ايران عارفان
حقيقت عبدالرفيع با گفتگويي
دشتهاي به اسلامي - ايراني عرفان دامنه :جستارگشايي
نه و محلي ، آيين يك نه فرهنگ ، اين .ميشود مختوم جهاني
اينهمه ، بر علاوه بلكه ملي ، شيوه يك نه و قومي ، طريقت يك
شيخ اثر نورالعلوم كتاب دو "اخيرا.است انساني رسم يك
به بسطامي بايزيد عقايد و زندگينامه و خرقاني ابوالحسن
گرديده منتشر بهجت نشر توسط حقيقت عبدالرفيع آقاي خامه
انجام زمينه همين در كوتاهي گفتگوي مناسبت همين به است ،
اهل خوانندگان نظر به صفحه اين در آن ماحصل كه دادهايم
.ميرسد عاليقدر و معنا
معارف گروه
و عرفان درباره كتابهايي و تتبعات جنابعالي :همشهري
:دوكتاب نيز "اخيرا و ساختهايد منتشر ايراني عارفان
شيخ اثر "بيهمتا عارف از يكتا كتابي نورالعلوم"
سلطان" و ق ، .-ه پنجم و چهارم قرن عارف خرقاني ، ابوالحسن
ق ، .-ه وسوم دوم قرن بزرگ عارف "بسطامي بايزيد العارفين
زمينه اين در را خود ديدگاههاي "لطفا.است شده منتشر
ما خوانندگان به عرفان مفهوم از كلي تصويري و كنيد بيان
خصوصيات اجمال به ميتوان آيا واقع ، در.نماييد ارائه
كرد؟ بيان را ايراني عرفان
انسان يك خصيصه عاليترين:ميشود عرض.متشكرم خيلي
است انساني اعم ، معني به آگاه انسان.است آگاهي متحول ،
دارد آگاهي زمينه هر در خود محيط وقايع علل و علت به كه
آشناست امور جميع بعدي تحول و تغيير و پيشينه با چون و
نميشود ، آن خيرهكننده جلاي و پررنگ ظواهر شيفته هرگز
آراسته فريبي مردم منظور به وگاه توجه جلب براي كه
قدرت و زور و زر تاثير تحت هيچگاه آگاه انسان.ميگردد
و عقيده ابراز در علت همين به.نميشود واقع دنيايي
هيچگونه داشت خواهد بر در را عمومي مصالح كه خود آرمان
آگاهي گرفتن نظر در با و نميدهد راه خود به هراسي و بيم
.نميهراسد هم مرگ از حتي وقايع ، انسجام و آغاز به خود
است گرديده مشتق"آگاهي" يعني عرفان از كه "عارف" لغت
"آگاه" را عارف جهت همين به.دارد را معني همين
امور جميع به كه ميگويند شخصي به عارف و ناميدهاند
شما.باشد داشته آگاهي معنوي و مادي از اعم خود محيط
شخص و دارد همراه به را توانايي همواره آگاهي ميدانيد
فردوسي ابوالقاسم حكيم چنانكه تواناست ، هميشه آگاه
:است گفته ايران ملي حماسهسراي بزرگترين
برنا پير دل دانش به / بود دانا كه هر بود توانا
بود
بر آرزو هر به / است داناتر كه كس آن گفت چنين:يا
عارف انصاري عبدالله خواجه گفته به يا و است تواناتر
دل بر ولي آيد ، ناگاه تجلي نور" هجري پنجم قرن مشهور
همه دليل و است جهل گناهها همه سرمايه" يا "آيد آگاه
روش ايراني ، عرفان ويژگيهاي ديگر".است آگاهي نيكيها
نظر وسعت نماينده كه است گرايي مردم و آزادانديشي
محدودمربوط گير پا و دست قيود از يافتن رهايي و بيانتها
و ومكتب مملكت و قوم و شهر و نژاد و گروه و قبيله به
مراحل در متعالي انسان نكردن توقف و آگاهي حال در غيره
.ميباشد مادي زندگي فريبنده و دانه و پردام مختلف
بنده نظر به كه ايران اسلامي - ايراني عارفان زندگاني
آگاهي كامل نمونه ناميد بايد ايراني آگاهان ابر را آنان
از يكي.است مرتبه والا انسانهاي بيهراس توانايي و
سوم و دوم قرن ابرآگاه يا بزرگ عارف بسطامي بايزيد آنان
(ابرآگاه) بزرگ عارف خرقاني ابوالحسن شيخ ديگري و هجري
كه همانطور آنان كتابهاي كه است هجري پنجم و چهارم قرن
چاپ "اخيرا بهجت انتشارات طرف از (آن پنجم چاپ) گفتيد
.است شده ومنتشر
با و داريد نظري چه اسلامي و ايراني عرفان ريشه درباره *
در را آن تاثير دنيوي ، و مادي امور از اعراض به توجه
ميدهيد؟ قرار ارزيابي مورد چگونه اجتماع
عارفان و عرفان تاريخ در را آن تفصيل كه بنده نظر به -
در وعرفان تصوف آوردهام ، بحث مورد كتاب دو وهمين ايراني
تصوف و مثبت عرفان:نمودهام تقسيم دسته دو به را ايران
.منفي
مردم با همراه آغاز از ايران در عرفان سير خوشبختانه
همين به و بوده (مثبت يعني) آگاهانه ستمستيزي و گرايي
دوران در ايراني عارفان نخستين زندگاني كه هنگامي جهت
تحرك و تحول جلال و جلوه ميكنيم بررسي را اسلام از بعد
جمله از.ميكنيم مشاهده وضوح به نيز را والا انديشه اين
خرقاني ، ابوالحسن شيخ حلاج ، منصور حسين بسطامي ، بايزيد
كه ديگران و سمناني علاءالدوله شيخ و همداني ، القضات عين
فرهنگ تاريخ در آگاهانه ستمستيزي و مردمگرايي به
.ممتازند ايران عرفاني
و كاهلي و پروري تن با هيچگاه اسلامي -ايراني مثبت عرفان
انگاري سهل و ناآگاهي نماينده كه زيستن ، جهت هر به باري
و كار مشوق همواره ايراني عارف.ندارد سروكار است مخرب
امور از اعم انسان زندگاني امور درجميع پشتكار و كوشش
شيخ و بسطامي بايزيد ميخوانيم چنانكه.است معنوي و مادي
و كار ضمن در سمناني علاءالدوله شيخ و خرقاني ابوالحسن
هدايت و تدريس به غيره و باغباني و گلهداري و زراعت
.ميپرداختهاند مريدان معنوي
صاحبان مادي تفاخرانگيز امتيازات نفي يعني منفي مبارزه
بدان كه است ايراني عرفان ويژگيهاي از يكي زور و زر
گرفته فريب مردم رياكاران از جويي برتري حربه وسيله
نفي حتي دانش ، نفي مقام ، نفي مال ، نفي نژاد ، نفي.ميشود
براي ايراني عرفان مشخص هدفهاي از آييني جوييهاي برتري
و دين ميان اين در.است سالاري انسان عالي هدف به نيل
يعني انسانيت عالم به كه ميدارد گرامي شرطي به را دانش
چنانكه.شود گرفته كار به كامل انسان مقام به رسيدن
يار وصال كوي در -نشدي محرم قدس حريم به دل اي:گفتهاند
نشدي همدم
آدم وليك شدي ، جمله اين -ودانشمند صوفي و فقيه و مفتي
نشدي
با خرقاني ابوالحسن شيخ مقابله و برخورد ميان اين در
شيخ برخورد و خرقان خانقاه در غزنوي محمود سلطان
در را آنها شرح كه مغول خان ارغون با سمناني علاءالدوله
ذكر و توجه قابل آوردهام ايراني عارفان و عرفان تاريخ
.است
سلسله يا نامه شجره:گفت بايد ايران عرفان ريشه درباره
(اشراق شيخ) سهروردي يحيي شهابالدين شيخ كه روحاني
(ميلادي دوازدهم) هجري ششم قرن در ايران نامي فيلسوف
در اسلام از بعد دوران در ايران حكمت انديشه سير براي
به.است بليغ و عميق و پرمعني بسيار كه كرده ذكر ايران
باستان حكيمان از "جاويد مايه خمير" طرفي از او عقيده
"افلاطونيان" ،" فيثاغوريان" سقراط از قبل وحكيمان يونان
رسيده (شوشتري) تستري سهل و مصري ذوالنون چون عارفاني به
عارفاني طريق از باستان ايران حكمت "مايه" ديگر طرف از و
قصاب ابوالعباس حلاج ، منصور حسين بسطامي ، ابويزيد:مانند
هجري پنجم و چهارم قرن در خرقاني ابوالحسن شيخ و آملي
و تصوف در خرد ، و حكمت جريان دو اين و گرديده ، منتقل
.است پيوسته هم به اشراقي عرفان
داراي اشراق حكمت و اسلامي و ايراني عرفان ترتيب بدين
روح تاثير و ميباشند انكار غيرقابل و استوار رابطهاي
.است آشكار كامل بطور آن در ايراني
نخستين ايراني ابرآگاه اين ;بسطامي بايزيد درباره اما
در كه ميرود شمار به اسلام از بعد دوران در اشراقي عارف
حكومت دوره آخر سال در يعني هجري ، دوم قرن اول نيمه
از برخي.شد متولد مسلمان و ومتقي زاهد درخانداني (فعلي
آيين پيرو اورا جد سروشان جمله از بايزيد پدران محققان
كردهاند نقل و دانسته امي را او گروهي.دانستهاند مهر
نميدانست ، خود و ميشد كشف او بر حقايق از بسياري كه
سه و سيصد يا سيزده و يكصد كه كردهاند نقل ديگر گروهي
خلط داراي ايراني بزرگ عارف اين زندگاني.است ديده استاد
وعرفان تعليم از آنچه همه اين با ولي است فراوان مزج و
به و نيست مبهم و ناقص وجه هيچ به است مانده باقي او
و شطح و بوده بزرگ مردي وي كه ميدارد معلوم روشني
و اتحاد و تجربت و وجد شدت نتيجه كه را صوفيه ماثورات
براي تفصيل و صراحت و وضوح به دروني نداي سكرو حالت
همين و است ، آورده اسلام از بعد دوران در بار نخستين
كرده پيدا نيز جهاني جنبه كه عرفان در او روش و گفتار
وي با خود محدود ديدگاه از بسطام مردم كه است شده موجب
بلند او كار چون".آوردهاند نقل به.برخيزند مخالفت به
بارش هفت حاصل نميگنجيد ، ظاهر اهل حوصله در او سخن شد ،
بيرون شهر از را وي كه وقتي كردند ، بيرون بسطام از
:گفت.كافري تو:دادند پاسخ چيست؟ من جرم پرسيد ميكردند ،
از نقل) "باشم من كافرش كه شهري مردم حال به خوشا
هجري سال 234 در بزرگ عارف اين (عطار شيخ تذكرتالاولياء
سپرده خاك به همانجا در و گفته بدرود را زندگي بسطام در
.است شده
.است مال در مطلق ايثار بسطامي بايزيد ويژگيهاي از يكي
كرد سئوال بايزيد از بسطام در متمكن مسلماني":گفتهاند
:پرسيد او از بايزيد است؟ چقدر مال زكات پرداخت حدنصاب كه
فرق مگر داد جواب شخص آن من؟ مال زكات يا تو مال زكات
شرع مقررات طبق باشد ، تو مال زكات اگر.آري:گفت ميكند؟
:است چنين (توبه) نهم ، سوره از آيه 60 مجيد ، قرآن اسلام ،
باشد ، من مال زكات اگر و (...و درم پنج درم ، دويست هر)
:همچنين ".دارد تعلق مستحق و درويش به مالم همه
مي كجا:گفت آمد ، پيشم حج راه در مردي:گفت كه است نقل"
:گفت درم ، دويست:گفتم داري؟ چه:گفت حج ، به:گفتم روي؟
كه گرد در گردمن بار هفت و عيالم صاحب كه ده من به بيا
رمزوراز اين "بازگشتم و كردم چنان:گفت.اينست تو حج
در (مولوي)بلخي محمد جلالالدين را سالاري انسان والاي
.است داشته بيان نظم به مولوي مثنوي
ايران بزرگ عارف اين جاودانه گفتههاي از فرازهايي اكنون
دوزخ بركناره كه آنست من مريد":ميگويم باز شما براي را
و گيرد را دستش برند دوزخ به خواهند را كه هر و بايستد
".رود دوزخ به او جاي به خود و فرستد ، بهشت به
خود خيمه من تا برخاستي قيامت زودتر كه ميخواهم گفت"
خلق راحت سبب من تا شدي ، نيست بيند ، مرا زدي دوزخ برطرف
".باشم
در گفت چيست؟ تصوف:گفت ديد خواب به را شيخ كه است نقل"
اين "نشستن محنت زانوي پس در و ببستن برخود آسايش
و عمومي تحرك منتبت ديدگاه از را انساني فاخر گفتههاي
زيرا داد ، قرار بررسي و دقت مورد بايد والا مردمگرائي
كردن ناراحتي و سختي تحمل "ببستن برخود آسايش در":معني
نيز "نشستن محنت زانوي پس" و.است نمودن مسئوليت قبول و
و خورد همنوع غم بايد حقيقت در كه است اول نظريه موءيد
به غم.كرد تدبير و انديشيد آنان عمومي سعادت درباره
غم آن و نيست ، فردي ايراني عرفان در خود وسيع معناي
بزرگ عارفان نظر مطمح و توجه مورد همواره كه است همگاني
بشمار بشر شايسته راهنمايان حق به كه است بوده ايران
:است فرموده حافظ چنانكه.ميروند
عشق دارد هنر چه غم جز كه گفت ناصحي
اين؟ از بهتر هنر چه غافل ناصح اي گفتم
.بفرمائيد خرقاني شيخابوالحسن درباره *
بزرگ عارف خرقاني سلمان جعفربن عليبن شيخابوالحسن -
عرفان درخشان بسيار چهرههاي از هجري پنجم و چهارم قرن
وسعت و جهاني گرائي مردم و آزادانديشي در كه است ايراني
.است نظير كم و ممتاز عرفاني والاي تفكر و انساني نظر
نيمه در كه ايراني كيهانگراي عارف اين كردار و گفتار
قومس خرقان در هجري پنجم قرن اوايل و چهارم قرن دوم
گذشت طي در است ، زيسته مي سمنان حاليه استان (كومش)
و مطالعه و دقت و توجه مورد همواره سال هزار به نزديك
وي.است بوده محققان و متفكران و شاعران و عارفان سرمشق
توابع از قومس خرقان قصبه در هجري يا 352 سال 351 در
دهم سهشنبه روز در و شده متولد شاهرود شهرستان بسطام
همان در سالگي سه و هفتاد در هجري سال 425 (عاشورا) محرم
علاوه كه است مشهور.است گفته بدرود را زندگي خرقان قصبه
عالي و بزرگوار عارف بسطامي يزيد با يعني وي برهمشهري
تفكر و جذبه حال مقتداي شيخ كه هجري سوم و دوم قرن مرتبه
شيخابوسعيد خود معاصر معروف عارف مانند است ، بوده او
احمدبن شيخابوالعباس از طريقت و ارشاد خرقه ابوالخير
.است داشته آملي قصاب محمدعبدالكريم
ابوسعيد شيخ كه است مانده باقي حكايات و منقولات در
و نامي پزشك و فيلسوف سينا ابوعلي و مشهور عارف ابوالخير
معاصر كه ايراني متفكر و شاعر علوي قبادياني خسرو ناصر
وي با و رفته خرقان به بودهاند خرقاني شيخابوالحسن
گفتهاند نيز و ستودهاند را او معنوي مقام و داشته صحبت
ديدار به غزنوي مقتدر پادشاه غزنوي محمود سلطان كه
نصيحت و كرده فيض كسب وي از و رفته خرقاني شيخابوالحسن
كامل مجموعه كتاب در را آنها تفصيل كه است خواسته
خواجه او مشهور و ممتاز شاگردان از.آوردهام نورالعلوم
در سالها كه است هجري پنجم قرن عارف انصاري عبدالله
كسب خرقاني ابوالحسن شيخ پربركت انفاس از و زيسته خرقان
.است كرده معلومات و فيض
خود خانقاه در برسر مردمگرا انديش آزاد عارف اين گويند
دهيد ، نانش آيد ، در سرا اين در هركه":بود نوشته خرقان در
جان به خدا درگاه به كه آنكس چه مپرسيد ، ايمانش از و
."ارزد نان به بوالحسن برخوان البته ارزد
بشر كه خيرهكنندهاي كوششهاي و تلاشها همه با راستي
دست به نيز پيشرفتهايي و كرده فنون و علوم كسب راه در را
با واقعي انسانيت و معنويت راه در متاسفانه است ، آورده
از بعد جهاني خيريه گوناگون سازمانهاي تشكيل و تاسيس
اين خانقاه انساني عالي روش توفيق حتي سال يكهزار گذشت
جلوه و است نداشته را ايراني گراي كيهان و بزرگوار عارف
و شهرت به ايران مركزي كوير حاشيه خانقاه اين جلال و
پر و برق و پرزرق موءسسههاي آن همهي امتياز و شعار
.زند مي پهلو جهاني آوازه
كتاب از كه خرقاني ابوالحسن شيخ والاي سخنان ديگر از
موزه در آن فرد به منحصر نسخه كه برگزيدهام نورالعلوم
ضمن خورشيدي سال 1352 در نگارنده و ميشود حفظ بريتانيا
ايران در آن انتشار و تصحيح به آن فتوكپي ارسال درخواست
عالم":است شده منتشر اكنون هم آن پنجم چاپ كه پرداختم
زيادتي زاهدطلب و كند ، علم زيادتي طلب برخيزد بامداد
برادري دل به سروري كه بود آن دربند ابوالحسن و زهدكند ،
"برساند
شود انگشت در خاري را كسي درشام به تا تركستان به اگر"
در قدم را كسي شام تا ترك از همچنين.است من آن از آن
از دل آن است دردلي اندوهي اگر و مراست آن زيان آيد ، سنگ
".است من آن
نبايستي مرگ را خلق تا بمردمي من خلق همهي بدل كاشكي"
به را خلق تا بكردي من با خلق همهي حساب كاشكي...ديد
مرا خلق ، همهي عقوبت كاشكي" ".ديد نبايستي حساب قيامت
دلي چيزها بهترين.ديد نبايستي دوزخ را ايشان تا كردي
"نباشد بدي هيچ وي در كه است
بود آن از بهتر بخواهد را حق آن به و بگويد سرودي اگر"
خداكني براي هرچه.نخواهد را حق بدان و خواند قرآن كه
عاشق ياهركه و كني خلق (توجه جلب) براي هرچه و است اخلاص
فراموش را خود يافت را خداي هركه و يافت را خداي شد ،
".كرد
-ايراني عرفان در توحيد مفهوم معني اينكه كلام آخرين
است مطلق گرائي مردم اجتماعي ، زندگي لحاظ از اسلامي
حقيقت در اين و (.غيره و ملت ، دسته ، گروه از فارغ)
در آگاه انسان عملي و فكري همبستگي براي جهاني است پيامي
قرار جهان مردم سرمشق بايد كه متمادي قرون و اعصار تمام
.گيرد
|