|
گيرند مي حيات دوباره گذشته هاي انديشه
دوم بخش - انديشيدن راههاي باريكه
استاد" توسط و بود معمول كه اي"حوزه" با كه بود چيزي اين
متفاوت "كاملا ميشد ، اداره جورج استفان "مثلا ي"پيشرو
اما بود ، شده شناخته عامه ميان در كه اين با هايدگر.بود
قدرت بود ، مانده جدا عامه از رازناك هالهاي با هنوز
مطلع آن از حوزه آن اعضاي تنها "احتمالا كه اسرارآميزي
و مريد نه و داشت وجود پنهانكاري نه جا اين در.بودند
به را آن بودند ، شنيده را شايعه كه آنهايي ;مرادبازي
در "بعضا و بودند دانشجو همه كه چرا ميآموختند ، ديگري
آنجا و اينجا بعدها.بود برقرار دوستي ارتباط ميانشان
حوزه يك صورت به هيچگاه اما ;شدند پيدا ودستههايي دار
.نداشت وجود هوادارانش درباره پنهاني چيز هيچ و نبود
چه آن مضمون و يافت رواج كساني چه ميان در شايعه اين
دانشگاههاي در اول جهاني جنگ از پس زمان آن در بود؟
از بيش چيزي كه رشتههايي در اما نداد ، رخ شورشي آلمان
آكادميك تهوري و گسترده نارضايتي بودند ، حرفهاي مكاتب
كه دانشجوياني ميان در و داشت وجود تعلم و تعليم به نسبت
آمادگي از بيش چيزي معناي به آنها نزد پژوهش و مطالعه
"ابدا فلسفه.بود حاكم نارضايتي بود ، زندگي ساختن براي
كه بود مصممي تشنگان پژوهش بلكه نبود ، نانطلبان پژوهش
آنها.ميشدند راضي [پاسخها از] سختي به دليل همين به
براي اينجا در. نشدند وعالم حيات شناخت جذب وجه هيچ به
غني برگزيدهاي داشت ، را معماها همه حل دغدغه كه كسي هر
لذا ;داشت وجود آنها آتشه دو هواداران و جهانبينيها از
گروهها اين ميان از انتخاب براي فلسفه مطالعه به نيازي
.نبود
كه بود چيزي ميخواستند ، دانشجويان اين آنچه اما
-رايج فلسفي مكاتب يا "عموما دانشگاه.نميدانستند
پاي جلوي را -نوافلاطونيها و نوهگليها نوكانتيها ،
فلسفه آن در كه را آكادميك قديمي شيوه يا مينهاد آنها
معرفتشناسي ، ) ويژهاي شاخههاي به مرتبي طور به
بود شده تقسيم (قبيل اين از و منطق اخلاق ، زيباييشناسي ،
كسالت از اقيانوسي در گويي ميكرد ، ارتباط ايجاد كمتر و
كه بودند كمي عده هايدگر ظهور از پيش حتي.باشد شده غرق
افتاده ، جا "نسبتا و شده پذيرفته آسان بخش اين عليه
بر" وي فرياد و بود هوسرل زماني بهترتيب.بودند شوريده
و تئوريها از گرفتن فاصله" معناي به اين:"اشياء خود سر
دقيقي علم عنوان به فلسفه تاسيس سوي به گرايش و "كتابها
.كند پيدا آكادميك شيوههاي ديگر كنار در را جايش كه بود
اما بود ، تمرد از دور به و ابتدايي فريادي هنوز چه اگر
خواهان متاخر هايدگر حدودي تا و متقدم شلر كه بود چيزي
ياسپرس كارل هايدلبرگ در علاوه به.بودند آن به پرداختن
و ميداد نشان تمرد [موجود وضع به نسبت] آگاهانه كه بود
-ميدانيد كه چنان -وي.نبود فلسفي كه بود برآمده سنتي از
"دقيقا دوستي اين علت.بود دوست هايدگر با زيادي مدت
و داشت وجود هايدگر جسارت در كه بود تمردگرايي عنصر همان
در كه ميدانست فلسفي "اساسا و اصيل چيز يك را آن هايدگر
.دارد قرار فلسفه درباره آكادميك گفتن سخن قلب
-هايدگر اصطلاح به -بودند آن داراي "مشتركا اينها آنچه
بحث و دانشوري قصد ميان" ميتوانستند آنها كه بود اين
و دانشوري به نسبت حدودي تا و شوند قائل تمايز "انديشيدن
تدريس شهرت زمان آن در.باشند بيتفاوت شدن دانشمند
گونهاي به و كموبيش كه بوده رسيده آنهايي به هايدگر
"تاريك دوران" فرارسيدن و سنت فروپاشي درباره مبهم
و ميدانستند چيزهايي -بود شده آغاز تازه كه -(Brecht)
نمايش فلسفي ، مباحث در خبرگي كه داشتند اعتقاد اين بنابر
رشتههاي با اين خاطر به تنها و است پوچي و بيهوده
قول به يا "انديشه موضوع" به كه داشتند همسويي آكادميك
توجه (Thinking's Matter) "انديشيدن" موضوع به هايدگر
(Zur Sache des Denkes,1969).داشتند
آنجا در كه نمود مدرسي و فرايبورگ جذب را آنها كه شهرتي
پروفسور جذب حدودي تا هم "بعدا و -بود مشغول تدريس به
وجود كسي آنجا كه بود نكته اين متضمن -شدند ماربورگ جوان
داده نشان هوسرل پيشتر كه -"چيزها" به "واقعا كه داشت
اشياء اين كه ميدانست كه كسي:بود يافته دست -بود
انسانهاي دغدغههاي بلكه نيستند آكادميك موضوعات
امروز ، و ديروز دغدغههاي فقط نه البته -انديشهوراند
كه كسي و -كهن بسيار دورههاي به مربوط دغدغههاي بلكه
كه اين خاطر به "دقيقا بود ، كرده كشف نو از را گذشته
!است گسيخته هم از سنت سلسله كه ميدانست
بحث مورد افلاطون "مثلا كه بود قطعي نكته ، اين حقيقت در
;بود نشده شرح دربارهمثل او نظريه و بود نگرفته قرار
شده دنبال بند به بند مكالمه يك كامل سال نيم يك در بلكه
ديرين و كهن عقيده اين تا بود گرفته قرار پرسش مورد و
.كند باز ضروري و حياتي مسائل از مجموعهاي براي را ميدان
سالك بسياري كه چرا هستند ، آشنا "نسبتا صداها اين امروز
نرفته تر پيش هايدگر خود از كس هيچ اما شدهاند ، راه اين
!است
انديشيدن ;مييابد اشاعه آساني به و سرعت به هايدگر شهرت
-قديم فرهنگي گنجينههاي ;ميگردد باز زندگي به دوباره
سخن به دوباره -داشت رواج آنها مرگ به اعتقاد كه
اين براي را راه كه ميافتند مسيري در و درميآيند
بحث چيزهايي از افراد همان اينك.كرد هموار ديدگاه
هم پيشتر و ;داشت بسيار تفاوت آشنا امور با كه ميكردند
خوانده كهنه و ناچيز چيزها آن كه بود شده پيدا جرات اين
انديشيدن تا ميگذاشت عرصه به پا معلمي اكنون اما ;شوند
انديشه قلمرو در پنهان شاه اين لذا !بياموزاند را
تعلق جهان اين به "كاملا اگرچه كه قلمرويي شد ، فرمانروا
نميتوان هرگز كه است رفته غيب پرده در چنان اما دارد ،
بيش آن ساكنان هنوز و داشت كامل اطمينان آن وجود درباره
صورت اين غير درميشد تصور "معمولا كه هستند آني از
مطالعات و انديشيدن بيسابقه و پنهاني تاثير چگونه
از خارج كه تفكري:است توضيح قابل هايدگر انديشهورانه
به "عموما كه آنچه از خارج نيز و شاگردان و پيروان حوزه
مييابد؟ بسط است ، شده فهم فلسفه عنوان
شك آن وجود در حق به ما كه) نيست هايدگر فلسفه آن كه چرا
بلكه (است كرده چنين بوفره ژان كه همچنان ميكنيم ،
رواني قيافهشناسي در سرسختانه كه است هايدگر انديشيدن
ويژگي يك انديشهوري گونه اين.است بوده سهيم قرن اين
بخواهيم ما اگر و است خودش مخصوص كه دارد زنندهاي نقب
استعمال شكل در دهيم ، جاي زبانشناختي صورتي در را آن
جاي [انديشيدن را چيزي] (To Think)"انديشيدن" فعل متعدي
او ;نميانديشيد چيزي "درباره" گاه هيچ هايدگر.ميگيرد
غيردانشورانه ، "كاملا فعاليت اين در.ميانديشد را چيزها
اجازه بلكه نميكند ، كشف او;ميكند رخنه ژرفناها به وي
وضوح مطلق و مسلم بنيادهاي پارهاي "صرفا كه ميدهد
.بودند نشده روشن گونه اين پيشتر كه گونهاي به يابند ،
باريكهراهها تا ميماند پنهاني طور به آنجا مصرانه وي
متون مجموعه) كند تعيين را "پاها رد" و دهد نشان را
شده داده آنها به عنوان اين كه تا 1962 سالهاي 1929
(.بود
با آن ;ميكند مقرر را وظايفي خود براي انديشيدن اين
- هميشه واقع در و -"ذاتا آن ;دارد كار سرو "مسئلهها"
-يا است درگير خاصي طور به آن با كه دارد خاصي چيز
برانگيخته خاصي طور به آن وسيله به -بگوييم دقيقتر
آن.دارد هدفي انديشيدن اين كه گفت نميتوان اما ;ميشود
راهها باريكه كردن مقرر حتي و ميكند فعاليت بيوقفه
نه ميآيد ، كار به انديشه از نويني بعد كشف براي خود
سر ، آخر و است توجه مورد پيش از كه هدفي به رسيدن براي
.ميشود ختم او به راه
راههاي" همان اطمينان با ميتوان را راهها باريكه
دانست (تا 1946 سال 1935 متنهاي مجموعه عنوان) "جنگلي
و نميشوند منتهي جنگل از غير جايي به چون "صرفا كه
طور به) بسيار او نزد ،"ميشوند گذاشته كنار ناگهان"
را جنگلها كه كسي عنوان به -قبولترند قابل (بينظيري
تا -ميكند بودن وطن در احساس آن در و دارد دوست
كه شدهاي طرحريزي "دقيقا و خياباني شبه مسئلههاي
به "كاملا را نظريهها مورخان و فلسفه متخصصان تحقيقات
طور به "جنگلي راههاي" استعاره.است كرده معطوف خود
شخص اينكه نه ميكند ، كشف را اساسي و مهم چيزهاي اتفاقي
كه هيزمشكني همانند بلكه باشد ، بنبست كه بيفتد راهي به
خود كه ميكند طي را راههايي و دارد كار سرو جنگلها با
وي خطكاري به كه ميكند روشن را راهي و است كرده هموار
.است مرتبط است ، درختان انداختن همان كه
وضوح و شد كاويده وي انديشيدن با كه -ژرف مرتبه اين در
نشان را انديشيدن راههاي از وسيعي شبكه هايدگر -يافت
بدان فهمي قابل طرز به كه مستقيمي و واحد نتيجه ;ميدهد
شد باعث وي كه است اين شده ، واقع سرمشق گاهي و شده توجه
در كس هيچ طولاني مدتي براي كه -سنتي متافيزيك مجلل بناي
تحتالشعاع -بود نكرده كافي آسايش احساس آن با حالتي هيچ
نقب و زيرزميني تونلهاي كه گونه همان درست گيرد ، قرار
لحاظ از آن پايههاي كه را ساختمانهايي مخرب زدنهاي
.ميدهد قرار تحتالشعاع نيست ، ايمن كافي اندازه به عمق
آن مراتب مهمترين از يكي شايد است ، تاريخي موضوع يك اين
-جمعيتها و صنفها همه از خارج كه را ما "لزوما اما است ،
.نميكند نگران ايستادهايم ، -آنها تاريخي نوع جمله از
فرد" يك را كانت ميتوان -حق به نيز و -خاصي منظر از
هم اندكي نسبت هست كه چيزي آن با كه ناميد "مخرب "تماما
.شود انگاشته جدا وي تاريخي نقش اگر ندارد ،
گرفتن قرار درتحتالشعاع هايدگر سهم مورد در همچنين
آنچه -بود قريبالوقوع و نزديك تقدير ، هر به كه -متافيزك
كه است اين هستيم ، -هايدگر فقط و -هايدگر مديون را آن ما
شايسته كه داد رخ گونهاي به گرفتن قرار تحتالشعاع اين
به تا كه متافيزيكي:داشت وجود دوره آن در كه بود چيزي
دنبال به كه آنچه توسط سادگي به و "شد انديشيده" مقصدش
كتاب در هايدگر كه چيزي يعني شد ، سرگذاشته پشت آمد آن
آن اما !"فلسفه پايان":ميگويد انديشيدن موضوع درباره
و عزت با را آن و بود فلسفه آبروي و وجهه كه است پاياني
را خود "عميقا كه شد انجام مردي توسط و كرد حفظ افتخار
سمينارها همه حياتش طول در وي.بود كرده آن سنت و آن صرف
در تنها و نمود فيلسوفان متون صرف را سخنرانيهايش و
فلسفي متون درباره تا كرد پيدا جرات كه بود عمرش اواخر
انديشيدن موضوع دربارهبدهد ارايه سميناري خودش
براي تفاهمي يادداشت بر مشتمل (Zur Sache des Denkens)
بخش نخستين كه است زمان و وجود سخنراني درباره سميناري
.ميدهد تشكيل را كتاب
كردند دنبال را هايدگر به راجع شايعه مردم كه گفتهام من
بود اين بود ، شده تجربه آنچه.بياموزند را انديشيدن تا
نه كه معني اين به -محض فعاليت يك عنوان به انديشيدن كه
اجبار به شناخت جوياي شخص توسط نه و معرفت تشنه شخص توسط
زياد كه گردد بدل احساس به ميتواند -باشد نگرفته انجام
سركوب را آنها و نميكند حكومت استعدادها و مواهب برديگر
آنها در و ميكند منظم را آنها كه اين ضمن نمينمايد ،
جان و روح و احساس ، و عقل قديمي تقابل به ما.دارد جريان
احساسي انديشيدن عقيده كه اين و كردهايم عادت
ميشود ، يكي بودن زنده و انديشيدن درآن كه (Passionate)
اين زماني خودش هايدگر.برميگرداند عقب به قدري را ما
بيان جمله يك در -مسلم حكايت يك نيروي درباره -را وحدت
جاي به ارسطو ، درباره درسي آغاز در كه هنگامي است ، كرده
ارسطو":گفت وي ، زندگينامه درباره مقدمهاي مرسوم ارايه
".مرد و كاركرد آمد ، دنيا به
در دارد ، وجود هايدگر در عاطفي انديشيدن شبيه چيزي اينكه
امكان شرط -يافت درخواهيم "بعدا كه گونه همان -حقيقت
ويژه به نكته اين اما.است كلي طور به فلسفه داشتن وجود
انديشيدن وجود بدون ما آيا كه است پرسشانگيز ما قرن در
از كه عاطفي انديشيدن اين ميكرديم؟ كشف را اين هايدگر
به" اكنون و برميآيد "شدن متولد -جهان -در" ساده واقعيت
موجودي هر در كه را معنايي متذكرانه و متعهدانه طور
شناخت) نهايي مقصد يك نميتواند "ميانديشد حكمفرماست ،
حيات خود كه باشد آني از بيش كه باشد داشته (معرفت يا
مرگ خاطر به آدمي اما است ، مرگ زندگي كار پايان.دارد
به او ;ميزيد است ، زندهاي موجود كه چون بلكه نميزيد ،
وي چون بلكه نميانديشد ، -باشد چه هر نتيجه خاطر
.ميانديشد است ، ژرفانديش موجود يك يعني "انديشهور"
دارد ادامه
|
|