طوسي نصيرالدين خواجه اجتماعي انديشه
سده در آن اخص مفهوم در شناسي جامعه كه آن از پيش *
حيات به مربوط انديشههاي شود ، پيدا اروپا در نوزدهم ،
جامعه
صورتهاي به اجتماعي دانشهاي مباني و مبادي و اصول و
داشتهاند وجود زمين خاور در نخستين
اشاره
روشن "عمدتا علمي ، نظريهپردازيهاي از منظور "مسلما
است ، آن وژرف گسترده مفهوم در بينش و دانش شاهراه ساختن
اندامواره انديشه دادن نشان براي پژوهشي زير ، مقاله
مقاله اين است طوسي ، نصيرالدين خواجه اجتماعي (ارگانيك)
خواجه ، انديشه اجتماعي ريشههاي و خاستگاهها دارد سعي
اجتماعي و فلسفي نظريات ويژه به فرهنگي ، و فكري پيوندهاي
حقيقي مقام يا واقعي جايگاه و دهد قرار بررسي مورد را وي
در اجتماعي انديشه قلمرو در را دانشمند اين شايسته و
.بنماياند معاصر جامعهشناسي با پيوند
انديشه و فرهنگ گروه
ترابي اكبر علي دكتر
حقيقتاند اين روشنگر اجتماعي علوم بهويژه علوم تاريخ
سده در آن اخص مفهوم در شناسي جامعه كه آن از پيش كه
حيات به مربوط انديشههاي شود ، پيدا اروپا در نوزدهم ،
به اجتماعي دانشهاي مباني و مبادي و اصول و جامعه
.داشتهاند وجود زمين خاور در نخستين صورتهاي
نظر در را شناسي جامعه اصلي خاستگاه چهار اگر بهويژه
دادههاي -تاريخ فلسفه -سياسي فلسفه اگر يعني بگيريم ،
اجتماعي اصلاحات و جنبشها روي تحقيقات نتايج -شناسي زيست
عناصر آورنده فراهم و جامعهشناسي راه همواركننده كه را
نظر در آنبودهاند ، موجد اعتباري به و دهنده تشكيل
دانشمندان كه شد خواهد روشن "كاملا حقيقت اين بگيريم ،
علوم تكامل و رشد و پيدايش در بزرگي بس سهم زمين خاور
از پيش سدهها بگوييم ، روشنتر.داشتهاند اجتماعي
پژوهشگران و دانشمندان اروپا ، نوزدهم سده جامعهشناسان
قلمرو در بهويژه خود ، اجتماعي انديشههاي با زمين خاور
روشنگريهاي به تاريخ فلسفه در بالاخص و سياسي فلسفه
در خود ارجوار آثار و پژوهشها با و پرداخته ارجداري
ناميده علمالاجتماع نوزدهم قرن در كه دانشي بنيانگذاري
.كوشيدهاند "عملا و "نظرا شد
فارابي از اسلامي و ايراني دانشمندان و فلاسفه نام ذكر
ابن و نصيرالدين خواجه تا گرفته ابوريحان و ابنسينا و
به پرداختن كه بود خواهد طولاني فهرستي ديگران و خلدون
فرهنگي و علمي روشنگريهاي فلسفيو و فكري دستاوردهاي
.است خارج كتاب چندين حوصله از آنان ،
زمينه در انديشمندان نخستين كه آنجا از ديگر ، سوي از
ميان در را جامعهشناسي پيشاهنگان اولين و اجتماعي ، علوم
انديشههاي و آثار به پرداختن مييابيم ، مذكور دانشمندان
شناسي جامعه تاريخچه شدن روشن لحاظ از آنان ، اجتماعي
به اشاره از پس رو اين از ;ناپذير اجتناب است ضرورتي
بسيار اثر و نقش به ارسطو ، "سياست" و افلاطون "جمهوريت"
در اجتماعي انديشههاي صاحبان و پيشروان از تن دو مهم
ميپردازيم خلدون ابن و نصيرالدين خواجه:اسلام و ايران
فلسفي افكار و دانشمند دو اين اجتماعي انديشههاي چون و
بر مواردي در و همگام بافلسفه بطورعمده فيلسوف دو آن
آنان اجتماعي انديشههاي اعتباري به و منطبقاند يكديگر
نشات خردهفرهنگشان و فرهنگ و جهانبيني و فلسفه از
را يكديگر "متقابلا آنان دانش و فلسفه"غالبا و ميگيرد
رابطه همين به همه ، از پيش رو ، اين از مينمايند ، تكميل
و نقش و انديشهها به سپس و ;كنيم اشاره دانش و فلسفه
.بپردازيم خلدون ابن و نصيرالدين خواجه علمي پايگاه
مبارزات حاصل ترتيب به طبيعي ، علوم و اجتماعي علوم
و دستاوردها ديگر بيان به.طبيعت و اجتماع در انسانهاست
اجتماع قلمرو دو در انسانها عملي و نظري فعاليتهاي حاصل
در يافته نظام شناختهاي صورت به كه آن از پس وطبيعت ،
ناميده طبيعي دانشهاي و اجتماعي دانشهاي آمدهاند ،
ميشود گفته كه دانشهاست اين با ارتباط در و ;شدهاند
و سويي از طبيعي ازعلوم است سنتزي اعتباري به نيز فلسفه
.ديگر سوي از اجتماعي علوم
عامترين شناخت فلسفه تنها نه كه بيفزاييم گفته اين بر
از و است ، اجتماع و طبيعت حركات بر حاكم قوانين
سود گستردگي به اجتماعي علوم و طبيعي علوم دستاوردهاي
علوم "اساسا بلكه است ، مدام ارتباط در آنها با و ميجويد
است ، فلسفي عمده مكاتب آفريننده و سازنده لحاظي از كه نيز
استفاده راه فرا چراغ و اتكاء نقطه عنوان به فلسفه از
و "نظر" ناگسستني رابطه به توجه با كه آنجا تا ;مينمايد
و فلسفه پيوند و پژوهشها ، و دانشها قلمرو در "عمل"
بهويژه دانشها ، اگر گفت ، ميتوان عملي ، پژوهشهاي
فلسفي راهگشاييهاي و نظري روشنگريهاي از اجتماعي دانشهاي
دچار نازايي و ايستايي به بمانند ، بيبهره يا دور به
كه است حقيقت اين تاكيد واقع در گفته اين.شد خواهند
پذير امكان استوار برفلسفهاي تكيه بدون اجتماعي دانش
مفهومي نيز "جامعهشناسي كردن بيفلسفه" و ;بود نتواند
.داشت نتواند دانش اين گردانيدن نازا جز
فلسفه ، زاده "اساسا خود ، جامعهشناسي ، كه اينجاست نكته
مواد "متقابلا و ;است تاريخ فلسفه و سياسي فلسفه بهويژه
رفيع كاخ گردانيدن استوارتر و ساختن براي لازم مصالح و
.ميآورد فراهم را فلسفه
خاستگاههاي درباره بحث هنگام به معاصر شناسان جامعه
نقش كه نميدهند راه خود به ترديدي جامعهشناسي ، نظري
رشد و پيدايش در را تاريخ فلسفه و سياسي فلسفه
تاثير كه همچنان بشمارند ، مهم و بنيادي جامعهشناسي
زمينه در عملي بررسيهاي نتايج و زيستشناسي نظريات
شناسي جامعه شالودههاي گردانيدن استوار در را اجتماع
جامعه كه گفت ميتوان كلي طور به":ميشمارند مهم بسيار
:است بوده زيرين ترتيب به اصلي خاستگاه چهار داراي شناسي
-تكامل شناختي زيست نظريههاي -تاريخ فلسفه -سياسي فلسفه
قرار خود هدف را سياسي و اجتماعي اصلاحات كه جنبشهايي
را اجتماعي كوششدرزمينهبررسياوضاع "طبعا و بودند داده
(1)".ميساختند اجتنابناپذير
و فكري خاستگاه نخستين عنوان به سياسي فلسفه ميان اين در
برخوردار ويژهاي اولويت و اهميت از شناسي ، جامعه فلسفي
با زمينه ، اين در اسلامي متفكرين و دانشمندان چون است ،
كوششهاي به ارسطو و افلاطون آراي و افكار نمودن منظور
تجربيات افزودن با خود ، و برخاستهاند دامنهداري
انديشههاي گسترش به خويش ، آثار و افكار و اجتماعي
فلسفه از بخش اين به كه دارد جا پرداختهاند ، اجتماعي
اشاره اندك ، هم اندازه هر اجتماعي ، انديشههاي و سياسي
:شود
انديشمندي بزرگترين و نخستين را افلاطون "معمولا
اين.است برداشته گام سياسي فلسفه زمينه در كه ميشمارند
خطا از دور به دقيقتر عبارت به و تسامح از خالي نظر
در خواه او ، از پس چه و افلاطون از پيش چه زيرا نيست ،
به تنها نه زيادي انديشمندان زمين ، خاور در خواه و يونان
او از بيش بلكه پرداختهاند ، سياسي و اجتماعي مباحث امور
پژوهشهاي به و انديشيده اجتماعي بهسازي و بازسازي به
گرانقدر آثار نگارش و شناسي مردم و جامعه درزمينه ارجوار
.يافتهاند توفيق
كار به تنها دانشمندان و محققين همه آن ميان از است كافي
بيروني ابوريحان شناختي مردم تحقيقات و علمي فعاليت و
فرهنگي و اجتماعي ميراث و جامعه شناخت براي كه شود اشاره
ميكند اقامت آنجا در سالها و عزيمت كشور بدان هندوستان
مانند سودمندي آثار نگارش به و ميگيرد ياد هندي زبان و
سوي از هنوز قرنها گذشت از پس امروز كه) "ماللهند تحقيق"
.ميشود موفق (ميشود نهاده ارج مردمشناسان
عقايد و افكار و هندوستان اينكه براي بيروني واقع در
كار بدين "عملا باشد ، كرده مطالعه نزديك از را هندوان
نو از" و ميگيرد پيش در هندوستان راه و برميخيزد مهم
ميگذارد پا هند دبستان به نوآموز طفلي مانند سن كبر با
".ميپردازد هند علمي زبان گرفتن ياد به و
نگارش با وي كه بگوييم اختصار به نيز افلاطون درباره
است فلاسفهاي بزرگترين و پيشگامان نخستين از "جمهوريت"
فلسفه و فكر در فاضله مدينه يك پرداختن و ساختن به كه
.است كوشيده خود
به اميد و آرزو سياسيش فلسفه ژرفاي در كه افلاطون
دولت درباره است ، نهفته "هميشه براي اشراف حاكميت"
تغييرناپذير طبقه سه بدان ، مربوط اجتماعي نظم خود آرماني
و حامل را (دگرگونيناپذير كاست سه تسامحي اندك با)
:ميشناسد اجتماعي نظم مسئول
حاكم ، فلاسفه -1
نگاهبانان ، -2
.صنعتگران و كشاورزان -3
نگاهباني به دومي ميكند ، حكومت او ، نظر به اول طبقه كه
.مينمايد راه به رو را توليد امر سومي و ميپردازد
پرورش سياستپيشه اشراف از خانوادهاي در كه افلاطون
فلاسفه حكومت در را جامعه سياسي بهروزي راه بود يافته
اظهار آثارش در روشني به را خود نظر اين و ;ميداند
وضعي به امروز دولتهاي همه كه گرفتيم نتيجه...":ميكند
از جز دارند كه ناهنجاري وضع با و ميشوند اداره نامطلوب
نخواهد پيدا احوالشان در تغييري فوقالعاده معالجه راه
ميتواند فلسفه فقط كه بگويم فلسفه احترام به من...شد
اساس ، براينبخشد بهبود را ما اجتماعي و فردي زندگي
يا كه يافت خواهد رهايي تيرهروزي از هنگامي انساني جهان
به زمامداران يا و گيرند قرار دولت راس در حقيقي فلاسفه
(2)".بپردازند فلسفه عميق تحصيل
آغاز دادگري درباره پرسش با را جمهوريت خود اثر افلاطون
يك ساختن به سرانجام جهانبينياش مقتضاي به ولي ميكند ،
به را او خاصش تفكر طرز و ;ميرسد خيالي "ناكجاآباد"
انسانها ميان تبعيض ضرورت و خود بودن "بافته جدا تافته"
:ميسازد معتقد
بر تسلط و اشرافيت شايستگي كه آنان ميان در ليكن..."
و آفريده طلا از را آنان ذات آفريدگار ، دارند ، را ديگران
نقره نگاهبانان سرشت در ولي ;قيمتيتراند آنان اينرو از
و كشاورزان سرشت در كه همچنان شده ، برده كار به
و مبداء چون و است ، شده استفاده برنز و آهن از پيشهوران
فرزندان "طبعا است ، تغييرناپذير افراد موقعيت و منشاء
(3)".بود خواهد خودتان مانند هم شما
شده ، تاكيد آن بر "جمهوريت" رساله در كه فلاسفه حكومت
"قوانين حكومت" به را خود جاي "قوانين" رساله در سرانجام
افلاطون قوانين ، اين لازمالاجرابودن براي ولي ;ميدهد
خود ديگر رسالات و نظريات در كه را غاياتي همان "عينا
نيز زمينه اين در و ;ميآورد ميان به داشت ، توجه بدانها
مقتضيات تمام كه ميافتد دور به واقعگرايي از آنجا تا
اكثر در تبعيضجويانهاش انديشه جمله از خردهفرهنگياش
با كه انديشههايي ميشوند ، ديده روشني به موارد
.يافت بازخواهم ارسطو شاگردش آثار در تغييراتي
كهن ، جهان فيلسوف اثرگذارترين و آوازهترين بلند ارسطو ،
بنيانگذار و "آتن حكومت اصول" و "سياست" كتابهاي موءلف
واقعبينتر سياسي فلسفه در زيادي ، موارد در صوري ، منطق
.است افلاطون خود ، استاد از
بنيانگذاران از يكي خود كه) سياسي فلسفه قلمرو در ارسطو
خود توسط بار نخستين براي ،"سياسي فلسفه" اصطلاح است ، آن
مدافع (است شده برده كار به "سياست" كتاب در او
برده ، "اساسا او ، نظر بهاست بردهداران و بردهداري
بردهداري اجتماعي -اقتصادي نظام و ميآيد دنيا به برده
.است بهنجار "كاملا و طبيعي نظامي
مبداء ;هستند طبيعي سيري داراي جامعهها ارسطو ، عقيده به
نهفته خانواده در اجتماع مركزي هسته و حركت اين منشاء و
مقتضاي به و ضرورت حكم به كه مرد و زن آمدن گرد ازاست
هم به از و اجتماع ، نخستين ميگيرد ، صورت طبيعي نيازي
با مقايسه در كه) روستايي اجتماع خانوادهها پيوستن
برآوردن براي بيشتري تواناييهاي از خانواده ، امكانات
هم به از و ;ميآيد وجود به (است برخوردار اعضا نيازهاي
پيدا ها"شهر دولت" اوليه صور روستايي ، اجتماعات پيوستن
راه در بيشتري هم باز امتيازات و امكانات از كه ميشوند
آنان خواستههاي كردن خرسند و انسانها زندگاني تامين
.بهرهمندند
در.است "طبيعي" امري بردهداري ارسطو ، سياسي فلسفه در
كلي طور به و ارباب ، و برده او نظر از واقع
كه دارند فرق اندازه همان به يكديگر با همهآدميزادگان"
(4)"دد از آدمي يا روان ، از تن
نه ارسطو ، اجتماعي انديشه و جهانبيني در اساس ، براين
در ،"اساسا بلكه نيستند ، يكديگر اعضاي بنيآدم تنها
اينكه از گذشته و ;متفاوتند و متمايز گوهرهاي از آفرينش
دارايي" جز بنده ،"اساسا است ، متمايز "آزاد" از "بنده"
بر مقدم ابزارهايي" ميتواند حداكثر و نيست ، بيش "جاندار
.آيد شمار به "ديگر ابزارهاي
دارد ادامه
|