مبارك كريسمس
هاول آقاي
نويسنده و شاعر يك عنوان به " مختاري محمد " زندهياد
عراق به امريكا هوايي حمله اولين هنگام به ايراني ،
رئيسجمهور و بزرگ نويسنده "واسلاوهاول" به نامهاي
ديگر كشورهاي حمايت و امريكا تجاوز و نوشت چكواسلواكي
.كرد محكوم كشتار و ويراني اين از را
تحولات از پس بود برده بسر زندان در سالها كه هاول
"چك" رئيسجمهور عنوان به ملت سوي از شرقي اروپاي
ساله دوره 5 يك براي نيز گذشته ژانويه در و شده برگزيده
و"كريسمس" مناسبت به.نشست جمهوري رياست مسند بر ديگر
زندهياد چهلم آستانه در و عراق به امريكا مجدد حمله
.ميخوانيد تلخيص اندكي با را نامه اين مختاري
كريسمس تزييني چراغهاي با كه كاجي درخت همانند بغداد
.ميدرخشد باشد شده آراسته
امريكايي خلبان
(بهمن 1369 سهشنبه 9 كيهان)
!عزيز هاول آقاي
و انديشهها به كه آنروست از شماييد نامه اين مخاطب اگر
نويسنده ، مقام در عمري نيز شما كه است آراسته نگرانيهايي
.نوشتهايد همانها از و گفتهايد سخن همانها از
شما نويسندهاش كه آنروست از شماييد نامه اين مخاطب اگر
حتي و اروپايي عمومي گرايش آن از معتبري نماينده را
بوده "اروپا خانه" انديشه در سالها كه ميانگارد جهاني
فرا "دهكدهجهاني" به يعني آن از فراتر به اكنون و ;است
.ميخواند
آن ايام اين در كه آنروست از شماييد نامه اين مخاطب اگر
را شما درون يقين به كه است شده آشكار نهفته بزرگ تناقض
بهرنج و آزرده عمل و نظر فاصله در بسيار و ديري نيز
.است افكنده
شخص تنها كه آنروست از شماييد نامه اين مخاطب اگر
هاول كنم خالي سرش بر را دلم دق تا يافتهام كه مناسبي
مطمئنم است ، شده سياستمدار اكنون اگرچه كه است ، نويسنده
با نتيجه در.است "كلمه" گرو در هم هنوز وجدانش انگيزش
و صراحت و صميميت با كلمه اهالي مانند ميتوان او
.گفت سخن مسئوليت
بزرگ تناقض همين از تبلوري خود شما موقعيت من نگاه از
چهره شدن مخدوش كه هستيد نويسندهاي سو يك از.است
كشوري رئيس ديگر سوي از وبرنميتافتهايد را انساني
را دولتش نمادين شركت و حضور علت ميكوشم هرچه كه هستيد
به راه دريابم ، است آمده پديد كه شگفتي و عظيم فاجعه در
.نميبرم جايي
كه است اين جلوهاش يك تنها.است شده آشكار بزرگ تناقض
گرفته جنگ به تصميم باشد ، صلح مبشر بايد كه ملل سازمان
كه است قدرتهايي با شما اروپاي همصدايي جلوهاش يكاست
قمع و قلع و نابودي به كمر كشوري ، آزادسازي بهانه به
و صلح را جنگ و كشتار.بستهاند ديگر كشوري انسانهاي
جا آبادي زبان را ويراني زبان و نهادهاند نام آزادي
.زدهاند
فاجعه سوي آن كه كساني نيستند كم ميان اين در
يك هر و بستهاند فرو پيچيدگيهايش بر ديده.ايستادهاند
بيش و.گرفتهاند پيش مقامي و موقع تعليلي ، يا تحليل با
.خويشند حراست بند در باشند ، فاجعه فكر در آنكه از
بينالمللي ، جانيان كنار در شما دولت نمادين حضور اما
است نظامياني آن مابيهاي قلدر از دردآورتر بس من براي
هزار چند و بيست از نگذشته ، تهاجم از هفته دو هنوز كه
به.ميگويند سخن عراق ، شهرهاي فراز بر پرواز ، ماموريت
و است؟ كشيده چه تصميمي چنين هنگام تا شما درون راستي
چه آدمي ارزشهاي بر فروبستن چشم اين در نيز پس ازآن
در را "سياست" جولان چگونه و زدهايد؟ خويش بر نهيبها
ميكنيد؟ نظاره "وجدان" برابر
نوام ميلر ، آرتور چون كساني به خطاب نامه اين اگر شايد
يا و يفتوچنكو و سنسكي وزنه يا گينزبورگ ، آلن چامسكي ،
حكايت را درد و اندوه اين عمق ميبود ، ديگري نويسنده
.نميكرد
نامهاي چنين شما براي نيز عراقي شاعر يك شايد سويي از
نيز كشورها ديگر نويسندگان شايد.باشد نوشته يا بنويسد ،
نوشتن نامه اما.باشند نوشته نامههايي ديگران و شما به
گفتم ، كه ، است كشندهاي خلجان آن سر از تنها شما ، به من
.باشد خراشيده "عميقا بايد نيز را شما درون "حتما
جهان به اكنون كه هستيد جهاني سياستمدار نظر يك از شما
كه نويسندهايد هاول ديگر ، نظر از وگراييدهايد اول
سر "واقعيت بر مصلحتي پوشيدن چشم" از تاكنون زندگياش
و "كتمان شكافي كالبد" به دليرانه شما.است ميزده باز
حيثيت حذف و ستم و وحشت و زور و جنايت برابر در سكوت
"وجدان" بر "سياست" غوغاي در سالها.پرداختهايد آدمي
.ميدانستهايد "بشر سرنوشت را مسئوليت".بودهايد
ازاله" و معاصر مدني جامعه گسترش باز و گسترش هرگونه
مجاز "انساني چهره رعايت با تنها" آن ، از را "پليدي
"فروتني" به را دنيا.ميپذيرفتهاند و ميدانسته
.ماند برقرار آدمي حضور و شان و حق تا ميخواندهايد
دعوت "زندگي كثرت و تنوع" و آزادي به را جامعه
و "ترس" ويرانگر و بزرگ خطر از بشر تا ميكردهايد
با و.يابد رهايي "شدگي شئي" و "همشكلي" و "استبداد"
كه است بوده "وجدان" راه در مبارزه و انساني نداي همين
.باشيد كشورشان رئيس تا برگزيدهاند ، را شما هموطنانتان
و انديشهها اينگونه از شما زمان تا را سياست عرصه زيرا
راه همين از كه همچنان.مييافتهاند بركنار گرايشها
و مشتاق انسانهاي و نويسندگان تنها نه كه است بوده
دنيا گوشه اين در كسان بسيار بلكه "اروپا خانه" سازندگان
خود ايمان شما ، پيروزي سرشوق از و شما ، با همدلي به نيز
يافتهاند ضدتر نيز انساني ، استاندههاي و ارزشها به را
.بازجستهاند همدليها اين در را انساني مشترك زبان و
.است مربوط انسان به كه پديدهاي هر برابر در همدلي
همان ايناست مربوط انسان به آنچه از دفاع در همراهي
گسترش و افزايش روبه جهان ، سراسر در امروز كه است چيزي
نمود روز به روز جنگافروزي ، برابر در ويژه به.است
همبستگي كه ميدهد نشان و مييابد شكوهمندتري و زيباتر
چشم آدمي ارزش بر ميتوانند كه دولتها رغم به بشري ،
خود بنياد بر و ميرود ، خود راه به همچنان فروبندند ،
.ميگسترد خود قانون به و ميپايد ،
نيز را سياست عرصه امروز كه است چندان ضرورت ، و قدرت اين
بگرايد جهاني سطح در هماهنگي نوعي به كه است كرده ناگزير
اگرچه.كند تجلي "ملل سازمان" شدن فعال صورت به و
با انسانها ، عمومي "همگرايي" از پيروي در سياست ناگزيري
هرچه كه است اين در تفاوت است همراه نيز اساسي تفاوتي
است ، انساني ذاتي امر يك بشري ، همبستگي و همگرايي
كه است "مصلحتي" معرض در دولتها ، و سياستها هماهنگي
نهادي كه است شده آشكار خوبي به امروز و ميدهند تشخيص
براي ارزندهاي محمل ميتواند كه نيز ، ملل سازمان چون
براي است شده نهادي باشد ، آدمي عمومي حضور و شان هماهنگي
.سياستها و دولتها مصلحتگرايي اعمال
شما ، جمله از جهان ، نويسندگان از من شگفتي كه جاست همين
باشند مانده خاموش تاكنون است ممكن چگونه كه است مضاعف
يا مخدوش را حقايق رسانهها تا فروپوشند چشم و بمانند يا
.كنند كتمان
خوبي به پرداختهايد ، كتمان شكافي كالبد به كه شما
نيست حرجي آن بر بگرايد كتمان به سياست اگر كه ميدانيد
هيچ به خطاب نيز نامه اين كه روست همين از درست و
يك دبيركل سياستمدار آن چه.است نشده نوشته سياستمداري
اما است ، صلح حفظ كاركردش كه باشد بينالمللي سازمان
آن چه و ميكشند خون و خاك به را انسانها نامش به امروز
جوان خودسوزي كه باشد متحد نيروهاي سردمدار سياستمدار
.نميكند وارد خدشهاي نداشتهاش وجدان بر هرگز نيز كشورش
به دريوزه و وابستگي سر از كه سياستمداراني به رسد چه
از امريكايي خلبان آن اگر.مشغولند تهوعآوري رقصي خوش
.نيست انتظار از دور ميگويد ، سخن "ژانويه بزرگ آتشبازي"
بار همين براي را او نظاميشان ، بازوهاي و سياستمداران
و سياسي مصلحت سبب به هريك دولتها اگر.آوردهاند
در هم خود ، گوناگون و ناگزير بستانهاي بده و اقتصادي
و كتمان اين در هم و شدهاند هماهنگ فاجعهآفريني اين
آمدهاند هم ياري به ريا و تقلب و سانسور و دروغ و سكوت
را خود معمول و معهود كاركرد ميپردازند ، زباني هم به و
و "نوشتن" و بشر كه است كاركردي همان اين.پيميگيرند
آن ، چاره براي و است ميبوده رنج در آن از همواره "بيان"
و مشقت و شكنجه و زندان و عذاب و مرگ و مبارزه همه اين
خواهد تحمل هم باز و است كرده تحمل را محروميت و بدبختي
ميكردهايد ، آرزو نيز شما چنانكه روزي ، سرانجام تا.كرد
وگرنه.كند تركيب عمل در "وجدان" با را "سياست" بتواند
جز را كشتاري يا و ستم يا و تجاوز هيچ كه نيست كسي امروز
.دهد انجام بشري همبستگي و صلح و عدالت و آزادي نام به
برارزشهاي فروبستن چشم و شقاوت اين بابت از اكنون من
فرقي جنگ اين در درگير دولتهاي و سياستها ميان انساني ،
مقايسه در آنها از هريك مختصات و مشخصات اگرچه.نميبينم
انساني ارزشهاي نفي پاي وقتي اما.است متفاوت ديگري با
تغييري نفيكنندگان نقش بزرگي و كوچكي است ، ميان در
.نميكند ايجاد
كسي چه يا.است كرده بيتدبيري كسي چه نميدانم من
چيزي چه به كسي چه يابرود ديگري زيربار است نخواسته
را وحش قانون جنگل ، اين در كسي چه يا.است داشته نياز
و صراحت با گاه هيچ اينان سياست زيرا.است نهاده زيرپا
را ضدانساني واقعيتي تنها من.است نگفته سخن صداقت
.ميبينيد را آن نويسنده مقام در نيز شما كه ميبينم
هاول آقاي به را نامه اين كه دوباره ، ميكنم تاكيد پس
نويسندهاي همان نامه اين در شماننوشتهام رئيسجمهور
انسانيتان وجدان و انديشهها راه در عمري كه هستيد
و من جهان ميان كه است بابت همين از و.كردهايد مبارزه
بيمهري و بيگانگي و خصومت و دوگانگي نميتواند شما جهان
از شما.باشد داشته وجود دروغ و مصلحتگرايي و ناامني و
آرزومندم خود كوچكي همه با نيز من ونويسندگانيد جهان
.باشم داشته تعلق جهاني چنين به
واقعيت به نوشتن چشم با همه جهان اين در كه پيداست
و است مجاز بازدارندهاي حضور نه جهان اين در.مينگرند
نه و هست مرئوسي و رئيس نه جهان اين در.چشمپوشي نه
و است كار در واقعيتها كردن سنگين سبك نه.ببندي و بگير
ارعابي و اختناق كه چنان هم.خلاقيت جز خاطري رعايت نه
.است كار در كسي كردن خاموش براي چماقي نه.نيست ميان در
بيش.كند پا و دست خود براي جايي آن در ميتواند دروغ نه
زيرا ;است بيگانه آن با مصلحتگرايي نيز هرچيز از
مصلحتگرايي زيرااست نوشتن بزرگ آفت مصلحتگرايي
.است برحقيقت چشمپوشندگان مستمسك
و تملق هر يا ونفي ، حذف و زور و حقكشي و ستم هر
...و كتمان و دروغ و خاكساري و يوزه در و فرومايگي
برداشته مصلحتي سر از كه است گامي نخستين گرو در همواره
.شود گفته مصلحتي به كه است سخني نخستين به بسته يا.شود
چشمپوشي نباشد ، حقيقت كل بر چشمپوشي اگر مصلحتگرايي
را سمت آن "فعلا مصلحتگرايي ، هست حقيقت از بخشي بر
اين يا برنداشتن را گام آن.نشنيدن را ندا آن.است نديدن
كمتر بهاي بهكاري.نزدن يا زدن را حرفي.برداشتن را گام
مجاز را باطلي گرفتن ، ناديده را حقي.دادن بيشتر يا
...و شمردن
زندگي دركل حقيقت.نيست همخوان گرايشي چنين با حقيقت
حقيقت نه و است ، تجزيهپذير زندگي كل نه.است متبلور
نوشتن و حقيقت و زندگي رو اين از.است شدني تجزيه
به بودن زنده و درحقيقت ، كردن زندگي.همند آينهدار
.است نويسنده و شاعر سرنوشت و انسان ، سرنوشت حقيقت ،
آن و است آدمي سرنوشت كه همچنان.است كلام سرنوشت حقيقت
ميكند ، انكار يا ميگيرد ناديده را حقيقت از بخشي كه
و است داده قرار جنايت به شدن آلوده معرض در را خود
.بيالايند را ما همه ميخواهند آلودگان انگار امروز
نه و مييابند جايي "اروپا خانه" در نه كه بزرگ آلودگان
ميخواهند بتوانند ، كه وسيله هر به."جهاني دهكده" در
رابطه راه در و كنند كند را بشري حقيقت سوي به حركت
از و كنند ايجاد مانع و سد انسان با انسان ميان بيواسطه
بزرگ بس وظيفهاي جهان نويسندگان براي كه است بابت اين
آنان ماندن خاموش از هرگز من و.است آمده پديد
مخابره را فريادشان رسانهها آنكه مگر.سردرنميآورم
.باشند نكرده
سود به ميتوانست محال فرض بر اگر ميشود ، اكنون آنچه
تزوير و دروغ از كه بهرهاي سبب به باز شود ، تمام هم بشر
با ضديت در دارد ، انسان از بخشي با ضديت و جنايت و
و محقترين پس.است نهفته نوشتن ذات در كه است كاركردي
آن ، عليه افشاگري و بدان اعتراض در جهان افراد ناگزيرترين
هيچگاه اينان زيرا.هنرمندانند و شاعران و نويسندگان
هيچگاه اينان.دردهند تن نميتوانند "آلوده حقيقت" به
كه باشند برنامههايي پذيراي يا پيرو نميتوانستهاند
حتي.گيرد ناديده را انسانها از گروهي حتي يا انسانها
.باشد "جهان از پليدي ازاله" براي برنامهها اين اگر
جهان يك جنس از مينويسيم ما و مينويسيد شما آنچه پس
هم نوشتن.مرگ همجنس نه است ، زندگي همجنس نوشتناست
كه سياستي زيرا.سياست همجنس نه است ، وجدان جنس
.ميكوشد مرگ راه در هستيم نظارهگرش
خويش ، "مطلق" از پيروي به و سياستند اين اهل تنها كه آنها
بهخوبي خود ميگسترند ، عراق مردم برسر "بمب از فرشي"
و پرداختهاند بشرسوزي و ويرانگري اين به چرا ميدانند
بزرگ جنايت ترسيم در كه آسودهاند وجدان مزاحمت از چندان
و ميگيرند ياري هنر و شعر زبان از خود خيال به نيز خويش
"تشبيه" كريسمس شده تزيين كاج به را انفجارها جهنم
بدان ما اكنون كه تناقضي دربند نيز هرگزميكنند
آشنايي گرهي چنين با "اصلا كه يا.نيستند ميانديشيم
.ندارند
جنگ اين سياسي بهانههاي به كه نيستم آن پي در من
.نيست ميگويند سياستمداران آنچه من مساله زيرا.بپردازم
خواه استراتژيك ، منطقهاي در تسلط حفظ خواه نفت ، خواه
ديگري هرچيز خواه و منطقه ، به خويش كشور از بحران انتقال
و تعليل هر از بهتر را چيز يك من باشد ، كارها اين دليل
گيرودار اين در هيچكس كه است اين آن و درمييابم تفسيري
.است خويش توجيه پي در دولتي هر.نيست انسان انديشه در
.برد خواهد پايان در كه سهمي انديشه در يا
بردارد ، دست تجاوز از يا درآيد ، پاي از عراق دولت اينكه
از تلي بر فردا فاتحان ، گروه كه اين و است ، مساله يك
برافرازند پيروزي پرچم ملت ، يك كشتههاي و ويرانهها
!است ديگري مساله
سكوي بر نميتواند هيچگاه آزادي كه ميدانيد بهتر شما
تل بر نميتواند آدمي حيثيت كه همچنان.استبدادبايستد
فرانسه وزير آن استعفاي من بابت اين از.گيرد آرام جنايت
گرفته صورت وسيع ، مرگآفريني روز پانزده از پس اگرچه را ،
و هنوز كه مييابم آدمي درون تنبه از نشاني باز باشد ،
در.است وفادار انسان حيثيت به هم ، سياست اردوي در حتا
نشان جنگ ، آغاز از پيش را شوروي وزير آن استعفاي كه حالي
سياستمداران آنگونه ناهمسازي و بزرگ تناقض اين از ديگري
.ميشناسم انساني اهداف با
خاموش بشر كاركرد.ميكند نفي را مرگ سمت زندگي سمت
را راز اين دمبهدم زندگي و.نيست جنايت دربرابر ماندن
چهره و آشفتهاند را جهان چنان مرگآفرينان.ميگشايد
ديرتر وجدانها بعضي كه كردهاند مخدوش را زندگي و مرگ
شديدتر اقدامهاي دربرابر وجدانها بعضي ميشوند ، بيدار
بعضي همه اين باميشوند برانگيخته فاجعهبارتر و
ميپردازند ، بيدارگري به فاجعه وقوع از پيش نيز وجدانها
به موءمن نويسندگان كه ندارم ترديد.برميآورند فرياد و
.بود خواهند و گروهند اين از خود ، كاركرد
باور حقيقتي چنين به دستپروردگانش و "سياست" تنها انگار
مرگبار بمبارانهاي تشبيه در كه اگر نيست دور پس.ندارند
ميخواسته كه گيرند ، ياري مسيح تولد نماد از نيز خويش
.صلح و مدارا و شادي و زندگي تولد از باشد بشارتي است
مختاري محمد
|