ايرانشناسانه نگاه و پايگاه
كزازي ميرجلالالدين دكتر با گفتوگو در
باختر در ايرانشناسي زمينهساز و خاستگاه كه كتابي *
اين كه ميدانيم ما.است "شب يك و هزار" است ، شده زمين
ديدگاه و فرهنگ بر بنيادين و گسترده بازتابي و اثر كتاب
است نهاده خاور درباره باخترينه داوري و
و بيش ;يكديگر از فرهنگها شناخت بيگمان :جستارگشايي
شناخت در فرهنگ هر ذاتي پوياي توانايي بر هرچيز از پيش
آينه در را خود فرهنگها ديگر بهعبارت.ميافزايد خويش
رويارويي و گفتوگوي در كه فرهنگي هر.ميبينند يكديگر
جز بهرهاي بربندد ، خويش روي بر ديگر فرهنگهاي با
.داشت نخواهد سقوط سراشيبي در فروافتادن
ميان آن از و شرق شناخت به بدينسو سده چند از غربيان
ما براي اعتنايي درخور آگاهيهاي و نمودند روي ايران
كشورمان چون شرقي كشورهاي در امروزه نهادند ، بهجاي
ايرانشناسان يافتههاي در بازانديشي و رويكرد گونهاي
ايرانشناسي كه ساخته مطرح را جدي پرسش اين و آمده پديد
محضر در تا يافتيم فرصتي دارد؟ ماهيتي و سرشت چه ما براي
او با زمينه اين در را پرسشهايمان و بنشينيم كزازي استاد
رسا بيان و دانشورانه شكيبايي با استاد.بگذاريم درميان
.گفتند پاسخ پرسشهايمان به خويش مالوف و
ارشاد محمدرضا :از گفتوگو
كه غرب در ايرانشناسي دانش تاريخي پيشينه به توجه با *
سياسي و تاريخي خاستگاههاي و تاثيرانگيزهها زير
و مراكز ايجاد خواهان ما امروزه آمده ، پديد ويژهاي
وجود نيز برخي كه هستيم ايران در ايرانشناسي نهادهاي
از تعريفي چه "ماهيتا كه بفرماييد نخست دارند ،
بدهيم؟ ميتوانيم ما ايرانشناسي ،
به بخواهيم اگر فراگير نگاهي با شما پرسش به پاسخ در *
است ، گرفته نام ايرانشناسي آنچه چيستي و گوهر سرشت ،
آن در ايرانشناسي كه است اين گفت ميتوانم آنچه بپردازم ،
وبه است آمده پديد زمين باختر در كه كاربردي و معنا
بيهوده ايرانيان ما براي يافته ، گسترش و شده كارگرفته
كه است اين من باور سخن ديگر به.بيمعناست و وناكارآمد
بايسته باشد ، ايرانشناس نميتواند هرگز ايراني
نيراني -بنگريم اگر فراگير نگاه همان از- ايرانشناسي ،
از هم كه ديدگاهي و بينش آن زيرا است (بودن ايراني غير)
(ايرانشناسي چيستي ديد از) فلسفي ديد از هم و تاريخي ديد
از بيرون در تنها است ، آورده پديد را فرهنگي قلمرو اين
گفته به ;يعني باشد داشته ميتواندوجود ايران مرزهاي
نگاهي خويش ساختار و سرشت در ايرانشناسانه نگاه ديگر ،
ايران آييني شهر و فرهنگ به نيراني انسان كه است
بخواهد حتي ايراني دانشور و فرزانه اگر يعني ميافكند ،
خود فرهنگ و سرزمين به ايرانشناس ديدگاه از آگاهانه
و فرهنگي و تاريخي زمينههاي آن از چون بنگرد ،
است ، آورده پديد زمين باختر ايرانشناسي كه روانشناختي
.شد نخواهد كامگار كار اين در ندارد ، بهره
پژوهشهاي به را زمينيان باختر انگيزههايي چه *
سويههاي آن ديگر عبارت به و برانگيخته ايرانشناختي
تعريفي چه داشتيد ، اشاره بدانها كه فلسفي و روانشناختي
است؟ آورده پديد آنان براي ايرانشناسي از
باخترينه فرهنگ در ايرانشناسي آمدن پديد انگيزههاي *
كساني كه آنچنان ;بود ميتواند چند گونههايي از
اگرنهپيدايي مايه كه انگيزههايي از يكي ميانگارند
به است ، سياسي انگيزه است ، شده آن گسترش بلكه ايرانشناسي
از هم آن سياسي انگيزههاي به زمين خاور شناخت ديگر سخن
اين اگر كه است اين من گمان اما است جهانگشايانه گونه
شده ايرانشناسي مايهوري و پروردگي و گسترش مايه انگيزه
انگيزه ;گفت بتوان شايد نيست ، آن پيدايي انگيزه باشد ،
گونه از زمين باختر در خاورشناسي يا ايرانشناسي پيدايي
انگيزههاي را آنها ميتوانيم كه است انگيزههايي
را باختريان آنچه ديگر سخن به بخوانيم ، جهانگردانه
ميان آن در و را زمين خاور بكوشند كه برانگيخت نخستبار
رازآلود جادوانه ، جهاني شناخت انگيزه بشناسند ، را ايران
.است بوده ديگر رازگونهاي و
ميديده خود پنهان و ديگر خويشتن را شرق هميشه غرب *
غرب هنرمندان آثار و نوشتهها در بويژه ديدگاه اين و است
.است داشته بيشتري نمود
و خاستگاه كه كتابي:گفت بتوان شايد ديد اين از *
يك و هزار" است ، شده زمين باختر در ايرانشناسي زمينهساز
گسترده بازتابي و اثر كتاب اين كه ميدانيم ما.است "شب
درباره باخترينه داوري و ديدگاه و فرهنگ بر بنيادين و
شيوايي به "گالان آنتوان" كه زمان آن ازاست نهاده خاور
فرانسه زبان به را خاورانه كهن و نامور نامه اين
زمين خاور از تازه شناختي كه انگاشت ميتوان برگرداند ،
سويمنديهاي بيشتر كه شناختي.گرفت آغاز باخترينه جهان در
انسان ديگر سخن به.واقعگرايانه تا داشت آرمانگرايانه
در كه جست راهي خاورانه جهان در پس آن از باخترينه
از بخواهيم اگر.مينمود نايافتني دست آرماني چشمانداز
ميتوانيم بگيريم ، بهره سخن داشت روشن براي باخترينه ادب
شده گم زمين باختر در ديري كه ميجست را بهشتي آن كه گفت
در آرماني شيوهاي به كه خاورانه جهان ديگر سخن به.بود
بود بهشتي آن بازميتافت ، غربي انسان ناخودآگاهي و ذهن
براي.بيابد را آن نميتوانست و ميجست "ميلتون جان" كه
خاور يا orient واژه اروپايي زبانهاي در كه است همين
فسونبار ، رازآلود ، جادوانه ، آرماني ، جهاني با همراه
را آن و است پيوند در مينوي گفت ميتوان حتي و ديگرسان
از پس هنوز.برميانگيزد باخترينه انسان ياد و ذهن در
باختريان همگاني رسانههاي نو ، ابزارهاي ياري به آنكه
برسند ، زمين خاور از واقعگرايانه شناختي به توانستهاند
را خود ، كارايي ناخودآگاهانه و آرماني ديدگاه و شناخت آن
بن بر كه هرچند.است نداده دست از باخترينه ذهنيت در
سخن به.است شده ديگرگون پندارينه و شاعرانه مايهاي
ديگر قلمروهاي به جهانديداري و برون قلمرو از ديگر
رانده تباري ناخودآگاهي همگاني ، روانشناسي هنر ، مانند
خودآگاهانه باخترينه انسان كه بگويم ميخواهم.است شده
استوار ، شناخت خاورزمين از شناخت آن كه ميداند امروز
نهاد ژرفاي در ناخودآگاهانه اما نيست آييني به و سنجيده
مييازد ، دست هنري آفرينش به نمونه براي كه زمان آن خويش ،
انگيختگيهاي و نيازها آن خاستگاه و كانون خاور هنوز
اينكه براي.بود ميتواند فراسويي و آرمانگرايانه
اين استوارداشت در بدهم دست به بهروز و روشن نمونهاي
كه "هزارويكشب" نام به كنم ياد فيلمي از ميتوانم نكته ،
.است آورده پديد پازوليني ;ايتاليايي نامدار كارگردان
روياروي نيز آوازه و رويكرد با هفتم هنر در كه فيلم اين
پنداشت پايه بر كه است فيلمي ربوده ، را جايزههايي و شده
يعني است ، شده ساخته خاورانه جهان از باخترينه برداشت و
و دروني سخت ساختاري كه فيلم اين سراسر در كارگردان
ديدگاه چكيده و گوهره دارد ، نمادينه و روانشناختي
ديد از يعني است ، داده نشان خاورانه جهان از را باخترينه
آساني به آن در كه است جهاني هزارويكشب جهان پازوليني
نيازهاي حتي برگرفت پرشور آرزوهاي از لگام ميتوان
رواني كارمايههاي كانونهاي به كه را فروفشرده سركوفته
بيهيچ شدهاند ، بدل باخترينه انسان ناخودآگاهي در
.برآورد بندي و بازدارنده
افسونبار آينه در را خويش چهره هماره باخترزمين ، اگر *
ديگر هستي پوشيده ساحت به طريق اين از و ميديده شرق
برآورده براي محملي خاور واقع در و ميشده آگاه خويشتن ،
چگونهوچرا بوده ، غرب روانشناختي نيازهاي ساختن
درهم غرب سياسي و استعمارگرانه نظرگاه با اينديدگاه
نماياند؟ را ايراني مطالعات از خاص چهرهاي و شده آميخته
را نكته اين شما ، پيشين پرسشهاي به پاسخ گيراگير در من *
پيدايي انگيزه من ديد از كه كردم روشن و نموده باز نيز
.شد گفته كه است گونهاي اين از زمين باختر در ايرانشناسي
كه هنري و آرمانگرايانه فرهنگيو رويكرد آن ديگر سخن به
آمد پديد ميان آن از زمين ، خاور به آغاز در اروپا در
آورد ، فراهم جهانگشايانه انگيزههاي پيدايي براي را زمينه
نخستين ، ديدگاه:دادم پاسخ شما پرسش به ديد دو از من
ديگر ، ديدگاه روانكاوانه ، و گرايانه ژرفا بود ديدگاهي
ايرانشناسي تاريخي زمينههاي يعني تاريخي ، بود ديدگاهي
روانشناسي در پيشتر شرق بر غرب چيرگي براي ابزاري چونان
به.بود شده پيدا باخترينه فرهنگي رويكردهاي در همگاني
ودريانورداني جهانگشايان نخستين كه گفت ميتوان ديگر سخن
از جستن بهره و زمين خاور به رسيدن سودازده و شوريده كه
آرماني سرزمين اين در كه نوشهايي و ناز و گنجينهها
سلطه و جهانگشايي پيشتازان ميكردند ، سراغ و ميانگاشتند
خاورزمين آن در غربي انسان شدند ، خاوريان بر باختريان
فرهنگ در كه ميديد را خويش ديگر سوي آن آرماني و نمادين
وناوردگاه توان باخترينه گرايانه برون و سويه تك و خشك
انسان براي يعني بود نهاده دست از را آشكارگي و نمود
يعني ميمانست ماه ديگر سوي آن به خاورانه جهان غربي ،
شرق آن در غربي انسان ديگر سخن به.ماه تاريك سوي همان
در ديري كه ميجست را زرين گذشتهاي وآرماني نمادين
اگر يا بودند ، رسيده خود پايان به باخترينه فرهنگ
زرين روزگاري جوييم ، بهره اسطوره واژهشناسي از بخواهيم
.بود سرآمده آن زمان كه ميجست را
(mythos) اسطوره رازآميز اقليم يادآور غرب ، براي شرق *
به سقراط و افلاطون عصر از بود زماني ديري خود كه بود
گفته به يا (Logos) لوگوس تنها و بود شده جدا آن از بعد
و فلسفي دريافتهاي مركز در را (Logocentrism) دريدا
.داشت خود انديشگي
كه زمين باختر در دروني و نهادينه رويكرد اين *
شده سرزمين آن فرهنگ در ايرانشناسي پيدايي زمينهساز
كه شود سنجيده رويكردي ميتواند وارونه بهگونهاي
به ناخودآگاه و نهادين شيوهاي بر خاورانه جهان امروزه
نگاره همان از بخواهيم اگر اما دارد ، باخترينه جهان
تاريك سوي آن در ما كه گفت ميتوانيم بجوييم ، ياري پيشين
تمثيلي يا انگاره از من خواست.ميجوييم را روشن سوي ماه
روزگار اين در هم ما كه است اين بردم كار به كه
نهادينه انگيزههاي رواني مايههاي كار همان ميتوانيم
شد ، زمين درباختر ايرانشناسي پيدايي مايه كه را فرهنگي
داشته نهفته خود جمعي نهاد در خاورانه مردمان چونان
ما را ماه روشن سوي اگر. وارونه شيوهاي به اما باشيم
تاريك سوي بدانيم ، آدمي نهاد در خودآگاهانه و بروني سويه
فرهنگي سويمندي.بود خواهد وناخودآگاهانه دروني سويه ماه
نگاه از ماه روشن سوي با باخترينه فرهنگ در روانشناختي و
و است بوده همگرا و همساز هماهنگ ، -گفت ميتوانم -فراگير
تاريك سوي با زمين خاور در فرهنگي روندهاي در سويمندي
و برونگرايي پايه بيشتر باخترينه منش ديگر گفته به.ماه
ناخودآگاهي و درونگرايي پايه خاورانه منش دارد ، خودآگاهي
فرهنگي ذهنيت زمينهساز زمين ، باختر ديگر ، زبان به يا
زمينهساز ولي (Science) معناي در است علم ;گفت ميتوان
سوي آن پاس به غربي انسان.عرفان زمين خاور فرهنگي ذهنيت
يا شناسي خاور به نمييافت خود فرهنگ در را آن كه نهفته
انسان آرمانگرايانه شيوهاي به و كرد روي ايرانشناسي
كه ديگر سوي آن سودايي ميتواند شيوه همان به خاورانه
ميتوان شد گفته آنچه پايه بر پس باشد ، است ، روشن سوي
سر به آن در كه تاريخي روزگار اين در هم ما كه انگاشت
آوردن پديد انگيزههاي و زمينهها ميتوانيم ميبريم ،
خويش فرهنگ ، در درغرب خاورشناسي براي را همتايي و همسنگ
من اما بناميم باخترشناسي را آن ميتوانيم آوريم ، پديد
ديد ازشد خواهد چنين بيگمان كه گفت نميتوانم
ما براي امكان اين پديدارشناسانه يا ژرفاگرايانه
كه بروني زمينههاي آيا اما باشد داشته وجود ميتواند
اين بناميم ، تاريخي زمانمند زمينههاي را آن ميتوانيم
آشكار كه نهاد واخواهند را توان در نيروي اين ويا امكان
به نياز كه است زمينهاي نه ، يا آيد در كردار به يا شود
.دارد ديگر كندوكاوي
دارد ادامه
|