پارسي شاعر شادترين
شاعر دامغاني ، منوچهري بزرگداشت كنگره برپايي انگيزه به
پنجم قرن نامدار
قرن شاعرنامدار دامغاني منوچهري استاد بزرگداشت كنگره
استان اسلامي ارشاد و فرهنگ كل اداره همت به هجري پنجم
و افكار و شخصيت بررسي جهت استان مفاخر انجمن و سمنان
روزهاي در روز دو مدت به ايراني بلندآوازه شاعر اين آثار
دامغان شهرستان در جاري سال اسفند جمعه 21 و پنجشنبه 20
و دانشمندان و محققان از تن دويست بيشاز حضور با
شهرستان در كشور سراسر دانشگاههاي دانشجويان و استادان
مقاله از 110 بيش كه كنگره اين در.گرديد برگزار دامغان
شده واصل دامغاني منوچهري شاعرانه انديشههاي پيرامون
در قرائتشده مقالههاي از يكي.شد قرائت مقاله بود 19
.ميشود حضورتان تقديم كنگره اين
طبيعت وصف در پارسي زبان شاعر پيروزمندترين
است ، هجري پنجم قرن بزرگ شاعران از دامغاني منوچهري استاد
بن قوص احمدبن ابوالنجم را وي نام لبابالالباب در عوفي
در هم او خود چنانكه.است نوشته دامغاني منوچهري احمد
:است همين نسبش و نام ميگويد ، زير بيت
لطف بيشتر و كند لطف كسي هر بر
كندهمي احمد قوصبن براحمدبن
فلكالمعالي با اوست انتساب بهعلت منوچهري تخلص
كه ديلمي زيار وشمگيربن قابوسبن شمسالمعالي منوچهربن
قومس و طبرستان و گرگان در هجري سال 423 تا سال 403 از
او دربار در كار آغاز در "ظاهرا منوچهري و ميكرده سلطنت
مدح در قصيدهاي منوچهري مدايح از ولياست ميبرده بسر
.نميشود يافت اشعارش ديوان در پادشاه اين
بهجانب نيشابور از مسعود سلطان كه هجري بهسال 426
بهدرگاه ري از را منوچهري كشيد لشكر مازندران و گرگان
امراي بهوسيله زمان اين تا "ظاهرا كه او و خواند خويش
از پياده داشت ، ارتباط مسعود دربار با ري در غزنوي دولت
و رسيد غزنوي پادشاه بهخدمت و رفت مازندران به ري
:يافت رهايي سلطان فراق از خودش بهقول
برد كه آورد كه لشكر چنين شاهان همه از
عراق در خراسان ز و خراسان اندر عراق از
پيل پشت بر آمدي خراسان از باز همچنان
براق بر آيد جنت بهسوي مرسل كاحمد
سوخته را بندگان ما دل تو فراق اي
*** فراق از رستم كه را ايزد شكر هزاران صد
:ميگويد لبابالالباب در عوفي همچنانكه
كه علت بههمين و بود (فضل بسيار و عمر اندك) منوچهري
ديگران محسود ميسرود ، نغز چنين اشعاري و بود جوان بسيار
است ، كرده اشاره موضوع اين به اشعارش در خود و شد واقع
ايام در) نوشته او درباره لبابالالباب در عوفي همچنين
امتحان شعر در او از كه نوع هر كه بود ذكي چنان كودكي
(كردي مسامحه آن بهمواثات او خاطر و گفتي بديهه كردندي
جواني در او كه شد باعث فوقالعاده ذكاوت و تيزهوشي همين
حتي ادبي و ديني علوم در و كرد پيدا تسلط عرب ادبيات در
علوم اين در خويش تبحر درباره او خود يافت ، دست نيز طب
:مينويسد
نحو علم و دين علم و طب علم بدانم من
شين و سين و وزاء وراء ذال و دال نداني تو
طب ، و نجوم علم اصطلاحات از استفاده اين بر علاوه
تسلط و احاطه دليل خود عرب ، شعراي اشعار تضمين و استقبال
زمان ، آن متداول علوم و عربي و فارسي زبان در اوست كامل
اين علت و ميگرفت قرار همگنان محسود منوچهري كه گفتيم
اول درجه شاعران رديف در كم سن با وي كه بود آن امر
و پيشرفت و ذاتي نبوغ حاسدان و كوتهفكران و بود درآمده
خجالت و سرافكندگي باعث اوقات بيشتر در كه را او ترقي
.نميداشتند دوست ميشد وقت امراي و پادشاه حضور در آنان
غزنوي محمود مسعودبن وصف در بيشتر منوچهري قصايد و اشعار
و رجال از هم ديگري ممدوحين او از غير به ولي است
:ميشود ذكر اينجا در آنها نام كه داشته زمان آن درباريان
لغزشمع معروف قصيده منوچهري كه عنصري حسن ابوالقاسم -1
.گفته او مدح در را خود
معروف صادق عبدالله عليبن منوچهري ممدوحين از ديگر -2
قصيده كه است بوده مسعود سلطان سپهسالار دايه ، علي به
:مطلع به منوچهري شب معروف
بدامن هشته فرو گيسو شبي
گرزن قيرينه و معجر پلاسپن
.است فارسي زبان قصايد بهترين از و او مدح در
.غزنوي مسعود سلطان وزير عبدالصمد احمدبن خواجه -3
.ري كدخداي دبير ، طاهر خواجه -4
.غزنوي مسعود سلطان زمان رجال از زوزني ابوسهل -5
دوره در كه عمرانيان خاندان از عمراني محمد عليبن -6
.داشتند شهرت خراسان در غزنويان و سلاجقه
.(است بوده ميمندي حسن برادر گويا) حسن ابوالحسنبن -7
بودهاند منوچهري ممدوح هم ديگري عده اينها بر علاوه -
و محمد فضلبن و قومس ايالت حاكم بختيار ابوحرب قبيل از
.غيره و محمد خواجه
وي.است بوده بيمانند عربي زبان و لغت در منوچهري احاطه
قصيده چندين كه داشته احاطه زبان اين در اندازهاي به
اين از خود اشعار در هم گاهي و است نموده تضمين را عربي
.است كرده ذكر مثالهايي عربي قصايد
زبان به منوچهري احاطه درباره صفا ذبيحالله دكتر استاد
ادب و شعر از اطلاع كثرت اثر بر منوچهري:مينويسد عرب
گاه و كرده استقبال تازيگوي شاعران معروف قصايد از عربي
مبادرت خويش اشعار در قصايد آنگونه مطالع از اشاراتي به
:قصيده "مثلا.است نموده
جهاني بدخو و بدمهر چه جهانا
بازارگاني بازار آشفته چو
عهد اوائل شعراي از محمد ابوالشبيص قصيده از است استقبال
.گذشت در هجري سال 196 به كه عباسي
:است گفته سپيدهدم وصف در كه زيبائي قصيده
:مطلع به
تابها شد باز زلف از چو
محرابها قنديل مرد فرو
.است باهلي قيس اعشيبن قصايد از يكي وزن بر
نام و عربي نامانوس كلمات آوردن در قدري به منوچهري گاهي
كه است كرده افراط خود اشعار در فارسي شعراي و عرب شعراي
دقيق معناي نميتوان كلمات آن تاريخي شرح به رجوع بدون
در قزويني مرحوم كه (لغزشمع) قصيده مثل.كرد درك آنرا
و رودكي حال شرح در نفيسي سعيد استاد مقاله ، چهار حواشي
راجعبه را شرح بهترين منوچهري ديوان در سياقي دبير آقاي
اسامي شناختن سوابق اين به رجوع بدون و نوشتهاند آن
در را نامانوس كلمات آوردن نيست ، ممكن قصيده اين عربي
بسيار او چون كه كرد تعبير اينطور ميتوان منوچهري اشعار
فضل خود معاصر مسن شعراي به است ميخواسته و بوده جوان
شاعري و شعر در حد چه تا كه بفهماند آنها به و بفروشد
كلمات اين نميماند عقب هيچوجه به آنها از و است استاد
نامانوس كلمات اين آوردن و ميآورده خويش اشعار در را
حد از بيش منوچهري اشعار راستي به گاهي كه شده باعث
انكار نميتوان همه اين با ولي بشود ثقيل و خشن معمول
و سخت بسيار كه همانهائي حتي و او اشعار تمام كه كرد
.است دلانگيز و جذاب و زيبا كافي اندازه به است ثقيل
روان موسيقي مثل برده بكار كه اوزاني و او اشعار "اصولا
و شادي و ميدهد آرامش را روح كه است نوازشدهندهاي و
منوچهري اندازه از بيش مسرت و شادماني و ميانگيزد نشاط
.است هويدا "كاملا مسرتآور و شورانگيز اشعار اين از
توجه جلب ديگر چيز هر از بيش او اشعار در كه موضوعي اما
را وي كه اوست عالي بسيار و بكر و تازه تشبيهات ميكند
است ساخته مشخص و ممتاز خويش عصر هم شعراي تمام بين
همه و خمريات و قصايد بعضي در كه مضاميني تشبيهات بخصوص
.است برده كار به خويش مسمطات
منوچهري ابتكار
نوع برميخوريم بدان منوچهري اشعار در كه ديگري مسئله
ابتكارات از ترديد بدون كه مسمط نام به است شعر از خاصي
سبك و وزن اين به فارسي اشعار در وي از ماقبل و اوست خود
كه خاصي انواع به شعر در مسمط "اصولا و برنميخوريم
.دارد فرق است كرده ايجاد منوچهري
سروده مسمط گرگاني لامعي فقط هم او از بعد شعراي ميان از
از بيش عربي كلمات استعمال شد گفته كه همانطورياست
با اما.است منوچهري اشعار مختصات از هم معمول اندازه
دلانگيز و آور نشاط زيبا ، روان ، همه او اشعار همه اين
و گل و سبزه و بهار قدرتي چنان با خود تشبيهات در است ،
را آنها چنان و ميكند وصف را طبيعت مظاهر ديگر و باران
كه را آنچه ما گويي راستي به كه ميدهد جلوه مهارت با
ميان در لحاظ اين از منوچهري !ميبينيم چشم با ميخوانيم
.است بوده ممتاز و فرد خويش معاصر شعراي
اشتباه بدون نسخه تنها
خالي و رسيده چاپ به منوچهري اشعار از كه نسخهاي تنها
محمد آقاي محترم دانشمند كه است نسخهاي است اشتباهات از
مقابله و حواشي و مقدمه با شمسي سال 1326 به سياقي دبير
رسانيده چاپ به كامل صورت به تعليق و تصحيح و نسخهها
به هجري سال 432 در را منوچهري وفات شد ذكر چنانكه.است
همين به هم او خود اشعار از نوشتهاند ، يا 33 سن 32
در و 431 سال 430 تا حوادث و اتفاقات چه ميرسيم نتيجه
مذكور تاريخ از بعد وقايع از اثري و است منعكس او ديوان
كه هدايت رضاقليخان مرحوم نظر پس نميبينيم ، آثارش در
.ميرسد نظر به درست است نوشته سال 432 را او مرگ تاريخ
جواني ايام اوايل و كودكي در منوچهري كه ميشود استنباط
و ميزيسته ري و گرگان در بعد و دامغان خود زادگاه در
او مدفن دقيق محل ولي است ، رفته غزنين و ساري به سپس
موضوع اين به نيز كتابها از يك هيچ در و نيست معلوم
ديوان در كه موسيقي اصطلاحات بسيارياز.است نشده اشاره
زمان موسيقي با منوچهري:كه است آن موءيد آمده او اشعار
از و ميداده گوش آنها به خاصي علاقه با و داشته انس خود
آن باب در خود معرفت به و ميكرده پرسش نواها آن چگونگي
و آوازها و مقامهااست ميافزوده نغمهها آن يا سازها
جز و چكاوك -نوا - نوروز -عشاق -راست:چون شعبههايي
در سپس و سپرده ، خاطر در و برده لذت و شنيده را اينها
و ناي و چنگ و بربط:سازهاي است برده بكار خود اشعار
"شخصا را سازها اين تارهاي وحتي ديده را سنتور و طنبور
كسي اگراست كرده توجه آنها چگونگي وبه آورده اهتزاز به
بدرستي مايه اين تا نيست قادر باشد نديده را چنگ ساز
توصيف را سيمهايش نوع و آن نواختن چگونگي و ساز ساختمان
.كند
پارسي زبان شاعر وشاديانگيزترين شادترين منوچهري ،
سخنوران و سخن كتاب در فروزانفر بديعالزمان استاد
:مينويسد دامغاني منوچهري درباره
طرب او شعري سبك.است برنافكر و طبع جوان شاعري منوچهري
دست.ميكوبد پاي ميسازد ، جلوهگر مخصوصي شادماني و
كه ديوانش تمام در مينوازد ، و ميخواند.ميافشاند
عبارت يك و اندوهگين لفظ يك است بيت هزار سه به نزديك
شعر مزاياي از يكي اين و خرمند و بشاش همه.نيست غمناك
اشعار اغلب چه ميشود ديده كمتر ديگر شعراي در كه اوست
كامراني و خوشي ايام ياد و طرب مجالس وصف در چه اگر آنها
به چند هر و دارند جانسوز نالههاي خود شكنهاي در است
منوچهري.ميكنند زاري و ميگريند نهان در ميخندند ظاهر
است اين همش همه است بوده گذران وخوش طلب عشرت مردي كه
بادهاي و بسازد مجلسي شده بركنار رقيب و ملامتگر از كه
است تمثيل و مقايسه و تشبيه در منوچهري شعر اساس:بگسارد
از كه است عباسي بنالمعتز عبدالله پيرو طريقه اين در و
اين.است معروف او تشبيهات و ميباشد عرب ادباي بزرگان
خلافت به مقتدر از بعد هجري سال 296 در بخت نگون خليفه
يك از پس و گرديد ملقب المرتضي به و رسيد عباسي
سال 296).شد مقتول قضيه همين اثر بر و خلع شبانهروز
:بيت اين مانند او تشبيهات.(هجري
كبود خز پيرهن تن به پوشيده كبك
يا برپيرهنا دو مسلسل قير با كرده
مورد پهلوي در دار بالا سرو
كوتهي كنار در درازي چون
و اطراف و جوانب تمام و است حسن و دقت نهايت در گاهي
ميشود مراعات آنها در تشبيه بلاغت و كمال شرايط
حقيقت عبدالرفيع
|