سينا ابن كلامي انديشههاي
ناداني و دانش خرد ، يادكرد در
سينا ابن كلامي انديشههاي
(پاياني بخش) سينا ابن الهيات بر ديگر نگرشي
هفته يكشنبه كه نوشتار اين نخست بخش در :گشايي جستار
خوانندگان شما نظر از صفحه همين در مرداد گذشته 24
اطلاعات بر وارده اشكالات ضمن نويسنده گذشت ، ارجمند
مسامحات و تخليطها از برخي سينا ، ابن نزد در موجود تجربي
گذشت قابل و بسيط و جوهر نظير مفاهيمي درباره بوعلي
را شرق بيمانند و بزرگ فيلسوف اين نظريات آنها ، دانستن
قرار دقيق تحليل و تجزيه مورد ديني و كلامي موضوعات در
وي افاضات كه است آورده خود نوشته از بخشي در و داد
اصول اعتقادات و (قبح و حسن) عقلي امور در (ابنسينا)
شگفتي بسي مايه كه هستند مسائلي از ديگر گروهي نيز دين
رجال و نبوده سلف صرف مقلد كنوني ، نسل كه ، ميطلبد است
.نشود زده
ابنسينا لغزش موارد از برخي نويسنده كه خوانديم همچنين
و كرده ذكر را "الاالواحد عنه لايصدر الواحد" قاعده در
او از (سينا ابن شاگرد) بهمنيار وقتي":مينويسد جمله از
چنين جواب در شيخ ميطلبد ، را "الواحد" قاعده صحت برهان
شود صادر امر دو "مثلا حقيقي ، واحد از اگر:مينويسد
هم و مصدر هم واحد آن صورت آن در ،"ب" و "الف" مانند
چيز دو اين صورت اين در است ، شده نيست "الف" آنچه منشا
- نقيضين اجتماع [صورت اين در] كه هستند هم غير "ماهيتا
".ميآيد پيش -است محال كه
سينا ابوعلي شيخالرئيس بر نيز را ديگري اعتراض نويسنده
ارائه نبوت از وي كه است تفسيري آن و ميداند وارد
الرئيس شيخ است معتقد وي تفسير ، اين ضمن در كهميدهد
حضرات "معجزات" و "وحي" معناي و تفسير از نادرستي تاويل
به ابنسينا جايگاه حال ، هر در.ميكند ارائه انبياء
نغز و بديع موضوعات و مسائل كه حكيمي و فيلسوف عنوان
فربهي بر راه اين از و كرد اسلامي فلسفه وارد را بسياري
ارزشمند گاه همه بيگمان كه افزود ، بسيار فلسفه چابكي و
نوعي نيز فيلسوف يك آثار بررسي و نقد چه اگر والاست ، و
"اساسا و اوست آرمانهاي و انديشهها به حرمتگذاري
با !است وزانت و اعتبار فاقد "حتما نشود نقد كه فيلسوفي
.ميگيريم پي را نوشتار اين پاياني بخش هم
معارف گروه
وي.محض وحي نه است قائل ناطقه نيروي تعليم به بوعلي
تعليم تا باشد ، كمال حد در چند هر ناطقه نيروي ميگويد
حقايق اداي از (اكتسابي) نكند معلومات دريافت تا و نبيند
معظم نبي كه دارد صراحت قرآن در آنكه حال و است ناتوان
كتاب من قبله تتلوامن كنت وما است نرفته مكتب به اسلام
(9)المبطلون رتاب لا "اذا بمينيك تخطه ولا
و دفعي نه ميداند تدريجي را ناطقه قواي تشحيذ اين و
المبدو در شيخ (ليلتالقدر في انزلناه انا) ناگهاني
.است كرده بيان نبي براي ويژگي سه المعاد
تجتمع قد خواص ثلثه لها النبوه بالقوه يختص الذي..
ويژگيها اين گاهي.نتفرق بل تجتمع قد و واحد فيانسان
.است ديگران ميان در متفرق گاهي و ميشود جمع نفر يك در
المزاج كامل انسان در خيال قوي نيروي به نبي ديگر خاصيت
.يابد تحقق تصورش و تخيل تا كه دارد بستگي
للانسان الذي بالخيال متعلقه فهي الخاصتالاخري واما
و روءيا در وقوع ، از پيش حوادث گاهي كه.المزاج الكامل
.ميآيد پيش حالت دو هر در انبياء براي و بيداري در گاهي
نيست؟ نبوت وهن اين آيا
تغييرها وهي لنفسالنبي التي واماالخاصيتهالثالثه
.الطبيعه
ساختن دگرگون دارد ، وجود پيامبر روان در كه سومي خاصيت
به اولي معقولات از انتقال سرعت "اولا انبياء.است طبيعت
آن از نوابغ چنانكه هم هستند دارا را ثانوي معقولات
در شيخ "ثانيا (چيست؟ ميانشان فرق پس) برخوردارند
:مينويسد علائي دانشنامه
فعل عالم اين اجسام اندر كه قويافتد نفسي را مردم بعضي
عالم اين اجسام تا خويش خواست و وهم به كردن تواند عظيم
جنبش و سردي و گرمي به خاصه.پذيرد عظيم تغيير وي سبب به
حكيمي درخور سخن اين آيا معجزهها همه شكافد اينجا از و
است؟ بوعلي چون
قوت به عليهالسلام موسي كه است اين بوعلي نظر اين مفهوم
به نه كرد بدل افعي به را عصا و شكافت را دريا خويش نفس
نص مخالف شيخالرئيس ادعاي اين.(نغوذبالله) الهي قدرت
تكويني اذن به معجزات زيرا است انبياء صحف و قرآن صريح
الا بايه ياتي ان لرسول كان ما و:ميشده ظاهر خدا
(10)باذنالله
هي فاذا فالقيها موسي يا القها قال مباركه آيه "ايضا و
(11)الاولي سيرتها سنعيدها تخف لا و خذها قال تسعي ، حيه
قدرت به چنانچه داد؟ دلداري را موسي خدا از غير كسي چه
ابن.نداشت مفهومي ترسيدن بود موسي خود نفسانيه و وهميه
را كرامات و معجزات همه (دهم)عاشر عظ اشارات در سينا
هم جادو و سحر وبا كرده معرفي نفساني هيئت مولد و معلول
و سحر:مينويسد اشارات در و ميشمارد علت هم و ريشه
الغربيه الامور ان.است اول نوع از كرامات و معجزات
ثلاثه مبادي من الطبيعه عالم في تنبعث
المذكوره النفسانيه الهيته احدهما -1
الحديد مغناطيس جذب مثل العنصريه الاجسام خواص ثانيها -2
تخصه بقوه
اجسامارضيه امزجه بين و بينها سماويه قوي ثالثها -3
بل الاول القسم قبيل والسحرمن...وضعيه بهيئات مخصوصه
الثاني القسم قبيل من نجات النير و الكرامات و رلمعجزات
(12)الثالث القسم قبيل من الطلسمات و
و كرامات از كه آنچه كه معترفند انبياء خود كه حالي در
است متعال قادر و احديت اقدس ذات طرف از داريم ، معجزات
عندي ، ما) (57-انعام /الالله الحكم ان) ما خود نه
انا انما و عندالله (معجزات /الايات انما قل به تستعجلون
(50-العنكبوت) مبين نذير
در كه عليهالسلام رضا امام از رضوي شريف حديث نيز و
مزيد براي است شده نقل (اللجاج اهل علي الاحتجاج) كتاب
:فرمودند كه اطمينان
القادر فعل كانت انما المعجزات من اظهره الذي ان...
المشارك المحتاج المحدث لافعل المخلوقين لايشبه الذي
(13)...الضعف صفات في للضعفاء
كه صفاتي چنين صاحب كه است اين بر دال موضوع اين يعني
او با (نياز) جهت اين از نيازمندند و ناتوان مردم
نفساني كار معجزه و معجزات فاعل نميتوانند و مشتركند
نموده ظاهر كه معجزاتي كه ميشود معلوم و باشد او فرد
.نميباشد مخلوقات شبيه كه است قادري فعل
الله تاويل و تفسير سينا ، بوعلي اشتباهات ديگر از
بالملكه عقل و هيولايي عقل به كه است نورالسمواتوالارض
است نمونه تطبيق و تفسير فعال ، و مستفاد و بالفعل عقل و
(14).اسلامي حكماي نه است يوناني فلاسفه اقوال از همه اينها و
انكار بر دال كه دارد قولي جسماني معاد باب در بوعلي
گنگ عباراتي تحت (نجات و شفا) وي اوليه آثار در كه.اوست
لسان از يكي نموده قسم دو بر را معاد اضحويه رساله در و
و برهاني قياس و عقلي لسان از ديگري و متداول طور به شرع
مباني يعني است كرده تصديق را امر اين نيز نبوت ميگويد
با كه شقاوتي و سعادت از عبارتست آن و دارد قبول را عقلي
!!شدهاند؟ ثابت او نفس براي انسان خود ويژه مقياسهاي
پايان در جسماني معاد بر علماء اجماعي ادعاي از بعد او
:مينويسد اضحويه رساله از ثالث فصل
يكون ان بطل و وحدها لابدان المعاد يكون اين بطل فاذا"
سبيل علي للنفس يكون ان بطل و "جميعا البدن و للنفس
".تقرر ما علي وحدها للنفس "اذا فالمعاد التناسخ
نيز و گرديد باطل تنهايي به بدن براي معاد چون يعني
معاد نيز و شد باطل هم با بدن و نفس براي معاد به عقيده
براي معاد تنها صورت اين در گشت ، مردود تناسخ راه از نفس
.شد ثابت چنانكه ميماند باقي آدمي روح
غيرمحتج الشرايع ظاهر ان) كه ميورزد تاكيد "مجددا نيز و
حال (الصرف المعقول الي لنرجح و الابواب هذه فيمثل به
در كريم قرآن آيه با گفته اين كه ميآيد پيش سوءال اين
قل رميم هي و العظام يحيي من قال:فرموده كه معني اين
(15)عليم خلق بكل هو و مره اول انشاها الذي يحيها
(16)عظامه نجمع لن ان الانسان ايحسب: نيز و
چه (17)غيرها "جلودا هم بدلنا جلودهم نضجت كلما: نيز و
كم "بدا كما شريفه آيه معني بوعلي آيا و دارد سنخيتي
نمايد؟ تاويل ميتواند نيز را (18)يعودون
شادروان حسن دكتر
:پانوشتها
-الرعد -10/ ص 141 (طبيعيات بخش) علايي دانشنامه -9
التنيهات ، و الاشارات -21/12-20-طه 19 -38/11
ص سال 75 سروش چاپ اول جلد و 169-تهران دانشگاه چاپ
اللجاج ، علياهل الاحتجاج -الثلاثون/13 الفصل 490
سوره -ص 242/14 سنگي چاپ نجف طبع -طبرسي شيخ اثر
چاپ ثالث ، نمط والتنبيهات ، الاشارات -آيه 35 نور ،
چاپ نصيرطوسي ، خواجه اشارات ، شرح و ص 94 تهران دانشگاه
-و 4/17 القيامه 3 -16/يس 2829 -تهران /15
اعراف 39 -نساء 56 /18
ناداني و دانش خرد ، يادكرد در
(ص)پيامبراكرم سخنان از اي گزيده
مذاكرهاش و نيك كرداري آموختنش كه آموزيد دانش :فرمود
را آن كه كسي به آموزشش و جهاد كاوشش و ستايشگويي
به جستن نزديكي شايستهاش به آن بخشش و صدقه نميداند
جوينده و است حرام و حلال نشانهياب دانش زيرا خداست ،
و يار و تنهايي مونس ميكشاندو بهشت راههاي به را خود
در جنگافزار و نهاني امور رهنماي و غربت در همنشين
اقوامي دانش به خداوند.است دوستان زيور و دشمنان برابر
ميسازد پيشواياني نيك كارهاي در را آنان و برميآورد را
آثارشان و مينگرند كارهايشان به شود ، پيروي ايشان از كه
گردند ، ايشان دوستداري شيفته فرشتگان و ميگيرند فرا را
و نابينايي از ديدگان روشني و دلها زندگي مايه دانش زيرا
را آن دارنده خداوند و است تنبلي و سستي از بدنها نيروي
در را نيكان با وهمنشيني ميرساند (حق) دوستان مقام به
.ميسازد نصيبش آخرت و دنيا
را خدا دانش ، به و بپرستند و برند فرمان را خدا دانش ، به
و كنند صلهرحم بدان هم و بستايند يگانگي به و بشناسند
.كند خرد پيشوايي ودانش بازدانند ، حرام از را حلال
.بازدارد بدبختان از و دهد نيكبختان به را خرد خداوند
كرده ناداني بدو كه كسي برابر در كه است اين خردمند صفت
به نسبت و درگذرد كرده ستم بدو كه كسي از و كند بردباري
پيشي نيكجويي در فرادستش بر و باشد فروتن خويش فرودست
خوب اگر بينديشد ، (نخست)گويد سخن خواهد هرگاه و گيرد ،
ايمن و گزيند خاموشي است بد اگر و برد سود و بگويد است
دست و برد پناه خدا به نمايد روي بدو فتنهاي چون و ماند
غنيمت را فرصت بيند فضيلتي چون و بازدارد را زبانش و
اين.نيايد هويدا او از آز و نشود جدا او از شرم شمارد ،
.شود شناخته بدان خردمند كه است خصلتي ده
و كند ستم بدو بياميزد كه هر با كه است اين نادان صفت
درازدستي فرادستش بر و كند تجاوز اوست فرودست كه آن بر
وچون كند گناه گويد سخن چون و است بيانديشه سخنش كند ،
بر نمايد چهره او به فتنهاي واگر گردد غافل ماند خاموش
فضيلتي وچون سازد تباه را وي (فتنه) ، پس ورزد شتاب آن
ديرينش گناهان از كند ، درنگ و بتابد روي آن از بيند
از بازنايستد ، گناهان از مانده عمرش از آنچه در و نترسد
دستش از بدانچه و باشد كند آن انجام در و كند سستي نيكي
خصلت ده اين.ندارد توجهي (خير فرصتهاي) شده تباه و رفته
.است مانده بينصيب خرد از كه است نادان ويژگي از
اندرز يك
چيره مردم از بسياري بر دوستي دنيا ميبينم كه چيست از
ديگري بر جهان اين در مرگ (پندارند) گويي كه آنجا تا شده
آمده واجب ديگران بر جهان اين در حق گويي و شده نوشته
چنان را خود از پيش خبرمردگان گويي كه آنجا ، تا است
زودي به كه هستند مسافراني پنداريرفتگان كه ميشنوند
مرده و ميسپاريد گورشان به را آنان.بازميگردند نزدشان
ميمانيد؟ جاودانه آنان پس از خود و ميخوريد را ريگشان
پندي هر نگيرند؟ پند گذشتگان از آيندگان آيا آوخ ، آوخ ،
گزند از و بردند ياد از و گرفته ناديده خداست كتاب در كه
و گران آسيب هيچ آمدن فرو از و زيستند آسوده بدانجامي هر
.نهراسيدند ناگواري حادثه هيچ بروز
.بازدارد مردم از بيم از خدايش از بيم كه كس آن بر خوشا
وآشكارش صالح نهادش و است پاك درامدش كه كس آن بر خوشا
.درست سرشتش و نيكو
از و كند انفاق را داراييش افزوني كه كس آن بر خوشا
.گيرد جلو زبانش گويي افزون
فروتني -است عزيز نامش كه -خدا براي كه كس آن بر خوشا
روي من روش از بيآنكه شده ، هم حلال او بر آنچه از و كند
من روش از بيآنكه را ، دنيا وطراوت كنارهگيرد بتابد ،
خاندانم نيكان از من از پس و نهد سو يك به شود ، دور
به و بياميزد وحكمتدانان فهمان دين با و كند پيروي
.كند مهرباني مستمندان
معارف كتابخانه
|
الفي تاريخ بابريان عصر تاريخي اثر مفصلترين به نگاهي
(اول 850984 جلد)
سيد :اهتمام و تصحيح به /قزويني خان آصف تتوي ، احمد قاضي
قطع /اول 1378 چاپ روز ، فكر انتشارات :ناشر /داود آل علي
صفحه تومان ، 867 4200:قيمت /باروكش گالينگور وزيري ،
كشورهاي عمومي تاريخ در بزرگي و مهم كتاب الفي تاريخ
با اسلام جهان شرق به مربوط قسمتهاي بهويژه است ، اسلامي
ساله هزار تاريخ كتاب ايناست شده تدوين بيشتر تفصيل
نام رو اين از و است هند جزيره شبه و اسلامي كشورهاي
.است شده نهاده برآن "الفي"
رحلت سال 1000 تا و است پيامبر رحلت اول سال حوادث شروع
آنگونه ليكنميكرد پيدا ادامه ميبايست (ق.-ه 1010)
نوشته آن آخر سال چند وقايع برميآيد خطي نسخههاي از كه
.نيست دسترس در اكنون يا نشده
محمد جلالالدين فرمان به ق سال 993 در تاريخ اين نگارش
سالگرد با مقارن كه ايام اين در وي.شد آغاز اكبرشاه
آن بر افزون و گرفت طرح اين انجام به تصميم بود او جلوس
به كتاب آنكه عليرغم.داد انجام نيز ديگري مفيد اقدامات
و ازنزديكان همه موءلفان هيات و آمد فراهم اكبرشاه دستور
نسخهها از يك هيچ شروع در بودند او دربار به وابستگان
.است نشده تقديم و اهداء او به اثر اين
فصلبندي برميآيد آن خطي نسخ از چنانكه آن الفي تاريخ
سال هر ذيل تاريخي حوادث و وقايع آنكه الا.ندارد خاصي
اسلام دنياي ايالت و كشور هر به مربوط مطالب و شده نوشته
كاتبان امااست گرديده تدوين هم از جداگانه طور به
و كرده تفكيك و تقسيم بزرگ قسمت دو به را آن الفي تاريخ
مجلد در را بقيه و مجلد يك در را اول سال پانصد حوادث
.دادهاند جاي بعدي
كوتاه الفي تاريخ كه دارد عقيده معاصر محققان از يكي
مذهبي داستانهاي برخي كه است اثير ابن تاريخ از شدهاي
بر الصفا روضه و حبيبالسير از تاريخي مطالب برخي و شيعه
كثرت و نيست انصاف به مقرون نظر اين.است شده افزوده آن
آمده كتاب اين مختلف مواضع در آنها نام كه منابعي
شرح در آنان.است آن موءلفان كار وسعت و عظمت نشاندهنده
كوفي ، اعثم ابن فتوح چون ، ازآثاري رحلت اول سالهاي حوادث
سيوطي ، تاريخ حبيبالسير ، روضتالاحباب ، ابناثير ، تاريخ
.بردهاند استفاده...و الحقايق ، نهجالبلاغه صحيفه طبري ،
سود نيز آن گمشده مجلدات خصوص به بيهقي تاريخ از همچنين
.بردهاند
به سال عمومي تاريخ كاملترين و جامعترين "الفي تاريخ"
اثر اين.است فارسي زبان به اسلامي كشورهاي درباره سال
و روايات گردآوري و مطالب تفصيل و اشباع نظر از مفصل
منابعي ازبزرگترين يكي واقعه هر درباره گوناگون گزارشهاي
ممالك و اقوام و دول ساله هزار تاريخ زمينه در كه است
مورخان و پژوهندگان مراجعات براي و شده تهيه اسلامي
كه عيبي.است مفيد و ارزنده اسلامي دوران عمومي تاريخ
كتابهاي همه خلاف بر را تاريخ كه است اين ميگيرند برآن
يازدهم سال از بدينگونه و گرفته پيامبر رحلت سال ديگر
به (داود آل علي سيد) مصحح اما.كردهاند آغاز هجري
هميشه كه) اشكال اين رفع براي و خود امسال نسخه اتكاء
دست به هجري تاريخ تا افزود گذشته برتاريخ سالي بايد 10
ذيل را رحلت تاريخ و قرارداده مبنا را هجري تاريخ (آيد
.است افزوده آن
و عظيم اثر اين مصحح نيز و ناشر كار بايد آنكه نهايت در
مناسب چندان نه بازار عليرغم كه ستود را جلدي چند
را اثر اين انتشار و چاپ و ورزيدهاند همت آثار اينگونه
داده ترجيح ناشر كه اثر اين نخست جلد.نمودهاند تقبل
تا سالهاي 850 رساند چاپ به را آن ابتدا به انتها از است
گنجينه اين ديگر مجلدات كه اميد.دربرميگيرد را 984
هر مصحح و ناشر مساعي با نيز ، ارزشمند و تاريخي فرهنگي
تاريخ جدي پيگيران و علاقهمندان نظر و ديده به زودتر چه
.برسد اسلام
|
|