقاعده ايجاد...:ميگفت تاريخي ، مكتب
و دارد تعارض مردم از گروهي خصوصي منافع گذشته ، با قواعد
همراه وكشمكش نزاع با هميشه حقوق قواعد تحول جهت ، بههمين
;نكوهشكرد تنها نبايد را وتعارضها ابهامها اينگونه...است
سود به راهي و سودبرد مناسب تفسيرهاي براي آنها از بايد
:كه كرد تكرار را رومي نغزجلالالدين كلام بايد.گشود عدالت
...جهان در مطلقنباشد بد پس
آن؟ تجديدنظرپذيري يا است حكم قطعيت اصل ،
درسال 1373 سرانجام جدل و بحث مدتها از پس كه قانون اين
درهم بهكلي را دادسراها و تشكيلاتمحاكم رسيد ، بهتصويب
به سپس شد ، ناميده دادگاههاعام همه آغاز در:ريخت
درباره ترديد دهد نشان تا كرد تغيير انقلاب و عمومي
هم هنوز انقلاب و عمومي دادگاههاي ادغام و نامگذاريها
احكام:اصل هم باز قانون ماده 7 در.دارد ادامه
ماده 18 ، و شد تكرار...است قطعي انقلاب و عمومي دادگاههاي
اشاره فرض سه به حكم ، نقض مواد و استثناها بيان مقام در
:كرد
;خودشود راي اشتباه متوجه راي كننده صادر قاضي -1
كه بهنحوي ببرد ، صادره راي اشتباه به پي ديگري قاضي -2
و ;گردد متنبه دهد ، تذكر راي صادركننده قاضي به اگر
راي انشاء و رسيدگي صلاحيت راي صادركننده قاضي شود ثابت -3
.است نداشته را
نگاه درنخستين است داده رخ حكم نقض مواد درباره كه تحولي
قانونگذار كه فهميد تاملميتوان اندكي با ولي نيست ، چشمگير
و 2 بند 1 در زيرا ، .است كاسته پيشينخود سختگيري از
باشد راي سويصادركننده از خواه اشتباه ، هرگونه به پيبردن
كه درحالي ;حكمباشد نقض مستند ميتواند دادرسديگر ، يا
اين.بود ساخته مرحلهقطع به مقيد را آن قوانينپيشين
تا ميدهد امكان دادگاهتجديدنظر دادرس به تغييراصطلاح
دادرسي آئين درحدود رايرا ، صادركننده اشتباه هرگونه
هم قانون تصويب از پيش درواقع ، .كند جبران ويژهخود ،
تجديدنظر ، مرحله در كه بود رسيده نتيجه اين به قضايي رويه
مورد چند به محدود را خود رسيدگي نميتواند دادگاه
قانون و برسد موثر اشتباههاي همه به بايد و كند استثنايي
نيز ماده 25 در.كرد تائيد را رويه اين عمومي دادگاه
است ، كافي تجديدنظر درخواست پذيرش براي راي نادرستي ادعاي
و اسناد بياعتباري يا باشد قانون با مخالف آن دليل خواه
و دلايل به او بيتوجهي يا قاضي صلاحيت عدم يا شهادت
ماده 7 ، ظاهر برخلاف كه ، پذيرفت بايد بدينترتيب ، .مدافعات
در جز حكمي ، هيچ و است احكام در تجديدنظر امكان اصل ،
.نيست قطعي ابتدايي مرحله در استثنايي ، موارد
واژهقطعي از گفت بايد ناچار آشكارا ، تعارض اين رفع براي
دادرسي آئين در كه نيست مفهومي قانون نويسندگان اصطلاح در
را آن نبايد و ميشود متبادر ما ذهن به و آمدهاست مدني
كهقابل است آن قطعي حكم.كرد تعبير تجديدنظرناپذيري به
تجديدنظر درخواست آن از كهبتوان هرچند نباشد ، برگشت و نقض
(موارداستثنايي در جز) احكام ديگر ، همه بيان بهكرد
قطعي را حكم بايد بازنگري مقام در ولي است ، قابلتجديدنظر
ساده مفهوم اين.شود احراز آن در اشتباه كه اين مگر شمرد ،
شده گفته نيز مدني دادرسي آئين در كه است همان قابلدرك و
و پيچيده سخنهاي و متعارض احكام با بايد چرا نيست معلوم و
كه است اين جز آيا كرد؟ پنهان را آن متعارف اصطلاح از دور
در مشهور متن به كه كنند وانمود خواستهاند طرح نويسندگان
در كه راهيبازگردند به حال همان در و ماندهاند وفادار فقه
است؟ بوده مدني آيين
است؟ قطعي تجديدنظر مرحله حكم آيا
تعارض به است لازم قانونگذار ، بازگشت به تمايل تائيد در
تعارض ، كامل فهم برايكنيم توجه قانون در ديگري آشكار
:است ضروري مقدمه دو به عنايت
فكر اين تحول پيشينه و دادگاههايعمومي قانون لحن از -1
بايد را تجديدنظر كه است معلوم آشكارا گذشته قوانين در
درخواست (كشور عالي ديوان يا استان مركز) بالاتر دادگاه از
هرچند دهد ، تغيير را خود حكم نميتواند دادگاهي هيچ و كرد
.(ماده 21) كند اعتراف آن به و ببرد پي خود اشتباه به
كرد تجديدنظر درخواست ميتوان بار يك تنها حكم هر از -2
.(ماده 19 تبصره 1)
زيرا ندارد ، تعارض اينقاعده با نيز قانون ماده 31 مفاد
صورتي در عالي ازديوان كشور كل دادستان درخواست
مرجع حكم و قابلتجديدنظرباشد كهحكم پذيرفتهاست
.ندارد را قابليت اين تجديدنظر
دادگاهها احكام تجديدنظر قانونتعيينموارد ماده 12 در
جديد بهجهت تكراردرخواست آن به رسيدگي نحوه و
و عمومي دادگاههاي درقانون ولي ;بود شده پيشبيني
راه اينپيشبيني ، حذف و مهلتتجديدنظر اعلام با انقلاب ،
اگر اينمحدوديت ، برابر در و است مسدودشده تكرار
اين در مذكور ازجهات يكي استناد به درخواستتجديدنظر
وجود صورت در مرجعتجديدنظر باشد ، آمده بهعمل (25)ماده
تبصره) نمايد رسيدگي هم جهت آن به ميتواند جهتيديگر
جهت به محدود و است عمومي تجديدنظر بدينترتيب ، .(ماده 25
همين به.باشد قابلتوجيه آن تكرار تا نيست درخواست مورد
:كه ميكند تاكيد ماده 29 جهت ،
در را خود تقاضاي جهات و تمامعلل بايد تجديدنظر متقاضي
...نمايد تصريح تجديدنظر درخواست يا دادخواست
.ميپردازيم بيشتري تفصيل به هم باز اينباره در
:كه برميآيد چنين مقدمه دو جمع از
هيچ ديگر و است قطعي تجديدنظر يكبار از پس دادگاه حكم
.ندارد را آن در احرازاشتباه و تجديدنظر امكان مقامي
دربارهحكم ماده 24 ج تبصرهبند با منطقي نتيجه اين
آنارجاع به موضوع عمومي سويهيات از كه دادگاهي قطعي
قطعيتحكم:ميخوانيم تبصره دراين.دارد تعارض است شده
ماده 18 در مذكور مواردسهگانه از كه است صورتي در
آغاز تجديدنظر دوباره كه ايناست تبصره معني.نباشد
پايان در مضمون اين و رابپيمايد خود طولاني جريان و شود
پيراي در اگر بدينترتيب ، .شدهاست تكرار نيز ماده 31
را رسيدگي و نقض را آن عمومي عموميهيات دادگاه اصراري
از منتها ;است قطعي رويه اين كند ، ارجاع ديگري دادگاه به
دادرس اگر:است آمده طرح نويسندگان اصطلاح در كه همانگونه
يا ببرد پي آن به ديگري دادرس يا شود خود اشتباه متوجه
ولي ، . است نقض قابل راي احرازشود ، صادركننده عدمصلاحيت
با بار زيرايك است ، مسدود راهتجديدنظر مرحله اين در
امر وهمين است شده انجام معمول طولانيتراز تشريفاتي
تجديدنظر قابل حكم اين آيا:نشانميدهد را تعارض ماده
كرد؟ نقض را آن ميتوان چگونه نيست ، اگر و است
از پس كه است دادگاهي دربارهاختيار ديگر چشمگير ابهام
بندج پايان در.ميشود ماموررسيدگي اصراري نقضراي
:است آمده ماده 24
ديوان عمومي هيات استدلال به توجه با مرجوعاليه ، دادگاه
.است قطعي حكم اين صادرو مقتضي حكم كشور ، عالي
به عالي ديوان ازاستدلال پيروي لزوم عبارت ، اين از
چيست؟ معلومنيستمقتضي زيرا ميشود ، دشوارياستنباط
تبصره مفاد با آزادي تصميم ، در آزادي يا است اطاعت
عمومي هيات دخالت حكمت و روحقانون با ولي است سازگارتر
دادرسي آئين در آن پيشينه و اصراري راي سرنوشت درباره
سازگاري تبصره مفاد با نيز ديوان حكم از اطاعت.نميخواند
از مقصود:شود گفته كه است اين معقول راه تنها.ندارد
چون منتها ، ;است آن رعايت عالي ، ديوان استدلال به توجه
يا ماهيت در ديگري جهات دوباره دادرسي در دارد امكان
نگفته سخني آن درباره عالي ديوان كه شود مطرح قانون اجراي
قيد و است فرجامخواهي قابل نو جهات اين درباره راي باشد ،
را راهحل اين.دارد توجه نادر حالت همين به نيز تبصره
و عقل اكنون و است كرده پيشبيني نيز.م.د.آ.ق ماده 76
.ميكند هدايت آن بهسوي را ما تجربه
و همريختگيها در همه با انقلاب ، و عمومي دادگاههاي قانون
به مهم گام حاويچند عملي ، و فني پنهان و آشكار عيبهاي
داريم ، نظر آن به ما كه ديدگاهي از و است مطلوب نظم سوي
.ميسازد نزديك عمومي قواعد به را شده قضاوت امر اعتبار
تجديدنظر تكرار منع
يك حكمتنها هر از عمومي دادگاههاي قانون در كه شد گفته
وجود بااست ممنوع آن تكرار و خواست تجديدنظر ميتوان بار
و است لرزان هنوز نيز مفيد گام اين كه پذيرفت بايد اين ،
نظم بر همچنان فقهي عدالت هستند مايل كه گروهي سياسي قدرت
به مطلوب نظم كه است شده آن از مانع بماند ، حاكم كنوني
را تجديدنظر راه كوره هم باز قانون ماده 31.آيد دست
:ميخوانيم ماده اين در.است بازگذارده قطعي براياحكام
را ازمحاكم هريك يافته قطعيت احكام ميتواند عليه محكوم
يك تا حكم ابلاغ تاريخ از بوده تجديدنظر درخواست قابل كه
.بنمايد رسيدگي درخواست كشور كل دادستان از ماه
باشرع بين مخالف را حكم كه صورتي در كشور ، كل دادستان
نقض درخواست كشور عالي ديوان از دهد ، تشخيص قانون يا
به را رسيدگي حكم ، نقض صورت در كشور عالي ديوان.مينمايد
موارد غير در دادگاه راي.ميدهد ارجاع عرض هم دادگاه
.است تجديدنظر درخواست و غيرقابلاعتراض ماده 18 در مذكور
نظم بيگمانبا ولي است ، بهعدالت احترام حكم اين بنيان
با مخالف نظم كه است پذيرفتني نيز انديشه اين.است مخالف
توجه بايد هم مهم نكته اين به ولي ، .نيست واقعي نظم عدالت
و درجه و است كيفي امور از هردو ونظم كهعدالت داشت
صدمه نظم به اندكي قاعدهاي است ممكن:دارد گوناگون مراتب
قابل و شايسته كمكي عدالت اجراي به برابرآن در و زند
است دادرسي در نظم لازمه كه قاعدهاي نيز گاه.كند ملاحظه
راترجيح عدالت بايد نخست ، فرض در.مينمايد اندكيناعادلانه
به كهبينظمي چرا است ، برتر نظم حفظ دوم فرض در و داد
استقرار جز نيزهدفي هستي جهان نظم.ميزند صدمه نيز عدالت
حكم ، هر مفاسد و مقايسهمصالح در ديد بايد.ندارد عدالت
برتر ارزش اجتماعي مهندسي در و دارد ترجيح راهحل كدام
.است
رابه اجتماعي صلح مكرر تجديدنظرهاي امكان ما ، فرض در
وموانع ميكند باز را سوءاستفادهها راه و مياندازد خطر
دادگري و احتمالحقگزاري ولي ميبخشد ، قوت را عدالت اجراي
بار دو يا بار يك كه امري تنها نه زيرا ، .است ناچيز آن در
دارد ، غلبه واقع به آن راي اصابت احتمال است شده رسيدگي
غلط به درستي حكم تجديدنظر در كه ندارد وجود تضميني هيچ
عدالت فداي مسلم نظم كه است اين در درايت پس ، .نشود تبديل
عده استثنايياي راه كه ويژه به نگردد ، احتمالي و لرزان
.نميگذارد ناديده نيز را اندك احتمال آن دادرسي
رعايتشود ، سنجيده اگر كه است قيدهايي حاوي نيز ماده 31
قطعي تجديدنظرحكم حكم ، اين درميكند كمتر را آن زنندگي
ظرف (نظرباشد 2 تجديد قابل حكم (كه1 است اين به منوط
با بين مخالف حكم (درخواستشود 3 ابلاغ تاريخ از ماه يك مدت
رسيدگي در عالي ديوان دادستان(باشد 4 قانون يا شرع
ديوان از و است قانون مخالف حكم شودكه قانع خود مقدماتي
.كند رسيدگي كشوردرخواست عالي
هركدام و شود گوناگون تعبير دو است ممكن نخست ، شرط درباره
از گسترده تعبيرشود منتهي ديگري با مخالف حلي راه به
قرارهاي و احكام تمام كه ميكند ايجاب تجديدنظر قابل راي
كه هرچند باشد ، ماده 31 حكم مشمول ماده 19 در شده پيشبيني
به.انجامد رسيدگي تكرار به و باشد تجديدنظر مرجع از راي
نيز تجديدنظر دادگاه راي تعبير ، و اين با ديگر ، بيان
ولي ، .خواست تجديدنظر ماه يك ماده 31تا استناد به ميتوان
آن قلمرو از تجديدنظر وقابليت ماده31 محدود تفسير
صادر تجديدنظر مرحله در كه حكمي چون اينديد ، با.ميكاهد
نميتواند قانون ماده 31 نيست ، دوباره قابلتجديدنظر ميشود
تنها نتيجه ، درگيرد قرار آن دوباره مستندرسيدگي
را تجديدنظر قابليت كه نخستين ، مرحله دربارهاحكام
مهلت 20روز ، گذشتن مانند دليلي ، به اكنون و (ماده 19)دارد
.استفادهاست قابل ماده 31 حل راه است ، شده قطعي
اجراياحكام در زيرا است ، منطقيتر دوم حل راه انتخاب
رويه.قناعتميشود متيقن قدر به قاعده خلاف و استثنايي
مكرر دامنهتجديدنظرهاي و رود سو همين به بايد نيز قضايي
.سازد محدود را
ماهاز يك مدت به ناظر شد ، كه تعبيري برپايه دوم ، شرط
تبصره 1ماده 19 در چنانكه ;است نخستين حكم ابلاغ تاريخ
:است آمده
درخصوص جز به) ميشود صادر تجديدنظر مرحله در كه احكامي
.نيست مجدد تجديدنظر درخواست قابل (اصراري راي
قلمرو تميز معيار را كشور كل دادستان نظر چهارم ، شرط
پيروياز ولي ، ;است داده قرار آن شرايط تحقق و ماده 31
كشور يعني ، ديوان ;نيست الزامي كشور ديوان براي نظر اين
رسيدگي از ياپس نپذيرد را كل دادستان درخواست ميتواند
پس ، .است تحققنيافته حكم در ماده 31 شرايط كه كند اعلام
.است قطعي خود بازدارندگي چهره در تنها كل دادستان نظر
|