كند آشكار را ها شخصيت ژرفاي بايد رمان
بخش واپسين - مقدادي بهرام دكتر با وگو گفت
.باشد پويا و زنده قومي ذهنيت در بايد نماد *
به مراجعه با خودش ذهن از خواننده بايد را نماد !بله
محض به اينكه نه.بيافريند اثري هر در خود شخصي مطالعات
و كند مراجعه نمادها فرهنگ به رسيد ، "درخت" واژه به آنكه
.دارد معنا و مفهوم جور هزار درخت.دريابد را آن مفهوم
"مثلا در را آن مفهوم بايد كه است منتقد و خواننده اين
:پرسيدند فاكنر از.دريابد فاكنر هياهوي و خشم مانند متني
بودي؟ كرده مراد را چيزي چه نوشتهاي كه رماني اين در
از كه است بچهاي دختر داستان.چيز هيچ:گفت پاسخ در او
بالاي طبقه در تا كند نگاه كه ميرود بالا درخت يك
بالا ناظر ديگر بچههاي و است خبر چه روبهرو ساختمان
.است همين داستان شالوده بنابراين ، .هستند دختر اين رفتن
طبقه در آنچه از وي شدن آگاه و درخت از دخترك رفتن بالا
كه ميشود متوجه نهايت در و گذشته روبهرو ساختمان بالاي
بچهها ديگر.دارد قرار آنجا در مادربزرگشان جنازه
ببينند و بروند بالا درخت از كه نداشتند جرات هيچكدام
كار اين جرات بچه دختر همين فقط و مرده بزرگشان مادر كه
كه رماني است ، صفحهاي سيصد رمان يك اين.است داشته را
طرف از حتي شرحهايي آن ، چاپ از پس حتي كه است مشكل آنقدر
كتاب انتهاي در فاكنر كه را شرحي آن شما.شد نوشته فاكنر
نميكند ، آن فهم در كمكي شما به تنها نه بخوانيد ، نوشته
و صراحت با اينجا در من.ميافزايد آن ابهام بر بلكه
شعر ، -ادبياتي ميكنم ، اعلام باشم ، داشته ترسي آنكه بدون
ادبيات و هنر باشد ، نداشته ابهام كه -نمايشنامه قصه ،
"عمدا بيستم قرن مدرن نويسندگان كه ديديم ما و نيست
براي ميآورند؟ پديد ابهام چرا ميكنند ، ايجاد ابهام
ميرويم بيرون خانه از صبحها كه صنعتي جامعه در ما اينكه
خانه به كه هنگامي ميكنيم ، كار روبات مانند و
كار به را فكرمان خواندن رمان هنگام برميگرديم ،
.بگويد ميخواسته چه سراينده يا نويسنده كه مياندازيم
خسته ذهن كه باشد اين بايد امروز ادبيات و هنر هدف
.كند فعال را خواننده
ابهام اينكه براي است معروفي شاعر ييتس ميگويند چرا
.امپسون ويليام نام به داريم منتقدي و است بيشتر شعرش
شرح كتاب اين.ابهام نوع هفت نام به نوشته كتابي فرد اين
.است مختلف شاعران و نويسندگان آثار در ابهام نوع هفت
آن بودن مبهم ادبي ، اثر يك بودن هنري اصلي شرط بنابراين
.است
اشاره رمان سازنده مهم مقوله سه به شما دكتر آقاي *
هدايت صادق كور بوف رمان تنها ميان اين از كه داشتيد
پويا روند كه دانستيم و است فارسي زبان در رمان نوع شاخص
از ما فعلي رمانهاي در استعاره و اسطوره نماد ، زاياي و
در استعاره و نماد اسطوره ، غياب نوعي با و افتاده جريان
در ناتواني اين شما نظر به هستيم ، روبهرو رمان هنر عرصه
ميتواند دليل چه به استعاره و قومي نمادهاي بازآفريني
باشد؟
ميگويند كسي به ايران در.است فرهنگي فقر آن اصلي دليل
رمان.نيست سواد اين.بخواند روزنامه بتواند كه باسواد
آشكار را آنها ژرفاي و كند نفوذ شخصيتها ذهنيت در بايد
تا شما هرزاگ ، نام به نوشته رماني بلو ، سال "مثلا.سازد
كه نميگويد ما به بخوانيد كه را رمان اين از صفحه پنجاه
صفحه پنجاه بايد شما.است چقدر رمان اصلي قهرمان سن
.است چقدر رمان قهرمان سن "مثلا كه بفهميد تا بخوانيد
.ندارد هم اهميتي و *
مسخ جمله اولين در كافكا.ندارد اهميتي "واقعا بله
شد ، بيدار خواب از كه سامسا گرگوار روز يك":مينويسد
ديدگاه طبق ".است شده بدل سوسك يك به كه گرديد متوجه
آغاز در نه باشد رمان اوج در بايد جملهاي چنين سنتي ،
است مشخص سير خط يك داراي رمان سنتي نظر از كه چرا.رمان
از گذشتن از پس و ميشود آغاز (Equilibrium) تعادل از كه
اوج به تا (rising action) ميكند صعود بالا به عطف نقطه
Falling) حضيض يا سقوط با سرانجام و (Climax) برسد
بهم را سير خط اين آمده كافكا.برسد پايان به (action
اوج بهسوي و كند آغاز تعادل از آنكه جاي به كافكا.زده
در و آورده داستان آغاز در را اوج نقطه فرارود ، داستان
دليل همين به و.است زده هم به را سنتي معادله اين واقع
ديگري واژه البته كه.ميگويند "شگرف رمان" رمان ، اين به
"اتفاقا و نيافتم معادلي آن براي فارسي در كه هست هم
نام به.است شده ترجمه عنوان همين زير هم كتابي
رمان -داريم1 رمان نوع دو ما رمانگروتسك ،
باشد شگرف بايد رمان تودورف ، قول به كه (Fantastic)شگرف
قواعد نويسنده بايد كه است آن بودن شگرف از وي منظور و
شگرف كه داريم هم ديگري رمان ولي بزند هم به را معمول
هم شوخي و خنده آن در حتي و دارد ديگري خصوصيات ولي است
بگوييم ، نابهنجار ، ادبيات را آن اگر.ميشود برده كار به
آن به ناچاريم بنابراين ميكند پيدا روانشناسانه صبغه
."غريب ادبيات" بگوييم
.بردهايد كار به نوشتههايتان در هم شما كه *
كه شگرف رمان ببينيد ، .نيستم راضي ولي بردهام كار به
را سنگها اين "مثلا كه نويسنده يعني است ، مشخص آن معناي
سازد ، مطرح ميبيند ، كه همانگونه را آنها نبايد ميبيند ،
اكثر دربتاباند سنگ درون به ايكس اشعه بايد بلكه
اين كه من.بشكنند را سنت اين نميخواهند ايراني رمانهاي
غربزده فلاني كه بگويند برخي است ممكن ميزنم ، را حرفها
در كه است اين مسئله.نيست اين "اصلا مسئله نه.است
چاپ اجازه فروپاشي ، از پيش در شوروي مانند بزرگي جامعه
هم كافكارا آثار.نميدادند را اليوت "بيحاصل سرزمين"
.كردند تحريم شكل همين به
اين مشمول هم روسيه نويسندگان و هنرمندان از خيلي حتي *
بولگاگف ، تاركوفسكي ، ساخاروف ، مانند بودند ، تحريم
انگ كه آثاري عنوان به اينان آثار از كه...و سولژنيتسين
.ميبردند نام هستند ، دارا را بودن تاريخي ضد و بورژوازي
هندوانهاي مانند را زمين كره اگر.است همينطور.بله
هنر و ادبيات از تعريف دو كه ميبينيم كنيم ، قاچ وسط از
چپ نيمكره در كه آمريكا و غربي اروپاي -دارد10 وجود
جهان و آن اقمار و شوروي كه راست نيمكره -و 2 دارد قرار
بايد ميگويند همه راست نيمكره در.دارند قرار سوم
واقعگرايي ادبيات ميگويند چپ نيمكره در نوشت ، واقعگرا
.باشد "فانتاستيك" يا شگرف بايد ادبيات و نيست هنر
شدن مطرح قابل كه ايراني رمان تنها من نظر به بنابراين
اندازه به منتقدان متاسفانه هنوز و بوده جهان سطح در
هم بوفكور.است بوفكور نپرداختهاند ، آن معرفي به كافي
فكر بخواهيم اگر است اشتباه البته.گروتسك هم و است شگرف
. "ابدا است ، بوده كافكا تاثير تحت هدايت صادق كه كنيم
آثار ترجمه از پيش كه ميدهد نشان رمانها اين چاپ تاريخ
.است مينوشته اينگونه هدايت صادق فرانسه ، به كافكا
گروه" ميشود آشنا كافكا آثار با جنگ از پس كه بعدها
هنوز بوفكور ، نوشتن هنگام وگرنه مينويسد ، را "محكومين
.بود نخوانده را كافكا
در درستي به هنوز را پرسشم پاسخ من دكتر آقاي *
در قومي و ديني نمادهاي اسطوره ، غيبت اين علت.نيافتهام
صورتهاي زوال دوران در ما آيا چيست؟ ما كنوني رمانهاي
بسر ديگر سوي از علمي و فلسفي تفكر و سو يك از نمادين
ميبريم؟
"ادبي نقد اصطلاحات فرهنگ" به آغاز در شما كردم ، عرض
مسائل همهداشتم اميد خيلي آن روي من كرديد ، اشاره بنده
تا افلاطون عصر از را آن به مربوط اصطلاحات و ادبي نقد
تاكنون كنيد باور ولي.ميكند بررسي و مطالعه امروز به
از نسخه پنجاه حدود شايد ميگذرد ، آن چاپ از ماه دو كه
كسان يا استيل دانيل كتاب اگر ولي است رفته فروش به آن
نوبت يازدهمين يا و هزار بيست به تيراژ شود ، چاپ ديگر
عنوان شما كه را مسائلي آن ما كنوني فرهنگ !!ميرسد چاپ
شود آموزانده دانشگاهي كلاسهاي در بايد.نميپذيرد كرديد
ملي و ديني نمادهاي و قومي اساطير از رمان نوشتن در كه
نخواهد ادبي جنبه رمان ادبي ، تمهيدات بدون.گرفت بهره
آن در مطرح محتواي بهخاطر فقط نبايد را رمان ماداشت
برود بايد بخواند ، را محتوا ميخواهد كه كسي بخوانيم ،
.دارد وجود قبل از محتوا.بخواند را قرآن و انجيل تورات ،
از نوح چرا..و نوح كشتي داستان قابيل ، و هابيل داستان
براي ميكند؟ سوار خود كشتي در جفت يك جاندار نوع هر
را جامعه ميخواهد.ميانديشد آرماني جامعه به او آنكه
.سازد پاك بديها لوث از
طبيعي و نخورده دست كه نخستين و پيشين وضعيت به بازگشت *
ديده وفور به بخشانه نجات اساطير در كه آرماني.است بوده
.ميشود
را آسماني كتاب سه اين بايد ميگرديم محتوا دنبال اگر
يعني ، مينويسد ، رمان شگرد با هماكنون نويسنده.خواند
محتوا به بايد كمتر ميخوانيم ، را هنري اثر يك كه وقتي
.ميگيرد قرار تكنيك و شگرد تاثير تحت محتوا.كنيم توجه
بازي آكروباتيك ;يعني شگرد.اسطوره از استفاده يعني شگرد
روي از دوچرخه يك با بندباز يك كه همانطور.بازبان كردن
با بايد هم نويسنده ميپرد ، ديگر طناب برروي طناب يك
كه آنچه.كند بازي زبان با بايدبكند را كار همين زبان
منتقدين همين از يكي "اتفاقا.محتوا نه است زبان ميماند
به زيادي تاكنون ما ;ميگفت كه بود ژانت ژرار ميكنم فكر
به كه رسيده آن وقت حال ولي كردهايم توجه رمان در محتوا
برعكس را كار كه است آن وقت حالا.بكنيم توجه كد يا رمز
ازآن پس و باشيم داشته توجه رمزگان يا كد به اول ;كنيم
كه اتفاقي هر الاناست تكراري محتوا كه چرا.محتوا به
تلويزيون صفحه روي را آن شما ميافتد ، دنيا جاي هر در
.ميكنيد مشاهده
...رمزگان ، آفرينيها ، نماد بياني ، ارزشهاي صورت هر به *
با خوانندگان و ميآورد پديد زيادي معنايي امكانات
و خواستهها و انتظارات بنياد بر و متن با درگيري
را معنايي افقهاي از فراخي گستره خويش انديشههاي
به و دريدا ژاك مانند فيلسوفاني واقع در و ميآفرينند
اشاره آن به كه ژانت ژرار و كريستوا ژوليا آن دنبال
و بوده متن از مركزي -معنا زدايش پي در آنها كرديد ،
ناممكن را واحد معناي يك به رسيدن سنتي ديدگاه برخلاف
تا.گفت سخن متكثر معاني از بايد اينرو از ميدانند ،
نوع چهار يا سه كه ميشود نوشته رمانهايي "اخيرا كه جايي
خواننده عهده به را كار اين نويسنده و دارد پايان
.كند انتخاب خودش را رمان پايان كه ميگذارد
كه نميكنند حوصله ما نويسندگان كه ميكنم فكر من
را شاهنامه اگر.بخوانند بيستبار يا ده را شاهنامه
دست به آن از داستاني عناصر ميتوانند آنگاه بخوانند
سهراب و رستم داستان همين از بهرهگيري با "مثلا.آورند
سالاري ، ديوان به مربوط مسائل از بسياري ميتوان
و تحليل جامعه در را...و پدرسالاري توتاليتاريسم ،
كمتر.نميرود اسطوره دنبال هيچكس.كرد ارزيابي
.دهد قرار خودش رمان سرمشق را اسطوره كه است نويسندهاي
كار همين ديگر نويسندگان از بسياري و فاكنر همينگوي ، ولي
اسطورهاي ريشههاي برميگزينند كه اسامي حتي.كردند را
.داشت
اشعار در سپهري و بوفكور رمان در هدايت صادق بنابراين *
به ديني نمادگراييهاي و قومي اسطورههاي آوردن با خويش
اخيرتان كتاب در شما.بخشيدهاند درخور غنايي خويش آثار
قرار تحليل مورد هم كنار در را دو اين "هدايت و سپهري"
اي پايه برچه كتاب شمادراين تحليل مبناي.دادهايد
.استواراست
.كرد تحليل اينجا در را آن بتوان كه نيست كتابي بوفكور
دختر يك نميافتد ، اتفاقي هيچ آن در فاكنر رمان عين
و است نقاش مرد اين و ميميرد مردي خانه در ميآيد اثيري
كشو در و برميدارد تصويري اثيري دختر اين چشمهاي از
كه ميشود روبهرو بازني رمان آخر فصل در بعد و ميگذارد
دختر همان واقع در ولي است اثيري دختر اين متضاد "دقيقا
كه را اينها تمام.است شده جاافتاده و فربه كه است اثيري
مادينهجان با واقع در نقاش اين كه ميبينيم بكنيم نگاه
همين "دقيقا هم سپهري و ميآيد كنار دارد خودش (anima)
سپهري و هدايت من كتاب كه دلايلي از يكي و دارد را ويژگي
با ارتباط در اينان كه است اشتراكي وجه علت به دارد نام
ميدانيم ما البته.داشتهاند خودشان (anima) مادينهجان
ميزنم ، را حرف اين بنده اگر و بود مليگرا هدايت صادق كه
(مليگرايي) مسئله اين قبال در من جبههگيري دليل به
اگر.ندارد وجود خالصي نژاد و زبان هيچ دنيا در.نيست
مركزيت داراي بخارا و سمرقند نيشابور ، بلخ ، روزگاري
باقي آنان از يادي و ويرانه جز امروز ولي بودند فرهنگي
پاريس و نيويورك لندن ، واشنگتن ، امروزه عوض در نمانده ،
كوچك ما كه آنگونه.هستند ما مثل هم فرهنگها.داريم را
مثل هم فرهنگها ميكنيم ، رشد و ميشويم بزرگ و هستيم
را زوال و رشد و بالندگي زايش ، روند زنده ، موجودات
تا نيويورك يا واشنگتن شايد ميدانيم ، چه ما ميپيمايند ،
پيدا بخارا و سمرقند نيشابور ، مشابه سرنوشتي ديگر سال صد
هر بهميشود منتقل ديگري جاي به فرهنگي كانون و كنند
زيرا است ، بيمارگونه بوفكور در مليگرايي نوع اين صورت
و نميشود يافت خالص زبان و فرهنگ دنيا هيچجاي در كه
من.هستيم فرهنگي تحولاتميان شاهد ما گفتم كه همانطور
چون ولي كنم تاكيد هدايت مليگرايي روي نميخواهم زياد
مليگرايي ديدي با را وي رمان مجبورم بود ، مليگرا هدايت
باستان ايران نماد اثيري دختر آن من نظر به كنم ، تفسير
دختر و پروين نمايشنامه در زيرا نميگويم بيدليلاست
.ميكند اثيري دختر به اشاره هدايت هم آنجا در ساسان ،
همان اينزيبا و اثيري داريم ، دختري نمايشنامه اين در
به وابستههاي همه و اثيري دختر اين.است بوفكور تصوير
آخرين در ولي.است باستان ايران نماد نيلوفر گل مانند آن
ميشود ، بدل افتاده جا و فربه زن به دختر آن كه كتاب قسمت
ديگر مانند به است ، ايراني فرهنگ دگرديسي نشانگر
مظهر و نماد اثيري دختر آن من نظر به بنابراين.فرهنگها
و نبوده ديگر فرهنگ هيچ آلوده هنوز كه است باستان ايران
هدايت.ميدانم ساساني نظام فروپاشي از پس را فربه زن آن
هم ابهام و كند بيان را مسئله اين نمادين صورت به خواسته
را بوفكور بارها ما ميگويند برخي.نيست اين جز چيزي
كه باشد منتقدي بايد اينجا نفهميديم ، ولي خوانديم
بداند...و فلسفه شناسي ، اسطوره شناسي ، جامعه روانشناسي ،
.كند باز را مبهم نكات اين تا
ارشاد :وگو گفت
|