تاريخ تكراري قصهء اين...
است
در ايران هنر و فرهنگ معرفي
نيويورك
عقيده ابراز براي زندگي
قيمت به نقاشيمونه اثر فروش
پوند ميليون 8/19
عليه شكايت از انتظامي نيروي
شد منصرف شيشهاي آژانس
تاريخ تكراري قصهء اين...
است
تهران شهردار دادگاه درباره دانشآموز دختر يك نامه
...ميشكند خموش چاهي قعر در مخفيانه را خود بغض علي
زندگي در كلامش مخفيترين و اوپنهانيترين هق هق گرچه
مظلومان و تاريخ فرياد واضحترين كه ميبينيم ولي بودهاست
دل و حنجره پنهاني نجواهاي هميشه.شدهاست تاريخ
گلوي و دل در كه است اشكآلود غدهاي چون بزرگمردان ،
خواهد روزي بناچار ، و ميزند جوانه آنان از پس انسانهاي
...!شكست
و اراده او همت و كوشش ابرمردان با همراهي مانداي امروز
نميدهيم اجازه ما !ماست مال فردا...ميدهيم سر آباداني
كه شود محكوم بعد نسلها و قرنها بشر مقابل در را فردايمان
!نكرديم؟ كاري چرا
اوست خير آيد سالك پيش چه هر طريقت در
صدر اربر نيستحافظ گمراه كسي دل اي مستقيم صراط در
مشربيست زعالي ننشيند
سدي هميشه نيستفواصل جاه و بندمال اندر كش دردي عاش
انديشه نقش ;سپيد صحنههاي بر قلم جولان براي بودهاند
بزرگترين بعد ، بدون اجسادپليد اين فواصل.فراگير رويسكوتي
در و خورده برآن صدا كه سنگي لبهابودهاند ، و گلو بين حجم
كه را جايي تصوركردهايم دور هميشه ما و است شكسته حنجره
اسير هميشه انسان و نشست خواهد شنيدن سكوي بر سخن
ميخواسته كه آنچه بين خود ، و حقيقت بين ;است فواصلبوده
بزرگ بسا چه ميان اين در...ميكردهميداند تصور و بداند
دوري خود ، از را ، دوري دوري طلسم اين شكستهاند كه مرداني
گمان به كه انسانها بسا چه و...خدا و جامعه حقيقت ، از
و الفاظ فقط و ;حقيقت و انسان خدا ، خود ، پي اند دويده خود
و خواسته كه چيزهايي و ميپيوسته را آنها كه بوده جملهها
كه ميطلبد نافرسودني و بزرگ روحي و...يافتهاند ظاهر به
ميسر شدن ، اين و بشناسد ميخواهد كه را چيزي انسانبشود
آن با ناگسستني و نزديك ارتباط با جز نيست
انديشهات كه بداني وقتي !نياز و است نياز سراسر انسان و
شكستن به حاضر كه هست سكوتي را حرفهايت ;هست خريداري را
فرسايش ديگر و بگويي ميداني كه چه داريهر دوست باشد ،
ميشود آمد ، فراموشت خواهد سر به كه كاغذ سپيد جان و قلم
به همتان بلند براي قدمشان هر كه عقربههايي لغزش حتي
باد به را كاغذهايت روزي چه اگر !است قيمتي تاريخ اندازه
و !بنويس ميگويد و ميگيرد را دستت دلت هم باز ولي سپاري
دل دارد ، حركت شوق كه نيست دست اين شايد !معلوم؟ كجا از
.دارد بسيار حرف كه است
يا خوانده قصهها در روزي كه را آنچه هر انسان اوقات گاهي
درس كلاس سر بار هزاران يا دارد بياد را افسانهاش كودكي از
به مربوط فقط است گرفته آن از نمرهاي و سپرده گوش آن به
كهتاريخ ميكند تصور و ميپندارد ماقبل قرون و پيشين اجداد
.دارد ناب حوادث دست اين از قديميش و كهنه صفحات در هميشه
خوب چه مينگرد كهن قرنهاي بشر به حاضر قرن وقتيبشر
با بنشاندو محاكمه به خود دادگاهذهن در را آنها ميتواند
را خود ونفرين دهد تمييز باطل از را حق زدن هم به چشم يك
حق پيشكش را خود رقتقلبي و موهبت و گرايان باطل نثار
تمام كه افسوس ولي !نمايد پروران حق و حقخواهان و دوستان
.ميزنند حقانيت احياي براي انسانها بعضي كه لعنتهايي
بر و ديدهتركردنها تمام (پيشين قرنهاي در حق گروه حقانيت)
اشكهايي و نالهها به مبدل گويي ;سردادنها ناله و سرزدنها
صفحاتش لابلاي و ميريزند تاريخ كتاب سر روي فقط كه شده
كه ميبالند خود به ميگذرد ، كه روز دو و ميكنند انبار
چه با بزرگ كتاب اين پوسيده كاغذهاي لابهلاي از را حقيقت
محترمانه خود دست دو با را آن حالا و كشيدهاند بيرون زحمتي
;تاريخ از كه واي اي ولي !كردهاند بيستم قرن بشر تقديم
در خود ، كه حالي در !نميدانند را كتابش زدن ورق جز چيزي
قصه اين از سهمشان ;آنهاست به متعلق كه تاريخ از صفحهاي
را آن جان عمق از و ميايستند حق روي پا دو با است ، كهن
قرنها اساطيري حقيقت كه دارند ادعا وقت آن ميكنند لگدكوب
!آزمندند و حريص چه كه افسوس !كردهاند انسان تقديم را پيش
خود اعتبار و مدرك و شناسايي كارت براي فقط را حقيقت
لگدكوب شد ، تمام كه كارشان پنهاني ، بعد ، و !ميخواهند
.ميكنند جهالتشان
تاريخ ، سراسر در ميشود ، ريخته حقيقت احياي بپاي كه خوني
انسان نوع براي سرخ درسي زمان ، و پايانزمين تا آغاز از
با گاه -موجود شرايط به بنا ;موقعيتي هر در كه ميباشد
باطل افشاي پي در -انقلاب و فرياد با يا سكوت ، با گاه قلم ،
و مسلح چشم و بين ذره به احتياجي ديگر.بكوشند حق احقاق و
طرفدار را خود عدهاي كه نيست احتياجي.نيست متعدد تفاسير
و بدانند باطل گروه طرفدار را ديگري و خواهان حق آتشه دو
حقيقت ، .دهند نشان بشر به را حقيقت مصداقها اين طريق از
همان.است مظلوميت همان و تشنگي همان ، است خون سرخي همان
.كند تفسيرش نميتواد خودعاشورا جز چيزي كه است عاشورايي
براي ميخواهند اگر مسلمين و اسلام به دلسوز حقجوو گروه
كعبه عظمت و شكوه پايداري ثباتو محمد ، دين ياري براي خدا ،
و را ، تعهد ايمان را ، حق عمل در بكوشند ;قرآن اجراي و
.نكنند له پا زير را مسئوليت
نامه اين من.ميشكنم را كلام وزن سخن ميانه در ميبخشيد)
نميدانم و مينويسم شما مورد در نهايي حكم بيان از قبل را
من براي اين و شد خواهد صادر شما براي حكمي چه نهايتا كه
خلوص است ناباورانه و دردناك من نظر به آنچهندارد اهميت
كشيده محاكمه ميز پاي به چطور كه شماست تعهد و ايمان و
اگر حتي.ميشود بسته ناروا و دروغ آنها به چطور ;ميشود
مقام وبالاترين شود ثابت شما حقانيت ;دادگاه اين از بعد
و تفقد شما از عملي و زباني و بدهند شما به را رسمي
بايد چطور مرد يك كه لحظهاي ديدن ;شود عذرخواهي و دلجويي
اكنون كه بكند تريبوني نثار را دردآلودش و نفسهايخسته
رفته زندان است ، كشيده سختي اوبرايش كه نظامي بركت به
و است دردناك برايمن (او چون همتاني بلند البته و)است
رواياتي مقابل در متعصبانه و سخت چنين اين كه هنگامي يا
;ميكنند موضعگيري مينماييد ذكر معصوم ائمه از شما كه
را روايت يك فارسي ترجمه اجازه وكيل آقاي به فرضا
گويي كه جهت اين به افسوس.ميخورم تاسف واقعا نميدهند ،
و است خاصي عده يك به متعلق فقط قرآن و آيه و حديث و امام
ميخواهم و نشستهام تلويزيون پاي كه من فرضا ديگران ،
بهره آن از ندارند حق ;بدانم را امير حضرت سخن معناي
هر در -انسان نوع -انسان هدايت به محمد كه واحيرتا !جويند
و است شده مبعوث دورهاي و زمان و جامعه و نژاد و قوم
حق ديگران به و ميدانند خود به متعلق فقط را دين گروهي
سمع لايق را ديگران بسا چه و نميدهند را آن مفاهيم فهميدن
(!نميدانند هم قرآني و محمدي و خدايي واژههاي ادراك و
احساس را اساسي نقص و نياز دو ;تاكنون خلقت آغاز از انسان
خود اسارت دام به را او زندگي چيز دو وهمواره است كرده
اين در را او كه راهنمايي و هادي نبودن يكي.است واداشته
اعتماد عدم ديگري و رساند مقصود سرمنزل به زمين تاريكسراي
چه و طبيعي شرايط لحاظ از چه -خويش پيرامون به اطمينان و
حكيم پروردگار را نقص و نياز نخستين.خود همنوعان لحاظ از
و است ساخته مبدل كمال به خود اراده بخشندهبه و لطيف و
.است كرده روانه بشر بسوي زماني مقطع هر در را فرستادگانش
جهان ثابت قوانين و طبيعت به بياعتمادي لحاظ از دوم نقص
كمبودهاي و امكانات و جغرافيايي شرايط و هوا و آب و طبيعت
آن البته) بشر تفكر و عقل و دانش و علم تواناي بدست مادي ،
اما.است شده حل (خداوند اراده با طولي رابطه در هم
اعتمادي عدم !خود همنوعان به نسبت انسان بياعتمادي ميماند
در ريشه پياپياش ، افتادنهاي اندام بر لرزه و هراس شايد كه
و دارد قابيل و هابيل مناظرههاي نخستين بر حاكم هراس
روزهاي و قرون در انسان و جامعه به بارش و برگ و نهايت
و ميدهد رخ انقلابي بشري جامعه هر در هرگاه !ميرسد اخير
از دست و فريادها براي علتي ميشود ، دگرگون جامعه زيربناي
از اگر.دارد وجود ميشود ريخته كه خونهايي و شستنها جان
مييابيم در كنيم صرفنظر انقلابها اين شعارگونه و لفظي دلايل
بشر جا هر:است نهفته انقلابي و جوشش هر عمق در علتي كه
وقت هر است ، داشته بياعتمادي احساس كرده ، ناامني احساس
جامعه يا خود وجودي ابعاد از بعدي لحاظ از كرده گمان
خواه طبيعي ، و ملي منابع و اقتصاد خواه ;دلخواهش و آرماني
مورد رواني و روحي ارزشهاي و قلبي باورهاي و ايمان و دين
قرار (غيرمستقيم يا مستقيم و غيرواضح يا واضح) هجوم
!است داده سر فرياد و برآورده خروش و ننشسته ساكت گرفته ،
بايد برپاست جامعهشان در كه نظامي هر دوستداران همه و
و بياعتمادي در خروشي هر خاستگاه و ريشه كه بدانند
روحي خصوصا و مالي و جاني امنيت احساس عدم و بياطميناني
از كاري كردن ، تشكر و دادن شعار است نهفته ديني و رواني و
او پاي زير بعد و بردن بالا كوه اوج تا را آدمپيشنميبرد
هر آرزوي نهايت گرچه.ندارد ارزشي كردن خالي مخفيانه را
قيمت به ولو است پروردگار رضايت متعهدي و مومن انسان
نظامي هر ميكنم گمان اما ;زندان آهنين پنجههاي در اسارت
خدمت خالصانه براي انگيزه ايجاد كه بداند را اين بايد
و نخستين ;جامعه آن رساندن آزادي و آبادي منظور به كردن
.شود انجام بايد كه است كاري وابتداييترين اساسيترين
را زندگي كه ندارند بهياد ;والاهمتان تاريخ ، سراسر در ولي
اين.باشند گذرانده اسارت و محاكمه و تبعيد و سختيها بدون
حنجره ساختمان كه نهفتهاياست بغض.است تاريخ تكراري قصه
هم در را تاراندودش اسكلت و فشرده هميشه را انسان
ژرف تاريكي و سكون در سر كهعلي لحظهاي !آري...فروريخته
شكسته تاريخ كمر كه است لحظهاي وميگريد ، ميبرد فرو چاه
را خود بغض علي و راشكستهاند حقيقت كمر آشكارا است ،
...ميشكند خموش چاهي قعر در مخفيانه
بوده زندگي در كلامش مخفيترين و پنهانيترين او هقهق گرچه
تاريخ مظلومان و تاريخ فرياد واضحترين كه ميبينيم ولي است
چون بزرگمردان ، دل و حنجره پنهاني نجواهاي هميشه.است شده
آنان از پس انسانهاي گلوي و دل در كه است اشكآلود غدهاي
...!شكست خواهد روزي بناچار ، و ميزند جوانه
افلاطونيان و غاز زندان از شده رها اسير فقط ديگر امروز
همنوعانشان سركوب ;سايهها منشا ديدن بهانه به كه نيستند
زمين چرا كه نيست زمين محاكمه قصه فقط ديگر امروز ميشوند ،
قصه ديگر امروز !نميچرخد آن گرد جهان و نيست عالم محور
به خود ما امروز !ندارد خلافت شايستگي كه نيست علي محاكمه
و پرورده ما كنار در واضحي قصههاي چه كه ميبينيم خود چشم
چه كه ميبينيم خود) !غافليم آن از خود و ميشود ساخته
قصهها متن در ما امروز (پروده ما كنار در واضحي قصههاي
.ميرويم راه و ميكشيم نفس آن جملات لابلاي در ;ميبريم بسر
ابطال و حق احقاق را ، درسها را ، قصهها نبايد ، ديگر امروز
.بسپاريم بد قرون بدست را باطل
ارادهو و همت و كوشش ابرمردان با همراهي نداي ما امروز
نميدهيم اجازه ما !ماست مال فردا...ميدهيم سر آباداني
كه شود محكوم بعد نسلها و قرنها بشر مقابل در فردايمان
!نكرديم؟ كاري چرا
نيست ما پيكار صحنه نبرد ، ميدان و شمشير و زور امروز
جولان كارزار كارزار ، و كاغذ ميدان در نبرد نبرد ، امروز
ما دل امروز كرد خواهيم سيراب حقايق با را فردا !قلم
ايمان و خلوص هميشه ما دل كه است عزيزمان شهردار با همدل
;ما ذهن فلسفه امروز.است خواسته يكرنگي و اعتقاد و
چه و است داده حكم وي حقانيت به ما عقايد و افكار دادگاه
از باشد ، داشته تلسط هرچه بر جهانيان دست كه است عالي
كه دارد اهميت چه...است كافي همين و كوتاهست ما انديشه
چشم ;درون دادگاه كه هنگامي كند حكم چه به بيرون دادگاه
!است؟ بسته پروردگار عدل ترازوي و رضايت به
...باد حقيقت ياور پروردگار
شماست يار خدا خرابات گدايان اي
چند انعامي ز نداريد انعام چشم
خويش كش دردي به گفت خوش چه ميخانه پير
چند خامي با سوخته دل حال مگو كه
والسلام
پيشدانشگاهي دوره دختر دانشآموز تهران از ساله 18-چ -ن
در ايران هنر و فرهنگ معرفي
نيويورك
ايران اسلامي جمهوري هنري و فرهنگي آثار:هنر و ادب سرويس.
كامپيوتري افزارهاي نرم و كتاب عنوان يكصد از بيش قالب در
.شد معرفي آمريكا مقيم دوستان فرهنگ به
زبان گسترش شوراي جمهورياسلامي ، خبرگزاري گزارش به
حاشيه در گذشته جمعه آمريكايشمالي در فارسي وادبيات
حماسه فردوسي ابوالقاسم انديشههايحكيم در پژوهشي همايش
كتاب عنوان يكصد از بيش با فروشگاهي ايراني نامدار سراي
ارزشمند هنري و آثارفرهنگي حاوي كامپيوتري افزارهاي نرم و
.كرد برگزار ايران جمهورياسلامي
كتابهاي فرهنگي اينكارگاه در شده عرضه آثار بين در
سعدي ، گلستان حافظ ، غزلهاي فردوسي ، انديشههاي شاهنامه ،
درايران قاليچه و قالي امروز ، ديدنيهايايران از تصاويري
كامپيوتري نرمافزارهاي فارسيو و انگليسي زبانهاي به
.ميشوند مشاهده فردوسي حاويآثار
عقيده ابراز براي زندگي
اتريشي نويسنده لنگله -دربارهاولريكه
ميكند افسون را خواننده طرزخاصي به كوچكلنگه رمان
پيش آن در مخرب پديدهاي نهاست آن آرامش دليلش شايد كه
خبري هولناك مصيبت و فاجعه طبيعي ، سوانح از نه و ميآيد
.هست
سوئدي نويسنده و گوستافسونشاعر -لارس:اشاره
كشور ساكن و دارد يكسال و شصت عشاق بين كتابرموزي
از سوئد در ظهري از كتابپيش زودي به است قرار.آمريكاست
.يابد انتشار ايننويسنده
نويسنده لنگله -خانماولريكه جديد رمان درباره وي
در عشق مورد در طويلحدسياتي عنوان با كه اتريشي
اشپيگل مجله در كه مطلبينوشته ميباشد ، بيگانه خانهاي
.است رسيده چاپ به
كه وي.است اتريش اهل و دارد ساله لنگله 45 -اولريكه
فلدر ميخائيل -فرانس(آرشيو) بايگاني سرپرست اكنون
.است ناشر و نويسنده و كرده تحصيل ادبيات رشته در ميباشد ،
.است شده منتشر و 96كتابهايي سالهاي 92 ، 94 در ازلنگله
كه ميكند تشريح و آنگونهميبيند را چيزها نويسنده اين
در بار آخرين يا و بار اولين براي وقتي معمولا انسان
.ميبيند را آنها ميشود ، روبهرو آنها با خويش زندگي
وي نثر در معمولي اشياء و عادي و افتاده پا پيش وقايع
و ايما به شروع ميشوندو معنا صاحب يافته ، اساس و پايه
حال عين در و است طنزآميز و طعنه كه نثري.ميكنند اشاره
نثر از تاثيري هيچگونه نثر اين البته.دارد شمرده تلفظي
هر يا و (اتريشي نويسنده) افتادههاندكه پا از و خسته
.است نگرفته ديگر اتريشي غريب و عجيب سبك
فقط.بود كامل منزل اين در سكوت:ميخوانيم كتاب متن از
فلزي تقي تق صداي همزمان و باد وزيدن صداي بيگاه و گاه
ميله به آن وسيله به گوش سه پرچم كه طنابي.ميرسيد گوش به
پرچم ميل به كه فلزيبود و فنري قلابي داراي متصلبود ،
فاني.ونقرهاي روشن صدايي با برخوردي.اصابتميكرد
نخواهد خويشرهايي تفكرات دست از منزل دراين كه ميدانست
.يافت
و تلخ داستان نخستينبار براي كه زماني از من
گرفتار خواندم ، خانملنگله از را ماليخولياييغروب
خانم و لنگله -اولريكهشدهام او نوشتههاي تمامي
هيچگاه دو اين.هستند مشتركي وجه داراي ستيفر -ادالبرت
داستانهاي.ندارند عجله نميكنندو بلند را صدايشان
او كتابهاي در.ومتنفذند طنزآلود ملايم ، لنگله خانم
كه يافت ميتوان را بهزندگي سودايي و درمانده عشقيلطيف ،
.ميآورد خواننده بهذهن را كافكا آثار جاها ، دربعضي
انتشاراتمشغول بنگاه در جديدلنگله كتاب قهرمان فاني
در موفقيت عدم از پس دارد ، سال كه 38 وياست كار به
جدا وي از عجيب ، ظاهرا فيلسوفي با طولاني و دشوار ارتباطي
كهمشغول حرفهاي در فاني.تنهااست و فرزند بدون و شده
ميداند ناموفق را خود كه او.نيست پيشرفت امكان است ،
منطقهوستمانلند در را تابستان آخر مرخصي ميگيرد تصميم
است ، يافته محلي روزنامه آگهي در كه منزلي در سوئد
زندگي كسالتبار و خستهكننده ارتباطات در را خود و بگذارند
.كند رها حكمفرماست ، ميانه اروپاي در كه
و خصوصي زندگي كه است نشده جابجا خانه اين در هنوز فاني
تصور كه آنگونه نه ميكند ، ظهور و رشد به شروع منزل ، شخصي
پرترههاي بلكههستند ساكن آنجا در اجنه و ارواح كنيد
به مستعمل اشياء و عكس آلبومهاي و قديمي نامههاي فاميلي ،
خويش افشايگذشته به و ميكنند گفتگو بافاني طريقي
نبوده بدونمسئله گذشتهفاني مانند گذشتهايكه.ميپردازند
سابقه و پرداخته خود زندگي در دراز سفري نيزبه فاني.است
.مييابد يكديگر مكمل را خود و خانه
اهالي و منطقه اين با زيادي حدود شخصاتا من كه آنجا از
را متروك و قديمي منازلييلاقي اين بخصوص و دارم آشنايي آن
خوبي به وسوگوارند ، ايستاده خويش ساكنين درماتم كه
اين بهخواندن شروع مچگيري و انتظار از باحسي ميشناسم ،
.نكرد ترك مرا داستان تاپايان كه كردم كتاب
با است ، مانده متروك ييلاقيكه خانه اين و مناظر تشريح
مطابقت كاملا مطالبهميكند ، عجيب ناحيه اين آنچهكه
به شخصا كه نويسندهايباشد قلم از وقتي بخصوص.دارد
.باشد داشته تعلق اروپا از ديگري جاي
معطر مرموز ، ناحيهاي خود ، اخير كتاب در لنگله -اولريكه
خود به فقط كه داده نشان و آفريده خويش براي را مترنم و
.باشد او غربت يا و موطن سرزميني هر كه است مربوط انسان
را خواننده خاصي طرز به كوچكلنگله رمان مهمتر ، اين از
در مخرب نهپديدهاي.آناست آرامش دليلش شايد كه افسونميكند
مصيبت و فاجعه سوانحطبيعي ، از نه و ميآيد آنپيش
مگر نميرود ، بين آناز در ايدهآلي هيچ.هست هولناكخبري
با كسي رمان ، اين در.باشند شده نابوده سالهايقبل آنكه
زندگي آن بخاطر بلكه نميكند ، عقيده تبادل بلند صداي
.ميكند
آراسته -گل لادن:ترجمه
گوستافسون -لارس:عكسها شرح
لنگله اولريگه
قيمت به نقاشيمونه اثر فروش
پوند ميليون 8/19
راهباريكه و آبي نيلوفر تابلويبركه.:هنر و ادب سرويس.
شنبه سه امپرسيونيستفرانسوي نقاش مونه كلود اثر آب كناره
و هزار و 801 ميليون مبلغ19 به لندن ساتبي حراجي در گذشته
.رسيد فروش به پوند 500
روزنامهتايمز نوشته به اسلامي ، جمهوري خبرگزاري گزارش به
خصوصي يككلكسيوندار به متعلق كه تابلو اين لندن چاپ
گذشته دهه چند در و شد خريداري سال 1954 در بود انگليسي
پوند ميليون سه مبلغ از حراج.بود نشده عرضه فروش براي
پوند ميليون سيزده رقم ثانيه بيست مدت عرض در و شد شروع
رقم 8/19 پيشنهاد با بعد اندكي و شد پيشنهاد آن براي
.رسيد پايان به پوند ميليون
تصويريك آب ، نيلوفر بركه تابلوي لندن تايمز نوشته به
روي سال 1900از به مونه كه ميدهد نشان را ژاپني باغ
كرده بود ، تهيه ساخته اقامتش محل در خود براي كه باغي
.است
عليه شكايت از انتظامي نيروي
شد منصرف شيشهاي آژانس
از را خود شكايت انتظامي نيروي:خبر مركزي واحد - تهران
.گرفت پس كيا حاتمي ابراهيم ساخته شيشهاي آژانس فيلم
صبح انتظامي نيروي فرمانده جانشين انصاري محسن سردار
نيروي:گفت خبر اين اعلام با خبرنگاران جمع در ديروز
نحوه دليل به فيلم اين كننده تهيه از بزرگ تهران انتظامي
شكايت انتظامي نيروي خودرو و لباس امكانات ، بهكارگيري
فيلم محتواي به وجه هيچ به نيرو اين شكايت و بود كرده
فيلم انتظامي نيروي:گفت وي.نميشد مربوط شيشهاي آژانس
اين نظر از و ميكند ارزيابي ارزشي فيلمي را شيشهاي آژانس
جمله از شيشهاي آژانس كارگردان كيا حاتمي آقاي نيرو
.است كشور متعهد هنرمندان
|