مملكت و برداريد را نرخي دو
دهيد نجات را
بافقي وحشي از يادي
"زنوز" پيكر بر بيماري چنگال
پرورش و آموزش به پيشنهادي
مملكت و برداريد را نرخي دو
دهيد نجات را
شارلاتاني با صلاحيت بي اي عده كه دهد مي اجازه دولت چرا
ثروت" بگذارند را اسمش شوند مجبور كه شوند پولدار شبه يك
" بادآورده
جستجوي و گروهي رسانههاي در مطروحه مختلف مسائل پيرامون
از مملكت اقتصاد آوردن بيرون براي راهكارهايي يا راهي
كه است اين ميرسد نظر به كه روشي بهترين ، موجود بنبست
.دهيد رانجات مملكت برداريد ، را دونرخي
ناگهان پا خرده كسبه شدهاند نرخه دو اجناس كه زماني از
و تعاونيها سهميه ديگر و چشيدند را بادآورده پولهاي لذت
.نكردند را ، اعمال كسب جواز با جنس تحويل ديگر عبارت به يا
است فريبندهاي اجناسانگيزه شدن ديگردونرخي سوي از
به اشتغال و تهران به مهاجرت جهت شهرستاني جوانان براي
بازيچهدست و دلالي و (كالابرگ)كوپن معاملات (!)شريف شغل
حقوق روزانه ممر اين از و گرفتن قرار بزرگ دلالان
واسطههاي اين واما آوردن دست به را كارمند يك چندماهه
!ميكنند؟ چه كلان درآمدهاي اين با بزرگ
و (آن اقسام و انواع در) اتومبيل و ويلا خريدن
....سودآور شركتهاي در سرمايهگذاري
(!وطني بيزينسمنهاي جديد اصطلاح) ميسازند پول باز و
دوران به تازه و نوكسيه نوپاي طبقه ترتيب اين به
شناخته و مشخص روانشناسي خود كه ميآيد وجود به رسيدهاي
بخشي مثال عنوان به.خود خاص مصيبتهاي و دارد را خود شده
آنچناني مجالس تشكيل صرف بيزحمت و ناگهاني درآمد اين از
كالاي هر چون هم فساد كه بگويم بايد اينجا در.ميشود
تقاضاي ترتيب اين به و تقاضاست و عرضه قانون تابع ديگري
از مفيد كارهاي انجام انگيزه افتميشود فراهم فساد
شوق افت كه است فساد اين ديگر هديه نيز درست راههاي
از كه پولي "قطعا.است آن پيآمدهاي از يكي دانشآموزي
گرفته كار به فساد راه در ميآيد دست به فساد طريق
.ميشود
افساد خود خواستههاي ارضاي انگيزه به ثروتمند خانواده
اين و درآمد كسب انگيزه به هم فقير وخانواده ميكنند
خود شرايط و دارد را خود سيريناپذير اشتهاي مجالس گونه
طرق از فساد وسايل تامين چون مثال عنوان به.ميطلبد را
و افيون است ، پرور فروش قاچاق نيست امكانپذير قانوني
اين و نيست مطرح قيمتش و ميخواهد را آن انواع و مشروب
زيرمجموعه اتوماتيكوار ميشود ، خودفروشي اشاعه موجب كه
.ميكند فراهم را لازم شبكه و ميسازد را خود
يا ميشود ختم بيمارستان به كارش گروه اين دردرازمدت
فراريدادن و مملكت از خروج يا و زندان يا دادگستري
ضعفاي را مخارجش تمام كه آنچناني مسافرتهاي و سرمايه
.بپردازند بايد ناتوانشان جيب از بدبخت
بيعاطفگي و بيرحمي و تباهي و فساد ميكروب ترتيب اين به
تمام ميداندو خدا ميرسد كجا به آخرش و پراكندهاند را
خود توان تمام با كه خيرخواه ملت و خيرخواه دولت زحمات
را آن و گرفته تمسخر باد به ميكوشند جامعه اصلاح راه در
استهزاء به را نيكوكاران شياطين ، اين و ميدهند باد به
.ميگيرند
كه (ميشود موجب ندانمكاري يا) ميدهد اجازه دولت چرا
كه شوند پولدار شبه يك شارلاتاني با بيصلاحيت عدهاي
واقع در كه "بادآورده ثروت" بگذارند را اسمش شوند مجبور
شرايط از استفاده با منفعتطلب عدهاي كه است پولي
.ميبرند كار به دولت عليه و كردهاند پيدا نابسامان
با ميخواهند كه ميرود كساني چشم به اينها همه دود
و موءمن و تحصيلكرده فرزندان و كنند زندگي آبرو و حيثيت
نميتوانندو هم اغلب و دهند جامعه تحويل معتقد
ميگذارند جا به خود از بيسرپرست خانواده يك و ميميرند
.بيخبر چيز همه از نوكسيههاي براي است طعمه بهترين كه
قرار فساد چرخه در "احتمالا متاسفانه خانوادهها اين
قويتر فساد شبكه روز به روز ترتيب اين به و ميگيرند
.ميشود
حتي) يارانهها اين ولي ميدهد يارانه ميكند فكر دولت
"كلا و نميرسد واقعي مصرفكننده دست به (آنها از يكي
برخي دلالان و !عزيز؟ كسبه و محترم تجار از برخي نصيب
بيعزتياش و بيحرمتياش و نكبتش فقط و.ميشود !گرامي؟
كساني و واقعي زحمتكشان و حقوقبگير محروم قشر نصيب
و.آبرو از غير ندارند پاسخي معروف قول به كه ميشود
از غير دارند چيز همه كه ميگردد كساني بهره سودش
.آبرو و مردمداري
معارفي عباس
بافقي وحشي از يادي
كردهاند ظهور برومندي و شايسته مردان ايران سرزمين در
ايراني تمدن و نام اعتلاي و عظمت راه در همواره كه
شاعران همه از بيش كه كردهاند فراواني كوششهاي و تلاشها
و مرز اين پرافتخار نام ساختن جاويدان راه در ونويسندگان
كمالالدين فرهيختگان اين از يكي.كردهاند جانفشاني بوم
كه است هجري دهم قرن شاعران زبردستترين از بافقي وحشي
از و است كرده بيان شورانگيز و عارفانه بسيار را سخن
و شيرين و فرهاد خلدبرين ، مثنوي اشعار ، ديوان او آثار
افسوس صد و افسوس اما.است مانده يادگار به منظور و ناظر
مورد توانا شاعر اين مسكوني منزل روزگار خم و پيچ در كه
تنها و است نمانده باقي چيزي آن از و گرفته قرار بيمهري
نشاني و بينام و كوتاه آجري ستون يك او ياد به
است شايسته.ميآزارد را فرهنگدوستي هر دل كه ساختهاند
كه شكوه با يادگاري زادگاهش در و كنند همت بافق مسئولين
آيندهساز و جوان نسل تا بسازند باشد ، او منزلت و شان در
.بدانند بيشتر را فرهيختگان اين قدر
سعيديان.م
"زنوز" پيكر بر بيماري چنگال
ماري چون و ميگيرد اوج زمين بستر از سياه جاده كه آنجا
كوه آغوش در سيب باغهاي شبها كه آنجا ميپيچد ، كوه دل در
در كه شهري زنوز ، .ميگردد آغاز من شهر ميروند ، خواب به
درختان بر چيني فانوسهاي چون سرخ سيبهاي آن دامان
.آويزانند
ميشناسيم ، نام همين به را او كه سيب باغهاي مهربان مادر
از غمگين است ، غمگين كه است چندي مهربان مادر اين اما
شادي كه سرطان و مراتع خشكسالي و كوچ بيكاري ، زمانه ، دست
دل درد ، همه اين از غمگين او آري.است ربوده چهرهاش از
صحبتم.ميكند گريه بيصدا و سپرده عزيزانش ناله به
.شهر اين در آن فزاينده آمار و است سرطان درباره
زنوز آبي آسمان مجاور شهرهاي هواي آلودگي آيا چيست؟ علت
زنوز باغهاي و مراتع در خاصي آلودگيهاي يا كرده آلوده را
مصرف يا سيگار يا دارد وجود است اهالي تغذيه منبع كه
كه شيميائي كودهاي يا خورشيد نور يا سرطانزا غذاهاي
...يا و است باغداران مصرف مورد
!بود بيتفاوت نبايد بيشك كرد؟ بايد چه
با يا و داد آموزش سرطانزا عوامل درباره مردم به بايد
.يافت را محيط در موجود سرطانزاي عوامل تحقيقاتي
پزشكي آموزش و ، درمان بهداشت وزارت دانيم مي كه آنجا تا
سازمان اين نبايد چرا است ، آموزشي وسيع سازمان يك داراي
دهد؟ گسترش را خود هاي فعاليت روستاها سطح در آموزشي
شفاهي آموزشهائي ميتواند هم شهر درمانگاه رابطه اين در
دهد قرار مردم اختيار در سرطان درباره جزوه صورت به يا و
.سازد آگاه را آنها و
و بگشائيم مشكل اين از گره بيائيد.شماست با سخنم روي
زندگي و بخشيم نجات مهلك بيماري اين چنگال از را مردم
به را لبخند هم باز بيائيدهديهكنيم آنها به سالمي
.برگردانيم زنوز لبان
كمالي
پرورش و آموزش به پيشنهادي
كه اين و كشور آموزشي نظام در جديد تحولات به توجه با
مي قديم نظام دانشآموزان برخلاف جديد نظام دانشآموزان
داشته حضور درس كلاسهاي در ماه خرداد پايان تا بايد
آزمون در شدن آماده جهت كافي وقت اين بنابر باشند
تا شود فراهم شرايطي ميكنم پيشنهاد لذا.داشت نخواهند
جديد نظام دانشآموزان (1378) آينده سال ماه فروردين از
و آمادگي با تا كنند استفاده بيشتري تعطيلي روزهاي از
.نمايند شركت آزمون در بتوانند لازم آرامش
جديد نظام دانشآموز ولي
|