قرآن پرتو در دلها پرواز
قرآن عبرتهاي
قرآن پرتو در دلها پرواز
(بخش واپسين ) فجر سوره تفسير از بخشي
مباركه سوره تفسير از بخش ذيل ، واپسين مطلب :گشايي جستار
ياد ، جاودان قرآن بزرگ ومعلم مفسر وسيله به كه است فجر
ضمن آن ، در و گرفته انجام طالقاني محمود سيد الله آيت
اين هاي واژه در كه والايي هاي انديشه و مفاهيم بازنمود
اجتماعي و فردي ظرافتهاي دارد ، برخي وجود مباركه سوره
عوامل بخش ، اين در.است گرديده مطرح نيز آن در مندرج
ضلالت اسباب و علل و (مطمئنه نفس سوي به حركت) رستگاري
مورد الهي آيات به اتكا با(دوزخ قعر در سقوط) انسانها
براي توفيق آرزوي ضمن.است شده داده قرار توضيح و تفسير
خوانندگان توجه قرآن ، و عبادت ماه در داران روزه همه
.كنيم مي جلب مطلب اين به را ارجمند
معارف گروه
له اني و الانسان يتذكر يومئذ بجهنم ، يومئذ جيء و
و است ، "بجهنم" آن فاعل نايب و مجهول فعل جيء ، :الذكري
اين از شايد.دارد مجهول فاعل با مصاحب به اشعار ،""
معين علت معلول جهنم نه كه نشده ، ذكر آن سمت و فاعل جهت ،
آثار از جهنم زيرا دارد ، مخصوصي سمت نه و است ، مشخصي و
حق مسير با مخالف آن ، جهت و سمت و است گناه و كفر انواع
:ميباشد آنها ، نفي و كمال و خير گونه هر از اعراض و
اثباتي بظاهر بديهاي و گناه "..لاتحاضون..لاتكرمون"
زدن باز سر و اعراض حقيقت در -التراث تاكلون و مانند -هم
ايجاد و ايجاب جهت در نياوردن روي و مسئوليت و وظيفه از
را دوزخ و ميكشاند ، دوزخ سوي به را دوزخي همينهااست
.ميآورد پيش
مضارع فعل ظرف بيان و اول ، يومئذ بدل دوم ، يومئذ
روز ، آن در و ميشود ، آورده روز آن در دوزخ:است استمراري
.گردد متذكر انسان همي
و الارض ، دكت اذا جواب الانسان ، يتذكر يومئذ كه شايد و
الارض دكت اذا جواب اول ، تركيب بنابهباشد مستقل جمله
بظاهر ، الانسان از مقصوددريافت آيات مفاهيم از بايد را
ذكر.است سوخته پروبال دوزخي انسان مقام ، قرينه به و نوع
آن ، موارد نه است ، تذكر به توجه براي يتذكر ، مفعول نشدن
ميان از روز ، آن در وابستگيها و علاقهها همه چون گويا
آثار و صورتها تذكر است ، تذكر دارد انسان آنچه ميرود ،
صفحههاي و نفس ، نهانخانه در كه رفتهاي ياد از اعمال
و سوخته سرمايههاي تذكر گرفته ، نقش و بسته صورت جهان ،
.باشد داده انجام ميبايست آنچه و شده ضايع
در تاثير و آنها تلازم انسان ، تذكر و جهنم آمدن تقارن
و 36 آيه 35 مانند ميرساند ، را روز يك در و يكديگر
لمن الجحيم برزت وماسعي الانسان يتذكر يوم":النازعات
و است ، توبيخي و انكاري استفهام آيه ، اين در اني ، ."يري
استفهام ، مورد فعل و دارد ، چگونگي و مكان و زمان به اشعار
است ، الذكري استفهام ، مورد يا ميشود ، استفاده لامله از
روز آن در و مخصوص تذكر به اشاره آن ، لام و الف كه
!ميدهد؟ سود را او تذكر اين كي و كجا ، و چگونه ، :ميباشد
و زمان كه تذكري است؟ تذكري چه ندارد ، سود كه تذكري يا
و نميگردد بر ديگر و سرآمده آن دادن سود شرايط و مورد
من" معناي به اينجا ، در اني كه ميشود.نميشود تجديد
استفهام اين ، بنابر"هذا؟ لك اني":مانند باشد ، "اين
و چگونگي استفهام ، مورد و شخصي ، كننده استفهام و حقيقي ،
اين كجا از و چگونه:است هشياري و تذكر گونه اين منشا
!آمده؟ پيش تذكر
از بدل يا بيان ، عطف يقول ، :لحياتي قدمت ياليتني يقول
محال يا بيجا آرزوهاي موارد در بيشتر ليت ، .است يتذكر
لحياتي اختصاص و انتفاع ازلام قدمت مفعول.ميشود گفته
معلوم شخص به حيات اضافه و قدمت ، فعل از.برميآيد
حيات و آينده جهت در او ، گذشته كوشش و انديشه كه ميشود
و ميانديشيده آنچه نبوده ، انساني خاص كمال و حقيقي
بيهوده و آن ، براي و گذشته دنياي محيط در ميداده ، انجام
:است بوده
لهي الاخره ان و ولعب ، لهو الا الدنيا هذءالحياه ما و"
ميشد اگر است ، حيات سراسر ديگر سراي همانا و نيست ، بازي
."عنكبوت -سوره 29 از 64-بدانند كه
سوءال از جواب و استيناف جمله...ياليتني يقول كه ميشود
چه و ميانديشد چگونه انسان روز آن در:باشد مقدر
آنچه خود ، جاويد زندگي براي ايكاش:ميگويد -ميگويد؟
.ميآوردم پيش بود ، زندگي چنين شايسته
برگردانيدن" صيرورت معناي متضمن لحياتي ، لام كه شايد و
زندگيم به آنچه كاش اي:باشد "ديگر وضع به وضعي از
حقيقي ، معناي به دوزخيان ، زيرا.ميفرستادم پيش برگرداند ،
."لايحيي و فيها لايموت":ندارند زندگي
فيومئذ ، :احد ثاقه و لايوثق واحد عذابه لايعذب فيومئذ
به عطاء مانند -مصدري معناي به عذابه قبل ، آيات بر تفريع
ضمير لايعذب ، مطلق مفعول يا به ، مفعول و -اعطاء معناي
است ، لايعذب فاعل احد عذاب ، مفعول و انسان به راجع عذابه
آن در نميكند عذاب كس ، هيچ پس:بعد آيه است همچنين و
شخص آن عذاب متصدي كسي يعني -را "معذب شخص" او عذاب روز
بنابر -كرده فراهم را عذاب كه اوست خود اين و نميشود
-تكسبون كنتم بما فذرقوا":با است مضمون هم آيه اين اين ،
و 34 ، و 35 ، 8 و 30 ، 6 تكفرون 106 ، 3 كنتم بما:و 39 ، 7
.است مضمون اين به كه ديگري آيات و "46
آن ضمير و تشبيه ، متضمن و مطلق مفعول عذابه كه ميشود
تركيب ، اين با ميتوان و.باشد "جاءربك" رب به راجع
عذاب حصر و تعظيم آيه مفهوم بنابراين ، .گرفت مقدر مفعولي
را كسي پروردگار ، چون كسي روز آن در:است رب به روز آن
بيچون قدرت و مطلق ، فرمان روز ، آن در چون.نميكند عذاب
.است بيمانند عذابش و "يومئذلله والامر":است او براي
با را لايعذب سهل ، و يعقوب و كسائي مانند قراء ، از بعضي
نيز ، قرائت اين با.خواندهاند مجهول صيغه به و ذال فتح
بايد آن ضمير و است ، تشبيه متضمن و مطلق مفعول عذابه
كه همان:باشد قبل آيات نظر و خطاب مورد انسان به راجع
گردد عذابي دچار روز ، آن در..و نميداشت گرامي را يتيم
كه ميشود قرائت اين با نيز و نشود عذاب او چون كسي كه
يا بدليت باء قبيل از باشد ، خافض نزع به منصوب عذابه
كسي او ، عذاب سبب به يا جا ، به و بدل روز آن در:سببيت
.نشود عذاب
تعظيم قرائتها ، و تركيبات اين همه ميشود ، ملاحظه چنانكه
رساندن براي و ميرساند را ربوبي تصرف قدرت و عذاب حصر و
ولايوثق آيه است همچنين و دارد ، رسائي مفهوم معاني ، اين
.است حكيم قرآن بيمانند بلاغت از اين و -احد وثاقه
:مرضيه راضيه ربك الي ارجعي !المطمئنه ايتهاالنفس يا
سوي به -برانگيزنده و برخورنده مواج ، و بلند است ندائي
اين محيط و منادي.آمده سوره اين آخر در كه -مطمئنه نفس
در كه است رب منادي:مينماياند سابق آيات همه را ، ندا
مختلف اضافات با و مقدر و ظاهر اسم صورتهاي به آيات ، اين
سمت كه است پروردگاري جانب از ندا ، اين چون.است شده ياد
تجلي عالم باطن و ظاهر در ربوبيتش و ندارد ، خاصي جهت و
آن جاذب و مطمئنه نفس متوجه رو هر و سو هر از گويا دارد ،
و مضطرب نفوس را آن كه است محيطي در ندا اين انعكاس.است
كه انساني همان است ، آورده فراهم انسان نوع وحشتزده
طلوع از چشم و كرده فرسودهاش و خسته ديجور شب تاريكي
خير آميختگي هم به و تصادم ،..والفجرو:بربسته صادق فجر
اين ميان از ولي مينگرد ، را شر تسلط گاه و شر ، و
سنگيني.والوتر والشفع:نمينگرد خير ، ظهور در برخوردها
:نميانديشد آن ناپايداري در و ميكند ، احساس را تاريكي
را ستمكاران تازيانه و طاغيان ، طغيان.يسر اذا والليل
پايان از ولي ميبيند ، نزديك از ديگران و خود سر بالاي
چشم آنان ، عذاب تازيانه و روزگار شدن سپري و ناهنجار
است انساني همان اين ،...ربك فعل كيفي تر الم:ميپوشد
سنجش ميزان را خود گذراي و محدود خوشي و سود و خود كه
...ربه ابتلاه ما اذا الانسان فاما:است گرفته پروردگارش
در و گردانيده روي آنان ، به وابستگي و ديگران تكريم از و
و نفي و سكون و برده سرفرو خود آرزوهاي و خود پوست
...لا و اليتيم تكرمون لا بل كلا ، :است گزيده را بيثمري
و بسته را خود بال و پر علاقهها ، پود و تار ميان در و
و:گشوده خود ، چشم -گرسنه و آزمند نفس براي را ميدان
مال ، به اتكاء و محبت از خود براي و..التراث تاكلون
دستخوش و متزلزل و بيپايه تكيهگاهي ميجويد ، تكيهگاه
جهان اين پيوند و بند كه همين و...المال تحبون و:فناء
هم در آن طلسم و ريخت فرو آن پايههاي و گسيخت ، هم از
و:گرديد آشكار ربوبي چهره و...الارض دكت اذا كلا:شكست
آن بندهاي در و آورد ، روي دوزخ سو هر از و..رك جاء
و:سود چه اما ميگردد ، متذكر و هشيار تازه شد ، گرفتار
لا فيومئذ...الانسان يتذكر يومئذ بجهنم ، يومئذ جيء
.يعذب
پروردگار سوي به و ميگشايند بال كساني ميان اين در
استوارند ، انديشه و بصيرت قدرت داراي كه ميكنند پرواز
در و شناختهاند ، را جهان قوانين و هدفها و."حجر ذي"
اجتماع و متغير ، طبيعت و زندگي ، هم در تاريكيهاي ميان
و تحير از و دريافته را حيات و خير سرچشمه آشفته
كه را ربوبي طريق و رستهاند ، شبهات و كفر در درماندگي
به خدمت و ديگران تكريم و شهوات و علائق از گذشت همان
خير عمل و حق ، به ايمان با و گرفتهاند ، پيش است آنان
و مصائب امواج كه داشتهاند ، مطمئن را خود نفس چنان
لاهم و عليهم خوف لا":نميكند منحرفشان و متزلزل ترسها ،
متزلزلشان شديد ، ضربههاي و صدمهها اگر و."يحزنون
اطمينان به دوباره خداوند رحمت و لطف ياد با گرداند ،
نفوس اين"القلوب تطمئن بذكرالله الا":برميگردند
لطف و انگيزنده نداي او ، فرمان شنواي و خدا ذكر به مطمئن
را ربك ، الي ارجعي مهر از پر فرمان و..ايتها يا آميز
ندا اين.مينمايند اجابت و ميشنوند ، خود دروني شعور با
همه و آنها ، حركت و حيات مسير و وجود در كه است امري و
ندارا اين زمين ، به بستهشدگان.است منعكس موجودات ،
.نميكنند اجابت خوش روي با دريابند اگر و درنمييابند
ايمان ثمرات از بهرهمندان و رب جلال و قدرت به وابستگان
شوند آزاد قفس از تا صفيرند ، چنين انتظار در صالح عمل و
آنها از ديگران و خشنود خودبازگردند رب رضوان سوي به و
.مرضيه راضيه :خشودند
قبل آيه بر تفريع فادخلي:جنتي وادخلي.عبادي في فادخلي
استعدادهاي و مواهب مضاف ، رب سوي به برگشت چون است ،
شخص چنين مينمايد ، زايل را افسردگيها و شكوفا را انساني
و فرمان شايسته است ، ربوبي نظام با هماهنگ و خشنود كه
خداوند خاص بهشت و "عبادي" بندگان ميان در ورود اجازه
همنشيني و همجواري پيوسته كه بهشتي.ميشود "جنتي"
و شكوه بر آنها ايمان پرتو انعكاسهاي و بهشتيان ،
متقابل آيينههاي كه آنچنان ميافزايد ، آن درخشندگي
.مينمايد منعكس يكديگر در نامحدود و پيوسته را صورتها
النفس) خشنود و محكم و آرام روح اينها ، همه منشا
كه است جهت اين از گويا.است (مرضيه راضيه -المطمئنه
.ميباشد رضوان بهشت "خازن" كليددار نام:فرمودند
از شده بريده و رانده دوزخيان بهشتيان ، اين مقابل در
گرايش از چون اينها درظلماتند ، ساقط و جمال و خير جاذبه
شدند ، خود بتهاي و اوهام بنده و گرداندند روي ربوبيت به
.ندارند را امري نداو چنين شنوائي و شايستگي
قرآن عبرتهاي
(بخش واپسين) قرآن در تفكر به دعوت
و خرافات ترس ، از آزاد اطرافمان جهان مورد در ما اگر
و خداوند عظمت و بزرگي كنيم انديشه سنن ، از بيرون
ما شد خواهد آشكار جهاتش تمام در بشر توانائيهاي محدوديت
منظم جهان بلكه است نشده خلق "بيهوده" آن كه ميفهميم
قادر ما محدودمان ، ديد با وقتي حتي است سودمند و شده
با.نمائيم مشاهده كل يك بهعنوان را نظم اين نيستيم
شرايط "مجددا اينجا در.مينمائيم انكار آنرا بيصبري
چيزها قبول بهصورت نه است انديشه خالصانه تلاش اساسي ،
را آنها اينكه نه و غيرمنتقدانه و كوركورانه بطور
را آنچه و زمين و آسمان ما".نمائيم انكار غيرمنتقدانه
بازيچه خواستار اگر.نيافريديم بازيچه به آنهاست ميان در
باطل بر را حق ما لكن ميكرديم چنين نبود باكي بوديم
واي برود بين از باطل و كند نابود آنرا كه ميآوريم فرود
(181621)".ميكنيد توصيف آنچه از شما بر
از يكي باطل و حقيقت بين بد ، و خوب بين دائمي نبرد اين
نمايد مهيا را انديشهاش بايد انسان كه است مهمي موضوعات
قدرت كه هستند حقيقت و خوبي كه نمايد تصديق اينكه تا
ريشههاي و خوب حيات چشمههاي از و يابند بقاء دارند ،
دروغ و شر.برد بهره ميتوان فردي بطور انسان ، حقيقت
آن زيرا گردد نابود و بخورد شكست كه است شده مقدر
تباهي به را حيات كه مينمايد آماده را نيروهايي
.ميكشاند
-زماني و فضا در -جهان درباره كه است لازم فردي هر بر
و آورد بدست تاريخ مورد در درستي ديد تا نمايد مسافرت
.بياموزد آيندگان به مشوقانهاي و هوشيارانه درسهاي
و شوند هوشيار و آگاه دل تا كه نگشتند زمين در آنها آيا"
سينه در كه دلهايي بلكه چشمها نه زيرا گردد شنوا گوششان
.ميطلبند عذاب تو از تعجيل به آنها.ميگردد نابينا است
روز يك بهراستي و نميكند تخلف خود وعده از هرگز خدا
حساب به شما كه است هزارسال يك اندازه به پروردگارت نزد
ستمگر اهلش و دادم مهلت كه آباديهايي بسيار چه.ميآوريد
.است من سوي به بازگشت و گرفتم را آنها آنگاه بودند
(484622)"
و امتها از نمونههايي داراي مردم و سرزمينها تاريخ
هدايت بد زندگي به آنها زيرا ميشدند شكنجه كه است مردمي
آنها.ميكردند مخالفت خدا ياران تعليمات با و ميشدند
بهخاطر شما مبادا" شدهاند ياد قيد اين با قرآن در
"نگيريد را لازم اخطار و بياوريد
فرو آسمان از عذابي فسقشان بهخاطر قريه اين اهل بر"
باقي خردمندان براي روشني عبرت قريه آن از ريخت خواهيم
(353429)".نهاديم
به افراد دعوت كه ميدهد را معني اين ارجاعات اين
افتاده اتفاق "مكررا گذشته در كه آنچه مورد در انديشيدن
حاضر حال در "محتملا كه ميدهد نشان را مشابهي شرايط است
امپراتوريهاي ما زمان در.ميافتد اتفاق نيز آينده در و
سقوط كه ميبينيم را ديگران و موسوليني و هيتلر قدرتمند
آنها به هشداري يك كه ملتهاست و افراد وظيفه.كردند
تحت و نمايند فكر سقوطشان واقعي علل مورد در تا بدهند
بگريزند حق تلافي از بود نخواهند قادر آنها كه بدي فشار
.نشوند گرفتار
اصطلاحات در تعليم اين قرآن سوره يكمين و بيست در
شده سفارش زنان و مردان به و است تاكيد مورد عموميتر
جهان به بلكه نيفكنند نظر خود بيرون جهان به تنها كه است
:افكنند نظري نيز درون
آيا غافلند آخرت از و واقف دنيا زندگي ظاهر به فقط آنان"
را آنچه و زمين و آسمانها خدا كه نينديشيدهاند خود با
ولي است نيافريده محدود مدتي تا و حق به جز آنهاست ميان
زمين در چرا منكرند را پروردگارشان ديدار مردم بيشتر
بودند آنها از قبل كه آنان سرانجام ببينند تا نميگردند
دگرگوني زمين در و داشتند بيشتري توان كه آنها.شد چگونه
دلايل با رسولان و شدند آبادانيش باعث و آورند بوجود
بلكه نياورد ظلمي آنها بر خداوند آمدند آنها بر روشنگري
(9730)".كردند ستم خود به آنها
دل و چشم و گوش را شما كه اوست":ميفرمايد ديگر جاي در
(7823) ".ميآوريد جا به را شكرش كمتر اما داد
|