(ص)اكرم پيامبر سيره در مدارا و تسامح
موسيقايي نظريه
(ص)اكرم پيامبر سيره در مدارا و تسامح
جستارگشايي
برترين و اسوهها اسوه قرآن ، بارز شخصيتهاي ميان در
به كه است (ص)عبدالله محمدبن اسلام مكرم رسول بشري نمونه
خدايتعالي كه آنجا ;شد نايل "بزرگ اخلاق" پرافتخار نشان
:فرمود
اخلاقي و خوي را تو براستي و عظيم ، خلق لعلي وانك"
"(قلم/4) والاست
در برخورد ، و معاشرت در كه سلوك ، و اخلاق در تنها نه او
همگنان نمونه و همگان الگوي عرصهها همه و سياست و حكومت
به نرمش حاكميت است نظر مورد گفتار اين در آنچه و است
جاي به تسامح و قدرت ، اظهار جاي به مدارا و خشونت ، جاي
تابناك سيره در ايماني جامعه اعضاي با برخورد شدت ، در
جنبههاي از يكي اين بيشك و ميباشد بشريت اسوه آن
و زده شگفت را بشر ابناء همه كه انبياست خاتم بلند شخصيت
صاحب به را قلم عنان اينرو ، از.است نموده دهان به انگشت
نبوي سنت و آياتالهي فياض درياي به را خامه و قرآن
عطشناك كام و گردد سرمست و سيراب آن از تا ميسپاريم
.بنوازد پيامبر درخشان سيره شناخت آب به را ما معرفت
معارف گروه
مقدم عباسي مصطفي دكتر :نوشته
و دوست دعوت در (ص)خدا رسول راهبردي شيوه نرمي و مدارا
دشمن
اين او كه ميدهد نشان پيامبر زندگاني تاريخ به مراجعه
نتيجه در و داده قرار خويش دعوت استراتژيهاي جزء را شيوه
استدلال زبان به ازآنكه پيش او سرسخت مخالفان از بسياري
عظمت مقهور درون از شوند ، تسليم پيامبر شمشير با يا
.شدهاند نبوي اخلاق
برآن تاكيد و شيوه اين ذكر كه است لازم نكته اين يادآوري
تمام در نبوي برخوردهاي بر آن تعميم مفهوم به هرگز
لجوج ، و معاند كفار مانند مخاطبان تمامي با و عرصهها
و غيرمعاند كفار و موءمنان جمع بيشتر اينجا در ، بلكه نيست
.ميباشند مدنظر حقپذير
به كه است فرعي متعدد شيوههاي حاوي راهبردي شيوه اين
:آمد خواهد پي در اختصار
تهمتها و شبههها به آرام پاسخ -الف
از برخورد نوع زشتترين كه است آن بيانگر اسلام تاريخ
صورت اسلام بزرگوار پيامبر با قريش سران و مشركان جانب
دشنههاي و تهمت تيرهاي آماج بينظيرش شخصيت و گرفت
پيوسته حضرت ، آن پاسخ اما گرديد ، واقع كوردلان دشنام
ويژه منشي بزرگ و مجد از برخاسته و نفس كرامت با همراه
پيامبر بر آن سبب به خداوند كه است خصلتي اين.بود او
صدر شرح تو به ما آيا) صدرك لك نشرح الم:است گذاشته منت
پيشآمده حوادث و گفتگوها و مناظره به نگاهي (نكرديم عطا
با گفتگو و مباهله جريان ويژه به مخالفان و پيامبر ميان
از حاكي قريش ، اشراف از برخي با همسخني و نصاري و يهود
سيرهاش در هشام ابن مثال ، عنوان به.است معنا اين
:ميگويد
پرسشهاي پيامبر ، از بسيار يهود ، احبار و علما"
خلط منظور به شبهاتي و ميكردند معاندانه و عيبجويانه
به قرآن ، راهنمايي با پيامبر و ميساختند مطرح باطل و حق
درباره مسائلي نيز موءمنين ميداد ، را آنها پاسخ كامل طور
".ميشد داده كافي پاسخ كه ميپرسيدند حرام و حلال
كه ابولهب زن":كه است شده روايت بحارالانوار در همچنين
كشد دوش بر حطب و بريزد پيغمبر راه در خاشاك داشت عادت
از پس (دانستهاند چيني سخن را عبارت اين مفهوم برخي)
ميگشت پيامبر دنبال و آمد مسجدالحرام به تبت سوره نزول
.نيافت را او اما بگويد پاسخش تا
.شد پنهان او ديد از آن واسطه به و خواند آيهاي پيامبر
بين و بينك جعلنا القران قرات اذا و:ميفرمايد قرآن
(45-اسراء) "مسطورا "حجابا بالاخره لايومنون الذين
دوستت شنيدهام !ابابكر يا گفت و ايستاد ابوبكر نزد پس
بكر ابي بنت اسماء از جايي در حتي و ...است كرده هجو مرا
ابولهب زن جميل ، ام آمد ، فرود سوره اين چون شده نقل
اما عصينا ، امره و قلينا دينه و ابينا "مذمما:ميگفت
خدا:فرمود سوء تبليغات و سمپاشي همه اين پاسخ در پيغمبر
(مذمم) شده مذمت اينها.گرداند دور من از (را اينان مكر)
هستم (محمد) شده ستوده من كه حالي در ميكنند سرزنش را
واذا نوع از برخورد اين و نيست من به آنها خطاب يعني)
.(بود "سلاما قالوا الجاهلون خاطبهم
پيامبر مناظرات از يكي نقل ضمن نيزدر الاحتجاج كتاب موءلف
:مينويسد چنين (ع)عسكري حسن امام از نقل به مشركين با
ابي بن عبدالله تهمتهاي و شبههها پاسخ در خدا رسول سپس"
مسحور الارجل انت ما:گفتي اينكه اما:فرمود مخزومي اميه
حالي در باشم چنين من چگونه ،(شده سحر مردي جز نيستي تو)
شما از تفكر و تشخيص قدرت حيث از ميدانيد نيك شما كه
تا تولد هنگام از شما ميان كه زماني در آيا.هستم بالاتر
يا دروغي يا لغزش يا عيبي من از بودهام سالگي چهل
آيا !ديدهايد؟ بيجايي نظر يا سخن در خطايي يا خيانتي
اينگونه خود به اتكا با ميتواند نفر يك ميكنيد گمان
"...است الهي قوه و حول نيازمند يا باشد
كسي كه افتاده اتفاق بارها پيامبر سيره در براين ، مضاف
تنها نه حضرت آن و كرده برخورد او با خشونت و پرخاش با
او ، حاجت برآوردن ضمن بلكه نداده نشان خشني عكسالعمل
از داشتهاند مثل به مقابله قصد كه نيز را خود اصحاب
.است بازداشته تند رفتار
شخصي مسائل در آسانگيري و نرمش -ب
شيوه اين به اصول ، در پيامبر سازشناپذيري شيوه بحث در
و معاشرتها فردي ، زندگي در (ص)پيامبرشد اشاره نيز
اختيار در آنچه از سادگي به ديگران ، با خود برخوردهاي
به نميكرد ، سختگيري ديگران درباره هرگز و ميگذشت داشت
از يكي را اخلاقي نرمش و تسامح نويسندگان برخي كه طوري
او زندگي و دعوت شيوههاي بر حاكم محورهاي و اصول
.شمردهاند
نرم شخصي ، و فردي مسائل در پيغمبر":ميگويد مطهري شهيد
از نمونه دو ادامه ، در و "اصولي مسائل در نه بود ملايم و
را اصولي مسائل در صلابتش و فردي مسايل در پيامبر نرمش
پيامبر نرمي و مسامحه از نمونه عنوان به ;ميكند بيان
ادعايي خشونت با كه ميكند نقل را مدعي يهودي آن داستان
و شد كشيده قاضي نزد به موضوع و كرد مطرح پيامبر عليه
اين پيامبر اما شد ، صادر دروغپرداز يهودي نفع به حكم
به يهودي آن وجدان آنكه تا كرد ، تحمل را قضاوت و خشونت
.آمد خود
كه شده روايت مالك بن انس از فردي ، معاشرتهاي لحاظ از
هيچگاه ندارم ياد به اما بودم پيامبر خدمت در سال مدت 9"
كاري در هرگز و ندادي انجام را كار فلان چرا باشد گفته
".نگرفت عيب من از
دستور جبل ، معاذبن يمن ، به خود اعزامي مبلغ به طرفي از
معاذ ، اي ولاتنفر بشر و تعسر يسرولا معاذ يا:كه ميدهد
بيزار را مردم و بده مژده و مكن سختگيري و بگير آسان
در همچنين.است موفقيت كليد آسانگيري ، دعوت ، در چه ، .مكن
يسروا:ميكند آسانگيري سفارش خود ، اصحاب تمام به جايي
شريعت بيان ، چندين به و.ولاتنفروا بشروا و ولاتعسروا
;نمود معرفي سهولت و مدارا و تسامح بر مبتني را خويش
:فرمود مظعون بن عثمان به خطاب (ص)پيامبر
بعثني لكن و بالرهبانيه تعالي الله يرسلني لم عثمان ، يا"
با مرا متعال خداوند عثمان ، اي "السمحه السهله بالحنيفيه
و آسان و حنيف دين و شريعت به مرا بلكه نفرستاده رهبانيت
.است كرده مبعوث گذشت با
او نرمخويي و مدارا از كه حضرت آن بارز صفات ديگر از
:ميخورد چشم به زير عبارت در ميگيرد سرچشمه
مرا خدا ،""متعنتا يرسلني لم و مبلغا ارسلني انالله"
.عيبجويي و عتاب و سرزنش براي نه فرستاده تبليغ براي
:ميكند قلمداد امتش براي پدر مانند را خود جايي در و
چون شما براي من همانا "لولده الوالد مثل لكم انا انما"
تا خصلتهايي ، چنين كه است روشن.هستم فرزندان براي پدر
و موءثر دعوت قبول و مخاطبان دل كردن نرم در اندازه چه
.بود خواهد نافذ
گرد او پيرامون دلها احساسات نبود مدارا و رفق اين اگر"
رعايت و زايدالوصف حلم و بردباري اين اگر و نميآمدند
در تاثير اين هرگز نبود مردم با تواضع و صميميت و عواطف
و همراه او با آدميان جانهاي و نميگشت امكانپذير نفوس
".نميشدند الهي وحي پذيراي
همگان با صميمي ارتباط -ج
شفقت موضع از كافر و موءمن از اعم مردم ، با پيامبر رفتار
مثابه به را مشركان او.بود خالصانه دوستي و مهرورزي و
براي دلسوز پرستاري نيازمند كه مينگريست بيماراني
بر مرهمي و بشناسد دردشان كه طبيبي ;مداوايند و معالجه
مراقبت محتاج همواره نيز موءمنان او نظر در بنهد ، آن
.ميباشند سلوكشان و ايمان رشد منظور به حكيمانه
دوستي طرح و صميمي ارتباط ايجاد درصدد پيامبر جهت ، بدين
كردن نرم جهت در منحرفان بر شفقت ;بود آنان با خالصانه
با عميق دوستي و دعوت پذيرش براي آنان كردن آماده و دل
و اعتقادي فضايل به آنان پيش از بيش تخلق هدف با موءمنان
.اخلاقي
در شده پذيرفته اصولي بر مبتني شيوه اين كه نيست ترديدي
صاحب به انسان دل هرگاهاست تربيت علم و روانشناسي
دو آن ميان باطني تعلق و الفت و گشت مايل مرامي و عقيده
برخلاف ميگيرد ، صورت آساني به عقيده پذيرش شد ، برقرار
.باشد شقاق و نفرت طرف ، دو ميان كه آن
دارد ادامه
موسيقايي نظريه
(بخش واپسين) قرآن اعجاز درباره مختلف آراي به نگاهي
آيات ايقاع و تاثير كه كوشيدهاند معاصران از پارهاي
تفسير آن ، موسيقايي تبيين ازطريق را شنونده ذهن بر قرآني
و حديثي و روايي كتابهاي ويژه به مادر متون در.نمايند
بر قرآني تاثيرآيات درباره تفصيل به تاريخ كتب در نيز
قرآن در جمله از.است شده گفته سخن ،(ص)پيامبر معاصر عرب
است آمده مغيره وليدبن بر قرآني آيات شگرف تاثير نيز
منشا اعجازشناسان از دسته اين ديدگاه از.(24 مدثر ، 18)
موسيقايي لحن اين تقسيم.است قرآن خاص موسيقي تاثير اين
قرآني ، آيات سجعهاي تبيين بيروني ، و دروني موسيقي به
آنها نامگذاري و هجاها تقسيمبندي طريق از مكي ، بهويژه
گونههاي به قرآني اصوات تقسيم موسيقي ، علم اصطلاحات با
(ب.است دسته اين كوششهاي مهمترين از نفسي و عقلي حسي ،
آفرينش دسته اين:[فني تصوير =] هنري صورتسازي نظريه
.ميشمارند قرآن اعجاز وجه مهمترين را شگفتآور تصاوير
اين در ريشه قرآني آيات شگرف تاثير دسته اين ديدگاه از
استوار ركن پنج بر صورتسازي اين.دارد هنري صورتسازي
و خيال عنصر اينجا در [حسي تخيل] حسي پندارسازي (است1
از و مينمايد رخ آن در هنري اشكال كه است جايي پندار
شنونده خيال در پندارسازي باعث و يافته راه بدان حس طريق
;[تجسيمفني =] هنري سازي محسوس (مريم ، 420) ميگردد
گفتن سخن قرآن در سازي صورت روشهاي مهمترين از يكي
مادي اجسام و محسوسات لباس در معنويات و مجردات درباره
كه دارد گونهگوني اشكال و مختلف گونههاي روش اين.است
هماهنگسازي (نيست30 آنها به پرداختن مجال اينجا در
هماهنگي تبيين از است عبارت روش اين ;[فني تناسق =] هنري
نيز مورد اين ;(نجم ، 22) كلمات و عبارات با الفاظ شگرف
از جزئي تفاوتهاي با يك هر كه دارد مختلفي گونههاي
چشمگير سرزندگي و جوشش (و 5 ميشوند40 متمايز همديگر
اعجاز از گونهاي هنري اعجاز.(و 2 حج ، 1) [شاخصه حيات =]
ازميان.نپرداختهاند بدان ما پيشينيان كه است بياني
تحت كتابي كه بود قطب سيد نظريه اين پيشرو معاصران ،
از او اعتقاد به.نوشت فيالقرآن الفني التصوير عنوان
جنبه اين از كمرنگ گونهاي به كه كسي تنها متقدمين ميان
قطب سيد.بود جرجاني عبدالقاهر بود ، گفته سخن اعجاز از
كه دارد شعري ديوان.ميرود شمار به معاصر بزرگ ادباي از
در اواست هنري پندارگري و خيالسازي از سراسرمملو
به خوبي به درآورده ، نگارش به قرآن درباره كه تفسيري
او تفسير لذا ;ميپردازد قرآني تصاوير جوشش و حركت بيان
نظريه.ناميدهاند [حركي =] حركتانگيز تفسير يك را
مباحثات و مناظرات.كرد پيدا بسياري موافقان و اومخالفان
عبدالمنعم معاصر ، ادباي از محفوظ ، نجيب مانند كساني اوبا
ظاهرگرايان از شرباصي احمد و معاصر منتقدين از خلاف
سخن.است دوره اين حاصل الثقافه و الهلال مجلات در معاصر
تكامل و پرداخته گونهاي كه است اين اعجاز درباب نگارنده
براي شيوه بهترين آراء ، ميان سازگاري و جمع از يافته
هر آراء كه است اين انصاف.است اعجازشناسي و اعجاز بيان
خود قبضه در "انحصارا را اعجاز نميتوانند تنهايي به يك
.شد خواهد موجب را بسياري مشكلات و تناقضات زيرا بگيرند ،
براي قاطع برهان بهترين كه است معتقد همچنين نگارنده
و باشد او درآستين او گواه كه است قرآن خود قرآن ، اعجاز
ميگويند يا" ،"است بربافته خود از را آن گويند...":بس
قرآن چرا گويند كافران و" ،"است برساخته را [قرآن] آن
اگر و شنيديم ميگفتند" يا و "نميشود؟ نازل يكباره
اين گويند" يا و ،"...گفت خواهيم اين مانند بخواهيم
جادويي جز اين":گويند يا ،"است پيشينيان افسانههاي
تا [ميشود نازل] بدينسان" ،"نيست [ازديگران] فراگرفته
شايد و بايد چنانكه را آن و داريم استوار آن به را تو دل
فرو كوهي بر را قرآن اين اگر" و "بخوانيم شيوايي به
و خاكسار خداوند ترس از را آن بيشك بوديم ، فرستاده
ميزنيم مردم براي را مثلها اين و ميديدي فروپاشيده
ميان به خدا ياد چون" موءمنان و ،"كنند انديشه كه باشد
برايشان را او آيات چون و گيرد خشيت دلهايشان آيد ،
سخن بهترين خداوند" و "...بيفزايد ايمانشان بر بخوانند ،
پوستهاي كه فرستاد فرو مكرر و همگون كتابي هيات در را
درآيد ، لرزه به آن از دارند خشيت پروردگارشان از كه كساني
خدا ياد با دلهايشان و پوستهايشان [و يابند آرامش] سپس
ميگوييد ، اگرراست" بگو كافران به پيامبر اي و ،"شود نرم
را كس هر و بياوريد آن همانند ساخته بر سوره ده
ولي" ،"بخوانيد [ياري به] خداوند برابر در كهميتوانيد
آن هيزم كه آتشي از -نخواهيدكرد كه -نكرديد چنين اگر
است ، شده آماده كافران براي [و] سنگهاست و انسان
،"مينشاند كرسي رابه خويش حق كلمات وخداوند" ،"بپرهيزيد
رخنه آن بر نتوانستند و يابند دست برآن نتوانستند و"
حق.است تحديناپذير لذا "...است الهي هدايت اين" ،"كنند
همه نيست ، ولي مشخص درستي به قرآن اعجاز وجه كه است اين
يقين بلكه و بوده آگاه اعجاز نفس از مختلف طرق به
همه بر گشوده است دري قرآني اعجاز وجوه بيان.داشتهاند
وارد اعجازشناسان غالب بر كه نقدي.رستاخيز تا عالميان
را معلول ديگر عبارت به و "گرايي تك" و "تكگويي" است
و "چندگويي" و "چندگرايي" جاي به پنداشتن علت يك حاصل
.است بوده پنداشتن ، علت چند حاصل را معلول
ميرزايي حاجي فرزاد
|