مرزي هويتهاي
كردستان باستاني سنگنگارههاي
مرزي هويتهاي
(بخش واپسين) افقها آميزه
لازم احتياط اگر دارد؟ وجود گفتگو امكان امروزه آيا
اولش شرط ولي.است "بله" "احتمالا آن جواب كنيم ، پيشه
كه بودن آن ضد و اين ضد است ، كينهتوزي منطق گذاشتن كنار
پناه تكفير و لعن به ندارد قانعكنندهاي دليل هيچ چون
فرهنگهاي با نه ديگر كه بپذيريم بايد درحاليكه ميبرد ،
سروكار وجود نحوههاي انواع با بلكه خودمدار ، مستقل
كه ;ميشوند شكوفا مدرنيته حاكم فضاي در تنها كه داريم
همان شده كنده خود جاي از وجودي ساحتهاي اين بيان ابزار
اول وهله در مساله كه ;است خويشتن با انسان گفتگوي
و سياسي ناگزير عواقب هرچند است ، معرفتشناختي مسالهاي
افقي سطح يك در تنها گفتگوهايي چنين اينكه.دارد اجتماعي
يعني -دورگهسازي و پيوندزني حوزه چون است ، امكانپذير
و سيار تفكر و هويتها متقابل بارورسازي مرزي ، هويتهاي
جلوهگر برميگيرد ، آن از را خود مباني -بهدوشي خانه
و (bricolage) مرقعپردازي پديده:هست هم ديگري پديده
ممكن را چندگانه روابط تركيبي هر كه است پديده همين
اينكه مگر امروزه ، انسان كه است دليل همين بهميكند
مرقعسازي انواع به آنكه مگر ندارد ديگري راه باشد ، كور
منظر و ميريزد تازه قالبي رادر خود آن در كه بپردازد ،
دنياي اين در و ميبخشد تازه آرايشي را خود حيات وجودي
به راه ديگر ، سخني بهميدهد انسجام وجودش به آشفته
.ميبرد هستي ديگر اقاليم
اقاليم ديگر از مقصودم دارند؟ وجود معنوي ابعاد اين آيا
منسجم كليتي ديگر هرچند كه هستند سنتي فرهنگهاي آن هستي ،
اينهمه با ولي دادهاند ، دست از را خود تكافوي و ندارند
فرا معنا ديگر جهانهاي به را ما
فراسوي در مدرنيته ، فراسوي در فرهنگها اين.ميخوانند
ديگر ، عبارت به.دارند قرار مدرن جهان معرفتي گسستهاي
با ما همگامي.ميگيرند بهكار را بشريت جمعي ضمير آنها
است ، ميسر انتقاد قوه مدد به تنها البته معاصر جهان
آن ، مقابل در ولي.ماست مدرن هويت بقاي ضامن كه قوهاي
معرفتي كليد به نياز هستي والاي اقاليم اين به ورود
فراسوي كه تمثيلي استحالات فضاي اين در.دارد تازهاي
تاثير ميگريزد ، و ميلغزد مدرنيته دارد ، قرار آينهها
در.فروميماند ما راهنمايي در و ميدهد دست از را خود
به و روياروييم رهنشناس تجربهاي با ما جديد فضاي اين
مهار بايد كه اينجاست در.نيازمنديم ديگري سازمانبندي
گفتگو كه اينجاست در.گيريم دست در را سرگردان كشتي اين
فرهنگها ، بازيگوشانه گفتگوي نه ميكند ، پيدا ديگري معني
.فراتاريخ گفتگوي بلكه
جديد دنياي بر كه متقابل نسبي پيوستگيهاي و پيوندها (2
تفسير و تاويل بهصورت معرفت عالم در را خود است حاكم ما
بزرگ حقايق ارزشزدايي و فروپاشي با.ميكند جلوهگر
شده بنا آنها پايه بر قديمي هستيشناسيهاي كه متافيزيكي
جريان به بدل خود امروزي انسان چندپاره نفس بود ،
جلوههاي فردي هر است ، شده گوناگون تاويلات بيپايان
ساختارهاي.ميكند تفسير خود ذهني ارزشهاي با را هستي
امر بازگشت از انسانهاپاشيدهاند ازهم عقلانيت قديمي
مشتاق اينچنين برخي كه "الوهيت".ميگويند سخن قدسي
بار را باستاني خدايان نقاب نميتواند هرگز البته آنند
"قهر" با ژيرار رنه گفته به و بازگردد و زند چهره به ديگر
پيوندهاي شدن سست با برعكس ، سازد متجلي را خود
اينك كه است انتخاب راه بيشمار شدن باز با و قبيلهاي
"آن يا..اين" دوراهي گرفتار ديگرميدهد نشان را خود
انتخاب راه.نيستيم لاينحل مخمصه گرفتار كركهگوري ،
رنگهاي با و است شده باز درمقابلمان چتر همچون
از معنوي گونهگون مناظر چشمانداز.ميدرخشد رنگينكمان
نوع از آنهم است ، ساخته "سالك انساني" ما از كدام هر
از زيارتيمان سفر اما زائريم ، ما همه.خاصش بسيار
وجودمان جستجو و طلب حس.نميگذرد گذشته كوبيده جادههاي
.نيستيم مقدس جام دنبال به "لزوما ولي است ، گرفته فرا را
گاه كه است بشريت بازيگوشانه مرقعپردازي همان ما مطلوب
گاه درميآيد ، (دوباره زايشهاي چرخش) سامسارا بهصورت
آيينهاي قالب هم گاهي و (توهمكيهاني) مايا بهصورت
گستره تفصيل ، اين با.ميگيرد خود به را تشرفشمني
افزوده آن دامنه بر فرهنگها متقابل باروري كه انتخابها
سرزمينهايي و ميشكند هم در را هرمنوتيكي باطل دور است ،
زمان ، برگرداندن با گويي.سربرميكشند مكان و زمان فراسوي
بشر خاطرات دفتر گويي ميكنيم ، سفر عقب به تاريخ طول در
.ميزنيم ورق برگ به برگ را
و جادوييتر ما جهان خدايان ، نشيني بازپس با آنكه ، شگفت
كه ناخودآگاهمان ، نهتنها.است شده گذشته از خردگريزتر
فوران تازه آتشفشاني همچون است ، شده سركوب صور از مملو
قالب ميافكند فرا كه هم صورتهايي بلكه ميزند ،
نيمه نيمهخدايي ، ميگيرند ، خود به را اشكال آشفتهترين
در درآميخته مفهوم هزاران شاهد كه همانگونه.شيطاني
از ملغمهاي هم فراافكنيها اين در فرهنگايم ، حوزه
ايكون ، و ماندالا شمايل ، و طلسم آن در كه آفرينيم نمادها
نشانههاي از انبوهي جنگل و ميآميزند درهم يانگ و يينگ
ولي.است ميسر تركيبي هر آن در كه ميسازند خويشاوند
دنيا كردن عرفي با افسوني اينباز تناقضآميز ، هرچند
جديد معبد اين زايش شاهد هرگز شدن عرفي بدون.است مرتبط
.نميشديم دورگه صورتهاي با خدايان
صورت به را خود جديد وضع اين رسانهها حوزه در (3
سطح در و كرده جلوهگر (Virtualisation) "مجازيسازي"
بيدرنگي ، .است آورده پديد را پيوستگي هم به شبكه جهاني
واقعيت اين از شبكه اين بودگي جا همه و بيواسطگي
همه مكان ، و زمان انقباض بر علاوه كه ميگيرد سرچشمه
به حسي چندگانه ادراك و شدهاند تركيب هم با نيز ما حواس
عجيب تقارن يك ظهور شاهد كه اينجاست در.دادهاند ما
كه سردرگمي و سرگردان انديشههاي تمام يكسو از.هستيم
سويمان به و بودهاست سنتها بيسابقه درآميختگي حاصل
سوي از و آفريدهاند ، فراواقعيت گونهاي ميآورند ، هجوم
خود جديد تكنولوژيهاي با ما عصر در ارتباطات انقلاب ديگر
ملموس دنياي كنار در و است گرفته بازي به را واقعي زمان
نحوه دو اين اگر.است ساخته مجازي دنيايي برمان و دور
و روءياها دنياي يعني -كنيم مقايسه هم با را "مجازيسازي"
عصر دستآورد دنياي و فرشتهها و اسطورهها روءيتها ،
غيره و اينترنت و كردن ديجيتالي با كه صورتي به كامپيوتر
در -شدهاست متجلي(Cyberspace) " سايبراسپيس" در
يك در هرگز كه مواجهيم هم موازي دنياي دو با كه مييابيم
.نميشوند منطبق برهم واقعيت ساحت و سطح
ندارد ، جايي و است واقع "اينجا - جز" در البته مجازيسازي
.سازد متحقق را خود ديجيتال تكنولوژي با ميتواند ولي
اين.است خلاق تخيل ساحت هم صور تيپ آركه دنياي تجليگاه
گفته به مجازيسازي.ندارند قرار ادراك سطح يك در دو
به حتي و حاد واقعيت به واقعيت تبديل با بودريار
توهم ديگري آن حاليكه در ميكند ، توهمزدايي شبيهسازي
.است فرشتهشناسي همان كه درميآورد خلاق تخيل صورت به را
به چشمگير شباهتي مجازيسازي نحوه دو اين نهايت در ولي
اثر دو هر در.دارند را خود خاص ضابطه دو هردارند هم
نحوه شاهد آنها دوي هر در زيرا دارد ، تام حضور موبيوس
مكاناند ، و بيجا دو هر.ديگريم حالت به حالتي از تبديل
با خانهبهدوش ، كوچگران با مورد دو هر در.بيوطناند
روي بر نيازش يا هوس روي از يكي.مواجهيم سيار مهاجران
مهاجر ، زائر آن ديگري ، و ميكند سير شبكهها از شبكهاي
شباهتهاي اينميگيرد دنبال را معنويش طلب صعودي طريق
امر شيفته سخت مدرن انسان كه ميدهند نشان ناگزير
معني ، يك بهاشكال تناسخ و آينت دلبسته و است ناملموس
ميكند حركت نور سرعت با كه اطلاعات انتقال با ما دنياي
اين بردگي ، جا همه.است كرده كشف را شدگي افسون دوباره
ميل ، -اي و فاكس دستگاههاي با بشر گذشته روزهاي دور روءياي
بازي و غيرممكن پيش سال چند تا كه چيزهايي آن همه يعني
.است يافته تحقق اينك مينمود ، انسان خيالپرور ذهن
پيوستگي بههم اين بگيريم؟ بايد نتيجهاي چه اينهمه از
را چندگانه هويتهاي و فرهنگها و انسانها و رسانهها كه
است ، شده انساني هر تقدير كه مرقعي اين برميگيرد ، در
نگارتر و پرنقش كه ساخته آميختگيها از رنگارنگي دنياي
و دورگهگي منطقه را دنيا اين مننميآيد تصور به آن از
تمام كه جايي ناميدهام ، برزخي و ميانجي منطقه پيوندزني ،
در.ميلغزند هم درون و ميشوند متمركز آن در آگاهي سطوح
با و ميافتند هم روي تاريخي تركخورده ديدگاههاي اينجا
آن انسجام كه ميسازند دنيايي و ميكنند تداخل هم
شقاقهاي به كه است نيازمند سازندهتخيل قوه به همانقدر
گذشته در ميانجي منطقه اين ادبيات اگر.واقعيت مشوش
ميكرد ، ادبي تجربه از خاص نوعي به محدود را خود "صرفا
پديدهاي به متنوع ، اشكال ظهور و شدن جهاني با امروزه
خلاقه آثاراست گشته بدل معاصر انسان سرنوشت و جهاني
انگليسي ، -هندي ادبيات -پيراموني ادبيات ماندني و بلند
.مدعاست اين شاهد -امريكايي سياهان لاتين ، امريكاي
از موفقانه بهرهگيري شاهد آينده دهههاي در من نظر به
از معني گوناگون سطوح كه منطقهاي بود ، خواهيم منطقه اين
و ميكنند برخورد هم با آن صور جديدترين تا كهنترين
دهيم ، قرار همشان كنار كه است آن لازمهاش البته اينهمه
بازي به دل هشيارانه كنيم ، حفظ آنها با را خود فاصله
و بزنيم پل مغاكها بر بسپاريم ، بازتابنده آينههاي
بالقوهشان نيروي درست بكارگيري با را آنها همزيستي
تا دارد مجاز را ما بسا چه درآينده همين.بخشيم تسهيل
درآوريم ، منسجم قالبي به دوباره را گذشته رسوبات تمامي
توان ديگر معرفت روزافزون تركخوردگي با كه رسوباتي
در را خود كدام هر و دادهاند دست از را ارتباطشان
ما به همچنين.كردهاند محبوس خاص رشته يك تنگ محدوده
كنيم كشف را گفتگويي رابطه و ربط كه ميبخشد را توان اين
را "افقها آميزش" ارزش و ميپيوندد هم به را آنها كه
توانفرسايي تكليف كلام ، يك در اينهمه و.ميسازد برملا
محكوم كه نسلهايي شده ، نهاده آينده نسلهاي دوش بر كه است
باروري و افقها آميزش و فرهنگياند چند جهان در زندگي به
من شادماني مايه.است وجودشان طبيعي نحوه گويي متقابل
خود حظ بينظير جسارتي با پيراموني جديد ادبيات كه است
برده متقابل باروريهاي دنياي خيالي چشمانداز اين از را
از ادبيات حوزه در پيوندي دورگه موجودات به علاقه.است
آفريدن با ميانجي منطقه اين اينك ، كه ميشود ناشي اينجا
مستقل دنيايي خود براي (Mutant) جهشياش صورتهاي و اشكال
متقابل باروري كه جايي جديد ، خلاقيتي قلمرو است ، شده
كه انسانهايي.است خيال عالم از بيسابقه بهرهگيري حاصل
اين كه نويسندگاني و ميكنند تجربه را دنيايي چنين
پايشان يك:دورگهاند موجودات خود مينويسند را داستانها
در ديگرشان پاي و است تاريخشان ماقبل فرهنگهاي در
.آينده دگرديسيهاي و استحالهها
آلماني ، بزرگ منتقد از قولي نقل دارم دوست پايان در
گوته جهاني نبوغ درباره كه بياورم كورتيوس ، روبرت ارنست
روح ايوني ، مادتالمواد بزرگ ، شاعر اين پندار در".است
مخلوق طبيعت و خلاق طبيعت ارسطو ، كمال افلاطون ، جهاني
.جمعاند همه شلينگ حكمت و نيتس لايب مونادهاي اسپينوزا ،
يكديگر به دگرديسي ايده را پراكنده عناصر اين تمامي ولي
او كه است همين و است گوته اصلي انديشه اين.ميپيوندد
آن از جزئي نيز و جاويدان حكمت تداوم جداناپذير جزء را
".است كرده مسيحي وحي كهن راز و رمز
تجديد يعني -ميكند پيدا فاوست كه دوگانهاي استحاله
.باشد آينده نسلهاي تقدير همان شايد -صورت تغيير و جواني
كردستان باستاني سنگنگارههاي
ايران يادمانهاي
.ميباشد محوطه شامل 9 كردستان منقوش باستاني مكانهاي
بررسي جريان در علمي بصورتي تاكنون آثار اين متاسفانه
فرهنگي ، ميراث بودجهسازمان كمبود دلايل به و نگرفته قرار
مانده ناشناخته تاكنون ايران سرزمين ارجمند يادگار اين
.است
بررسي محافظت ، انتظار چشم كردستان باستاني سنگنگارههاي
و كشور سطح در نگارهها اين معرفي باميباشد معرفي و
باز كردستان تاريخ اوراق در جديد و ويژه فصلي جهان ،
و پربار ايران تاريخ از پيش اوراق همچنين و.ميشود
.ميگردد متنوع
به سوار و اسب تصوير:از عبارتند نگارهها اين تصاوير
و گراز و سگ و جبير و گوزن و بزكوهي فراوان ، تعداد
.انسان و خورشيد تصاوير
عصر دو به مربوط كردستان در سنگ روي بر كندهكاريهاي
.مفرغ عصر دوم دوره و نوسنگي عصر اول دوره.است مختلف
اورامانات منطقه در كوچك غاري دهنه در:نوسنگي عصر -1
به سنگ اين.گرديده تعبيه و شده گذاشته كار بزرگ سنگي
بر و است يافته صيقل و خورده تراش گوسفند يا قوچ كله شكل
سنگ.گرديده نقر سگ يك و (كل)كوهي بز تصوير 3 آن روي
و است گوسفند يا قوچ كله شكل به كه غار دهنه شده تراشيده
عصر به مربوط بايستي آن روي بر شده كندهكاري تصويرهاي
از قبل ششم هزاره ميبايد را آن تاريخ و باشد نوسنگي
را نوسنگي عهد دامداري مرحله تصوير اين.كرد تعيين ميلاد
تاريخ ماقبل باستانشناسي به توجه با هرچند.ميدهد نشان
ساكنان و است بوده كردستان در دامداري آغاز بشري ، تمدن
در اورامانات غرب در عراق كردستان در (شمي زاوي) غار
و گوسفند ميلاد از قبل نهم هزاره سنگي ميانه عهد اواخر
.بودند كرده اهلي را بز
بوسيله عصر اين هنرمندان كندهكاريهاي و حكاكيها
.ميگرفت انجام آتشزنه سنگ از ابزارهايي
به مربوط كردستان سنگنگارههاي اكثر:مفرغ عصر -2
كه.ميباشد ميلاد از قبل (تا 1700 2500) بين سالهاي
آثار و تاريخي منابع در مقايسهاي صورت به آن دلايل
.است شده جستجو جهان و ايران نقاط ديگر در آن همزمان
مفرغ عصر در كه ميكند ثابت محوطهها پراكندگي و فراواني
.كردهاند زندگي كردستان مختلف مكانهاي در زيادي جوامع
مفرغ عصر كه سنگنگارهها اكثريت براي نگارنده دلايل
:است زير شرح به ميباشد
با كه مفرغ ، وجود -2(سوار و اسب) شده رام اسب وجود -1
اقدام سخت سنگ روي بر بتوان تا ساخت حكاكي جهت ابزاري آن
قبيل از تصاويري و علائم وجود -نمود30 كندهكاري به
خصوصيات نمايانگر كه متحدالمركز دواير و خورشيد
كه اخباري قديميترين.ميباشد مفرغ عصر در خورشيدپرستي
تصوير به مربوط است آمده بدست ايران در اسب كردن رام از
حكاكي استخوان روي بر كه است سوار و اسب شده كندهكاري
شوش در كه است ميلاد از قبل سوم هزاره به مربوط و شده
.است آمده بدست
را اسب توانست ايراني انسان ميلاد از قبل سوم هزاره در
شكار و دامداري و كوچ جمله از خود مقاصد براي و كند رام
از قبل دوم هزاره باستانشناسي مدارك.بگيرد بهره آن از
ارابههاي بردن و شكار براي اسب از كه ميدهد نشان ميلاد
هزاره در.است شده استفاده اسبدواني مسابقات شايد و جنگي
پيشرفت اوج به ايران غرب در مفرغ عصر ميلاد از قبل دوم
كردستان و لرستان در بهويژه ايران فلات در.بود رسيده
ترقي بيشتر ديگر صنايع از مفرغ صنعت صنايع ، تمام بين
بسازد ابزاري توانست ايراني انسان كه دوراني.بود كرده
.كند حكاكي سخت سنگهاي روي بر بتواند آن وسيله به كه
لحافيان جمال :از گزارش
|