سينماي داورانبرترينهاي هيات نظر با
ميشوند معرفي امروز ايران
!...خوردن قابل است سيبي كره زيست
كلام از بينياز
چغاتپه روز
جشنواره به واتيكان بار نخستين براي
فرستاد نماينده ونيز
سينماي داورانبرترينهاي هيات نظر با
ميشوند امروزمعرفي ايران
امروز عصر ايران سينماي بزرگ جشن :هنر و ادب گروه
تالار در ايران سينماي برترينهاي معرفي براي (دوشنبه)
.ميشود برگزار وحدت
ماه تير شانزدهم از كه ايران سينماي جشن داوران هيات
است كرده آغاز را شركتكننده فيلمهاي تماشاي امسال
شرح اين به را سينما بهترينهاي تنديس دريافت نامزدهاي
:است كرده معرفي
:فيلم بهترين *
و فيلم آرتا) زن دو ،(فيلم ميلاد) كتاني كفش با دختري
و (فيلم آويشن) فرياد ،(وراهنر) خدا رنگ ،(فيلم آرمان
(سميعي واجد و داودنژاد عليرضا) شيرين مصائب
:كارگرداني بهترين *
،(قرمز روبان) حاتميكيا ابراهيم ،(قرمز) جيراني فريدون
ايران) كيمياوي پرويز ،(شيرين مصائب) داودنژاد عليرضا
.(دوزن) ميلاني تهمينه و (است من سراي
:زن بازيگر بهترين *
نيكي ،(لژيون) روستا هما ،(قرمز روبان) حاجيان آزيتا
فاطمه و (عشق براي تابلويي) گودرزي فاطمه ،(دوزن) كريمي
(2+ عشق) آريا معتمد
:مرد بازيگر بهترين *
،(زيبا و زشت) پورصميمي سعيد ،(شوخي) پرستويي پرويز
جمشيد و (قرمز) فروتن محمدرضا ،(شيدا) پيروزفر پارسا
(مجازات كميته) مشايخي
:فيلمنامه بهترين *
قاسمخاني پيمان و فرهودي فريدون ،(مريم پسر) جبلي حميد
من سراي ايران) كيمياوي پرويز ،(كتاني كفشهاي با دختري)
(دوزن) ميلاني تهمينه و (خدا رنگ) مجيدي مجيد ،(است
:تدوين بهترين *
بهرام ،(دوزن) خرقهپوش مصطفي ،(قرمز) امامي روحالله
هايده و (هيوا) زندباف حسين ،(زيبا و زشت) دهقاني
.(قرمز روبان) صفيياري
صدابرداري بهترين *
،(شيرين مصائب) خانزادي اسحاق ،(هيوا) اردلان بهمن
ملكوتي و شاهوردي اصغر ،(قرمز روبان) سماكباشي محمود
.(عشق براي تابلويي) دارابي مهدي و قاسمي اميرحسين ،(قرمز)
:داستاني كوتاه فيلم *
،(معيريان آرش) تاريكي دردل ،(موسائيان وحيد) بازمين تنها
(سبحاني رضا) راهبان ،(دوست معصوم محمدعلي) شخصي راننده
(انسيه) مجال و
:مستند فيلم *
وحيد) چنار برگ قوقو ، ،(كلانتري پيروز) تهران در تنها
(شاملي مرتضي) نمكي مرد ،(جعفري محمد) كريستين ،(موسائيان
(مختاري ابراهيم) روءياها و خاطرات مكرمه ، و
سينما خانه همت به همهساله ايران سينمايي بزرگ جشن
.ميشود برگزار (ايران سينماي اصناف جامعه)
!...خوردن قابل است سيبي كره زيست
كاريكاتور خانه در تصويري طنز جوانههاي با
هنرمندان از اثر دهها پذيراي كاريكاتور خانه پيش چندي
هنر فراگيري و آموزش گوناگون مراحل كه بود نوجواني
به سريع نگاهي.كردهاند سپري مكان همين در را كاريكاتور
نوجوانان كه است واقعيت اين نمايانگر شده ، عرضه آثار
در گذار تاثير و گوناگون رخدادهاي تاثير تحت ما هنرمند
بيان به است ، آن مشخصههاي از فرامرزي ارتباطات كه عصري
پيامدهاي.يافتهاند دست محتوايي با و جذاب تصويري
آلودگي از عصر اين مشكلات
شيوههاي به را اجتماعي گوناگون تحولات تا زيست محيط
شده عرضه آثار اما.ديد آثار اين در ميتوان گوناگون ،
بازآفريني نوعي به تئاتر صحنه در طنزآميز نمايش يك بسان
لحظههاي در بيش و كم كه است شيريني و تلخ واقعيتهاي
نمايشگاه اين به شدگان دعوت.هستيم روبرو آن با زندگي
طنزآلود و گنگ واژه با دعوتنامهاي پيشاني بر ابتدا
همان پشت در كه كاريكاتوري اما ميشوند ، روبرو "زلزون"
از ميكند ، معني را واژه ميكند ، خودنمايي دعوتنامه ،
و است آورده سربر زرافهاي حلزون ، پيچ در پيچ خانه
تركيب به موجود دو اين نام تلفيق با ما نوجوان هنرمندان
كه دستآويزي واقع در يافتهاند ، دست "زلزون" جالب
آن به هنري گروههاي معرفي براي كاريكاتوريست هنرمندان
از آثاري نمايش شاهد اين از پيش كه همچنان.ميآورند روي
كلاغ" و فانوس كاكتوس ، گروههاي كاريكاتوريست هنرمندان
اندازه به نامها گوناگوني و تعدد.بودهايم نيز "سفيد
.است هيجانانگيز نهفته ، كاريكاتور يك خط هر در كه طنزي
از برگزيدهاند ، نوجوان كاريكاتوريستهاي كه مضاميني
كره هرم آستانه تا ما پيرامون اجتماعي مناسبات سادهترين
ميكند سعي كه اسكيمو يك تلاش.ميكشد دامن خورشيد سوزان
است ، سليماني حسام دستمايه بگيراند ، آتش يخها سايش با
.كند انديشيدن و ايستادن لحظه يك چاشني را لبخند تا
مقررات به نسبت شهروندان برخي لاقيدي "بهشتي گلناز"
يك آشكار جسارت به آميخته طنزي با را رانندگي و راهنمايي
كنترل دوربين مقابل ممنوع ورود تابلوي پاي درست كه متخلف
با "شيدوش ندا".مينماياند است ، كرده قدعلم ترافيك ،
نمايان را سرخپوستان رفته غارت به بوم و زاد تلخ طنزي
آشنايي از نشان دود جوي و جست در سرخپوست.ميكند
يك در برافروخته آتشي و ميرسد شهر به اما ميجويد ،
خاموش تقلاي در كه ميبيند را آتشنشانان و آسمانخراش
سيبي كره ، زيست "بوذري رامتين" نگاه از.آتشاند كردن
"بنياقبال حسام".است بلعيده را آن از بخشي آدمي كه است
اعصار و قرون تمام در را ديكتاتوري از جامعه برتافتن روي
"جنتخواه بهاره".است كرده مجسم نمادين حركت يك در
به طنزآميز نگاهي با را قرن كسوف آخرين جهاني غوغاي
كشيده تصوير به افكنده سايه چهرهاش بر تاريكي كه خورشيد
.است
قالب در را "پينوكيو" معروف افسانه ،"كشاورز سيروس" اما
مجسم است ، خويش دادن تراش سرگرم كه انسانگونه درختي
.است كرده
طنز از جوانههايي نمايشگاه ، اين در شده عرضه آثار
را خود سياق و سبك آتي سالهاي در بايد كه تصويرياند
خانه نوجوان كاريكاتوريستهاي حال اين باكنند پيدا
در را خود استعداد و توان راه ، آغاز ازهمين كاريكاتور ،
هاشور از بهرهگيري رنگگذاري ، گوناگون ، ابزارهاي يا كار
علاوه "كشاورز" بخصوص.دادهاند بروز فضاسازي و سايه و
و استعداد نيز ، چهره كاريكاتور در مختلف تكنيكهاي بر
.است گذاشته نمايش به را خوبي قابليت
عباسي اسماعيل
كلام از بينياز
پوينده ، نازنين سفال و سراميك كولاژ ، آثار از نمايشگاهي
.شد برگزار بنفشه نگارخانه در پيش چندي
موسيقي هنرستان در اكنون هم كه است جواني هنرمند پوينده
ويولون ساز با همراه كلاسيك موسيقي فراگيري مشغول تهران
هنرهاي به موسيقي كنار در خود ذاتي خلاقيت با وي.است
.ميپردازد نيز نقاشي بهويژه ديگر
سپس و كرده شروع بالالخاص هاني نزد را طراحي فراگيري وي
اين حاصل.ميدهد ادامه جعفري ابراهيم محمد نزد
آن در هنرمند كه است انفرادي نمايشگاه آموختهها
روغن و رنگ و كولاژ زمينههاي در را خود خيالپردازيهاي
در كه آنچه.ميگذارد عموم نمايش به سفال و سراميك روي
حسي ارتباط ميشود ، متبادر تماشاگر ذهن به نخست نگاه
آثار به را آن و كرده برقرار رنگها با نقاش كه است ظريفي
به و حجم ايجاد حال عين دراست داده انعكاس شده ارائه
و حالات بيان در نيز انتزاعي فيگورهاي كشيدن تصوير
.ميكنند ايفا اساسي نقشي نقاش ، روحي هيجانات
بديع كمپوزيسيونهاي و فضاسازي با نيز كولاژها در هنرمند
به رنگ كاربرد و روزنامه بريدههاي از استفاده با همراه
گونهاي به را خود رويدادهاي و افكار مكمل ، عنصر عنوان
.ميدهد قرار مخاطبان ديد معرض در زيباشناسانه و تجريدي
براثر متفاوت ، سبكهاي آزمودن با كه است تجربهباارزش اين
روشي مييابد ، دست خود مشخص ديد و روش به نقاش زمان مرور
اينكه بدون ميشود ، محسوب نيز هنرمند امضاء نوعي به كه
توضيحي به احتياج يا و باشد شده ثبت تابلو پاي او نام
هيچگاه نقاش":دارد اعتقاد خودش كه همانطوري.باشد اضافه
شده آفريده تصاوير اين زيرا نميدهد توضيح آثارش درباره
برداشتهاي آفريننده ، ذهن در شدن آناليز با كه هستند
به نيازي اينكه بدون ميكند ايجاد مخاطب در را گوناگوني
".باشد كلام
چغاتپه روز
بميرد؟ خورشيد اگر
بروز با همزمان گذشته ماه مرداد بيستم روز در :اشاره
نيز كشورمان هنرمندان از جمعي خورشيدگرفتگي ، پديده
به سفر عازم كسوف پديده از ديدار براي سايرين همانند
ميهن نوشته ميآيد ، پي در كه مطلبي.شدند مختلف شهرهاي
تعدادي همراه به بروجرد شهر به سفرش حاصل كه است بهرامي
.است هنرمندان از ديگر
نهالهاي و ميگذشتيم كويري جادهاي از وقتي راه ، ميان
پيش كه ميديديم را گزوتاق و وحشي اسفناج و سروچه سبز
سبز جنگل دور روءياي ميخواستند ايستاده ، روان شنهاي روي
مطلع من و "بروجرد بهار" گفت ، كسي كنند ، هديه كوير به را
امشب":ميگفت كه آوردم ياد به را بروجردي شاعري از شعري
".برد خواهند بروجرد در بامي به مرا اطلسيها
را كوير تاوان بروجرد بهار ارديبهشت ، در گفتند ،
بر را آدمي معطرش ، گلهاي كه ميشود شهري و ميپردازد
ما تعريف ، اين با.ميدهند پرواز گلي ضربي بامهاي فراز
.كرديم رو شهر به
كوه مغرب ، در زاگرس ، جبال سلسله حصار در افتاده تك زميني
و سبز دامنههاي هلو ، و سيب باغهاي بيدزارها ، و "ونائي"
و علف و شبدر سفرههاي و پائيزه كشت براي خورده شخم
و نارونها و نارونها تنيده و بلند سبزي و بابونه
.انار باغهاي
.كسوف پچه پچ و انتظار در ديديم را بروجرد
آسمان به چشم بس از كه معتدل مردمي با آرام ، شهري
پشت دارند ، ابرو سايه در كنجكاو و براق نگاهي دوختهاند ،
.دانه رويش و زمين بوي شنيدن در قوي بيني و كوتاه چشمي
سرزميني و كوير در تاريخي هزاره چند پس از است شهري اين
عمري ايران ، شهرهاي از بسياري مثل شود ، كشف بايد كه است
شهرت به تنها نميتوان.دقيق و زنده نگاهي و ميكند طلب
سرزمين اين رازهايانديشيد شيراز ، پيشين لطافت و اصفهان
.است بيدار كوچه و محله و شهر هر در
روان جويهاي و شد آغاز خرمي شود ، آغاز شهر آنكه از پيش
و ميبرد شهر به را طراوت نارون ، و سرو و تاق بر از كه
و سبز گسترهاي ناگهان بلندشني ، سربالايي يك سرازيري در
هم بر نهاده خطوط موج در زاگرس تيز برشهاي زير متوازن ،
مناره چند تنها.ميگسترد چشم پيش را خود خاكستري بنفش
و بود پيدا شهر طرح در آجري ، ساختمانهاي ميان مساجد از
چيده هم تنگ كاسههايي يا كلاه مثل ضربي ، طاقهاي بسيار
.انار و ميوه باغستانهاي سبزي آنهمه شگفتي و شده
سبز خط در هم بروجرد آمده شهرها به كردن سبز وير كه اينك
.پرسايه خيابانهاي و پارك و ميدان گرفته ، قرار
دانشگاه ، ارشاد ، هنري بنياد.فرهنگي شكيل ساختمانهاي
.جهانگردي توسعه طرح و نظير كم سراهاي ميهمان
كويري شهر اين در كسوف هيجان و هستيم خورشيد ميهمان ما
شهر.خارجي و داخلي ديداركنندگان.است استثنايي رويدادي
ديداركنندگان بنابراين ، .ندارد عادت غريبهها هجوم به
و زده هيجان ميهماننوازي با را خورشيدگرفتگي
.ميآميزد سرخوشانهاي
و آدم ميكنند ، شلوغ جوانترها و است انتظاري هوا ، در
پائيز از دوري ياد تفته ، گرماي در درآميخته هم به درخت
خانوادگي محفلي شهر كه ديد ميتوان آساني به و ميآيد
.است
و زن رفاه خط در كسب و است اولي و پابرجا خانواده نهاد
نيست ، مادي جلوهگري از فراگيري نشان ميرود ، پيش فرزند
پاركها شادمانه انباشت و بازارهاست كوچه در قناعت آرامش
نشان را خانواده پيوست طبيعي ، تفريحگاههاي و باغها و
گستردگي آنكه با و برپاست و روشن و شاد شهر.ميدهد
دامنه در نميگذارد ، خورشيد روي پيش مانعي آن مرتفع
از ،"چغا" بلند تپه بروجرد ، غربي شمال كناره در "ونائي"
آنجا.دارد قله بر را جمعيتي كسوف ، وقوع از پيش ساعتها
.آينده براي برپاست بزرگ هتلي فلزي نماد
خوشامد براي فرماندار ميهمانان ، ورود اول لحظههاي در
اعتماد از باطني خشنودي و است خوشرو و جوان.ميآيد
بودن دور ذهني آسايش تعارفاتش ، و گفتن سخن در اما دارد ،
آلوده كلانشهرها تكلف به هنوز.پيداست شهر ، كلان از
سرزمين نعمتهاي آنها ، مثل.است كويري شهر فرزند نشده ،
آسايش وسائل مردمان ساده لطف با و ميشناسد را خود
و است چهارشنبه از پيش روز اين.آورده فراهم را ميهمانان
به بيحركت و سوزان مرداد ، بيست صبحدم
كوچك خورشيد كه ميآيد نظر به و ميشود نزديك روز نيم
به و آينهوار.دارد قزح و قوس تلالوي است ، عصبي و شده
مينگرند آسمان به صبح از مردم سوزان ، و گرم هواي آن رغم
واضحي همساني كسوف ، انتظار به چغاتپه ، در جمعيت تمركز و
ذهن به پرسش اين.دارد جهاني هيجانآميز انتظار در
:ميآيد بسياري
ميآيد؟ پيش چه دقيقه دو آن در مگر -
نديد ، را خورشيد نميشود ماند ، بيتفاوت نميشود اما
.آسوده و آرام و ماند سقف زير نميشود
باز راه اتوبوس جمعيت ، فشردگي در.ميرسد كسوف ساعت
است طوري هجوم ميزند ، جرقه عدسي صدها سختي ، به ميكند
از را اتوبوس ميتوانند آنها ميآيد ، نظر به لحظه يك كه
روز از اما نگردند ، هم دنبالش بعدها شايد بردارند ، جا
كتابچههاي پاره ، كاغذهاي تكه روي كسوف ساعت تا پيش
گرفتهاند ، امضاء تنقلات ، كاغذ حتي اسكناس ، دبستاني ،
براي هجوم اما نميشناسند ، و ميشناسند را هنرمندان
ملايمت ، با ميهمانداران و پليس است ، بينظير امضاء گرفتن
تپه بالاي ميهمان ديداركنندگان و ميكنند باز كوچه
.راحت صندليهاي و دارد برزنتي سايباني كه ميروند
حصار در ميشود ، فراهم حفاظت ماموران و پليس از كوچهاي
ديدار براي جايي جوانان هجوم و مينشينند هنرمندان آنها
.نميگذارد جا به كسوف از
.ميدهند ميهمانان به را تماشا وسائل زيرسايبان
نميكند منعكس را چيزي خورشيد ، جز كه مخصوص عينكهاي
شست نوك كه ميگذرد چهارشنبه بعدازظهر پنج از ساعت وحالا
آرامي به نور قرص و ميگيرد را خورشيد سكه عظيمي ،
اژدهاي -منوچهري شايد - قديمي شاعر آن قول به.ميشكند
نور ، قرص بيستيزهگري ، و آرام ميبلعد ، را آفتاب تاريكي
و دهم شب ماه مثل ميشود هلالي بهتدريج ماه ، از كوچكتر
هلال و ميآيد تاريكي روشني ، جاي به دوازدهم ، و يازدهم
سمت به سرها و فرونشسته همهمه.ميشود باريكتر لحظه هر
آن تا سايهدارتر ، و سايهدار مردم ، و شهر.است آسمان
روشن دايرهاي حصار در ميشود ، تاريك كامل قرص كه هنگام
آن از و كند باز را كنارهها ميخواهد زور به انگار كه
و همهمه از غريوي است ، آسمان متوجه دوربينها بگذرد ،
فراز مردد ، شبي تاريكي لحظه يك و برميخيزد جمع از صلوات
محو رنگها.فضا در همگان ترس از ابرازي و ميآيد چغا
كسوف.مياندازد همه بر سايه غليظي ، خاكستري و ميشود
بعد و پيش آدمي كه زمان در فشرده لحظهاي.است شده كامل
پاسخ يك و ميگذرد باشد ، داشته آن از حسي بيآنكه آن از
.است تذكر نوعي كسوف:شونده تكرار بسيار پرسش آن براي
ايتاليايي كه ميآيد ياد به "فالاچي اوريانا" از تحقيقي
:مينگريست عاشقانه زندگي به و بود كاملي
"بميرد؟ خورشيد اگر"
بر چيره كننده ، روشن بسيار و سمج و آور ستوده آفتاب اين
.رنگ خالق ;هوا و حيوان خاك ،
رنگي باقيمانده ، نور در.بود شده محو رنگ كسوف ، لحظه
يك به آن ، در طرحها و تفاوتها همه كه آمد ساكن و يكدست
كه ميآيد وقتي آيا.بود رسيده آور ترس سكوني و دستي
؟...تا بكوشد ، آن در و كند عادت بيرنگي اين به آدمي
جشنواره به واتيكان بار نخستين براي
فرستاد نماينده ونيز
به نمايندهاي بار نخستين براي واتيكان :هنر و ادب گروه
مذهبي سينماي معرفي به تا است فرستاده ونيز فيلم جشنواره
قراردادهاي همچنين و بپردازد واتيكان ديد از روحاني و
امضاء زمينه اين در را هاليوودي استوديوهاي با همكاري
.كند
دوم ، پل ژان پاپ دستور به فرانسه خبرگزاري گزارش به
با او حضور و شد ونيز جشنواره راهي "پوپارد پل كاردينال"
و حال سينما صنعت مختلف ستارگان بين در قرمز و سياه رداي
.است داده امسال جشنواره به ديگري هواي
و بحث به اختصاص را خود وقت بيشتر دارد قصد "پوپارد پل"
.بدهد فيلمسازان با گفتگو
ندارد را سينما ستارگان با گفتوگو براي وقت:ميگويد او
"وينسلت كيت" جديد فيلم تا كند پيدا فرصتي نميكند فكر و
.كند تماشا را "مقدس دود" نام به (تايتانيك فيلم بازيگر)
فيلمها تماشاي براي فرصتي من متاسفانه:ميگويد او
جشنواره مختلف جشنهاي و ميهمانيها در نميتوانم ندارم ،
سال اميدوارم.كنم ملاقات بازيگران با يا و كنم شركت
يك در را موضوع اين پلپوپارد بدهد دست فرصتي چنين آينده
.گفت مطبوعاتي جلسه
از سينماست و فيلم دنياي علاقمندان از خود كه پاپ
سينماي صنعت اهالي با كه است خواسته پوپارد كاردينال
سينما وي اعتقاد به كه چرا كند برقرار نزديكي دوستي جهان
اين.است امروز جامعه هنري شكلهاي مهمترين از يكي
.كرد اعلام واتيكان سخنگوي را نكته
دسامبر ماه كه جديدي فيلم جشنواره است اميدوار واتيكان
.شود روبرو سينما دنياي استقبال با ميكند برگزار
فيلمهاي دارد نام "سوم هزاره" كه جشنواره اين مضمون
بود خواسته سينما دنياي از هم قبل سال پاپ و است جنگي
در و بسازند آدمكشي و فقر جنگ ، تقبيح در فيلمهايي
.كنند تبليغ را مهرباني و محبت خود فيلمهاي
فيلم بينالمللي جشنواره در واتيكان نماينده اولين حضور
گرفته قرار جهان گروهي رسانههاي اكثر توجه مورد ونيز
.است
|