روح" و "خدا خون" سوك در اسلامي ايران
"خدا
عاشورا واقعه بر عرفاني تحليلي
كربلا بانوي خطابههاي از
حمد سورهء تفسير
(ره)خميني امام شاعرانه عرفان
عبادت آداب در عرفاني اثري
روح" و "خدا خون" سوك در اسلامي ايران
"خدا
سوگواري ايام و (ره)امام فراق سالگرد دهمين همزمان اندوه
را "خدا روح" و "خدا خون" شهيدان ، عاشقان سالار اربعين
امام ملكوتي ارتحال سالگرد دهمين فردا.است برانگيخته
;كربلاست شهيدان سالار اربعين پسفردا و (ره)
ديگر و ايران سوگوار مردم مختلف گروههاي مناسبت همين به
در شهادت و قيام اسوههاي رنج پاسداشت براي جهان كشورهاي
.شدهاند بسيج سوگواري مجالس و عزاداري هياتهاي قالب
.بخوانيد و 9 و 8 صفحات 2 در را كامل گزارش
عاشورا واقعه بر عرفاني تحليلي
او ياران و شهيدان سالار شهادت اربعين انگيزه به
مرا و كن تجلي من بر چنان پروردگارا :(ع) حسين امام
بينم مي ترا گويي كه ساز خود خشيت دچار
انشات للموت بدان الا تكن ان و
افضل الله في بالسيف امرء فقتل
شدهاند خلق فنا و مرگ براي بدنها اگر
است برتر خدا راه در شمشير با شدن كشته پس
قابل گوناگون جنبههاي از كربلا غمبار رخداد :جستارگشايي
تمامي پيشزمينه را آن ميتوان ديدگاهي از.است بررسي
رسالت و دانسته اسلام جهان در آزاديخواه نوين جنبشهاي
اسلام دين اثبات و استواري جهت در را (ع)امامحسين
.برشمرد
(ع)امامحسين شهيدان سالار شهادت روز چهلمين انگيزه به
اين عرفاني جنبههاي بر كه آمده فراهم مطلبي وي ، ياران و
چهلمين مناسبت به تسليت ضمندارد تاكيد خونبار واقعه
به را گرامي خوانندگان شما توجه ،(ع)امامحسين شهادت روز
.مينماييم جلب جستار اين
معارف گروه
صانعپور مريم :نوشته
او بود ، احسان و حسن دنياي بود ، نيكويي و بود نيك كه او
و شناخت ميدان كه عرفات صحراي در ناميدند ، حسينش كه
:كه داشت عرضه و كرد دراز "هو" بهسوي دستطلب بود ، معرفت
ساز خود خشيت دچار مرا و كن تجلي من بر چنان پروردگارا"
يقين نفسم ، در را بينيازي خدايا...ميبينم ترا گويي كه
و ديدهام در را نور عملم ، در را اخلاص قلبم ، در را
جوارحم و اعضاء از مرا و ده قرار دينم در را بينايي
اي...قرارده تحتفرمانم چشممرا و گوش و فرما بهرهمند
...كن نصيبم دنيا و آخرت در را درجه بالاترين من معبود
عطا من به هرچيز از و گرفتي خود كنار در مرا پروردگارا
فرمودي بينياز مرا كردي ، سيرابم نمودي ، اطعامم كردي ،
پوشش با مرا و بخشيدي عزتم نمودي ، ياريم كردي ، ومحافظت
"(1).پوشاندي مصفايت و صاف
حسين عرفه دعاي اجابت صحنه است مجيبالدعوات كه "او" و
كه آنجا.داد قرار كربلا ميدان بود ، عرفان معناي كه را ،
تماشاي به را عشق حقيقت يكديگر آغوش در دست معشوق و عاشق
.گذاردند افلاكيان و خاكيان
ندا درخت از كه آنگاه شنيدهايد؟ را موسي حديث آيا"
برهنه كفش از پا پس توام ، پروردگار من موسي اي كه شنيد
پس برگزيدم ترا من و هستي طوي مقدس وادي در كه زيرا كن
صاحب منمالله ، من ، اينكه بشنو ، ميشود وحي تو به آنچه
عبد فقط پس نيست ، من جز معبودي هيچ و صفات و اسماء جميع
"(2).بهپادار را نماز من ياد براي و باش من بنده و
سدره درخت" شد گفته كه بود درختي از شنيد موسي كه خدايي
شاخ و افروخته آتش به آن سرتاپاي تازه ، و سبز درختي بود ،
كه شاخ هر و بيدود ، و سپيد رنگ به بود آتشي ناسوخته ، آن
"(3).ميشد تازهتر و سبز ميافتاد وي در آتش ،
جان كه يافت آتشي افروزد ، خانه كه ميجست آتشي موسي.."
آتش به جان ، دوستي آتش و تنسوزد آتشها همه سوزد ، دل و
آتش شرم ، آتش:برتفاوتست آتشها.نتوان شكيبايي سوز جان
سوزد صبر شوق ، آتش.سوزد تفرق شرم ، آتش.مهر آتش و شوق
دليل نماند ، حق از تاجز گيتيبسوزد ، دو مهر آتش [اما]
حق غير با محقق ، نشان است ، بسوختن گيتي دو دوستي ، يافت
كه باران است ، برسيدن درخود ، نيستي علامت است ، نپرداختن
موسي به كه كس آن برسيد خود در.برسيد رسيد ، دريا به
انا اني خطاب كه بود رسيده توحيد مشرب سر به موسي رسيد ،
پاي نه ، تفريد عالم در قدم كه فرمودند را او شنيد ، ربك ،
:آمد خطاب.كرد يگانه همت را موسي و نهاد گيتي بردو
كن ، خالي آخرت و دنيا حديث از را قلبت يعني نعليك ، فاخلع
اي كن ، حاصل تجرد ;است غيرحق آنچه هر از افراد ، صفت با و
در آنگاه قصد ، تجريد در اول.باش يگانه را ، يگانه موسي
صحرا ، از انس نسيم تا شو بيزار گيتي دو از انس ، نسيم
نداي و برخاسته پيش از تقسيم حجاب گيرد ، دميدن لميزل
موسي سمع به "ربك انا اني" خطاب چون..رسيده بهجان لطف
افتاد ، دهشت و درحيرت آورد ، تاختن او بر هيبت ، سلطان رسيد
برتافت ، صبر تن نه.نماند جاي را آرام هيبت ، آن صولت از
تدارك لطف ، نداي به ربالعالمين تا پرداخت ، عقل با دل نه
تلك وما":گفت و آورد ميان در عصا حديث كرد ، وي دل
:گفت موسي؟ اي داري دست در اينكه چيست "موسي يا بيمينك
"موسي يا القها":كه آمد فرمان.است من عصاي ،"عصاي هي"
، آن بيفكند موسي است ، من عصاي ميگويي كه عصا اين بيفكن
كرده ، وي قصد كه ديد مار آهنگ چون موسي.گشت مار عصا
اي "تخف ولا خذها" كه آمد ندا شد ، بههزيمت و بترسيد
دعوي و گفتي تو كه همانعصاست اين مترس ، و برگير موسي
بود؟ چهكار دعوي با ترا موسي اي است ، من عصاي كه كردي
صفت آن.نكنند اضافت خود به هيچچيز و نكنند دعوي مردان
آورد ، وي به روي حضرت آن در كه بود موسي آثاردعوي و هستي
به شوب آن بود ، مانده شوبي او فطرت با بشريت دعوت از كه
اين از هنوز موسي ، اي گفتند "عصاي" كه آمد پديد دعوي اين
به جلجلاله حق از بود رحمتي.است مانده تو با چيزي انيت
از دعوي همه آن تا "بيمينك تلك وما":گفت كه عمران موسي
آن از تا دادند اطلاع آن بر را موسي و سربرزد موسي نهاد
"(4).بيفشاند گرد آن از خويش عصمت دامن و برخاست دعوت
در چنان را الهي عشق آتش كربلا ، ايمن وادي در حسين اما و
را عشقبازي ميدان مصاف گوي كه شد پذيرا خويش جان دامان
و خانه و افتاد جانش به كه آتشي.درربود كليمالله از
سوخت را هويتش تمام سرانجام و ياران ، و اهلبيت و كاشانه
هر در و بود طاهر و طهر كه آتشي چنان.كرد خاكستر و
و ميكرد تازهتر و سبزتر آنرا ميافتاد كه شاخهاي
نزديكتر عاشورا ظهر چه هر كه آتشي.ميشد رب نادي منادي
نور و نار تجليگاه وجودش كه را حسين گونههاي ميشد
همان اين و مينمود گلگونتر و سرختر بود شده رباني
پروردگارش تا خواست كه بود امامحسين عرفه دعاي اجابت
كه شد چنان و ميبيند را او گويي كه كند تجلي او بر چنان
باشد بشري انانيت و دلبستگي موجب ميتوانست آنچه هر
حق ، غيرمحبت محبتي هر از منزه و مبرا را حسين و سوزاند
واقعي معناي كه او در فناي و باقي معشوق با وحدت به
"اناربك اني" نداي حسين كه زمان آن.ساخت واصل است توحيد
نه شنيد "نعليك فاخلع" چون و نشناخت سرازپاي شنيد را
از پاي و نهاد بيرون داشت تعلق رنگ چه هر بلكه تنهاپاپوش
ميتوانست كه چه هر و عباسش اصغرش ، علي اكبرش ، علي محبت
و او بين كه آنجا و كرد برهنه سازد مشغول خود به را او
تن ، بلكه پيرهن تنها نه بود وحاجب مانع پيرهن ، معشوق
ترا خداميخواهد" كه بود شده گفته او به زيرا وانهاد
كه است درجهاي تو براي و ببيند [تن از ورها] شده كشته
آن به [خدا راه در بدنت شدن قطعه قطعه] و شهادت با جز
:كه بود اين حسين پاسخ و (5)"نميرسي
انشات للموت الابدان تكن وان
افضل فيالله بالسيف امرء فقتل
شدهاند خلق فنا و مرگ براي بدنها اگر
است برتر خدا درراه شمشير با شدن كشته پس
خواسته كه بود روزعرفه در او دعاي اجابت معرفتي ، چنين و
در اخلاص قلب ، در يقين نفس ، در بينيازي خدايش تا بود
و جوارح و اعضاء و كند عطا او به دردين بينايي و ديده
پيش بهرهمندي چه و دهد قرار او همراه به را گوش و چشم
تحت نه و الهي ، فرمان تحت او وجود تمامي اينكه از
لذائذ كسب عوض به و گيرد قرار نفسانيت ، سرپرستي
لذتي مسير در است ، فناپذير كه جسماني ، و مادي خودخواهانه
و گذشتن خود از و حق ، احياي و حق راه در و شود واقع ابدي
نفوذ و اعضايش قطع با سرانجام و گردد صرف حق به پيوستن
فناپذيرش و مادي اعضاي گردنش ، و پا و دست و چشم به خنجر
اين كه شود تبديل ابدي بقاي به باقي و روحاني جوارحي به
.است جوارح و اعضاء از بهرهمندي حقيقي معناي
موسي چيست دستت در كه شد خطاب موسي به ايمن وادي در اگر
موسي "من" به عصا اضافهء واين "من" عصاي داشت عرضه
وادي در حسين اما داشت انيت و نفس به تعلق از شائبهاي
دوست محضر در بود او به منسوب را هرآنچه كربلا ايمن
زيرا نماند باقي انانيت از شائبهاي هيچ تا كرد قربان
كه ميگردد اژدهايي باشد آزاد چون نفس كه ميدانست خوب
مركبيهموار شود مهار چون و ميگيرد فرا را همگان آتشش
تعلقي و وابستگي هر از گذشتن مهارش و شد خواهد وصال براي
اكبرش علي حتي ، حسين كه بود چنين شود ، دوست حجاب كه است
ابراهيم ماموريت در اگر و كرد قربان معشوق محضر در را
و شد بسنده ابراهيم رضاي و تسليم به فرزند ، ذبح براي
كوره چه هر كه آنجا از اما درگذشت اسماعيل ذبح از خداوند
معشوق است ، پررونقتر دلدادگي ميدان باشد داغتر عاشقي
حتي تا خواست بود حسين عاشق نيز خود كه حسين حقيقي
قربان با است فرزند به پدر عاطفه كه بشري عاطفه پاكترين
است غيور معشوق كه گردد محو الهي عشق درياي در فرزند شدن
كه حالي در و لاغير و ميخواهد خود جاي فقط را عاشق دل و
در دشمن شمشيرهاي بود رسيده نهايت به اكبر علي تشنگي"
عليه حسين وصف در (7)".كردند تكهاش تكه حسين ديده مقابل
كه را شكستهاي دل نديدم خدا به قسم":شده گفته السلام
او حضور در را بيتش اهل كشته ، چشمش جلو را فرزندش
و باشند ساخته جدا بدنهايشان از را سرهايشان و تكهتكه
و ايمان نهايت در كه او (8)"باشد بردبار چنين اين
اسماء تمامي با خداوند الوهيت به شهادت حال در دلدادگي ،
پاي در عاشق مسلخ كه كربلا در را نمازش آخرين صفاتش و
.نمود اقامه بود معشوق
معشوق وصل براي فقط نه كه حسين ، كه بود اينگونه آري
تن از فقط نه و نمود چاك هزار تن بلكه كرد ، چاك پيرهن
و فرزند به عشق چون خويش ، تعلقات تمامي از كه خويش ،
به و گرديد معشوق رباني تجلي جايگاه شد منقطع خانواده
.شد واصل روءيت و وصال لذت
راه ميقات به را موسي":فرمايد مجيد قرآن در حسين خداي
او كرديد ، تكلم او با داده قرار خويش كليم را او و داديم
ديد نخواهي را ما هرگز كه آمد پاسخكرد رب ديدار طلب
و ماند برقرار تجلي از پس اگر كن ، نگاه كوه به اما
موسي رب هنگاميكه.ديد خواهي را ما تو آنگاه نشد متلاشي
افتاد فرو بيهوش موسي و شد متلاشي جبل كرد ، تجلي جبل بر
باز بسويت و منزهي و پاك تو گفت آمد هوش به كه آنگاه و
تو به كه هستم كسي اول خود قوم ميان در من.ميگردم
(9)".ميآورم ايمان
عرضه و كرد رب ديدار طلب عرفات صحراي در كه حسين اما
نشنيد تريني لن ،"اراك كاني اخشاك اجعلني اللهم":داشت
بود معراجش كه كربلا ميقات در را انانيت جبل خود ، زيرا
نور تجليگاه هزارتكهاش بدن و كرد رباني تجلي در مندك
".شد پروردگارش
حسين جان شجر در مهرالهي آتش كه بود ايمن وادي كربلا
كربلا رساند ، جهانيان گوش به را انالله اني نداي و افتاد
و خرد را حسين جان طورسيناي رباني تجلي كه بود ميقات
معراج كربلا.چشاند او به را جانان روءيت لذت و كرد شكسته
انااليه و انالله كه شد الله تا حسين صعود نقطه بود
و بريد الله ماسوي از حسين كه بود سرزمين اين در راجعون
فناي و گردد متصل حسنايش صفات و اسماء جميع در الله به
در كه رساند رباني بقاي به را وي الهي ، حسناي اسماء اودر
راضيه ربك الي ارجعي المطمئنه ايتهاالنفس يا" آمده شانش
كه گاه آن و (11)"جنتي وادخلي عبادي في فادخلي مرضيه
گودال در بود شده رباني تجلي در مندك و شكسته و خرد حسين
لامرك ، "تسليما و بقضائك "رضا" كه ميكرد زمزمه قتلگاه
و رضا آهنگ اين و "المستغيثين غياث يا سواك لامعبود
ني از كه بود حقيقي معبود به دلدادگي نداي و تسليم ،
ديدار جز چيزي را عطشش كه او برميآيد ، حسين هويت شكسته
از و شد اطعام دوست دست به كه همو نمينشاند ، فرو دوست
برهنه بدن بر نور از جامهاي و گرديد سيراب او عرفان مي
شد واصل جاودانه عزتي به و پوشاندند كربلا صحراي در او
حسين اگردرآورد زانو به مقابلش در را گيتي دو كه عزتي
مرا كه داشت عرضه عرفان و معرفت خداي به عرفات صحراي در
هم خود كه خداوندش ببخش ، دنيا و درآخرت درجه بالاترين
كلمتاللهي را او و گفت استلبيكش حسين عاشق هم و معشوق
.العليا هي كه قرارداد
:پينوشتها
عرفه ، روز در حسين امام دعاي از برگرفته -1
مفاتيحالجنان
طه سوره تا 14 آيات 9 -2
منسوب كشفالاسرار تفسير ميبدي ، ..فضلا رشيدالدين -3
طه سوره و 12 آيه 11 ذيل ج 6 ، انصاري ، عبدالله خواجه به
ص 302 ج 7 ، همان ، -4
ص 161 ج 3 ، حسيني ، حماسه مطهري ، مرتضي -5
ص 213 ج 2 ، مناقب ، آشوب ، شهر ابن -6
"اربا بسيوفهم عسكرالاعداءفقطعره الي الفرس فاحتمله" -7
ص 239 ارشاد ، مفيد ، شيخ "اربا
و بيته واهل ولده قدقتل قسط مكثورا رايت ما والله" -8
ص 50 سوف ، "منه جاتنا اربط اصحابه
اعراف سوره آيه 143 -9
فجر سوره تا 30 آيات 27 -10
.توبه سوره آيه 40 "العليا هي الله وكلمه" -11
كربلا بانوي خطابههاي از
ياران و (ع)حسين امام رسيدن شهادت به از پس :جستارگشايي
در ايثارگريهايش با كه (س)زينب حضرت ;كربلا بانوي وي ،
خطابههايي با بود ، شهيدان خون بزرگ پيامآور كربلا
در آتشي و برآشفت را مردم سنگين خواب آتشين ، و رسواگر
از گوشهاي اينجا در.برانگيخت اموي ظالمان حكومت قلب
نظر به حسيني اربعين مناسبت به را پرشور سخنان اين
.ميرسانيم گرانقدر خوانندگان
معارف گروه
كوفه در (س)زينب حضرت آتشين خطابه
بر و محمد پدرم بر درود و خداست خاص ستايش و سپاس"
.باد برگزيدهاش و پاك خاندان
و فريبكار و پيشه دغل مردمان اي !كوفه مردم اي:بعد و
و نشود ، خشك اشكتان ميگرييد؟ آيا !حيلهگر و بيحميت
حكايت شما حكايت كه راستي به !نپذيرد پايان نالههايتان
بود بافته محكم كه اين از پس را خود رشته كه است زني آن
دستاويز را سوگندهاتان شما مينمود ، باز (و ميكرد پنبه)
!دادهايد قرار فساد
و !دروغ و دشمني و دادن فريب و زدن لاف جز داريد چه شما
!سخنچين دشمنان و چاپلوس كنيزان همچون
همچون يا و رويد سرگين برفراز كه گياهي و سبزه همانند يا
ظاهري) باشند كرده اندود بدان را قبر روي كه نقرهاي
!(گنديده و بدبو باطني و فريبنده و زيبا
خشم كه فرستاديد پيش خود براي توشهاي بد كه راستي به
ميگرييد؟ آيا !هستيد جاويدان عذاب در و شماست بر خدا
بسيار هستيد ، گريستن شايسته سوگند خدا به كه بگرييد آري
و شد شما گريبانگير آن ننگ كه بخنديد اندك و بگرييد هم
از را ننگ اين لكه هرگز و برگرفت در را شما آن وبال
!شست نتوانيد خود دامان
آقاي و رسالت معدن و پيمبران خاتم فرزند كشتن ننگ چگونه
!كرد خواهيد پاك را بهشت جوانان
در و !شما دسته و حزب پناه و بود شما سنگر جنگ در كه آن
جنگها در و زخمتان مرهم و دلتان آرامش سبب صلح هنگام
!بود شما هدايت چراغ و روشن دليلهاي بيانگر و شما مرجع
پيش از خود براي را آنچه است بد چقدر كه راستي به
جزا روز براي كه را گناهي بار است بد چه و فرستاديد
!نهاديد خود بردوش
و انجاميد نوميدي به كوششتان !شما بر سرنگوني و نابودي
خدا خشم به و !كرد زيان شما وسوداگري شد بريده دستهاتان
قطعي و مسلم خود براي را بيچارگي و خواري و بازگشتيد
!كرديد
پاره خدا رسول از جگري چه (ميدانيد هيچ) !برشما واي
از را پردگياني چه و شكستيد؟ را محكمي پيمان چه و كرديد؟
هتك او از را حرمتي چه و افكنديد؟ بيرون پرده از او
شگفتي و بزرگ بسيار كار ريختيد؟ او از خوني چه و كرديد؟
هم از كار اين هول از آسمانها است نزديك كه داديد انجام
!بپاشند هم از كوهها و گردد متلاشي زمين و بشكافد
راه كه شوم و پيچيده و كج و بد و بزرگ و دشوار بس مصيبتي
آيا.است زمين و آسمان پري به عظمت در و بسته آن در چاره
عذاب كه راستي به و !ببارد خون آسمان اگر ميكنيد تعجب
.شد نخواهيد ياري و بود خواهد كنندهتر خوار آخرت
كه نكند ، چيره را شما الهي كيفر در تاخير و مهلت اين و
از و فوت از ترسي و نميكند عجله انتقام در عزوجل خداي
كمينگاه در پروردگار "حتما و !ندارد خون انتقام رفتن دست
."!شماست
شام در (س)كبري زينب افشاگرانه خطابه از
بر خدا درود و است جهانيان پروردگار كه را خداي ستايش"
.باد خاندانش و محمد
سرانجام":گويد كه فرموده درست سبحان خداي كه براستي
جا بدان كردند بد كار و داده انجام زشت عمل كه كساني
و مسخره را آنها و شمرده دروغ را خداي آيات كه ميانجامد
(1)".ميكنند استهزاء
را زمين و آسمان فضاي كه اينك پنداري ، چنان آيا !يزيد اي
و شهر هر به اسيران همانند را ما و كردهاي تنگ ما بر
زبون و خوار خدا نزد ما كشاندهاي ، و داده سوق ديار
هستي؟ عزيز و گرامي خدا پيشگاه در تو و !هستيم
در كه است مقامي خاطر به كردي پيدا ما بر كه تسلطي اين و
داري؟ خدا پيش
به نخوت و غرور با و انداخته دماغ به باد جهت همين به و
ميبيني كه اين از شادماني و مسرور و مينگري خود اطراف
و توست دلخواه طبق كارها و تو كام و مراد وفق بر دنيا
!است گشته هموار و توصافي بر ما پادشاهي و ملك
!آرامتر و آهستهتر اندكي
:فرمايد كه كردهاي فراموش را عزوجل خداي گفتار مگر
لانفسهم "خيرا لهم نملي انما كفروا الذين تحسبن ولا"
(2)."مهين عذاب ولهم "اثما ليزدادوا لهم نملي انما
آنها به ما كه مهلتي نكنند گمان شدند كافر كه آنان"
(خواهيم را آنها خير و) است ، خوب ايشان براي دادهايم
و بيفزايند خود گناه بر تا دهيم مهلت را آنها ما بلكه
".دارند پيش در كننده خوار عذابي
كه است انصاف و عدل قانون اين آيا (3)آزادشدگان پسر اي
رسول دختران ولي دهي ، جاي پرده پشت را خود كنيزان و زنان
پرده كشاني؟ سوي آن و سوي بدين اسيران صورت به را خدا
دشمنان ، و ;بگشايي را رويشان و سر و بدري را ايشان حجاب
فرومايه و بيگانه وافراد ببرند شهري به شهري از را ايشان
بنگرند؟ را آنها چهره
نه و گذاردهاي جاي به آنها سرپرستي براي مردي نه"
"!دارند حمايتكنندهاي
كه كسي از داشت دلسوزي و عاطفه اميد ميتوان چگونه آري
از گوشتش و افكند؟ بيرون دهان از و بجود؟ را پاكان جگر
عداوت و دشمني از چگونه و شده؟ روييده اسلام شهيدان خون
كينه و بغض ديد با همواره كه كسي كند ، كوتاهي ما به نسبت
ميكند؟ نگاه ما به
و (ميخواني پيروزي اشعار) گستاخي كمال با وقت آن و
خود اجداد بداني گران را خود عمل آنكه بدون و بيباكانه
:ميگويي و يادآوره به را
فرحا استهلوا و لاهلوا
لاتشل يزيد يا قالوا ثم
دندان و لب بر چوب كه حالي در را اشعار اين و
ميكني؟ قرائت ميزني (بهشت اهل جوانان سيد) ابيعبدالله
(ص)پيغمبر فرزندان خون ريختن با كه تويي نگويي؟ چنين چرا
كردي ، جريحهدار را دل زخم عبدالمطلب خاندان ستارگان و
و ميزني صدا را خود بزرگان اكنون سوزاندي؟ را ريشه و
و شست ناز آنها از و) ميخواني را آنها كه ميپنداري
.(ميخواهي؟ آفرين
و ميشوي ملحق آنها به زودي به نيز خودت كه اين از غافل
دستت كاش اي كه ميكني آرزو آنجا در وقت آن ميپيوندي
گفتي ، را آنچه و بود گشته لال زبانت و بود شده خشك
!نميدادي انجام كردي را آنچه و نميگفتي
از را ما انتقام و بستان اينان از را ما داد !خدايا بار
را ما خون كه كساني بر را خود خشم و بگير ستمگران اين
!فروريز كشتند را ما ياران و ريختند
(دادي انجام كه جنايتهايي اين با) سوگند خدا به يزيد اي"
گوشت مگر نكردي پاره پاره و را خود بدن پوست مگر نشكافتي
كه درحالي درآيي (ص)خدا رسول نزد به زودي به و را خود
پارههاي و او خاندان حرمت هتك و او خون ريختن سنگين بار
"!داري بگردن را او تن
را خاندانش و فرزندان و پيغمبر خداوند كه روزي آن در
داد و سازد برطرف را پراكندگيشان و كند جمع يكديگر كنار
.بازستاند دشمنانشان از را آنها
آنها كه شدند كشته خدا راه در كه را كساني مبر ، گمان
پروردگارشان پيشگاه در و زندهاند آنان بلكه مردهاند
!ميخورند روزي
(ص)محمد دادخواه و است خدا (قاضي و) حاكم كه است بس همين
!است پشتيبان جبرئيل و است
فراهم تو براي را كار كه هم كساني آن:بدان هم را اين
كيفرخود به كردند سوار مسلمانان گردن بر را تو و ساخته
است درپيش كيفري بد را ستمگران كه بدانند و رسيد ، خواهند
كداميك سپاه و بدبختتر شما از يك كدام فهميد خواهند و
.است ضعيفتر
ناچار كه كشانيده جا اين به مرا كار روزگار مصيبتهاي اگر
گفتگو تويي چون با و داده قرار خود سخن طرف را تو شدم
مقام و قدر (نيستم قائل تو براي وقعي) حال اين با كنم ،
و كرده سرزنش را تو سختي به و ميدانم پست بسيار را تو
!دارم بسيار توبيخ و نكوهش
در) سينهها و گريان چشمها (حال اين با كه) كنم چه اما
نه است خاطر بدان ما بيتابي و) است سوزان (عزيزان فراق
!(باشيم داشته دل در ترسي تو از كه آن
دست به خدا حزب كه است ، شگفتانگيز چقدر ماجرا اين !آه
به شما دستهاي اين و ميشوند كشته آزادشدگان و شيطان حزب
آن و بريزد شما دهنهاي از ما گوشتهاي و آغشتهشود ما خون
و كنند سركشي بيابان گرگان را پاكيزه و پاك بدنهاي
!بغلتانند درخاك كفتارها
غنيمتي خود براي امروز را ما اسارت و كشتن تو اگر و
را كار اين سنگين غرامت بايد زودي همين به ميداني
خود دست به آنچه جز چيزي كه هنگامي آن بپردازي ،
ستم بندگان به سبحان پروردگار و نيابي فرستادهاي
!نميكند
!داريم اعتماد او بر و است تعالي خداي به تنها ما شكوه
ما درباره داري توطئهاي و نقشه هر اكنون (يزيد اي)
به اما مكن ، فروگذار اينباره در كوششي هر از و ده انجام
محو را ما نشان و نام نميتواني (كني هرچه) سوگند خدا
ننگ و رسيد نتواني ما حد به و بميراني را ما سروش و كني
.شست نتواني را ستمها و ننگين اعمال اين
انگشتشمار و اندك روزگارت و سست تدبيرت و راي كه بدان و
خدا منادي كه روز آن در است پراكندگي روبه تو جمعيت و
:زند فرياد
."عليالضالمين لعنتالله الا"
!باد ستمكاران بر خدا لعنت همانا
را ما زندگي آغاز كه ميكنم ستايش را خداي من همه اين با
رحمت و شهادت را آن پايان و فرمود مقرر آمرزش و سعادت به
را خود نيك پاداش كه ميخواهيم تعالي خداي از و داد قرار
و دوست بهترين او بهراستي كه گرداند ، كامل ما شهيدان بر
وكيل و مدافع بهترين و است كافي را ما او و است مهربان
(4)."است
:پانوشتها
آيه 10 روم ، سوره -1
آيه 178 عمران ، آل سوره -2
مردم به (ص)پيغمبر كه است مكه فتح داستان به اشاره -3
"الطلقاء فانتم اذهبوا":فرمود ابوسفيان جمله آن از و مكه
".هستيد شده آزاد همهتان كه برويد" -
حجتالاسلام ،(س)كبري زينب زندگي به كوتاه نگاهي:از -4
تبليغات دفتر انتشارات مركز محلاتي ، رسولي والمسلمين
قم ، 1373 علميه حوزه اسلامي
حمد سورهء تفسير
(ره) خميني امام سال
راحل امام اسلامي ، انقلاب پيروزي از پس :جستارگشايي
در سياسي عظيم فعاليتهاي درگير يكسره عليه ، سلامالله
و امام جهاني شخصيت.بودند ايران ملت محبوب رهبر مقام
بود گرديده سبب حضرت آن مسئوليتهاي و فعاليتها عظيم حجم
ويژه به.ماند پنهان ديده از ايشان وجودي ابعاد برخي تا
درگير و سياسي شور مغروق يكسره كه انقلاب جوان نسل براي
همان در اما.بود اسلامي انقلاب آرمانهاي سوي به رهيابي
برنامهاي در تا آمد پديد فرصتي يكباره عجيب ، ايام
مبناي بر امام حضرت ،"صحنه در قرآن با" نام به تلويزيوني
تاويلهايي و تفسيرها با و خويش عارفانه اصيل نگرش
بطون و خويش عرفاني منظر به را همگان توجه حيرتانگيز ،
به داريم نگاهي زير ، در.سازند معطوف مجيد كلامالله ژرف
.اصيل و پرمغز بسيار اما كوچك اثر اين
معارف گروه
حنيف محمد نوشته
تفسير جلسه پنج برگيرنده در حقيقت در حمد ، سوره تفسير
سال 1358 ، ايراد اواخر در خميني امام حضرت كه است قرآن
پخش ايران اسلامي جمهوري سيماي از زمان همان و فرمودند
(1).گرديد
در ايشان فرمايشات است ، آمده ناشر مقدمه در كه همانگونه
در و چاپ گوناگون انتشاراتي مراكز از "قبلا جلسات ، اين
اسلامي ، انتشارات دفتر اما بود ، گرفته قرار عموم دسترس
را مربوطه نوارهاي تحريف ، از امام كلام ماندن مصون براي
كه مواردي در البته.رساند طبع به و نموده پياده "دقيقا
صورت به آن انعقاد و درس جلسه در ارائه علت به كلام ،
است ، داشته كلمهاي نمودن اضافه به احتياج شفاهي ،
.است شده گنجانده پرانتز داخل نظر مورد واژههاي
تاريخ در كه حمد سوره تفسير جلسه اولين مقدمه در امام
ايراد هشت ، و پنجاه و سيصد و هزار آذرماه ششم و بيست
دو يكي من كه بود شده تقاضا":ميگويند چنين فرمودهاند ،
را مطالبي قرآن شريفه آيات از بعضي تفسير راجعبه مرتبه
ما امثال كه نيست مسالهاي يك قرآن تفسير.كنم عرض
كه هم اول طراز علماي بلكه برآيند ، آن عهده از بتوانند
باب اين در خاصه از چه و عامه از چه اسلام تاريخ طول در
است ، مشكور آنان مساعي البته و نوشتهاند زياد كتابهاي
يك داشتهاند ، كه فني و تخصص آن روي كدام هر ليكن
هم آن كردهاند ، تفسير را كريم قرآن پردههاي از پردهاي
طول در كه عرفايي "مثلا (باشد) كامل بطور نيست معلوم
كردهاند ، تفسير (را قرآن) و آمدهاند (گذشته) قرن چندين
عبدالرزاق كتابهايش ، از بعضي در (اعرابي) محيالدين نظير
(بقيه) و تفسير در سلطانعلي ملا تاويلات ، در كاشاني
تفسيرهائي است ، بوده معارف طريقه طريقهشان كه آنهائي
خوب داشتهاند كه فني آن در هم بعضيشان نوشتهاند ،
نوشتهاند آنها كه آنچه از عبارت قرآن ليكن نوشتهاند ،
يا است ، قرآن پردههاي و اوراق از بعضي آنها (بلكه) نيست
يك به (را قرآن)آنها امثال و قطب همينطور و طنطاوي "مثلا
همه به قرآن غيرتفسير باز كه كردهاند تفسير ديگري ترتيب
(قرآن پردههاي از) پردهاي يك باز هم آنها است ، معاني
از بسياري و است خودش راي كه چيزي آن به برگردانده است
.دارند تفاسيري نبودهاند طايفه دو اين از كه هم مفسرين
جامع و است خوبي تفسير كه ما مجمعالبيان (تفسير) مثل
كه تفسيرهائي ساير (نيز) و است خاصه و عامه اقوال بين
".است شده نوشته
كسي كه ميكنند بيان مقدمه ، اين با امام ، حضرت حقيقت در
اين با و نيست قرآن علوم سزاوار و جامع تفسير به قادر
قرآن معاني كه پردهاي زدن كنار براي را بشري تلاش كلام ،
به اينگونه امام.ميدانند بيهوده تلاشي پوشانده ، را
تفسير كاملترين و بهترين انتخاب سر بر كه مجادلهاي
هيچ كه مينمايند عنوان و ميدهند پايان است ، موجود قرآن
غيرمعصوم انسان فهم ماوراي تفسيري است ، نتوانسته مفسري
.نمايد ارائه ازقرآن
يك ما":ميفرمايند جهان شيعيان مراد و مرشد كه آنگونه
باقي و ميفهميم را خدا كتاب پردههاي از پردهاي و صورت
تعليمات به معلم كه است عصمت اهل تفسير به محتاج آن
".بودهاند رسولالله
و چپيها از طايفهاي يك حتي" كه ميكنند اضافه سپس امام
تمسك قرآن به دارند كه مقصدي همان براي هم كمونيستها
ندارند ، كار قرآن و تفسير به "اصلا آنها (ولي) !ميكنند
خورد به را خودشان مقصد ميخواهند اسلام اسم به آنها
".بدهند ما جوانهاي
افراد توسط كه تفاسيري مطالعه از را جوانان امام ، حضرت
و ميكنند منع ميشود ، نگاشته مغرض يا و اطلاع كم
است مقدمات اين از پس و كرده رد را راي به تفسير همينطور
.مينمايند شروع بسمالله تفسير با را خود اصلي درس كه
متعلق (بسمالله) قرآن سورههاي تمام در كه است محتمل"
است شده گفته گرچه.ميآيد آن از بعد كه آيهاي به باشند
به بيشتر ليكن مقدري ، جمله به است متعلق "بسمالله" كه
به باشد متعلق ها"بسمالله" كه ميآيد انسان نظر
".سوره خود (از جملهاي)
گذشته مفسرين نظريات اوليه طرح بر مبتني امام ، تفسير روش
.است خود شخصي نظر ابراز سپس و
جلسه:است قرار اين از حمد سوره تفسير كتاب مطالب فهرست
ذات آن علائم اسماءالله /چيست؟ به متعلق بسمالله اول
فرق /هستند خدا نشانههاي عالم موجودات تمام /مقدساند
تمام /ميگويند خدا تسبيح موجودات همه /ممكن و واجب ميان
حق تجلي به عالم همه /اللهاند اسم همه و زنده عالم
واسعه رحمت پوشش زير موجودات همه /شدهاند موجود تعالي
خدا كمال جز /.است خدا براي ثنائي و حمد هر /هستند او
عبارت ايمان /است باور دنباله انبياء عصمت /.نيست كمالي
/.شناخت خواهد را خدا بشناسد را خود كه كسي /.است باور از
چوبين استدلاليان پاي /.است لغزشها همه منشا نفس حب
/.است آمده انسان ساختن براي قرآن /.بود
الحمد /دارد خاصي معني سوره هر در بسمالله:دوم جلسه
حمد /طبيعي فاعل با الهي فاعل فرق /حمد مصاديق تمام يعني
/بسمالله متعلق درباره ديگر احتمالات /خداست براي مطلق
شما نفس بت بتها مادر /.كنيم هجرت خدا به خود از بايد
بالاترين /.ميشود ناشي نفس انانيت از جنگها تمام /است
را تاانسان آمدهاند انبياء /است انانيت ظلمت ظلمتها
اقامه /.است عبادت روح اخلاص /بخشند نجات نفس سلطه از
آمال همان هركس دنياي /است انسانها ساختن اسلامي عدل
/.اوست
درك سطح تا قرآن خالق؟ و خلق ميان رابطه كيفيت:سوم جلسه
/ميفهميد بود مخاطبش آنكه را قرآن /.است شده منزل ما
.است غرورآور غيرمهذب افراد براي علم /است اكبر حجاب علم
مقدمه لله قيام /است ظلمتها از شدن بيرون وسيله علوم /
/ است او علاقه مورد اشياء هركس دنياي /.است الله الي سير
مخالفين /.است خودسازي عامل دعا /.باشيم جندالله بايد
از دعا ، با مخالفت /بياطلاعند دعا تاثير از دعا
خدا به توجه دعا با را مردم بايد /.است شيطان وسوسههاي
.ميشود ساخته ادعيه وسيله به جامعه /.داد
معني /.نيست سببيت باء بسمالله باء:چهارم جلسه
مراتبي حق جلوه / است اعظم اسم الله /.الباء اناالنقطه
تعالي حق اسماء /نيست رسا مقام اين در مثالي هيچدارد
قرآن. /است قلبي دريافت ايمان /.وجودند كمال تمام واجد
/.است شهادت و غيب داراي هم طبيعت عالم /.است مستتر سر
زبان قرآن زبان /واقعياتند بعضي منكر محجوب قلبهاي
/.بسازد آدم كه است آمده قرآن /است خاصي
عرفان اهل /.است اصطلاحاتي علمي هر براي:پنجم جلسه
و اثر /.معلول و علت /.دارند خود به مخصوص تعبيراتي
و احاديث /.عليمالسلام ائمه دعاهاي در تعبيرات /موءثر
.كرد جدا قرآن از نميتوان را ادعيه
زحمات حاصل كه حمد سوره تفسير كتاب مثبت خصوصيات از
حضرت توسط بحث مورد موضوعات عناوين است ، كتاب گردآورنده
گاه بحث از خلاصهاي عنوان هر كه چرا.ميباشد امام
.دارد مكرر مطالعه به احتياج آن فهم كه است پيچيدهاي
از سرشار امام ، حمد سوره تفسير پرمحتواي اما حجم كم كتاب
براي تنها گاه كه است مختلفي احاديث و روايات و آيات
اين كه است رفته كار به حمد سوره از كلمهاي تفسير
كهنسالي در وي حافظه قدرت و امام بينش عمق نشاندهنده
.است
با "خصوصا كه تخصصي ، "كاملا است ، كتابي حمد ، سوره تفسير
توسط آن ويرايش عدم و شفاهي جلسات در آن بيان به توجه
علوم دانشمندان و علما استفاده مورد ميتواند امام حضرت
.بگيرد قرار ديني
:پانوشتها
:است يافته انتشار زير مشخصات با اثر اين -1
/ (مدظلهالعالي)خميني امام حضرت تاليف /حمد سوره تفسير
تيراژ5000 (س)خميني امام آثار نشر و تنظيم موءسسه:ناشر
.صفحه 282/رقعي قطع /دوم 1375 چاپ /نسخه
(ره)خميني امام شاعرانه عرفان
از پس (ره)خميني امام اشعار نخستين وقتي :جستارگشايي
از بسياري شد ، منتشر روزگار يگانه آن جانسوز رحلت
عظيم ظرفيت و خلاقيتها از تازه جلوهاي با وي مشتاقان
ذوق كه ميدانستند خواص و آشنايان.شدند آشنا ايشان
است ، داشته تجليهايي همواره امام حضرت وجود در شاعرانه
چنين را تجلي اين نميتوانستند نيز آنان غالب حتي اما
حضرت نام به كه سالي در اينككنند ارزيابي گسترده
جانسوز سالگرد نيز نزديك روزهاي در و شده متبرك (ره)امام
تقويم در را خرداد پانزدهم خيزش واقعه و امام وفات
ياد گراميداشت ضمن ميكنيم ، مرور سرزمين اين بزرگ خاطرات
خوانندگان به را حاضر مطلب خميني ، امام آرمانهاي و
.مينماييم تقديم ارجمند
معارف گروه
شو بيرون قفس اين از !چمن مرغ اي
شو مفتون ميطلبد ، را تو فردوس
آمدهاي يار ديار از و طاووسي
شو مجنون شو ، دوست روي يادآور
از خرداد 68 در تشيع ، جهان مقتداي و پيشوا روح مرغ وقتي
جز هنوز پيوست ، اعلي ملكوت به و كشيد پر فاني جهان اين
نيز شعر سرايش آسمان در امامشان كه نميدانستند چند تني
:معروف غزل شنيدن با جهان اما.بيبديل عنقاييست
ترا بيمار چشم/شدم گرفتار دوست اي لبت خال به من
...شدم بيمار و ديدم
نوراني شعاع از ديگر پرتوي تماشاي محو دهان ، به انگشت
ديد ، رفته دست از را امام بيايد بخود تا و نشست امام وجود
قلب بر را نگاهشان و روحشان كه آنان را ، خدا مردان اما
.خواند توان مرده كجا كردهاند ، حك ما چشمان و
قصايد ، رباعيات ، غزليات ، از است مجموعهاي امام ديوان
اشعار و قطعهها غزلگونهها ، ترجيعبندها ، ها ، مسمط
(1).خميني امام پراكنده
از پيشگفتاري و رشاد علياكبر از ديباچهاي با ديوان اين
همچنين.است شده احمدآقامزين حاج همسر طباطبايي ، فاطمه
اصطلاحات مختصر فرهنگ اشعار ، شناسنامه كتاب ، خاتمه در
و استقبالها نظائر فهرست آيات ، فهرست مصرعنما ، عرفاني ،
.است شده گنجانده اعلام ، و تضمينها
را خواننده افزوده ، ديوان بر رشاد علياكبر كه تعليقاتي
.ميدهد ياري امام كلام عميقتر درك و اشعار بهتر فهم در
در تا آموخت بايد غواصي:ميگويد رشاد كه همانگونه و
كني شنا خردمند پير اين واژههاي معاني اقيانوس بيكرانگي
ديرين درد از بشر روحگداز مويه (س)امام حضرت شعر:كه چرا
حيرت و هول در تبعيدي انسان شقشقه و است هبوط فراق ،
.طبيعت ظلمات
مدار مسلك مدعيان بر بيباكانه است تازشي بزرگوار آن شعر
وادي غفلتزدگان گرده بر بيدارگرانه است تازيانهاي و
و معرفت بيراهههاي بر بيپروا است نقدي و ضلالت
به بيپيرايه است نقبي و هستيشناسي كژراهههاي
.عرفاني سلوك و انسانشناسي و شهودي جهانبيني
مطالب كرده ، نقل (س)امام ديوان بر كه ديباچهاي در رشاد
اگرچه":مينويسد سپس و داده شرح را امام شعر مضامين و
بيان براي لسانهاست ، بالاترين كه را شعر لسان (س)امام
است ، گرفته كار به شده ياد مضامين بيپيرايه و بيپرده
زبان به خود امام چنانچه ;نميانگارد شاعر را خود اما
:فرمودهاند طنز
است شيرازي سعدي اگر شاعر
است بازي تو و من بافتههاي
بهره خويش مقاصد بازگويي براي امكان اين از بزرگوار آن
زمره در (س)امام حضرت شعر همينرو ، از ;است گرفته
:ميآيد بهشمار معرفتي شعر سنخ از و عرفاني سرودههاي
خرد اهل با است گفتار ز عاجز دل اهل
نيست سخنپرداز هرگز بيدلان با بيزبان
:مينويسد امام اشعار استناد به سپس رشاد اكبر علي
است ، شهودي و اشراقي جهانبيني (س)امام حضرت جهانبيني
است ، شيدايي سر از و عاشقانه هستيشناسياي او هستيشناسي
و آفات ساختن آشكار در بزرگوار آن سوز و سعي همه و
:است هستيشناسياي چنين به حصول موانع
حجاب و حجابيم و حجابيم و حجابيم در
.است من معماي راز خود ، كه است حجاب اين
...
نشد حاصلي مدرسهام بحث و درس از
سراب ازين دريا به رسيد ميتوان كي
زدم ورق هرچه و فراگرفتم هرچه
حجاب از پس غيرحجابي نبود چيزي
...
نشد حاصلي مدرسهام قال و قيل از
خروش همه آن از پس دلخراش حرف جز
و فلسفه مسلم استادان از خود اينكه با (س)امام حضرت
به خود اشعار از بسياري دربودند كلام و فقه و عرفان
گزين مسند كوردلان و مدرسنشين عالمان" تخطئه حتي و نقد
":است پرداخته
مينازند فلسفه علم به آنانكه
تازند آشكارا به دگر علم بر
آخر اكبر حجاب اين در كه ترسم
.بازند را خويشتن و شوند سرگرم
...
يافت نتوان او سوي به ره فلسفه با
يافت نتوان او كوي عليل چشم با
عشق بيشهپر كه بهل را فلسفه اين
يافت نتوان او روي جميل اشراق
سه به را امام حضرت سرايي شعر دورههاي رشاد علياكبر
به توجه با كه تقسيمبندي اين كردهاند ، تقسيم مقطع
قرار اين از گرفته انجام خاص سياق و سبك و متمايز فضاهاي
:است
قصائدي است ، دست در آن از اندكي نمونههاي كه نخست دوره"
مشروطيت عصر سياق به تصنيفهايي و سروده گونه خراساني
تخلص نيز "هندي" به آنها در كه دوم دوره شعر ;ساختهاند
در است ، برخوردار چشمگيري سلاست و رواني از ميفرموده
آن غزلهاي از تعدادي شدهاند ، نزديك اصفهاني سبك به آنها
در ;است گرديده درج امام ديوان در و است دست در دوره
آن عرفاني ارتحال با و آغاز سال 1363 از كه سوم دوره
.سرودهاند عراقي سبك به و حافظانه است ، يافته پايان عزيز
محمدرضا دژخيمان يورش در دوم ، و نخست دورههاي اشعار
در آنها از چيزي معدود قطعاتي جز و رفته تاراج به خاني
آنگونه رسيده ، چاپ به اكنون كه امام ديوان امانيست دست
در سيداحمدآقا حاج مرحوم همسر طباطبائي فاطمه خانم كه
تا 1368 سالهاي 1363 فاصله در نوشتهاند ، ديوان پيشگفتار
تجديد اين داستان ;شدهاند سروده ايشان تقاضاي به و
طباطبايي فاطمه خانم سركار را امام حضرت شعرسرايي
:ميدهند شرح اينگونه
را فلسفي متون از يكي تحصيلي ، رشته اقتضاي به كه زماني"
مواقع در را كتاب مبهم و دشوار عبارات بعضي ميخواندم ،
اين.ميگذاشتم ميان در (قدسسره) امام حضرت با مناسب
يك تا شد ، تبديل دقيقهاي بيست درس جلسه به پاسخ و پرسش
كه دريافتم رسيدم ايشان خدمت درس شروع براي كه صبح روز
:دادهاند هشدارم طنز به رباعي يك با ايشان
ميخواند فلسفه فنون كه فاطي
ميداند "سين و لام و فاء" فلسفه از
خدا نور با كه است آن من اميد
برهاند فلسفه حجاب ز را خود
و شد آغاز من مجدانه اصرار رباعي ، اين دريافت از پس
:بعد روز چند و.كردم ديگري ابيات درخواست
كرد بايد سفر دوست بسوي !فاطي
كرد بايد گذر خويش خويشتن از
داد تو هستي بوي كه معرفتي هر
.كرد بايد حذر آن از ره ، به است ديوي
دريافتم ناگاه...:كه ميكنند اضافه سپس طباطبايي خانم
ناگفته است دريغ معرفت ، درباب پيامهايي چنين نظير كه
خواستم ايشان از بسيار سماجت با لذا.گردد نهفته و ماند
كه آنجا تا...نكنند رها را پيام سرودن و كلام سررشته كه
من مگر":كه كردند عتاب ايشان و كردم غزل سرودن درخواست
و ميورزيدم اصرار خود مراد به همچنان من ولي "!شاعرم؟
:شنيدم چنين روز چند از پس
نبود گزندي را تو بود ، دوست تا
نبود چندي و چون غبار اوست ، تا
بگزين را او و هست آنچه هر بگذار
.نبود پندي حرف دو اين از نيكوتر
".كرد اجابت مرا درخواست كريم ، آن كه بود چنين و...
بزرگوار آن از غزلي با را امام ديوان معرفي نيز ما اينك
:ميدهيم خاتمه
گدازيم و سوز در تو ، ماه رخ هجر غم در
بسازيم؟ و بسوزيم جانكاه ، غم زين كي به تا
ننمايي رخ نشود ، آخر تو هجران شب
نيازيم گرد ما و نازي در تو دهر ، همه در
گشايي پرده كني ، باز در كه روز آن آيد
ببازيم؟ خويش سر و جان قدمت ، خاك به تا
يار دهد ديدار وعده اگرم ، اشارت به
نوازيم و ساز در آمده وجد به مرگ از پس تا
كويت به است پناهي:كه بيايد انديشه به گر
حجازيم راهي نه كرده ، رو بتكده سوي نه
است نهان بيگانه ز كه پنهان ، خم آن از !ساقي
.رازيم محرم ما كه !ريز ما ساغر در باده
:نويس زير
:است رسيده چاپ به زير مشخصات با خميني امام ديوان -1
/"عليه سلامالله خميني امام اشعار مجموعه" امام ديوان
اول چاپ /عروج نشر و چاپ موءسسه /رشاد علياكبر:تعليقات
.تومان 1250/روكش با زركوب /بهار 1377
عبادت آداب در عرفاني اثري
امام حضرت اثر(نماز آداب) كتابآدابالصلوه به نگاهي
(عليه سلامالله) خميني
دوم شنبه تاريخ در (س)خميني امام را الصلوه آداب كتاب
ش ، .-ه فروردين 1321 سيام با مطابق ق.هـ ربيعالثاني 1361
آمده ، كتاب مقدمه در كه همانگونه و رساندهاند پايان به
به (س)امام حضرت گرانقدر تصانيف از يكي در اين ، از قبل
خواص زبان به و موجز طور به معاني همين سرالصلوه ، نام
اين به حضرت آن ليكن.بود درآمده نگارش به عرفان اهل
به برند فايده كتاب آن مطالب از بيشتري عده كه منظور
اين در امام.پرداختند سادهتر زباني به حاضر كتاب تاليف
به كه آوردم فراهم رسالهاي اين از پيش:مينويسند باره
با را آن چون و.گنجانيدم آن در صلوه اسرار از ميسور قدر
آداب از سطري كه گرفتم نظر در نيست ، تناسبي عامه حال
شايد درآورم ، تحرير سلك در را روحاني معراج اين قلبيه
تاثري را خود قاسي قلب و تذكري آن از را ايماني برادران
.آيد حاصل
عزيز ، آن حمد سوره تفسير همچون نيز آدابالصلوه كتاب
در پرواز" عنوان با تصرفات ، و توضيحات با نيز "قبلا
آثار نشر و تنظيم موءسسه اما بود رسيده چاپ به "ملكوت
كه -كتاب خطي نسخه داشتن دست در خاطر به(ره) خميني امام
چاپ به كتاب در هم را امام مبارك دستخط از صفحهاي چند
اشتباه ، و تحريف از آن از داشتن نگه دور و -رساندهاند
همت چاپ و اصلي نسخه با تطبيق و نسخهها مجدد بررسي به
.است گمارده
به خطاب ش.-ه سال 1363 در امام حضرت را كتاب مقدمه دو
فاطمه خانم سركار و گراميشان فرزند احمدآقا ، حاج
اين به كتاب حقيقت در و نگاشتهاند ايشان ، همسر طباطبايي
:است شده اهدا بزرگوار دو
جز نبردم ، بهرهاي آن از خود كه را ، آدابالصلوه كتاب"
توانائي كه گذشته ايام بر تقصير و قصور بر تاسف
دستم كه پيري روزگار در ندامت و حسرت و داشتم برخودسازي
رحيل آواي و لنگ پايم و دراز بس راهي و سنگين بارم و تهي
قدرت از كه "احمد" عزيزم فرزند به كردم هديه است گوش در
آن ، محتويات از تعالي انشاءالله او شايد است كامياب جواني
شده فراهم بزرگان افادات و شريف سنت و كريم كتاب از كه
"...و شود بهرهمند است ،
آدمي ، غفلت و عمر پرشتاب گذر از مفيد و موجز شرح اين
بزرگواري.است بزرگوار آن عرفاني هواي و حال بيانكننده
آه خاضعانه پربها ، عمر رفتن دست از حسرت خاطر به كه
:برميآورد سينه از ندامت
بگذشت بطالت در عمر كه افسوس
بگذشت طاعت بدون گنه بابار
روم مجازات صحنه به كه فردا
بگذشت ندامت هنگام كه گويند
چنين مردي خردمند از دل ، سخن نيوشيدن زيباست ، چه و
چنين و طاغي خصم با پيكار در دلير چنان مردي فروتن ،
پديد مقاله سه از الصلوه آداب.حق حضرت پيشگاه در خوفناك
.بابي و مقصدي را بعضي و فصليست را مقاله هر كه آمده
وظايف و قلبيه آداب در:است چنين مقاله اولين عنوان
از مقاله اين.مناسك و عبادات تمام بلكه نماز ، باطنيه
هجرت در را بحثي فصل هر و است شده تشكيل فصل دوازده
قلب ، حضور سلوك ، اهل مقامات عرش ، سوي به نقش از معنوي
.است كرده بيان..و خشوع طمانينه ،
آن قلبيه آداب بعضي و نماز مقدمات در:مقاله دومين عنوان
مقامي و فصلي را مقصد هر و شده تشكيل مقصد پنج از كه است
باطنيه ، و ظاهريه طهارت با خواننده مقاله ، اين در.است
غسل از مراد و جنابت معناي قلب ، و باطن حسب وضوبه آداب
نمازگزار ، لباس آداب غسل ، قلبيه آداب و معرفت اهل نظر به
استقبال ، آداب و وقت قلبيه آداب نمازگزار ، مكان معرفت
.ميشود آشنا
هفت از كه است كتاب مقاله سومين عنوان نماز ، مقارنات در
.است داده تشكيل فصلهايي را باب هر و آمده پديد باب
:از عبارتند شده ، بحث مفصل طور به سوم ، مقاله در كه نكاتي
سالك تكبير چهار معناي حضور ، آداب اقامه ، و اذان آداب
قد آداب بعضي و معني شهادت ، مراتب از مقصود اذان ، اول در
بعضي وسواس ، به مبتلايان نكوهش قيام ، آداب الصلوه ، قامت
حمد ، مباركه سوره تفسير در اخلاص ، درجات نيت ، اخلاص مراتب
و موانع قرآن ، از استفاده راه تعظيم ، ادب قدر ، و توحيد
تفكر قرآن ، قرائت در تفكر ادب قرآن ، از استفاده حجب
قرآن ، فضيلت در آيات ، در تفكر آثار قرآن ، در ممدوح
اركان و آداب بعضي نماز ، در قرائت آداب از شمهاي
و قرآن اسلامي ، عرفان و حكمت و منشاء تسميه ، استعاذه ،
ركوع ، اسرار و آداب از شمهاي يونان ، حكمت نه است حديث
سجود ، اسرار آن ، ادب و ركوع از قبل تكبير اشارات و مفاد
.سلام آداب در و سجود وقت در ساجد احوال
و داخله امور از بعضي آداب در" ;نيز كتاب خاتمه عنوان
اين عناوين.است گردآمده فصل سه در كه است نماز خارجه
و اربعه تسبيحات قلبيه آداب و اسرار:از عبارتند فصلها
آداب ،(تكبير تهليل ، تحميد ، تسبيح ، ) آن چهارگانه اركان
مقام و حال و قنوت ، در وارده ادعيه فضيلت قنوت ، قلبيه
تعقيبات برخي نماز ، تعقيب فضيلت قنوت ، در نمازگزار
هر خاص ادعيه صبح ، هنگام "خصوصا تعقيبات ، آداب ماثوره ،
.دعا و ختم و روز
به توجه در كه آياتي از است گنجينهاي نماز آداب كتاب
روايات و احاديث امام ، حضرت همچنين ;شدهاند نازل نماز
هريك كه نمودهاند بيان زمينه اين در نيز را متعددي
.الهي فريضه اين ابعاد ساختن روشنتر براي چراغيست
نوشتهاند كتاب مقدمه در (ره)خميني امام حضرت اينكه با
نماز ، آداب صورت به را سرالصلوه عمومي ، فهم براي كه
كتاب اين كلمات و معاني درك ولي نمودهاند ، بيان سادهتر
و واژگان اقيانوس در كردن شنا و والاست دانشي محتاج نيز
;نيست توشهاي كم علاقهمند هر كار عرفاني ، اصطلاحات درك
يكي":ميخوانيم چنين اول مقاله صفحه آغازين در چنانچه
آخرت ، طريق سالك باطنيه وظايف و عبادات در قلبيه آداب از
منازل از يكي آن و است عبوديت ذل و ربوبيت عز به توجه
نظر اين قوت مقدار به هركس سلوك قوت كه ;است سالك مهمه
امر اين نقص و كمال تابع انسانيت نقص و كمال بلكه.است
در خودخواهي و خودبيني و انانيت و انيت نظر هرچه و است
قرب مقام از و دور انسانيت كمال از باشد ، غالب انسان
حجب جميع از خودپرستي و خودبيني حجاب و است مهجور ربوبيت
حجب تمام از حجاب اين خرق و است ظلمانيتر و ضخيمتر
مفاتيح مفتاح بلكه.است مقدمه را حجب همه خرق و مشكلتر
اين خرق روحانيت كمال به عروج بابالابواب و شهادت و غيب
متوهم جمال و كمال و خويشتن به نظر را انسان تا است حجاب
و ;است مهجور و محجوب صرف كمال و مطلق جمال از است ، خود
ميزان بلكه است ، منزل اين از خروج اليالله سلوك شرط اول
قدم با كه سالك هر پس.است همين باطل و حق رياضت در
منزل طي خودخواهي و انيت حجاب در و خودبيني و انانيت
بلكه نيست ، اليالله سلوكش و باطل رياضتش كند ، سلوك
".است شما نفس بت بتها ، مادر":است اليالنفس
فهرست و اشعار ادعيه ، و روايات آيات ، كتب ، اعلام ، فهرست
گرديدهاند ، ذكر كتاب انتهاي در كه پاورقيها منابع
.تحقيق اهل براي مناسبيست راهنماي
عبادت راه روشنتر شناخت راهنماي واقع در نماز آداب كتاب
به رسيدن و ظلمتكده اين از رفتن و حقيقي معراج و بندگي و
.است انسانيت اصلي مقصد
:پانوشت
چاپ /(س)خميني امام آثار نشر و تنظيم موسسه:اثر ناشر -1
/صفحه وزيري 423 قطع /نسخه تيراژ 20000 /بهار 1370 /اول
جلد با تومان 150/روكش و گالينگور جلد با /تومان 230
.شميز
|