براي اجتماعي تامين سازمان جديد تسهيلات
شد اعلام بيمهشدگان
يافت كاهش درصد كار 9 از ناشي حوادث
هستم شادي عاشق اما دارم فلسفي غم
براي اجتماعي تامين سازمان جديد تسهيلات
شد اعلام بيمهشدگان
براي اعتبار ريال ميليارد 550:اجتماعي گروه
.يافت اختصاص اجتماعي تامين سازمان بنمستمريبگيران
بعدازظهر اجتماعي تامين سازمان عامل مدير ستاريفر
اين اعلام با خبر مركزي واحد خبرنگار با گفتگو در ديروز
بازنشستگان و بنمستمريبگيران براي مبلغ اين:افزود خبر
هشت و هفتاد و هفتادوهفت سالهاي در سازمان اين پوشش زير
بن 30 هر ماهانه ارزش گفت فر ستاري.است يافته اختصاص
.است ريال هزار آن 36 سالانه ارزش و ريال هزار
بنهاي آبانماه ششم و پنجم روزهاي در گفت همچنين وي
به و 79 سالهاي 77 ، 78 براي بازنشستگان و مستمريبگيران
كه بن قطعه ترتيب 36 بدين و شد خواهد توزيع يكجا طور
بازنشستگان و مستمريبگيران به است قطعه سال 12 هر براي
.شد خواهد داده
بنها اين كرد ، اضافه اجتماعي تامين سازمان مديرعامل
و شهر فروشگاههاي از خريد و يارانهاي كالاهاي شامل
بن به مربوط كالاهاي تحويل براي افزود فر ستاري.روستاست
در سازمان اين بازنشستگان و مستمريبگيران هفتادوهفت سال
كيلو بيست روستا و شهر فروشگاههاي همكاري با آبانماه
تحويل يارانهاي قيمت با روغن حلب و 2 شكر كيلو برنج ، 20
.شد خواهد
سال بنهاي به مربوط كالاهاي كه كرد اميدواري اظهار وي
.شود تحويل امسال پايان تا نيز هشت و هفتاد
يافت كاهش درصد كار 9 از ناشي حوادث
با مقايسه در سالجاري اول ماهه دو در :اجتماعي گروه
بيمهشدگان براي كار از ناشي حوادث قبل ، سال مشابه مدت
.يافت كاهش درصد اجتماعي 9 تامين
آمار براساس:اجتماعي تامين سازمان عمومي روابط گزارش به
اجتماعي و اقتصادي محاسبات و آمار دفتر سوي از شده ارائه
تعداد جاري سال اول ماه دو طول در اجتماعي تامين سازمان
محيطهاي در اجتماعي تامين بيمهشدگان از نفر 1752
دچار كار از ناشي حوادث اثر بر كشور سطح در كارگاهي
علت به حوادث اين درصد كه 46/65 شدهاند حادثه
كار هنگام در ايمني وسائل از نكردن استفاده و بياحتياطي
.است داده رخ
در بياحتياطي دليل به نفر حادثهديدگان 972 مجموع از
و بيحفاظ وسائل از استفاده خاطر به نفر و 175 كار هنگام
.كردهاند مراجعه درماني مراكز به و شده حادثه دچار خراب
و اطلاعات فقدان علت به حوادث از مورد اين 85 بر علاوه
.است داده رخ نامناسب لباس پوشيدن دليل به مورد 17
مقايسه در كار از ناشي حوادث سال 1378 اول ماهه دو در
نشان كاهش درصد حدود 9 آن از قبل سال مشابه مدت با
.ميدهد
در كشور سطح در كار از ناشي حوادث مذكور گزارش براساس
و چهارمحال استانهاي در سال 1377 مشابه مدت با مقايسه
درصد همدان 44 و درصد خراسان 54 درصد ، بختياري 166
بويراحمد و كهگيلويه استانهاي همچنين.است داشته افزايش
و سيستان استانهاي و درصد كرمان 63 درصد ، با 66 قم و
كار از ناشي حوادث در كاهش درصد با 57 فارس و بلوچستان
.بودهاند روبهرو
به كار از ناشي حوادث اغلب كه است آن موءيد گزارش اين
به است شده منجر پا و دست ناحيه از شاغلان شدن مصدوم
ناشي حادثهديدگان درصد مصدومان 76 از دسته اين كه طوري
.ميشوند شامل را كار از
هستم شادي عاشق اما دارم فلسفي غم
روانشناس بهرامي بامهين گو و گفت در زيستن شاد چگونه
مشكلاتي اگر حتي ;شاديد داريد ، دروني خشنودي شما وقتي *
قرار خشنودي آن زير سطحي در مشكلات اين چون.باشيد داشته
ميگيرند
يك از كه لذتي شبيه ديگر لذتش باشيد ، داشته باغي اگر *
نيست ميبريد ، گل شاخه
:اشاره
مهين با ما گوي و گفت موضوع زيستن شاد چگونه و شادي
خود دارد ، نوشتن سابقه سال بهرامي 38.است بهرامي
در اما كردم ، انتخاب زندگي براي را ادبيات: ميگويد
تحصيل ادامه جامعهشناسي و روانشناسي فلسفه ، رشتههاي
مدرسه در نيز را مجسمهسازي و نقاشي همزمان و دادم
.كردم دنبال زيبا هنرهاي
درماني روان" و "فردي روانشناسي" كتاب بهرامي خانم از
و هنري زمينههاي در مقاله و مطلب دهها و "دارو بدون
.است رسيده چاپ به ادبيات و روانشناسي
نظرتان از ادامه در بهرامي خانم با ما گوي و گفت متن
.ميگذرد
لذت مبنايي نقطه از بايد شادي زمينه در ميرسد نظر به *
شاد بتوانيم تا ببريم لذت بايد ما ابتداكنيم شروع
داريم؟ لذت نوع چند و چيست لذت تعريف "اصولا.باشيم
در ميآورد ، پيش را اشارتي مبحث يك شما نظر اين:بهرامي
آن.داشت گرايش آن به جهان "تقريبا كه نظريهاي مورد
بيشتر كه است مبحث اين پايههاي اولين جزء نظريه
.فلسفي تا است روانشناختي
سقراط افكار واقع در كه -افلاطون نظير جهان فلاسفه اولين
-كرد پيدا ميتوان او كمنظير نوشتههاي طريق از نيز را
انسان زندگي در لذتهايي نوع چه كه داشتند توجه اين به
!اصيلاند
ببينند كه شد آغاز نكته اين دريافت براي فلسفي فكر چون
درخشش و اعتلا عصر در آنها چيست؟ سعادت و رستگاري راه
مسير رستگاري براي بايد كه بودند شده متوجه يوناني تمدن
.كرد پيدا درستي
به اين براي فلسفي تفكر طرز "اصولا كه ميگفتند آنها
كه برود راهي چه انسان كه كند معين كه آمده وجود
فكر ما اگر ميرسد؟ خوشبختي به راه كدام باشد؟ سعادتمند
كه است راحت و خشنود و راضي آدم كه ميفهميم كنيم
رستگاري امروز.است شادي پايه كه است رضايت اين.ميخندد
را رستگاري ميتوان امروز ولي است ، شده جدا خوشبختي از
با است ، صلح در خودش با كه آدمي.دانست باطني رضايت
؟!دارد جا جا ، همه است ، صلح در هم ديگران
طبيعي.ميگشتند پايدار لذت دنبال فلاسفه از دسته اين
را ديگران با معاشرت خوابيدن ، خوردن ، مثل لذائذي كه است
"عميقا وقتي.هستند گذرا لذتها اين همه.بودند شناخته
زندگي در اختلاف آمدن پديد و ميكنيم فكر لذتها اين به
آنها با حق كه ميبينيم ميگذرانيم نظر از را همسران
.است بوده
خوشنودي نوعي كه فرد هر دروني و باطني رضايت "واقعا
اما.ميآورد شادي و است سعادتآميز ميباشد روانشناختي
در بودند كرده كشف را آن هم قديم فلاسفه چنانچه شادي
سال هزار دو حدود كه گروهي.است شده بحث رپيكوريان مكتب
.ميگفتند "مذهب كلبي" را اينها اعراب ميزيستهاند ، پيش
هستند كساني اينها يعني ميشود ، گفته سگ به عربي در كلب
كه بودند معتقد اينها چون !خوشاند هم سگي زندگي با كه
دور بايد است ، انسان آسايش مخل و لذت مزاحم كه چيزي هر
.ريخت
خواب براي جايي و داشت جامهاي يك گرما و سرما براي بايد
فلسفه اينبود لذت پايدارترين دنبال و كرد پيدا
اين ما بزرگ شاعر و فيلسوف خيام ، شد تلقي اشتباهآميز
.بود پذيرفته را عالي گرايش
و حقيقيترين دنبال به بايد انسان كه ميگفتند اپيكوريان
مستي در كه كند فكر كسي كه اين.باشد لذات پايدارترين
بردن كار به در يا باشد ، لذتي شدن بيخود خود از و زياد ،
ايجاد غيرواقعي جهانهاي ميكند ، گيج كه مخدر ، مواد
كم را درد و رنج لذا و ميآورد لختي و سستي و ميكند ،
باطلي تصور اپيكوريان ديد از باشد ، نهفته لذتي ميكند ،
سوئي اثرات دوره اين از پس چون كه ميگفتند اينها.است
خيلي وضع هست ، استعمال اين دنبال به امراضي يا هست
ترجيح آنها لذا.شد خواهد استعمال از قبل از وحشتناكتر
اين و كنند تحمل طبيعي طور به را درد و رنج كه ميدادند
يكي داراي اينها.بريزند دور به را مواد و تصورات گونه
ولي.بودهاند اخلاقها و رفتارها انواع پاكترين از
فكر قدما.شد تعبير سوء باعث مذهب كلبي عنوان همان
اصطلاح به و) بيبندوبار زندگي يك بند در اينها ميكردند
.نبودند چنين "اصلا كه حالي در !هستند هپو هپل (عاميانه
و اصيلترين دنبال به بايد ميگويد كه است فلسفهاي اين
ميگفتند هم خودشان "غالبا كه رفت حقيقي لذات پايدارترين
زندگي در تجمل عدم.است فلسفي تفكر روح ، براي لذت بهترين
.ميدانستند زندگي در لذت به رسيدن روش بهترين نيز را
كه ميكنم گمان من !ميزدهاند درستي حرف چه كه كنيد دقت
را تمدن ادراك انواع بهترين از يكي پايههاي گروه اين
وبال حدودي تا كه است تمدني امروز ، تمدن.بودند گذاشته
.است انسان گردن
مديون ما زندگي در سرعت.نميگويم چيزي ماشين منع در من
ابزار تمدن آن از بخشي كه تمدن تحصيل اين اما.است ماشين
.نيست خوشبختي و رفاه آوردن دست به معني به ;است
و !باشد وبالمان كه نكنيم فراهم را تجملي ميگفتند اينها
"طبعا.كنيم انتخاب غيرعادي زندگي يك تجمل اين حفظ براي
براي را فرصتهايمان از مقدار يك بگوييم ، دروغ مقدار يك
كه باشيم آن دنبال و بدهيم دست از تفكر و آزادگي
فكر و كنيم انباشته ابزار و اشياء نظر از را زندگيمان
!سعادتاند اينها كه كنيم
و برويم پيش طبيعت با ما اگر كه بودند كرده ثابت آنها
و بهتر زندگي ;بخوريم شود ، رفع گرسنگي كه سطحي در فقط
و سادهخواري به گروه اين لذا.بود خواهد راحتتر
.داشتند عادت گياهخواري
خوب تفكر و فراغت براي زندگي اوقات حفظ بر را مبنا آنها
پايههاي عقايد ، دسته اين و گرايش اين.بودند گذاشته
سخنان اين كه ميكنيد ملاحظه خودتاناست لذت بحث اولين
مطابقت امروز روانشناسي و علمي يافتههاي و قواعد با
.دارد
اخلاقي سلامت با توام زندگي و سالم فكر داراي كه انساني
به نسبت مراتب به است رفتار سلامت و نفساني سلامت و
.كند زندگي خوشبختتر ميتواند ديگران
ادراك براي فرصت است سالم جهات اين از "كلا كه انساني
كه باشد درختاني زير لحظهاي ميتواند او.دارد جهان
آبي قشنگ آسمان اين زير.ميشوند رنگين و سبز و ميشكفند
نداشته چيزي دغدغه او اگر.بنشيند آرام شبهاي در يا روشن
خوشبختي كه قدماست گفته همان باشد ، سالم نيز بدنش و باشد
.است حاصل خودبهخود
سالم اگر "واقعا.ميكند پيدا را تعريف همين هم لذت
آب جرعه يك و معمولي نان قطعه يك از گرسنگي هنگام باشيد ،
سفره يك از كه ميبريد لذت اندازه همان تميز و روشن
.متنوع غذاهاي و رنگين
هم با رابطهاي چه رواني سلامت و شادي شما عقيده به *
ميكنند؟ تحكيم را يكديگر آيا.دارند
ميكنم اضافه داشتم ، كه اشاراتي همين طبق بر من:بهرامي
رواني يا جسمي مشكلات با همراه شادي و خوشبختي احساس كه
اين كه ميكنم اشاره كاستي احساس به "مثلا.نيست ممكن
.است روز مد حقارت عقده عنوان با روزها
مضر تنها نه كاستي عقده اين از بخشي كه بگويم است لازم
خود كاستي از درستي ادراك كسي اگر.است مفيد بلكه نيست
انسان:ميگويد آدلر.بود خواهد مفيد او براي باشد داشته
كاستي احساس بايد انسان !نميرود پيش كاستي احساس بدون
.بكند جبرانش تا كند حركت و بشناسد و ببيند را
و ;خوب و است نرمال كه داريم معمولي جبران يك اينجا در
بزرگ خيلي كارهاي انجام به كه داريم حد از بيش جبران يك
.ميرسد
حدي از بيش جبران چنين روي از دانشمندان و محققين كار
است ، بشر خدمت در "جبران فوق" اين اغلب ، خوشبختانه.است
سلاح خودشان جبران فوق در كه هستند هم كساني كه اين با
.ميكنند توليد هستهاي
اين "واقعا.نميكنيم توجه معدود افراد اين به ما حالا
كه هرقدر اينها ديدم من مختصرم ، بضاعت اندازه به كه طور
خشنودي براي روشهايي و بودهاند قانعتر زندگي در
نظر از خودشان ، كاستي احساس ارضاي براي خودشان ،
و قلبي اعتقادات ;كردهاند پيدا رواني آسايشهاي
راحتتر كردهاند ، پيدا انساني خاص ايمانهاي
در كه آنها يا.بيايند كنار خودشان با كه توانستهاند
روزگار دوستي و زيبايي با كه كردهاند زندگي هنر عالم
"غالبا اينها.رسيدهاند خود مقصود به بهتر گذراندهاند
.هستند خشنود
شما وقتي كه باشد اين سادهاش تعريف ميكنم فكر من
.باشيد داشته مشكلاتي اگر حتي ;شاديد داريد ، دروني خشنودي
.ميگيرند قرار خشنودي آن زير سطحي در مشكلات اين چون
اگر "واقعا.است خشنودي اين كشف مهم بسيار موضوع
مردم به نسبت محبتي و بكنيم جامعه به خدمتي ميخواهيم
هر در كسي هر كه كنيم متوجه را جامعه بايد باشيم ، داشته
خودش دست در اختيارش روحش و است سالم جسمش كه وقتي حالي
.دارد بزرگي نيروي چه و است قدرتمند ميزان چه به است
.دارند گوناگوني راههاي مردم شادي ، آوردن دست به براي
گياه يك زدن جوانه از كه هستند كساني كه كنيد باور "مثلا
تازه و خوب نظريه يك با شدن روبهرو از.ميشوند شاد تازه
از اثري نميتوان عنوان هيچ به مردم اين در.ميشوند شاد
تازه اينها بشود ، پر موفق افراد از عالم اگر.ديد حسادت
در يعني.شد خواهند موفق هم خودشان كه ميشوند اميدوارتر
كاري نفر يك موفقيت از ;آمد خواهد وجود به تيم صورت آن
.نميآيد پديد
بكشد ، نارضايتي فريادهاي جلسه وسط ميتواند نفر تك آن
همشيه من گمان به !ندارد فايدهاي بخندد ، يا بزند ، داد
من.بكند رضايت احساس بايد جمع.باشد خندان جمع بايد
اين به من.آوردهام دست به را رضايت احساس اين تازگيها
كرده خودش جذب را دنيا كه چيزي هست تورم كه نميكنم فكر
خوشبختانه ما.دارند را خودشان خاص مشكلاتي جايي هر.است
من كه داريم بيمانندي راستي به و غني ميراث هستيم ، شرقي
"شادي" ما قومي ميراث يونگ قول به حتي -ميكنم حس را آن
را پايهاي نغمههاي قدر چه كه ببينيد چرا؟شما !است بوده
شما !است داده جهان به بينالنهرين سوي اين تمدن و ايران
.رنگاند از غني و زيبا قدر چه ما نگارههاي كه ببينيد
در قدر چه است بوده بيشتر سبزي كه موقعي آفتاب اين خود
اين مردم كه ببينيد.است گذاشته تاثير مردم اين زندگي
سردابهها طور چه آفتاب ، تابش و زمين خشكي اين با سرزمين
امروز كه -ساختهاند سفالينه خاك ، از طور چه ساختهاند ،
هنر از رشتهاي واقع در كه داريم سفال به زيادي توجه ما
شاد سختكوش چنين مردمي كه است معلوم -است تفكر و
!بودهاند
.ميساختهاند زندگي طبيعي ساده بسيار چيزهاي از مردم اين
هم تجمل از صحبت كه آنجا امانبودهاند تجمل بند در
شعر بيمانند و عالي تفكر از و آفتاب اين از ميشده ،
را نگارهها اين ژنتيك صورت به خودشان فلسفهدان و دوست
.كردهاند خلق
همپايه كه كنيد نگاه نقوشي به.كنيد نگاه شيشهها به شما
ببينيد را آنها هستند ، دنيا سوي آن معابر و كليساها نقوش
!ما ملت برعكس درست ;دارند تلخي و سردي خشونت ، قدر چه كه
معني چه تنوعساز همه اين نغمهگري ، مطربي ، طرب ، شادي ،
دارد؟
آن.دارند ساز صدها خودشان براي ايران در گروهي و قوم هر
توجه فلسفه اين بهمپرس كه داريم زيبا نغمههاي قدر
ناخودآگاه چوپان ، يك افتاده دور بسيار جايي در كه كنيد
!برسند آرامش به گوسفندان كه ميبرد ني به دست
طرب حالت كه شعري ايناست بوده ملت اين روح در شادي پس
و رزمي شعر در حتي و حافظ و مولانا شعر در شما.دارد
.كنيد فردوسيدقت اساطيري
چيز همان اين نكنيد ، نگاه غمانگيز گوشههاي به شما
ياد آن از تراژيك لذت عنوان با فلاسفه كه است زيبايي
مرگ مقابل در انسان هست ، لذت هم تراژدي دركردهاند
علت همين به.دارد شكوه و احترام نوع يك احساس هميشه
.ميگذارند احترام خودشان مردگان و مرگ به ملتها تمام
.است همگان سرگذشت اين حال هر به كه اين بهانه به
كه است فلسفه همين و است انسان به احترام مرگ ، به احترام
و دارد گرايش زندگي و مرگ به همزمان انسان ميگويد فرويد
نيروي اين من گمان به.كشمكشاند در هم با دو هر اين
نوعي به هميشه كه اين براي.ميشود پيروز كه است زندگي
به را زندگي نبايد مابود خواهد زندگي جهان اين در
.خودمان شكل به و بكنيم منحصر خودمان
اين در شادي كه ببينيد و كنيد نظر شعرها اين عمق به شما
و بياوريد نظر در را حافظ شعر يك.ميكند زندگي ملت
در ياگذاشت آن روي ميتوان موسيقي تم چندين كه ببينيد
.است موسيقي غرق كه كنيد نظر سعدي عاشقانه غزلهاي
همين روي از ميساختهاند ، موسيقي كه ايام دورترين در
شما جايي در اگر.ميساختهاند موسيقي زمينهها و تمها
اين ميكنم گمان من ميكنيد برخورد آلودگي غم روحيه با
.هست ملت يك عميق تفكر نوع از برخاسته روحيه
سنگين حال هر به كه حقيقي عمق در كندوكاو با غم زمان آن
در كندوكاو.است همراه -است غمانگيز نميگويم من -است
يا نابودي ، به كه بوده مجبور انسان اين.نابودي زمينه
.كند فكر هست زنده چيز هر سرگذشت در كه ابهامي يا مرگ ،
.باشد داشته طربي نميتواند است ، ساكن زمان آن در فكر اين
پيشتر قدم خيام مثل ما شعراي از بعضي كه حالي در
:ميگويد.گذاشتهاند
جهان كار عاقبت چون.باش خوش هستي چو نيستي كه انگار
.است نيستي
آن به متفكر ببينيد !نيستي كه انگار كه گرفته اين را فرض
!است ميانديشيده چگونه بزرگي
مورد دو هر در من.تراژدي و رضايت به كرديد اشاره *
احساس خوشبختي و لذت مبناي كه ميدانيم.دارم سئوال
ما ، امروز جوانان ميان در كه ميكنم احساس من.است رضايت
.دارند مباينت هم با ترقي و كهقناعت دارد وجود عقيده اين
يعني !غني قانع كل ميگويد كنيدكه نگاه قناعت پيغام به
وقتي كه ميپرسند جوانان.است ثروتمند قناعت علت به فرد
لذت كه شديم راضي قدر آن گل شاخه يك آوردن دست به از
دو "بعدا كه كنيم چه ;آورديم دست به كافي رضايت برديم ،
به گل باغ يك "بعدا كه كنيم چه بياوريم ، دست به گل شاخه
كردند پيدا رضايت اگر كه ميكنند خيال بعضي.بياوريم دست
هم دو هر -شدند قانع آوردند دست به امروز كه آنچه به و
متوقف مقطع آن در كه ميكنند فكر -قناعت هم رضايت
ميآيد پديد آزارانه خود جبر يك دليل همين به.ميشوند
دست به آنچه از كه ميكنند القاء خودشان به جوانان كه
!نشو غره آوردي دست به كه آنچه به !نشو راضي آوردي
.هست هم بزرگتري توفيقات.هست هم ديگري بهتر چيزهاي چون
شادمان هم ما ، كه است ممكن آيا كه بدانم ميخواهم من
برويم؟ پيش و بريزيم برنامه هم و باشيم
بله:بهرامي
ما به كه است اين ميكنم فكر آن به من كه چيزي و *
اگر ما كه حالي در نميشود ، پيدا رنج بدون گنج گفتهاند
پيدا گنج آيا ببريم ، رنج و بزنيم سوزن خودمان به "مرتبا
و دانش اثر در فقط گنج شايد !نه كه البته ميشود؟
.بدانم را شما نظر ميخواهم.شود پيدا برنامهريزي
.ميكنم روشن را آن است ، درست شما اشاره:بهرامي
حال در ما چون باشند ، آشفته كه دارند حق ما جوانهاي
ما همه بكنيم ، دقت اگر !بزرگ بسيار تحول.هستيم تحول
در مرد ، و زن بين بحث در اين حتيميشويم متحول داريم
اين.ميشود عوض دارد زندگي شكل.است غيره و خانواده بحث
"اتفاقا است ، دوم هزاره پايان و است قرن پايان كه زمان
تحول يك ناظر كه آورده وجود به ملت براي را بخت اين
هزاره نيم و يك طول در "تقريبا كه تحوليباشد بيسابقه
شكل آينده در را ايراني زندگي چنان تحول اين.نداشتهايم
كه -دارد كه عجيبي ژنتيك هوشياري آن از كه داد خواهد
خاصي طبيعي مواهب و سرزمين جغرافيا ، نسل ، محصول بيشتر
استفاده نوع عاليترين به بعدها -دارد اختيار در كه است
.كند
ملت كار اشكالميبينم ملت براي را خوبي خيلي آينده من
آينده ايننميشوند دقيق خوب مفاهيم روي كه است اين ما
انقلاب از بعد كه طوري همين.آمد نخواهد فردا پس و فردا
از بعد سال صد "تقريبا شد ، ايجاد كه آيندهاي فرانسه
.بود انقلاب
ديرتر آينده ميگيرد ، صورت كه تحولي سنگيني نسبت به
شده هم شروع آينده آن آمدن.آمد خواهد ولي.آمد خواهد
.است
را سوءالات اين دارد من از شما مثل جواني كه اين براي
در زيرا است ، آشفته ذره يك ;دارد حق جوان اين.ميپرسد
خودش جاي سنتي شكل هنوز.است گرفته قرار تحول اين لبه
اين جوان.ميآيند تازه يافتههاي حال عين در هست ،
.باشد داشته انتخاب قدرت كه نشناخته خوبي به را يافتهها
.است آشفته انتخابش
در "اصلا انسانكرد شناسايي بايد نيز را مفاهيم اين اما
گفتار اين بشود ، قانع نبايد.ندارد توقف حد كمالطلبي
.زيباست گفتار اين هم خيلي.است پيغمبر
به دادن وسعت شما ، اطلاعات كسب شما ، پژوهش كه همينطور
قناعت "دقيقا باشد ، داشته توقف حد نبايد روحيتان گستره
نياز.ميكند مرتفع را ما اوليه نيازهاي كه هست جايي آن
روحي غناي و شعر دروني حس و زيباييشناسي لحاظ از شما
.ميشود برطرف گل شاخه يك با "طبعا شما
خيلي سبد يك اين كاش اي كه برويد طرف اين به شما اگر
عمر طول سبد ، اين حفظ كه باشد بايد يادتان بود ، بزرگ
.داد خواهد مسئوليتي يك كردنش خشك و تر آن ، به دادن
كه كنيد فكر واست گل شاخه يك از بيش بارها كه مسئوليتي
يك از كه لذتي شبيه ديگر لذتش باشيد ، داشته باغي اگر
.نيست ميبريد ، گل شاخه
را شما زندگي فرصت از بزرگي بخش است ممكن باغ آن يعني
.كنيد بايدانتخاب شما مرحله اين در كه است اين.بگيرد
طور هر ببريد تشريف باشيد ، "باز گل" ميخواهد دلتان اگر
يا باغچه يك كه كنيد آماده را خودتان ميدانيد لازم كه
اينها وقتي چون خوبست ، هم آن.باشيد داشته گل باغ يك
باغ كه اين نه اما.هستيد راضي "كاملا ديگر شما ميشكفند
.بخواهيد هم اتومبيل معاملات بنگاه يك باشيد ، داشته گل
.نميخوانند هم با تا دو اين
صدها اين از ببريد لذت و باشيد عالياي مدرس "مثلا يا
نگاه جستجوگرانه شما به كه پاكي پژوهنده جوان زيباي نگاه
بخشي بعد و ;بكنند فيض كسب شما از ميخواهند و ميكنند ،
هست خطري متوجه كلماتتان پشت نگاهتان ، پشت شما ، حواس از
هم با تا دو اين.ميكند تهديد را شما زمين معامله كه
انتخاب در آدم من نظر به.است انتخاب اول.دارند تضاد
ميتواند را غيره و غليان هيجان ، باطن ، رضايت شادي ، خودش
.كند برآورده
من گمان به.دارند دوست هيجان "واقعا كه هستند بعضيها
دوست را گاوبازي "لوركا" قول به كه هستند آدمهايي آنها
.جنگاند نقشه تهيه درصدد كه اين يا دارند
تراژيك لذت است ، بنده سوءال مورد كردم عرض كه دومي نكته *
هستيم ، تحول حال در كه ايرانياني ما بگيريد نظر در.است
را نفت طلايي دوران غبطه كه هستيم ايرانياني شايد
كه اين بدون و بوديم ثروتمند خيلي كه دوراني.ميخوريم
را ثروت آن حسرت امروز بايد كه داشتيم سعادتي بدانيم
اين از ندانست ، را قدرش كس هيچ كه جهت اين از بخوريم ،
حسرت براي ديگري دلايل يا و نميآيد دست به ديگر كه جهت
.داريم خوردن غصه و خوردن
حال مشمول افسردگي و خوردن غصه و است ايران در اين خوب
در غمزدگي شايد مقدمهاي چنين با.است افراد از بسياري
مرا ذهن هميشه كه نكتهاي اما.باشد توجيه قابل ايران
گرايش غم سمت به جهان همه آيا كه است اين ميكند مشغول
ندارد؟
گستردهتر سوءال و شد خواهد پيچيدهتر مشكل كه جاست اين
.شد خواهد
كه اين علت پرسيدم كه شد ناشي آنجا از ذهني سوءال اين
تراژيك ، وقايع به قرون طول در تاريخ ، طول در جهان مردم
پايان جاودانهها مجموع در چيست؟ كردهاند توجه بيشتر
قهرمان شدن كور اثر در غم كه است ممكن) دارند غمانگيزي
مرگ است ممكن يا و ديگري به يكي خيانت يا باشد ، داستان
و نمايش و ادبيات و شعر در اين (باشد داستان قهرمان
تراژيك كه آثاري آن يعني.است مشترك شاخص با نگارهها
.جاودانهاند يا دارند بلندتري عمر هستند
كه كنم ياد كتابي از اينجا در ميدانم لازم:بهرامي
خود و اوديپ خانواده سرگذشت كه -سوفوكل گانه سه تراژدي
اين ميدانيد كه طور همان.ميكند بيان را -است اوديپ
در يعني قرون طول در كه است قوي اندازهاي به تراژدي
مختلف تراژديهاي مايه جان سال ، پانصد و هزار دو فاصله
مثل نمايشنامهنويساني كه تراژديهايي خصوص به.است بوده
نمايشنامهنويسان و.گرفتهاند الهام آنها از شكسپير
"اصولا كه فرانسوي نمايشنامهنويس ژانآنوي ، مثل جديدتر
.است كرده تحليل را اينها امروز روانشناسي ديدگاه از
آقاي كمنظير ترجمه با خودش و اوديپ خانواده سرگذشت غناي
بسيار مقدمه در و كرده پيدا دوباره غنايي مسكوب شاهرخ
هم مقدمه اين كه است آمده تراژيك لذت همين آن ، زيباي
.است ترجمه و تاليف
لذت اين به خودش معناي جستجوي در انسان:ميگويد آنجا در
.است عميق خيلي روانشناسي نظر از بيان اين.ميرسد تراژيك
-المپي معبد يك در انسان كه است اين مثل كنيد نگاه شما
قرار ارتفاع يك در -افراد شعور نسبت به المپ از بيش شايد
در هم كه خودش جهاني اين ضعفهاي با انسان و ميگيرد
حقيقت به ;هست توانائيهايش در هم و تفكرش در هم رفتارش
خودش وضع از "واقعا و ميكند نگاه بالا آن از انسان
.ميكند حس تراژدي
صحنه بر را خودش انسان وقتي:كه آيد مي مقاله آن در
ناخواسته و شده تعيين پيش از سرگذشتي سرگشته كه ميبيند
.ميكند احساس تراژدي است ،
است تراژدي اين تماشاكننده كه انساني:گويد مي مقاله آن
در زانو وتلخبه ناخواسته سرگذشت اين قدرت برابر در هم
كه است ممكن سرگذشت اين كه كند مي باور چون - آيد مي
درون از همچنين و - شود تكرار نوعي به هم خودش براي
!نيست او جاي كه كند مي رهايي و راحتي احساس
.دهد مي لذت انسان به تضاد اين
دارد ادامه
|