!بود ام زندگي در بزرگ شانس يك اين
ايمپك جايزه اهداي
هنري اخبار
ميكرد طلب زبيگانه داشت خود آنچه...
...كه شديم باخبر
!بود ام زندگي در بزرگ شانس يك اين
پركار بازيگر تا معمار نابازيگر از
مرا فيلم كارگردان راه چهار يك سر بود ، اتفاقي خيلي..
ترديدي كمترين بدون هم من و داد بازي پيشنهاد ديد ،
چيز همه و!قبولي:گفتند و گرفتند امتحان من از پذيرفتم ،
...بود زندگيام در بزرگ شانس يك اين ميكنم فكر شد ، شروع
گيلاس طعم فيلم بديعي يا ارشادي همايون حرفهاي اينها
كوتاهي گفتگوي كيارستمي ، سينماي به ورودش حكايت از است
:ميخوانيد كه دادهايم انجام او با
خودش اوليه ويدئويي نسخه در يكبار كيارستمي قرار از *
بود؟ بازي همان شما الگوي بود ، كرده ايفا را بديعي نقش
كه كوتاهي بخش جز به نديدم را فيلم آن "اصلا من نه ،
.بودند كرده بازي را سرباز آن نقش ايشان
سادهاي كار نبايد گرفتن قرار دوربين جلوي بار اولين *
كرديد؟ چه دوربين از ترس با باشد ،
كه گفتند من به كيارستمي آقاي شروع از قبل نترسيدم ،
يا بيايد در بد اگر است من با فيلم اين مسئوليت تمام
اين بكن ، را كارت و باش راحت پس نيستي مقصر تو باشد ضعيف
.كرد كمك من به خيلي كار اول نفس به اعتماد
داشتيد ، داستان بديعي با پنداري همذات جور يك نظر به *
است؟ درست
بديعي با هم ديگري شباهتهاي فيزيكم از جدا شايد نميدانم
طعم" در حال هر به.نبوده انتخابم در بيتاثير فيلم ،
حس بيشتر بودم نابازيگر يك واقعي معناي به چون "گيلاس
ارشادي كار حين در كه جايي تا نقش با ذهني ارتباط و بود
بازي كجا نميدانم.نداشت مشخصي مرز من براي بديعي و
از بيش اشتراكهامان وجه شايد بودم خودم كجا و كردم
زندگي گرفتاريهاي كه است آدمي بديعي "ظاهرا ;بود تمايزها
يا برسم آنجا به ميتوانستم هم من كه -كرده عاصي را او
فكري اين گمانم به كه -دارد خودكشي به تصميم -باشم رسيده
آن هم كمي عده و بيايد آدمي هر سراغ به است ممكن كه است
در -باشد آمده هم من سراغ به است ممكن پس.كنند عملي را
او در زندگي به ميل و ميشود تعارض دچار بديعي كار آخر
پيرمرد آن صحبتهاي اگر هم شده بديعي ارشادي -ميگيرد قوت
...ميشده تعارض اين دچار "حتما ميشنيد را باقري آقاي
است؟ چطور عمومي اكران در واكنشها *
نپسنديده هم را فيلم است ممكن البته ميگويند ، تبريك همه
به و ميكنند برقرار ارتباط بديعي با "عموما اما باشند
!ميشوند نگرانش نوعي
چطور؟ منتقدان نظر *
كه ديدم نقد چند فقط مينويسند فيلم خود به راجع بيشتر
كرده ارزيابي مثبت را اصلي شخصيت چهار بازي مجموع در
گفته بد مغرضانه خيلي نظرم به هم نقد دو يكي بودند ،
!بودند
ديديد؟ هم خارجي تماشاگران با را فيلم *
آقاي براي بزرگداشتي كه استانبول فستيوال در بله
من كه بود خوب حدي به استقبال بودند داده ترتيب كيارستمي
ديگري جور طرف آن شايد نميدانم.نميكردم هم را تصورش
...ميكنند نگاه موفقها به
شباهتهايي نظر به شديد؟ مهرجويي فيلم بازيگر كه شد چه *
بوده؟ شما انتخاب باعث فيلم دو هر شخصيت بين
در بازي.شدم كار به دعوت مهرجويي ، آقاي دستيار طريق از
.بود گيلاس طعم از متفاوت "وكاملا تازه تجربهاي فيلم اين
البته...هستند استاد كارشان در كارگردان دو هر نظرم به
ديالوگها جاي به نداشتم ، زيادي بازي گلابي درخت در من
اصلي شخصيت حس من و بود شده استفاده نريشن از بيشتر
.ميكردم منتقل نگاه و چهره طريق از بايد را داستان
خوب ، فيلمنامه براي نظرم به كار جذابيت بار بيشتر
.بود... و فلاشبكها
با شديد سينما شده شناخته چهرههاي از يكي سريع خيلي *
ميدانيد؟ بازيگر را خودتان امتياز اين
شدهام سينما دنياي وارد كه است سالي سه حال هر به
اما.دارم دوست را زندگيام جديد فضاي كه بگويم وبيتكلف
حال در عرصه اين در و نيستم حرفهاي بازيگر كه ميدانم
هر است معماري من اصلي حرفه هستم ، كردن تجربه و آموختن
مراتب به كاري سينما كه شدهام متوجه مدت اين در چند
برآمدم آن سختي پس از خوشبختانه كه است معماري از سختتر
چه مخاطبانم نظر تا نبودهام ناموفق كه ميكنم فكر و
.باشد
بگوييد؟ آينده برنامههاي از *
هم توقعاتش "مسلما باشد داشته خوبي شروع كسي وقتي خب
و كيارستمي با كار از پس دارم همدوست منبالاست
اين اماكنم همكاري سينما بهترينهاي با همچنان مهرجويي
رسيد دستم به قبول قابل متني اگر كه نميشود آن بر دليلي
اول كار "مثلا كه آن دليل به كردم برقرار ارتباط آن با و
در بازيام ميتواند هم آن دليل و نپذيرم است سازندهاش
ميرنقيبي مسعود كوتاه كار يا اسدي سعيد گمشده عشق فيلم
بازي مشغول ماهي هفت كه هم الان.باشد (نقرهاي روياي)
.هستم تلويزيوني سريال يك در
پيدا بازيگري در خاصي الگوي مدت اين در آخر ، پرسش و *
كردهايد؟
پرستويي ، پرويز بازي ولي.ندارم الگوبرداري به اعتقادي نه
آل و ايراني هنرمندان از پسياني ، آتيلا خسروشكيبايي ،
.ميپسندم بسيار را امريكايي پاچينوي
ايمپك جايزه اهداي
برنده انگلستاني نويسنده اندروميلر :هنر و ادب گروه
جايزه دوبلين از رويتر گزارش به.شد (Impac) ايمپك جايزه
ارزش دلار يا 300/135 ايرلند پاوند هزار صد كه ايمپك
داستاني ادبيات زمينه در برگزيده اثر به ساله هر دارد
دنيا در كه است جايزهاي گرانترين "ايمپك".ميشود اهدا
.ميشود اهداء ادبي اثر يك به
رمانش اولين براي امسال ايمپك جايزه و دارد سال ميلر 39
سرگذشت رمان اين در ميلر.شد اهدا وي به "دروني درد"
.نميكند حس را درد كه ميدهد شرح را هجدهمي قرن مردي
"اوان مك يان" نظير جهان معاصر ادبيات وزن سنگين غولهاي
نويسنده "دليلو دون" يا و "بوكر" جايزه برنده انگليسي
ايمپك جايزه امسال نامزدهاي فهرست در نيز امريكايي معروف
پايتخت دوبلين در سال 1996 از ايمپك جايزه.داشتند قرار
اهدا داوران هيات برگزيده نويسندگان به ساله هر ايرلند
.ميشود
اين كه بود كسي نخستين اسپانيايي نويسنده مارياس خاوير
"مالوف ديويد" او از پس.گرفت تعلق وي به جايزه
رومانيايي نويسنده مولر هرتا و سال 1997 در استراليايي
گفته.شدند جايزه اين برنده ترتيب به گذشته سال در
نام كردن بلندآوازه جايزه اين اهداي از هدف ميشود
قبلهگاه عنوان به شهر اين معرفي و جهان در دوبلين
.است جهاني ادبيات
هنري اخبار
گذشت در بوليوي معروف شاعر
در بوليويايي شاعره "بدرگال يولاندا" :هنر و ادب گروه
در طبيعي مرگ به بدرگال خانم پرس فرانس گزارش به.گذشت
.گذشت در "لاپاز" در بيمارستاني
اعلام با بدرگال خانم دختران از يكي "كونيتزر روزانجلا"
.مرد آرامش با و طبيعي مرگ به او":گفت مادرش مرگ خبر
با بدرگال خانم ".ميميرد كرده زندگي كه همانگونه هركس
اعضاي از وي.رسيد شهرت اوج به "نادير" معروفش شعر سرودن
بوليوي ادبيات ملي جايزه.بود نيز بوليوي زبان فرهنگستان
به پيش سال چند ميشود ناميده "گوتنتاگ اريك" جايزه كه
رمانش براي را جايزه اين وي.بود شده اهدا بدرگال خانم
.بود كرده دريافت "تاريك خورشيد زير"
"فوبي"
شد نمايش آماده
آماده بهزودي ابوطالبي سيدعلي تازه كار "فوبي" فيلم
سرگذشت به و روانكاوانه است اثري فيلم اين.ميشود نمايش
به گربه از واهي ترس دليل به كه ميپردازد دختر 7سالهاي
...و ميشود مبتلا فوبي بيماري
"مادر" فيلم تصويربرداري پايان
نادري مهدي ساخته جديدترين "مادر"فيلم تصويربرداري
انجمن براي را فيلم اين نادري مهدي.رسيد بهپايان
است پسربچهاي درباره فيلم.ميسازد ايران جوانان سينماي
در شب تا مريضش مادر به رسيدگي و زندگي گذراندن براي كه
.ميكند كار رنجور و مريض پيرمرد و پيرزن يك خانه
ميكرد طلب زبيگانه داشت خود آنچه...
آلماني بزرگ شاعر گوته سرسپردگي و دلدادگي شرح
شيرازي حافظ خواجه به
پيوندهاي ميكنند ، عبور ذهن از كه ظريفي و متغير افكار
را زندگي چشمهسار كه روان رنگارنگ رشتههاي ناگسستني
ديگر افسانهگون و شاعرانه مقولههاي بسيار و ميسازند
ريسمانهاي همه و همه ميكنند احاطه را ما پيرامون كه
از را ما پيوند كه هستند خيالگونهاي و ابريشمين
ديگر ارواح با تا ميدهند عبور زندگي مرموز دالانهاي
ارواح در را فضا بيشترين خصيصه اين نمائيم ، خويشاوندي
به را زندگي تلالوء كه روانهايي تا ميكند تعبيه بزرگ
آن از ميكنند پراكنده خويش اطراف به و شناخته خوبي
كه غرب نامآور شاعر گوته كنند ، خود نصيب را سود بيشترين
آوردهاند بهشمار جهان ادب چهارگانه اركان از يكي را او
و ابريشمين تارهاي از كه است ويژگيهايي آن از يكي
لوءلوء همه آن ميان از تا زده نقب روزگار روان نامرئي
كه حافظ يعني شيراز درخشان در و گوهر به نورافشان
تخدير براي تا برگزيند را آن دادهاند لقب لسانالغيبش
قرن اواسط از.گيرد پيش سرخويشاوندي او با خود بلند روح
تعدادي گشت آغاز اروپا در رمانتيسم فكري نهضت كه هيجدهم
خسته غرب تمدن از اروپا متفكرين و نويسندگان و فلاسفه از
غرب انگليسي ، شاعر"بايرون لرد" كه جايي تا شده دلزده و
داشت اظهار آلماني اشلگل و خواند احمق و مبتذل را متمدن
شرق به بايد رمانتيسم سرچشمه به دستيابي و يافتن براي
.شد اروپا متفكرين الهام منبع شرق اينرو از.كنيم سفر
رشته به را صادق ولتر و نوشت را ايراني نامههاي منتسكيو
درست چندان نه ترجمهاي نيز اتريشي هامر آورد ، در تحرير
سفارت در چندي هامر داد ، انتشار آلماني به حافظ ديوان از
را فارسي زبان دوران همان در و كرده كار عثماني در اتريش
و ديد را هامر ترجمه گوته يافت ، ارادت حافظ به و آموخت
خواندن با وي.دريافت را بشري هنر اعجاز آن وراي از
به كه دريافت "فورا و شد بيخود خود از ديوان از صفحهاي
يافت معشوقي زمان اين از گوته.است يافته دست گنجينهاي
داشت ، دلخوش او به و كرد عشقورزي او با حيات آخر تا كه
شد بزرگي شاعر الهام سرچشمه ما عزيز حافظ اينگونه باري
.داشت اروپا ادب در خدائي مقام خود كه
دل سالها كه بود جم جام همان بزرگ نابغه براي ما حافظ
عطر با ناگهان" نوشت جايي در بزرگ گوته ميكرد ، آن طلب
و دشتها از كه ابديت روحپرور نسيم و شرق آسماني
خارقالعادهاي مرد و شدم آشنا ميوزيد ايران بيابانهاي
از "كرد خويش مجذوب مرا سراپا عجيبش شخصيت كه شناختم را
و بست خود روي بر غير از در ميكنند نقل كه چنان رو اين
انديشه كه بود خلوت همين در.نمود خلوت ما خواجه به
اوان همين در زيرا شد ، پديدار او در شرقي ديوان سرودن
دست خود هيجان تسكين براي اگر ميشوم ديوانه دارم" نوشت
كه را خارقالعاده شخصيت اين عجيب نفوذ نزنم غزلسرائي به
و "كرد نميتوانم تحمل نهاده من زندگاني در پا ناگهان
غرب از بزرگ مردي و آمد پديد گوته شرقي ديوان گونه بدين
آن حاصل كه يازيد گنجينهاي به دست قرون و اعصار پس از
آن آلمان سرزمين از ديگري بزرگ شاعر"هاينه" كه شد ديواني
لطيفترش آفتاب غروب از و زيباتر نيمروز درياي از را
ما آسماني شاعر براي ديگر است افتخاري همه اين و ناميد
ستايشها بزرگترين شرقي ديوان در بزرگ گوتهعزيز حافظ
حافظ اي" سرود كه بدانجا تا آورد عمل به ما حافظ از را
انجامي و آغاز را آن زيرا است بزرگ ابديت همچون تو سخن
و است وابسته خود به تنها آسمان گنبد چون تو كلام نيست ،
گذاشت ، نميتوان فرقي مقطعش و مطلع با تو غزل نيمه ميان
شعر فياض سرچشمه آن تو.است وكمال محال حد در آن همه چه
بيرون ديگر موج پس از موجي لحظه هر آن از كه نشاطي و
براي طبيعتت و زدن بوسه براي همواره تو دهان.ميتراود
مهر براي دلت و نوشيدن باده براي گلويت و سرودن نغمه
كه دارم آرزو آيد ، بسر دنيا هم اگر.است آماده ورزيدن
چون و باشم تو دركنار و تو با آسماني ، حافظ اي تنها ،
نوشم باده تو همراه كنم ، شركت وغمت شادي در توام برادري
مايه و من زندگي افتخار اين زيرا ورزم ، عشق تو چون و
ملكوتي حافظ از كه اكنون من ، سخنگوي طبع اي منست ، حيات
آهنگي و كن نغمهسرائي خود نيروي به گرفتهاي الهام
هميشهاي ، از جوانتر و پيرتر امروز زيرا آر ، پيش ناگفته
چون كنم ، تقليد تو غزلسرائي شيوه از ميخواهد دلم حافظ ،
تو گفته ريزهكاريهاي به را خويش غزل و پردازم قافيه تو
الفاظ لباس بدان آنگاه و انديشم معني به نخست بيارايم ،
آن مگر نياورم قافيه در دوبار را كلامي هيچ پوشم ، زيبا
ميخواهد دلمباشد داشته جدا معنايي يكسان ظاهري با كه
شاعر تواي چون شعري تا بندم بكار را دستورها اين همه
براي جرقهاي همچنانكه حافظ اي.باشم سروده جهان شاعران
گفته از كافيست ، امپراتوران شهر سوختن و زدن آتش
شاعر اين سراپاي كه نشسته دلم بر آتشي چنان تو شورانگيز
تو با را خويش حافظا است ، افكنده تاب و تب در را آلماني
كه كشتيي آن تو.نيست ديوانگي نشان جز نهادن برابر
را دريا سينه تا است افكنده بادبان در باد مغرورانه
كه پارهام تخته آن من و نهد ، امواج سر بر پاي و بشكافد
توگاه شورانگيز سخن دل در.اقيانوسم سيليخور بيخودانه
تلاطم آتش از دريايي گاه و ميزايد دگر موج پس از موجي
وغرقه ميبرد فرو كام در آتشين موج اين مرا اما ميكند ،
مريدي را خويش كه است آن جرات هنوز همه اين با ميكند ،
سرزميني در تو چون نيز من كه زيرا شمارم ، تو ازمريدان
".ورزيدم عشق و زيستم نور غرق
زارعي جمال
...كه شديم باخبر
آغاز از هفته چندين گذشت با كه حالي در شديم باخبر *
پنجاهمين طلايي نخل برنده گيلاس ، طعم هنگام دير نمايش
دارد ، ادامه هنوز فيلم اين از استقبال كن ، فستيوال دوره
ميشود گفته.است بررسي دست در اثر سازنده از شكايتي
ارائه با سيما ، و صدا دانشكده دانشجوي "وحداني فرزاد"
اصلي ايده كه است شده مدعي سينما خانه به مستندي مدارك
چند كه اوست از فيلمنامهاي از برگرفته گيلاس طعم فيلم
گرفته قرار كيارستمي اختيار در نظر اعلام براي قبل سال
"مسئولان" به خطاب كه شكايتنامهاي از بخشي در وي.است
به وحداني فرزاد اينجانب":داشته اظهار نوشته سينما خانه
را فيلمنامهاي سال 71 در داداشپور شهناز "همسرم اتفاق
در و آورديم در تحرير رشته به "اسب و خورشيد" عنوان با
فارابي سينمايي بنياد اختيار در بررسي جهت تاريخ 24/3/71
شد تشكيل آن پيرامون جلسهاي ماه سه از پس كه داديم قرار
ارزيابي بينالمللي فستيوالهاي حد در را فيلمنامه و
كه بود گونهاي به اثر محتواي و موضوع كه آنجا از كردند ،
تا نگرفت صورت آن ساخت براي اقدامي هيچ نداشت عام مخاطب
هنرمندي دوست طريق از را فيلمنامه سال 72 اوايل در اينكه
سال شش گذشت از پس و دادم قرار كيارستمي آقاي اختيار در
هم را فيلمنامه و نكردند اظهارنظري گونه هيچ ايشان
عمومي نمايش به گيلاس طعم فيلم اينكه تا بازنگرداندند
و خورشيد فيلمنامه با فيلم شباهتهاي متوجه من و درآمد
گرفته صورت فيلمنامه نويسندگان مجوز بدون كه شدم اسب
...است
براي دارم تقاضا سينما خانه محترم دستاندركاران از
نويسندگان معنوي و مادي حقوق بيشتر تضييع از جلوگيري
".كنند رسيدگي مساله اين به زودتر هرچه فيلمنامه ،
درستي درباره نشد موفق خبر اين چاپ زمان تا ما خبرنگار
.كند كسب اطلاعاتي "وحداني" ادعاي نادرستي يا
رسيد پايان به حالي در كن فستيوال دوره دومين و پنجاه
به لحظه خبرنگار هزار چهار از بيش آن برگزاري مدت در كه
خود خبري پوشش تحت را آن پنهان و آشكار اتفاقات لحظه
.داشتند
مركز در كمابيش گذشته سال چند مانند هم امسال ايران
شركتكننده خارجي فيلمسازان از يكي قول به.بود توجهات
از جدا كه شده تبديل باشگاهي به ديگر كن" فستيوال ، در
ساله همه كه يافته ثابتي علاقهمندان آن ، مشتريانگذري
قرار از و بازميگردند مديترانه ساحل زيباي شهر اين به
ثابت اعضاي از ديگر حالا مطرحش و محبوب سينماي با ايران
"...ميشود محسوب باشگاه اين
امسال فستيوال در شركتكننده ايراني هيات به توجه اما
و قصههايش كيش ، شايد بود ، سياست و سينما مقوله از فراتر
تنها اين حضور سر بر آمده وجود به اختلافات ماجراي
اعضاي كه شد آن باعث فستيوال در ايران سينماي نماينده
شايد و مسئوليت سمت ، فراخور به هريك ايراني گروه
و كنجكاو خبرنگاران اختيار در را توضيحاتي دانستههايشان
يكي شد شنيده اينكه جمله از.دهند قرار جديد اخبار مشتاق
براي تبليغاتي تب گرفتن بالا با فارابي مسئولان از
گفتوگويي در فستيوال ، برگزاري حاشيه در كيش قصههاي
فستيوالي برگزاري جهت برنامهريزي صدد در كه داشته اظهار
بيشتر چون و چند از.هستند كيش توريستي جزيره در سينمايي
.نداريم اطلاعي خبر اين
اپيزودهاي از يكي سازنده بنياعتماد رخشان شديم باخبر*
ماجرا از مختصر شرح به كوتاه يادداشتي در كيش ، قصههاي
كيش مجموعه با من مشكل":ميخوانيم نامه اين در پرداخته ،
روشن از قبل كه زمانيآمد پيش اخير وقايع از پيشتر خيلي
سوي از آن رد دليل به -"بومي و باران" اپيزود تكليف شدن
كوچكترين بدون شدن ، پيگيري كمترين -بازبيني شوراي
براي تصميم كردن برگزار مسكوت با حتي و من به اطلاعي
فيلم و ميكس ديگر اپيزود چهار تيتراژ كن به فيلم ارسال
كن به فيلم بعدازرسيدن و شد فرستاده انتخاب هيات براي
خبرگزاري و خارجي راديوهاي خبرنگاران تلفنهاي ازطريق
اين از ميپرسيدند را اپيزود اين حذف دليل كه فرانسه
اين در كه ابهاماتي مجموعه دليل به.شدم مطلع اقدام
را فيلم مسائل گرفتم تصميم آمد ، پيش غيرحرفهاي برخورد
با گفتگو در و كنم پيگيري مستقل و كوتاه فيلم بهعنوان
فيلم هزينه پرداخت مصربه كه كردم اعلام سازمان نماينده
گنجاندن به رغبتي هيچ ديگر و هستم آن حقوق كليه خريد و
".ندارم كيش مجموعه در فيلم
تجربه خلاصه جمله چند اين":است آمده نامه اين پايان در
پيدرپي سوءالات فشار اگر كه بود آزاردهندهاي
مايل حتي نبود اخير هفتههاي اين پيشآمده بهدليلوقايع
سينما حاشيهاي روابط تلخ طعم رسوب كه نبودم آن تكرار به
باقي برايم بعدي كار شروع از اكراه جز چيزي كار هر بعداز
".نميگذارد
|