...شتابزده اما پرمضمون ،
الفبايي اشتباهات
برانگيز سوءال و توجيهناپذير
...شتابزده اما پرمضمون ،
از شماري آراي كم و بيكاست مصداق كيميايي "فرياد"
تجريدي رانه آدمي روانمايه و كهسرشت است معاصر فلاسفه
وي اجتماعي مناسبات از تافته بر كه فرديتگراي و
.دانستهاند
كه نيز كيميايي شخصيتهاي وارگي خيام و مسلكي كلبي آن
همگي گيركردهاند ، -مدرنيستي پست -سنتي چارچوبي در گويي
.است آنها اجتماعي مناسبات از برتافته واقع ، در
حد تا را تيپهايش كه دارد را جسارت و جرات اين كيميايي
واپسين تحولات محور در را آنان سپس و بروياند فرا شخصيت
سطحينگريها برخي به ميشود رويكردي چنين با.قراردهد
"فرياد" چرا:گرفت خرده وي پرسوناژهاي روانشناختي در
پديدهاي هيچ چرا و ميشود سرداده سطحي و شتابآگين چنين
تراش و پرداختگي آن چرا نميبرد؟ راه حادثه اعماق تا
كيميايي "فرياد" در قيصر "قيصر" و گوزنها "سيد" خوردگي
نميشود؟ تكرار
.است آن تساهل و اعتدال خط در "فرياد" وجه مثبتترين شايد
و مطلق مرزبنديهاي آن ديگر
"فرياد" شخصيتهاي ميانه در پركنتراست روشنهاي سايه
بيگانگان كه خودي نه ديگر استارها آنتي و نميشود ديده
برسر هم قدرها آن داغديده برادر دو آن وگرنه تجاوزگرند
.نميماندند مردد خود دودماني غضب
اثري كيميايي آفرينههاي ديگر برخلاف "فرياد"
و آنتروپولوژيك
كه جادهاي ژانرهاي زمره از فيلمي.است شناسانه انسان
از "فرياد".ميگذرد تضاريس پر و خاراگين چنين بستري بر
سيرو;ميشود سرداده خمپاره و خون از آكنده جادهاي ميان
هوايي بمبارانهاي در انسانها شيون از كه دشوار سلوكي
دست دور امامزاده آن در نوزادي زايش به ميشود ، آغاز
فرجام به شخصيتي تكامل و صيرورت نوعي در و ميرسد
و بيكس زن وقتي جهنمي ، شب آن تاريكناي درميانجامد
سرگشتگي عصر گويي ميآيد ، فراز زايمان درد از جنوبي كار
يكباره به همه و همه نوبالغ ، كودك آن و سهراب و او
.است سررسيده
است سايهاي چون زندگي كه بود گفته درستي به شكسپير
را خود مقرر ساعت كه حيران بازيگري چون هم يا.سرگردان
حتي سپس و ميرساند پايان به صحنه در بيهوده تكاپوي با
نيز زندگي:ميافزايد وي.نميماند او سخن و او از اثري
از پر:ميكند حكايت ديوانهاي كه است افسانهاي مانند
يك گويي فرياد ، بيمعني سراپا ولي خشم ، غريو و فرياد
گرفته شكل انساني منزلت از چنينبرداشتي بنياد بر سره
جهان اين ناخوانده ميهمان كامو ، تعبير به كه انساني.است
.نميبرد فرجامي به راه و است
با راهها كوره دل در حيران بازيگر يا سرگردان سايه اين
انساني يدككش كه انساني و ميزند خون به كه كولهباري
كاميون وقتي.است سالكانه بنيادي داراي يكسره است ، ديگر
دو گريز و تعقيب آن يا ميكند گير لايها و گل انبوه در
همه اين آنان ، راهزنيهاي و دشمن بمبارانهاي و برادر
.تكاپويند پر و سخت اينگونه از سلوكي خوانهاي گويي
زمانه كه شده ناميده بزرگ وحشت عصر رو آن از ما روزگار"
و بيمفري روشنشدن و خوشبينيها و اميدها قطعي شكست
و ميگويد ياسپرس كارل را اين ".است انساني ابدي بيچارگي
.ميكند تكرار را آن خود ، "فرياد" سراسر در كيميايي
بسي":بود گفته باستان يونان نمايشنامهنويس سوفوكل ،
در واقعيت اين "انسان بزرگتر همه از و است بزرگ چيزها
هستند انسانهايي هموارهدارد مصداق كيميايي آثار همه
يقين مرز به تا ميگذرند حقيقت آتش از سياووشوار كه
بسنده ريگهايي مرده چنين به تنها كيميايي امابرسند
:ميدهد سر مويه اينگونه از انسانيتي مرگ بر كه نميكند
از تو:ميگويد سهراب به جنوبي زن كه نمايي به كنيد نگاه
به نقل) !نابودياند روبه كه هستي قبيلهاي آن اهالي
ايستاده او راه پايان تا كه ميگويد وقتي مرد و (مضمون
گرو در را خود وجود كه ميگويد شخصيتهايي از سخن است ،
به كه شخصيتهايي همچون.ميدانند ديگران اجتماعي هستي
به خودشناسي رهگذر از حكيم سقراط و ملطي تالس تعبير
.بس و ميرسند هستيشناسي
انديشه در يكسره را انسان هستي كه گرتسن برخلاف كيميايي
:ميدانست او
انديشهاي همه تو برادر اي
ريشهاي و استخوان خود مابقي
در و ميداند او اجتماعي عمل و پراتيك در را آدمي هستي
در را زندگي و مرگ ديالكتيك فرياد ، در جمله از آثارش همه
كرده تكيه شخصيتي تكاپوي همين بر تا ميآورد هم كنار
.باشد
اما سريع ، بسيار رويدادها سير سرعت كيميايي ، فرياد در
ژرفاها در سر فيلم ، معرفتي نطفههاي چه اگراست سطحي
.كرد نظر اعماقها به ديدرسي چنين از ميشود و دارند
بسيار اثر شناختي جامعه مضامين از سخن "فرياد" درباب
بهتراست نوشتار ، اين اندك مجال اعتبار به اما است ، گزاف
.فراخ معني بر و باشد تنگ برسخن جاي نكراسف گفته به
خسروي رضا
الفبايي اشتباهات
نگاه وچند "فرياد"
و گسيخته ازهم فيلمي "فرياد" كه نكته اين به رسيدن براي
و كارشناسانه نقدهاي به نيازي "اصلا است ، بيمنطق
نگاه يك حتي كه چرا نميشود ، احساس موشكافانه تحليلهاي
داستاني اغتشاشات و بينظميها ميتواند نيز عاميانه
فاروق خوردن تركش قضيه كل:نمونه محضدريابد را "فرياد"
دو انتقامجويانه رفتارهاي و آن بهدنبال سوءتفاهم و
قابلتوجهي بخش كه...و آنها رفتاري نوسانات و او برادر
مضمون به نچسبي وصله كردهاند ، اشغال را فيلم زمان از
بهحساب -فيلم مرد و زن قهرمان رابطه يعني -داستان محوري
موردعلاقهاش ، موضوع "كيميايي" درواقع.ميآيند
داستان ساختاري شرايط اينكه بدون را شخصي انتقامجويي
و است كرده تحميل فيلم به "جبرا باشد ، آن پذيراي "فرياد"
قلابي پزشك آن يا و "ننهماري" مثل گذرايي شخصيتهاي حتي
سابق فيلمهاي از شده گرفته عاريه به حضوري درواقع نيز
.هستند كيميايي
نابجاي و نامربوط ذهني فلاشبكهاي اينها ، همه از جدا
قهرمان دو با همسفر نوجوان آن بيدليل حضور و دخترك
مرد قهرمان سطحي احساسي واكنشهاي مهمتر همه از و داستان
موجود الفبايي اشتباهات دفتر از ديگر برگي...و داستان
.نيست ماجرا همه اين اما.هستند فرياد فيلم در
باسابقه فيلمسازي كنيم تصور كه نميرسد بهنظر منطقي
يك درآوردن به قادر ساختهاش بيستوچندمين در كيميايي
كه هنگامي ازطرفي ، .نباشد سينمايي جور و جمع روايت
ميكنيم ، نگاه فيلم تصاوير به كمانتظارتر و راحتتر
و پلانها تك تكصحنهها ، لحظهها ، تك كه درمييابيم
بهوضوح آنها در كه وجوددارند فرياد در نيز تكگفتارهايي
ماجراي و فيلم ابتدايي سكانس مثل.است جاري سينما حس
كه آندو درگيري و "فاروق" و "فروتن" خواندن كركري
فصول بصري تركيببنديهاي يا.است وسترن فيلمهاي يادآور
در "مثلا صحنه اجزاي و افراد مهرهچيني و فيلم مختلف
به و زن زايمان سكانس پردازش يا مسافربري ترمينال پلان
كارگردان تسلط از همگي كه..و كاميون تعمير آن موازات
كاستيها ميان تناقض اين.ميكنند حكايت سينما مديوم بر
از كه ميكند جلبتوجه حد بدان تا فيلم امتيازات و
سينماي پروپاقرص طرفداران حتي و منصف بيننده هر يكطرف
را ، فيلم عديده داستاني مشكلات نميتوانند نيز كيميايي
توجيه "است كيميايي سبك اين" همچون اظهارنظرهايي با حتي
نيز كيميايي فيلمهاي دائمي خردهگيران ديگر ، ازطرف.كنند
منكر نميتوانند كنند ، بررسي را فيلم موشكافانه اگر
در.شوند فرياد ناگهاني جرقههاي و لحظهاي خلاقيتهاي
با نباشد ، چه و باشد كيميايي سبك منوال ، اين چه حال هر
در "مثلا -يكي درجه فيلم انتظار "مسلما روند اين پيگيري
ذهن از دور كمي كيميايي از -گوزنها حدواندازههاي
مشاهده منتظر امر ، اين تحقق آرزوي با ولي.ميرسد بهنظر
.ميمانيم امسال فجر جشنواره در "اعتراض" فيلم
استواري نيما
برانگيز سوءال و توجيهناپذير
كه است فيلمي "كيميايي مسعود" اثر دومين و بيست فرياد ،
.مينمايد متفاوت فيلمساز اين كارنامه در لحاظ چندين از
ميگنجد جادهاي سينماي در كه (ژانر) فيلم نوع در ابتدا
جريان حركت ضمن در و جاده در فيلم درصد هشتاد حدود و
خود داستاني منطق وراي در رويكرد اين البته مييابد ،
به (تهران به گوجه بار رساندن و جنگي منطقه از شدن دور)
راستاي در نمادگونه تا ميكند عمل مناسب بستري عنوان
محيط از نيز و يكديگر از فيلم اصلي شخصيتهاي تاثيرپذيري
از يكي پسر فيلم اصلي شخصيت سهراب ، .نمايد عمل پيرامون
بيماري اثر در پدر نبود در كه است اهواز بارفروشان
يك از تهران به بار رساندن و او كار انجام با ميخواهد
و بارفروشان ديگر به ديگر طرف از و بكشد را پدر جور طرف
ادامه ، در اما.كند موجوديت و استقلال اعلام پدرش همكاران
ديگرگون يكسره سفرش انگيزه باردار زني با رويارويي
و ماندگار شخصيتهاي از يكي زن اين شخصيت.ميشود
از بالايي درصد شايد كه است كيميايي سينماي در تاثيرگذار
و مخاطب ذهن در فيلمساز اين سينماي تاثيرگذاري ميزان
قسمت كه خاص است شخصيتهايي خلق به مربوط آثارش ماندگاري
در.مييابد نمود آنها توسط فيلم معناي بار از عمدهاي
تبديل فيلم ، دربستر كه است شخصيتي "فاطمه" نيز فيلم اين
قرار تجاوز مورد كه ميگردد افرادي ازمظلوميت نمادي به
و زمين و خاك جنگ قواعد وراي كه دشمني تجاوز.گرفتهاند
.است داده قرار هدف را افراد تنهايي و حيثيت
هم با حتي كه هستند تنها انسانهايي دو هر سهراب و فاطمه
فيلم در البتهنميكاهد آنها تنهايي از نيز بودنشان
پررنگ خط يك سهراب و سفرفاطمه پيگيري موازات به فرياد
مرگ درپي كه هستند دوبرادري همان كه دارد جريان نيز ديگر
سهراباند از انتقام گرفتن فكر در فاروق بزرگشان برادر
دو اين حضور.بود برادرشان مرگ باعث كه ميپندارند كه
كه است موكد طنز نوعي قرين فيلم ، ابتداي همان از برادر
برانگيز سوءال و بيسابقه كيميايي سينماي در نوعي به شايد
بدل و رد برادر دو بين كه طنزآميزي ديالوگهاي.مينمايد
كه پررنگي خط بهدليل آنها ، بودن شيرين عليرغم ميگردد ،
و تلخ فضاي در عنوان هيچ به ميكند ، ايجاد فيلم طول در
در طنزآنها صحبتهاي و نميافتد جا فيلم اصلي و جدي
انتقامگيري قصد آنها و است مرده آنها برادر كه شرايطي
شخصيتي پيشزمينه همچنين و منطقه جنگي فضاي نيز و دارند
مخاطب براي هيچگاه جاهل ، و لوطي آدمهايي عنوان به آنها
به زائد فيلم درطول نيز عراقيها حضور.نيست توجيهپذير
طول در فضا بر كه ناامني و جنگي زيرافضاي ميرسد ، نظر
را عراقيها حضور مستقيم غير نحوي به است ، حاكم فيلم
تغيير آنها فيزيكي حضور براي توجيه تنها و ميكند محسوس
به فرياد مجموع ، در.است سهراب به نسبت برادر دو ديدگاه
به دارد ، كيميايي آثار ساير به نسبت كه تفاوتهايي رغم
ياد به و تاثيرگذار سكانسهايي و لحظات داراي آنها مانند
فيلم انتهايي سكانس به ميتوان جمله آن از كه است ماندني
امامزاده ، تزئيني چراغهاي شدن خاموش با كه كرد اشاره
وسعت در كه گويي بچه و زن صداي و ميآيد دنيا به كودك
صحنه همچنين و مييابد انعكاس امامزاده اطراف خالي
انتها در زيرباران در مرمت درحال پل روي از عبوركاميون
و حجار ميترا و فروتن محمدرضا خوب بازيهاي به بايد نيز
درخشان تصاوير و بيات بابك مناسب و بجا موسيقي نيز
موثري نحو به كه كرد اشاره فيلم در زريندست عليرضا
.گرفتهاند قرار كيميايي افكار به جانبخشي درراستاي
بخت جوان اميد
|