واحد حقيقت براي مختلف راههاي
انحطاط علل به نقبي انتقادي ، پرسش
واحد حقيقت براي مختلف راههاي
متكلمان آراء در ديني پلوراليسم شكلگيري چگونگي
(آخر بخش)مسيحي
آراء در ديني پلوراليسم مطلب قبل شماره در :اشاره
پاسخ در بود ، شده مطرح سخنرانياي طي كه مسيحي متكلمان
اديان فهم براي سهپاسخ پلوراليسم ، شكلگيري چگونگي به
قرار كرامر هنريك و برونه ، اميلي كارلبارتس ديدگاه از
از هيك پيوستن چگونگي مطلب ، اين از شماره آخرين در.گرفت
وحي درباره وي ديدگاه و ديني تكثرگرايي به انحصارگرايي
.است گرفته قرار اشاره مورد
eهمه تاييد معني به مطلب اين درج كه است ذكر به لازم
.نيست روزنامه طرف از آن جنبههاي
انديشه گروه
اكرمي امير دكتر
از و برداشتند دست ديدگاه اين از رفته رفته اينها
شما كه گفتند و كردند دفاع روامداري و تحمل (toleronce)
پرستش آنها به و كنيد دعوت دين به را ديگر اديان پيروان
كردند توجه سخن اين لوازم به وقتي نكنيد ، تحميل را مسيح
.كرد تفاوت آنان ديدگاه
از يكي توينبي آرنولد نام به ديگر معروف فيلسوف
متفكر و است كرده توجه كثرتگرايي به كه مهمي انديشمندان
تكثرگرايي به مسيحيت در آلماني متفكر ترويچ ارنست ديگر
توجه قابل توينبي و "ترويچ" بين در كه آنچه و دارد توجه
به قايل كساني در كه آنچه.است آنها تاريخي ديدگاه است ،
از كه است شخصي تجربه است مهم بسيار هستند تكثرگرايي
.داشتهاند اديان تكثر و تنوع
از بسياري مانند من كه ميگويد خود زندگي درباره "هيك"
دارند ، ترس پلوراليزم پذيرش از كه امروز مسيحي متفكران
در خداوند دين تنها كه بودهام معتقد و انحصارگرا زماني
لندن از علتي بنابر زماني اما.لاغير و است مسيحيت زمين
بيرمنگام به (دانشگاه در تدريس) براي بود كاروي مركز كه
.است ديني لحاظ از متنوعي بسيار شهر بيرمنگام.است رفته
خاصي ماموريت مدارس ، ديني متون دروس تعيين زمينه در وي
گرد هم كنار هفته هر ديگر اديان متفكران با وي.داشت
شكل آنان ميان دوستي رابطه ميان اين در ميآمدند ،
مراجعه آنها مساجد و معابد به گهگاه بعد و ميگيرد
وي در پلوراليزم انديشه بعد به آن از وي گفته بهميكند
به واحد خداي كه ميبيند و ميكند پيدا بيشتري قدرت
مورد گوناگون نحو به گوناگون اديان در مقدس امر عنوان
مسلمانان توسط پرستشخداوند مسجد در.ميگيرد قرار پرستش
پلوراليستي حس بيداركننده موضوع اين.. و هكذا معبد در
.است بوده "هيك"
ديدگاه معاصر مسيحي ديني انديشه در كه متفكري مهمترين
قهرمان عنوان تحت و كرد مطرح را كثرتگرايي يا پلوراليزم
است متفكري وي.است "هيك جان" شد شناخته پلوراليزم
امريكا دانشگاههاي از يكي در سالهاست كه الاصل انگليسي
انقلاب عنوان تحت را انديشه اين ابتدا هيك.ميكند تدريس
.كرد مطرح مسيحيت وديدگاه كلام در كوپرنيكي
در را مسيح دين آنكه جاي به ديني تفكر در است معتقد او
مركزي محور بر اديان همه حقانيت ميزان و دهيم قرار مركز
خداوند را مركز واين بياييم حالا شود ، سنجيده مسيحيت
.بچرخند آن دور اديان وهمه دهيم قرار
بوده خداوند تجلي كه داشت وجود عمومي وحي يك هيك نظر از
به سالي صد چند كه بشر تفكر تاريخ در را دورهاي و است
بزرگي اديان فاصله اين در كه ميكند ترسيم انجاميده طول
به...و هندوئيسم و بوديسم يهوديت ، مسيحيت ، اسلام ، مثل
اينتفكرات ما آن از قبل و كردهاند رشد و آمده دنيا
محوري ، دوران نداشتهايم ، بشر زندگي تاريخ در را اساسي
اما.است مهم بسيار دورهاي بشر ديني تاريخ تفكر در كه
و داشت وجود جغرافيا و جهاني محدوديتهاي دوره آن در چون
دليل صدها و ارتباطات گسترش عدم دليل به نميتوانست بشر
بشر ابناي همه براي واحد جامع كامل وحي ديگر عامل و
در خداوند گوناگون تجليهاي در الهي وحي باشد ، داشته
پيامبران و بشريت و داد رخ گوناگون وجغرافياهاي فرهنگها
و قدسي امر اين با بشر گوناگون ابناء نمايندگان عنوان به
پيامبران)آنها از يك هر آنكه جهت به شدند روياروي متعالي
بودند ، خاص جغرافياي و فرهنگ يك به متعلق (ديني سنتهاي و
و نگريستند متعالي امر آن به خود نگاههاي و عينكها با
و الهي تجلي و انكشاف اين و تعامل اين محصول بنابراين
گوناگون اديان بشر ، براي خداوند شدن منكشف و بشري مهم
بشر كه هستند مسيرهايي همه گوناگون اديان پس.است بوده
است بوده اين آنها تكثر و تنوع سر و ميرسانند حق به را
بشر چون و است بشر و خداوند بين تعامل محصول دين كه
شود روبهرو پرده بدون و خالص نحو به حقيقت با نميتواند
.ميكند متفاوت ما براي را حقيقت قدري عينكها اين
:ميگويد مولوي
كبود شيشه داشتي چشمت به چون
مينمود كبودت عالم سبب زان
"نومن" بين تفكيك دارد اينجا در هيك كه فرضي پيش و مبنا
آلماني معروف فيلسوف "كانت" كه آنچنان است "فنومن" و
مستقيم تماس بيروني اشياء با ما كانت نظر از.ميگويد
يك ميبينيم اطراف در كه را اجسام اين يعني.نداريم
اجسام اين از شناختي و دارند خودشان براي بيروني ماهيت
عالم در.است چراغ آن "فنومن" ميكنيم كسب خود ذهن در
"نمود" يا "فنومن" ما ذهن در و است چراغ "نومن" واقع
كانت ادعاي اين.است هميشهتفاوت دو اين بين.است چراغ
در چراغ به دسترسي ما او نظر از كه است ، معرفتشناسي در
ميتوانيم تصويرهايي و معقولات با بلكه نداريم خارج عالم
"هيك" "فنومن" و "نومن" اين از.شويم نايل چراغ فهم به
يا بود كه است معتقد وي.ميكند استفاده اديان عالم در
از كه شناختي و خارج عالم در است چيزي خداوند "نومن"
ميآيد دست به وحي طريق از پيامبران براي حتي خداوند
"نمود" يا "فنومن" بنابراين و است خداوند خود از غير چيزي
.است اديان در خداوند
كثرتگرايي درباب هيك نكته دو *
انسانها همه هدايت براي خداوند كه است اين هيك اول نكته
استفاده با ميتوانيم مثال بهعنوان.دارد عامي اراده يك
در انسانها به نسبت خداوند محبتبيكرانه و عشق صفت از
"رحيم" و "رحمان" صفت از اسلام در و كنيم توجيه مسيحيت
ديگر عبارت به.كنيم تبيين خداوند "هادي" يا خداوند
انحصارگرايي به معتقد شما اگر كه است اين نكته اين معناي
و هستند جهنم و خسران به محكوم جهان جمعيت باقي باشيد
هدايت انسانها همه آنكه براي خداوند ارادهعام با اين
.است سازگار چگونه يابند
كه است پديده اين به توجه عميق و ساده نكته و دوم نكته
و ميبينيم نيكو انسانهاي اديان ، همه پيروان بين در ما
.است ديگر اديان پيروان با ارتباط داشتن لازمهاش اين
هستند ، اديان همه در..و فداكار مخلص ، صادق ، انسانهاي
مسيحيت در ترزا مادر هندويي ، عالم در گاندي مثل افرادي
چگونه.بودهاند ماندگاري و پاكيزه و برجسته انسانهاي
ما دين به معتقد كه را انسانهايي چنين اين ميتوانيم
تكامل و شخصيت بلوغ و انسانيت سطح چنين در اما نيستند
اينكه صرف به بدانيم حقانيت از محروم دارند قرار معنوي
.نيستند ما اعتقادات به معتقد
انحطاط علل به نقبي انتقادي ، پرسش
زارع محمد :نوشته
و جديد تمدن كه گفت ميتوان مختصر و ساده جمله يك در
چون و نقد با و گرفت شكل انتقاد و نقد پايه بر غرب حاضر
.است مانده پايدار نيز پرسش و سوءال و ترديد و چرا و
و انتقادي عقلانيت يا عقلاني انتقاد با "اساسا مدرنيته ،
و عقلانيت با و شد آغاز فلسفي و فكري پرسشهاي طرح با
چون با و كرد رشد عقلاني غيرارزشي و بيرحمانه انتقادهاي
و ذاتي "اساسا ترديدهاي و شك و بنيادين بسيار چراهاي و
حيات به همچنان نيز پستمدرنيزم و ماركسيسم مانند جوهري
.ميدهد ادامه خود
قرن 15 اواخر در جديد فيلسوفان و متفكران كه وقتي
كردند ، را پيشرفت وعدم توقف و انحطاط پرسش طرح ميلادي
كه بود اين پرسش.شد گذاشته جديد تمدن بناي سنگ درواقع
بياينكه غرب دنياي باستان ، يونان طلائي عصر بعداز چرا
چرا است؟ چرخيده خود دور به همواره بردارد ، جلو به قدمي
و فلسفه در توسعهاي و تكامل و ترقي و پيشرفت هيچگونه
ساير و سياست و ادبيات شهرنشيني ، صنعت ، و هنر و علم
و دقت با انديشمندان آن است؟ نگشته حاصل حيات ساحتهاي
و بودند داده تشخيص را خويش مشكل و درد تمام نكتهسنجي
در كار گره بودند دريافته تمام تيزفهمي و تيزبيني با
وضع عليه همهجانبه عصيان و قيام يك كه بود اين كجاست؟
سياسي و اجتماعي نظام جنبههاي تمام و علم و فلسفه موجود
استقلال و فرديت و آزادي با آنان.شد آغاز روزگار آن
به دست استبداد و سلطه و اقتدار هرگونه برابر در تمام
و سلطنت متوجه هم شورش و انقلاب اين.زدند طغيان و شورش
فيزيك) علمي سيطره متوجه هم و بود ارسطو فلسفي سلطه
نظام براندازي قصد هم ;(بطلميوس نجوم و هيئت و ارسطو
و ارباب مراتب سلسله و فئوداليسم كه را اجتماعي موجود
سلاطين و مستبدين نابودي درصدد هم و داشت بود ، رعيتي
و كليسا ارباب مرجعيت و نفوذ از ميخواست هم و بود سياسي
.بكاهد آن قدرت قدر كشيشان
كردن چرا و چون با رنسانس آغازگران و متفكران بدينسان
خويش روزگار چيره و مسلط علم و فلسفه مقابل در ايستادن و
.نهند بنا را (جديد تمدن) جديد علم و فلسفه توانستند
و جرات با هردو عقلگرا دكارت و مسلك تجربي بيكن فرانسيس
ساير و فلسفه منطق ، برابر در خويش خاص استقلال و دليري
كردند علم قد داشتند ، ارسطويي ريشه "اكثرا كه دوران علوم
ترديد ديده به وسطايي قرون تفكر مايههاي و پايهها در و
تجربي و عقلي مبادي و مباني راه اين از و نگريستند
با و بيطرفانه متفكران اين.ساختند فراهم را مدرنيته
سنت ارزشگذاري ، و تعصب بدون و علمي نوين و تازه روشهاي
فراخواندند چالش به را خويش علمي و فلسفي و فكري گذشته و
بر حاكم انديشههاي و افكار و عادات و علمي وضعيت و
.دادند تشخيص تقليدي و ايستا را وسطي قرون اذهان
در را وسطي قرون عالمان و فيلسوفان آنچه كه بدينمعنا
است ، نگهداشته عقبماندگي و توقف و تيرگي و تاريكي
باستان يونان بزرگان از چرا و بيچون تقليد از عبارتست
بايد تقليد اين بند از رهايي براي و ارسطو عليالخصوص
كمك با تا كرد اتكاء خود فردي تجربه و بهعقل محققانه
به جديد روشهاي و شيوهها با و خود مستقل انديشه و عقل
روش با آنها لذا.شد نائل جديد ابداعات و اكتشافات
به پيشداوري و تعصب بدون و عيني ديد با و علمي بيطرفي
و تابوها انواع و ذهني گوناگون بتهاي و فكري سنتهاي
كاستيها ، و معايب توانستند حاكم ارزشهاي و مقدسات
و دريابند را خويش پيشرفت عدم و انحطاط علت و گرهها
انتقادها اين امتداد در.گمارند همت آنها درمان و بهحل
را چيز همه و گرفت پا رنسانس كه بود ترديدها و بحث و
جهان و جامعه ساخت ، نو آدم و عالم و ساخت متحول و دگرگون
و بشكافت سقف را فلك ساخت ، متغير و متحول "كيفا را پيشين
و معنوي محصولات و دستاوردها مدرنيته.درانداخت نو طرحي
عالم و كرد انسان عرضه بهيك يك را خويش بيشمار مادي
وسطائي قرون افسرده و تاريك و بيتحرك و پژمرده و كهنه
اختراعات ، و آفريدهها تازگيها ، نوآوريها ، پراز را
و افكار فلسفهها ، فنون ، علوم ، از اعم اكشتافات مصنوعات ،
دموكراسي ، آزادي ، مانند جديد سياسي انديشههاي نوين ، آراء
متنوع و تازه ميوه هزاران و پارلمان قانون ، بشر ، حقوق
.بخشيد تحقق "واقعا را انسان اللهي خليفه رتبت ساخت ، ديگر
همانند و ميگيرد خود به خداوند صفات انسان اينبار
صنعت و ايجاد و تغيير آفرينش ، و خلق به دست خداوند
حكومت زمان و زمين بر مختارانه و قهارانه او.ميزند
و سلطه و سيطره تحت را خويش پيرامون چيزهاي همهميراند
و تصرف طبيعت تسخير به دست درميآورد ، خود فرمان و كنترل
قدرت و علم به غربي انسان.ميزند زمين و آسمان تغيير
خداوند اصلي صفات از "قبلا كه دوصفتي همان.ميشود مبدل
مدرسه اهل بحثهاي در فقط وسطائي قرون كلام در و بود
اراده و انديشه با جديد انسان اينك ولي. ميشود عنوان
فراموش.است داده اختصاص خود به را صفت دو اين خويش
را انسان ذات و ماهيت -جديد فلسفه پدر -دكارت كه نكنيم
كه بود اراده و فكر صفت دو همين.بود دانسته اراده و فكر
جز چيزي (هومانيسم) بشر اصالت.نهاد بنا را جديد تمدن
انسان اختيار و اراده و فكر شناختن بهرسميت و پذيرش
مستقل اراده و اختيار و فكر با غربي بشر بلكه.است نبوده
را زمين روي تمدن بزرگترين توانست خويش آزاد و
.دهد شكل را مدرنيته و كند بنيانگذاري
نارسائيها و عيوب بينظير ، و عظيم پديده اين اما
همه با جديد تمدن.داشت دنبال به هم فراواني وزشتيهاي
كاستيها ، و مشكلات از نوآوريها و زيبائيها محاسن ،
چمنگل اين در".نبود بهدور نيز فراوان عيوب و تعارضات
در."است بولهبي باشدار مصطفوي چراغ ، آري نچيد كس بيخار
و هنر فلسفه ، و علم همچون گلهايي كنار در جديد تمدن چمن
آزاديهاي بشر ، حقوق تكنولوژي ، دموكراسي ، جديد ، ادبيات
گرفته رايانه و بانك از پيشرفته صنايع اجتماعي ، و فردي
نظير خارهايي اتوماتيك ، و ميكروالكترونيك ابزارآلات تا
خاص ، عدهاي دست در سرمايه تراكم زيست ، محيط كردن مسموم
و فاصله ايجاد كارگر ، رنجبر و مظلوم طبقه آمدن بهوجود
ثروتهاي از ويرانگرانه استفاده فقير ، و غني بين شكاف
رخت "نهايتا و هستهاي انرژي ويرانگر جنبه توسعه هنگفت ،
استعمار ، و استثمار پيدايش انساني ، عواطف انسانيت ، بربستن
غيرهوغيره و سرمايهداري در سركوب اسراف ، مصرف ، اصالت
ناخواسته پيامدهاي و عوارض از خارها اين همهروئيد نيز
.بودند مدرنيته اين
دارد ادامه
|