وديروز امروز شعر در معنا جستجوي
معنا ژرف لايههاي
وديروز امروز شعر در معنا جستجوي
اكبرياني محمدهاشم
امروز و ديروز شعر شاخصهايمقايسه از يكي را "معنا" اگر
ويژگيهاي از يكي بايد را آن فقدان دهيم ، قرار كشورمان
جهان در خود ، شعر با ديروز شاعران.دانست امروز شعر بارز
و "آزادي" چون آرمانهايي و بودند معنا دنبال به جامعه و
دهه دو يكي شعر مقابل در.آنهابود شعر غالب وجه "عدالت"
در نهتنها شعر اين.معناست دنبال به كمتر "اصولا اخير ،
حتي بلكه نيست "عدالت" و "آزادي" چون سياسي آرمانهاي پي
مطلوب روابط به نپرداختن نيز و عشق چون آرمانهايي نبود
معنايي امروز ، شاعردارد سيطره آن در نيز انسانها ميان
توضيح و توصيف تنها آن ، از گريز در و نميكند جستجو را
شعر منظري از كه است داده قرار خود بيان محور را واقعيات
سال چند شاعران از بسياري اقرار به.ميگيرد بازي به را
كردن پاك و ايدئولوژي از جدايي (هفتاد و شصت دهه) اخير
برخلاف.است شعربوده اساسي ، هدف آن ، حاكميت از شعر حوزه
مطرح و داده پروبال را شاعر آنچه گذشته ، در رويه ، اين
شعرهايي به اگر.بود او شعر ايدئولوژيك مفاهيم ميكرد ،
...و سايه شاملو ، اخوانثالث ، چون شعرايي آوازه باعث كه
از مملو شعرها اين شد خواهد مشاهده شود ، توجه است شده
نيز ديگراني شاعران ، اين كنار در.است ايدئولوژيك مفاهيم
قطار گرچه.بود معنا بهدنبال شعرهايشان بودند ، مطرح كه
و بود سرخ گل يك قبلهاش ، اما ميرفت خالي سپهري سياست
ديگر بهعبارت.زيست بايد هست تا كه بود معنايي شقايق
دور به ايدئولوژيك معناي از فروغ و سپهري شعرهاي اگرچه
شعر.ميزند موج آنها در انساني معناي جستجوي اما است
ايدئولوژي ، از جستن دوري بهانه به را ، معنا "اصولا امروز
بودند شاعراني عرصه پنجاه و چهل دهه چرا.نميكند دنبال
هفتاد و شصت دهه اما بود ، جاري زبانها بر شعرهايشان كه
در اخير ، دهه دو اين در است؟ شاعراني و شعرها چنين فاقد
عصر سخن بتواند كه ندارد وجود شاعري شعر ، به گرايش كنار
و اشعار به تمايل هفتاد و شصت سالهاي در.بگويد را خود
و داده پوشش را بسياري گستره ايراني اصيل و سنتي موسيقي
نسل از شاعري اما ميگفت پاسخ را جامعه اعظم بخش نيازهاي
بهعبارتي ، .دهد پاسخ نيازها آن به كه نشد پيدا امروز
كند دنبال خود اشعار در را معنايي بتواند كه نبود شاعري
.بود آن بهدنبال جامعه كه
كه گفت ميتوان ديروز و امروز شعر مقايسه در حال هر به
نسل شعر و ميساخت را شعر اصلي روح گذشته ، در "معنا"
"معنايابي" با مجموع در و نميكند جستجو را معنايي كنوني ،
.است بيگانه
شعر كه آن باماند غافل نيز مهم نكته يك از نبايد اما
و عصري "شديدا معنا ، آن اما ميگشت معنا دنبال به ديروز
تنگناي در گذشته ، شعر.بود خود زمان به محدود
يابد رهايي آن از نتوانست كه بود گرفتار ايدئولوژيهايي
شدن سپري با اما بود راهگشا خود زمان در گرچه امر همين و
خود جايگاه نيز روز آن شعر ايدئولوژيها ، آن و دوران آن
كه را شعرايي وضعيت ، اين.داد دست از جامعه در را
فروغ و سپهريدربرميگيرد نيز نگفتند شعر ايدئولوژيك
بودند ، سياسي و ايدئولوژيك كه را هايي"معنا" گرچه
و درد اما كردند انتخاب را غيرسياسي آرمانهاي و برگزيدند
زمان همان درد ميريختند ، پي خود اشعار در كه را معنايي
ناشي بحرانهاي و انسان بيهويتي و سرگشتگي.بود عصر و
ميسازد ، را سنخ اين از شاعراني اشعار اصلي محور كه آن از
به بخشيدن ارزش انسانگرايي ، دوران همان به است مربوط
درد تنهايي ، از گريز است ، داده ارائه ما به هستي آنچه
و روحي فشارهاي از فرار انسانها ، ميان در بودن معلق
فروغ شعر بنيادهاي كه...و اجتماعي شرايط از ناشي رواني
.آنهابود زمان روح ميسازد ، را سپهري و
در نهفته معناي كه نيست معنا اين به مطالب اين بيان
انسانهاي پي در كه شاعراني و ايدئولوژيك شاعران شعرهاي
از گريز سنتي ، قيدهاي از رهايي همراه ، و همدم وارسته ،
مردم زندگي در جايي امروزه هستند مردم زندگي كاستيهاي
و نبوده زمان اين غالب روح بلكه ندارد فكر اهل "خصوصا
خاص ويژگي اين با ميتوان را پنجاه و چهل دهه همان تنها
حافظ شعر با را آنها شعرهاي و شاعران اين اگر.كرد توصيف
كه شد خواهد آشكار وضوح به امر اين كنيم ، مقايسه مولوي و
ميكنند جستجو آنها مانند و شاعر دو اين شعر كه معنايي
شاعران خلاف بر درست است ، "جهاني" و "بشري" ،"فراعصري"
و عصري "كاملا آنها شعر معناي كه خودمان پنجاه و چهل دهه
شعر جهت همين به.جغرافياست وهمين زمان همان به محدود
زماني محدوده از فراتر را انسان نياز هميشه مولوي و حافظ
سالهاي 40 شاعران شعر اما است ميداده پاسخ جغرافيايي و
شاعراني حتي جامعه نياز نميتواند نيز امروزه حتي و 50
.دهد پاسخ را هستند شعر اهل خود كه
شعر و نيست معنا جستجوي در امروز شعر كه اينجاست مشكل
عمل محدود و عصري "كاملا بود معنا دنبال به كه ديروز
وارد اين از پس كه است شاعراني ميماند آنچه.ميكرد
.ميشوند شعر صحنه
معنا ژرف لايههاي
با گو و گفت انسانهادر راستين هويت جوينده ;ساماراگو
(پاياني بخش) پژمان عباس دكتر
ساراماگو ، آثار فارسي خواننده كه هست معيارهايي چه *
است ، بوده ترجمه ماخذ كه متني با ترجمه مقايسه بدون
كند؟ برآورد را ترجمه موفقيت بتواند
بايد.ميدهم توضيح را ساراماگو سبك خصوصيات از بعضي من
.باشد موجود هم آنها فارسي ترجمه در خصوصيات اين
ميان از ساراماگو آقاي كه است اين خصوصيات اين از يكي
جمله پايان نقطه و ويرگول از فقط نقطهگذاري علائم
جملههاي "غالبا ساراماگو جملههاي و ميكند استفاده
زمان.ميكند استفاده كم خيلي ربط ادات از.هستند دراز
لحن با را اديبانه زبان.ميشود عوض بارها جمله داخل در
و ضربالمثلها ساراماگو منتهي.ميآميزد درهم عاميانه
كلام در طوري را عاميانه اصطلاحات و تكيهكلامها
ايجاد ناهمگوني هيچگونه كه ميگيرد بهكار خود اديبانه
فارسي ، به ساراماگو كلام لحن انتقال درواقع.نميكند
يا كلامي تكيه يا ضربالمثلي بايد كه مواردي در "مخصوصا
دقت و ذوق به احتياج شود برده بهكار عاميانهاي اصطلاح
رمانهاي ترجمه در مورد مشكلترين شايد اما.دارد
به مربوط فارسي ، زبان به آنها ترجمه البته ساراماگو ،
"نامها همه" مقدمه در را مورد اين من.باشد ديالوگها
.دادهام شرح
جملههاي ساراماگو كه اين با داشت ، توجه بايد اما
علامت از دارد ، اديبانهاي سبك و لحن و مينويسد طولاني
خط با را معترضه جملههاي نميكند ، استفاده سوءال يا تعجب
و نميكند استفاده پرانتز و گيومه از نميكند ، مشخص تيره
بدون مينويسد ، پاراگراف يك در را دوصفحهاي ديالوگ يك
ادا گفتگو طرفين از يك كدام را جمله هر كند مشخص اينكه
زبانهاي در لااقل او ، اثر خواننده اينحال با ميكند ،
دچارمشكل و درمييابد "كاملا را او كلام مفهوم لاتين ،
اثر فارسي ترجمه براي معيار مهمترين بنابراين.نميشود
كلام در فراواني اشارات البته.باشد همين بايد نيز او
حالت و او لفظي بازيهاي و او طنز بخصوص هست ، ساراماگو
بايد او آثار موفق ترجمه يك در اينها همه نثرش ، شاعرانه
.باشد مشهود
"نامها همه" از كه قولي نقل آن به برگرديم ديگر بار يك
ژوزه كلام مفهوم.كلام معناي و مفهوم درخصوص كردم ،
رساندن براي او.است مشخص و واضح خيلي درواقع ساراماگو
از استفاده در نميكند ، ابا هم توضيح و شرح از مفهوم يك
در.است قضيه ظاهر اين اما.نميدهد بهخرج امساك كلمات
را معنا از مختلفي لايههاي مشخص ، و روشن مفهوم اين پس
و زيركانه "غالبا ميكند خلق كه تصويرهايي.ميخواباند
به بازبزنم مثال يك بدهيد اجازه.است هوشمندانه
نويسنده پاراگراف ، اين در.برميگرديم كتاب اول پاراگراف
متن در "بعداميكند توصيف را احوال سجل كل بايگاني
اين كه شد خواهد مشخص آن بر حاكم خاص منطق با و داستان
عمارت يك و دارد طولانياي عمر احوال ، سجل كل بايگاني
.است كهن
و كهنه مفهوم زيركي ، با و چندينبار نويسنده درواقع
سردر تابلوي.ميكند تكرار پاراگراف اين در را كهنگي
حاشيهها در آن لعاب كه اين دليل به است ، كهنه عمارت
چندين كه دليل اين به است ، كهنه عمارت در.است پريده
پوسته پوسته نيز لايه آخرين تازه و است رنگخورده لايه
از است شده ساخته آن از عمارت در كه چوبي حتي.است شده
در فراواني خطوط يا رگه چون است ، بوده كهنسال درخت يك
كهنه كاغذ بوي هميشه كل بايگاني فضاي در.دارد سطحش
همين به ديگر زاويه از حالا.اين از اين...است پيچيده
خواهد مشخص داستان پايان در باز.ميكنيم نگاه پاراگراف
زندگان جهان از نمادي درواقع احوال سجل كل بايگاني كه شد
داستانهاي قديم روم و يونان ميتولوژي در.است مردگان و
تاي چندميافتد اتفاق مردگان جهان در زيبايي عاشقانه
از ديگر يكي.ميشود حكايت دانته "الهي كمدي" در اينها
جهان در كه اين يعنياست اريديس و ارفه اسطوره اينها
يك با ساراماگو را مفهوم اينهست عشق از سخن هم مردگان
زننده بوي متن درميكند بيان پيچيدهاي و زيبا استعاره
است ، پيچيده كل بايگاني فضاي در "دائما كه كهنهاي كاغذ
تيز ، شامههاي براي و ميكند نفوذ نيز خوشي بوي گاهگاهي
گل.است درآميخته داودي گل بوي با كه است سرخي گل رايحه
"بعدا درواقع و مرگ گل داودي گل و است عشق نشانه سرخ
.است رايحه اين بر شرحي "نامها همه" كه شد خواهد مشخص
دقت اگر احوال سجل كل بايگاني عبارت همين در يا
داستان در نويسنده خاص اومانيسم كه "بعدا بفرماييد ،
احوال سجل كل بايگاني كه شد خواهيد متوجه ميشود ، آشكار
.است مردگان جهان و زندگان جهان مجموعه از نمادي درواقع
بايگاني عبارت در كل صفت آوردن كه شد خواهد معلوم وقت آن
چرا و است هوشمندانه و شده حساب چهقدر احوال سجل كل
از عبارت اين در را كل صفت كه دارد اين بر سعي نويسنده
.ميكند تكرار را آن "دائما و نيندازد قلم
ميتوانم حالا طولاني مقدمه اين به توجه با ميكنم فكر
و ساده متن يك با ساراماگو رمانهاي مترجم كه بگويم
در "احيانا يا نكند دقت "دائما اگر.نيست روبهرو معمولي
را معناها از خيلي است ممكن آن هر كند پيدا مشكل متن فهم
.سازد نابود
كتاب مقدمه در كرديد ، اشاره كتاب ديالوگهاي ترجمه به *
كه كردهايد ترجمه طوري را ديالوگها اين كه گفتهايد هم
چگونه كارها اين.كيست گويندهاش دهد نشان بتواند هرجمله
است؟ گرفته صورت
ذكر اينجا در مثال عنوان به را نمونه يك من ببينيد ،
از يكي در.خواهدشد مشخص "كاملا كار روش و ميكنم
.ميكند گفتگو سقف با خود خيال در ژوزه آقا ديالوگها
از او كه ميترسي تو":است چنين گفتگو اين از قسمتي
كه را چيزي هيچ نميخواهي كند ، صحبت تو با طلاق علتهاي
در نميتوانند مردم "معمولا بشنوي ، باشد زن اين ضرر به
"...كنند ، قضاوت انصاف و عدل با ديگران و خود ميان
و گفتگو متن در و است گفته سقف را اولي جمله دو اينجا در
بايد را جمله دو اين كه است مشخص "كاملا آن مفهوم روي از
ولي است شده شروع بزرگ حرف با اولي جمله و باشد گفته سقف
را سوم جمله و است نشده شروع بزرگ حرف با دوم جمله
با سوم جمله لاتين زبانهاي در چون و است گفته آقاژوزه
اينجا در كه ميبرد پي خواننده است ، شده شروع بزرگ حرف
گفته آقاژوزه بايد را جمله اين و است شده عوض گوينده
فارسي ترجمه در ميفرماييد ، ملاحظه كه همچنان اما.باشد
من.باشد گفته آقاژوزه را سوم جمله كه نيست معلوم "واقعا
آدمها ما":كردهام ترجمه شكل اين به را سوم جمله
قضاوت انصاف و عدل با ديگران و خود ميان در نميتوانيم
توانسته جمله خود ميفرماييد ، ملاحظه كه همانطور ".كنيم
ساير.است آقاژوزه يعني كيست ، گويندهاش دهد نشان است
هر كه است شده سعي "كلا و است بوده حد همين در نيز موارد
اختيارات محدوده در است گرفته صورت دراينخصوص كه تمهيدي
.باشد مترجم
.سپاسگزارم گفتگو اين در شما حضور از *
|