مدرنيسم و اسلام جهان
جعيط هشام دكتر
طرف بني عزيزي يوسف :ترجمه
:نحلهاشاره به كه است عرب معاصر انديشمندان از جعيط هشام دكتر
.دارد تعلق آفريقا شمال فلسفي و فكري نوين
كه است جابري عابد محمد دكتر نحله ، اين برجستگان از
وي از را اجتماعي -فكري مقاله چندين نوشتار ، اين مترجم
زبان فارسي خواننده تا است كوشيده و برگردانده فارسي به
.كند آشنا او آثار با را
هم و عرب نوين فلسفه هم است ، تونسي كه جعيط هشام دكتر
پژوهشهاي و ميشناسد را اسلامي فلسفي و فكري نحلههاي
سياسي و اجتماعي فكري ، جنبههاي پيرامون توجهيرا قابل
.است نوشته غرب با رابطهاش و اسلام جهان
اسلامي تمدن تاريخي سير داريد روي پيش كه اي نوشته در
. است شده بررسي مختلف هاي دوره در
كه زيرا.است آن مفهوم دو تناقض عنوان ، اين شگفتي نخستين
مساله اغلب ، و گفتهايم كم اسلام جهان از است قرن دو
.نمودهايم مطرح عربي عرصه در را آن جنبههاي و مدرنيسم
در اسلام جهان مفهوم مبدع غربيان خود كه آن دوم شگفتي
در بودند ، بيستم سده نخست نيمه در يعني استعمار روزگار
از و مغرب تا گرفته اندونزي از گسترده عرصه اين كه حالي
همانند اروپايي استعمارگران دستان در آفريقا تا ازبكستان
پراكنده روسها و هلنديها و فرانسويها و انگليسيها
.بود
در همچنان مسلمانان زيرا آمد؟ وجود به نامگذاري اين چرا
دين و ميكردند مطرح را "اسلامي امت" گزاره خود گفتمان
هويت بيانگر و داشت چيرگي جوامع اين بر قدرت با اسلام
مسلمانان مفهوم اروپاييان اما.بود تغييرناپذيرشان و ژرف
ارث به طولاني كشمكشهاي از پس و ميانه سدههاي از را
و نژادي فرهنگي ، تفاوتهاي تا نخواستند آنان.بردهاند
قضاياي انگار و كنند درك را متعدد ملتهاي اين قومي
يك بر سنگال و مغرب و مصر و عراق و ايران هندو و اندونزي
به را مسلمانان همه فكري نظر از لذا.ميروند پيش روال
به كشوري هر بر استعماري دولتهاي اما ميراندند چوب يك
.ميكردند حكومت كشور آن خاص شيوه با و جداگانه طور
اما رفتند ميان از "جهان" اين از كشورهايي كه اين با
و مصر كشورهاي و عثماني پادشاهي همانند ديگري كشورهاي
و تمايز.ماندند باقي نجد و يمن و مغرب و فارس و تونس
متعدد كشورهاي در -نظري آگاهي بدون گرچه -احساسي خود
و اجتماعي ساختار و رايج زبانهاي براساس كه داشت وجود
.داشت قرار معماري هنر گونهگوني و محلي عادات
مدني و ديني وحدت سبب به اروپاييان كه شد باعث همين شايد
دولت يك نبود و اساسي ساختارهاي در تنوع و وسيع گستره و
اينجا -داشت وجود قديم خلافت دوران در كه گونه آن -يگانه
.كنند قلمداد "جهان" را
داشت وجود ويژگي اين در نظري ابعاد از وجهي دوران ، آن در
محلي حكومتهاي كردن ويران به اروپاييان خود اما
در و كردند تضعيف را انساني و تجاري روابط و پرداختند
مفهوم به -اسلامي امت و اسلامي عرصه و كشورها نتيجه
.كردند بدل گسستهاي جغرافيايي دنياي به را -آن معنوي
است سياسي ديني ، مفهوم يك كه "دارالاسلام" از ما گذشتگان
پس آنان.ميگفتند سخن اسلام حوزه و اسلام امت از نيز و
عنوان به -دين پيوند جز نميديدند چيزي خلافت ، انقراض از
نوع آن يعني يگانه تمدن پيوند و -گسترده هويت يك بنياد
انسان ، توسط و شد پايهگذاري اسلام توسط كه زندگي شيوه
به و شد تزكيه تاريخ توسط سپس و گرديد ابداع و تاويل
استقرار ذهني و مادي ساختارهاي و معيشت در فراواني ميزان
.يافت
همه گذار بنياد كلاسيك ، از پس و كلاسيك دوره در دين اما
اخذ كهن تمدنهاي از ابداعهايي و نبود تمدن عرصه در چيز
در و متكثر جامعهاي درون در يعني اسلامي بوته در و شد
.گرديد همساز يگانه حال همان
حامل عربي ، زبان قرن شش مدت به كم دست فرهنگي عرصه در
فلسفه و زباني علوم و دين از اعم ادبي و فكري ابداعهايي
نقش به نيز تاكنون كه بود شيمي و تجربي و رياضي علوم و
ديگر مناطق در اما ميدهد ادامه شده عربي منطقه در خود
تبديل مقدسات و دين زبان به و شد ديني عرصه به محدود
.گرديد
همه را خود ميلادي هفدهم سده حدود تا مسلمانان واقع ، در
اسلام.ميآوردند شمار به -چين از كمتر قدري اما -جهان
تاريك دورههاي از برخي در فرهنگ و تمدن و دين عنوان به
را تركمانان و مغولان و تركان همانند بيگانه اشغالگران
.ميكرد هضم خود در فراوان آساني به
مساله ، .شدند ذوب اسلامي تمدن و اسلام دين در آنان همه
انسان آمادگي بلكه نيست غالب با مغلوب همانندسازي مساله
در متعالي و والا موجه ، چيزهاي از پذيرفتن تاثير براي
.باشد مادي و نظامي غالب ، اگر حتي است فرهنگ و تمدن و دين
و كرد اشغال را هند است ، لنگ تيمور خاندان از كه بابر ،
خود مشهور خاطرات در وي.گرديد چيره ديار آن سرنوشت بر
هنديان كه ميگويد و ميكند كشور اين درباره سختي داوري
جامعه و بيريشه شهرهايش نميشناسند ، را حمام و كثيفاند
وي.است غيرعقلايي فرهنگشان و وحشي -كلي طور به -آنان
خود تمدن نام به اسلام تمدن به مفتخر مسلمان يك همانند
ميآورد دلايلي البته كه ميكند داوري ديگر تمدني درباره
گرفته نتيجه دو "اساسا حكم اين ازاست عيني "تقريبا كه
كهتيمور -اسلامي تمدن با بابر مطلق هماهنگي:ميشود
آن در مسلمانان عامه تلقي و -داشت را آن كردن ويران قصد
آن ديگران با خود جامعه مقايسه هنگام آن از قبل و دوره
.ميآوردند شمار به معنوي و مادي جوامع بهترين را
ميشوند همراه يكديگر با عيني عامل و ذهني عامل اينجا در
و -است تمدني به وابسته هركس كه نيست درست اين زيرا
به نسبت تحقيرآميزي احكام -دارد دوست را آن "اجبارا
.باشد بابر حدود و حد در شخصي اگر بويژه كند ، صادر ديگران
آن در و شود زاده جامعه يك در كه انساني هر عاطفي نظر از
وجو پرس جامعه آن ارزش درباره وجه هيچ به يابد پرورش
با وي بلكه نميكند مقايسه ديگران با را آن و نميكند
اگر و است حياتي امري اين و دارد كامل انسجام جامعه اين
آن "بدارد دوست بايد ناگزير به انسان" شود تعصب دچار
ميتوان."ميشود بيمار گرنه" و ميگويد فرويد كه گونه
.داد تعميم جامعهاش با انسان رابطه به را مساله اين
تمدن جدلآميز مشكل بيانگر كه است هماني انديشه اين
انديشههاي از كه است قرن يك مدرنيسم و است كنوني اسلامي
آرمان عنوان به چه -مدرنيسم.است رفته فراتر شده شناخته
دچار را فرد -عيني ساختار عنوان به حتي يا فكري دغدغه يا
.ميكند نگراني دچار را آن غير و اسلامي جوامع و آشفتگي
از شماري يا فرد از شود ، آرامش نيرومندتر دغدغه اين هرچه
كه است مهم نيز قضيه رواني جنبه.ميبندد بر رخت افراد
جنبههاي از اهميتش و نشده مطرح جدي طور به تاكنون
.نيست كمتر سياسي و اجتماعي و اقتصادي
در كم دست و -فراواني ميزان به را مدرنيسم مشكل تمدنها ،
از تصور و خود ارزشهاي درجهبندي طبق -نخستين مراحل
مدرنيسم از عناصري كه هنگامي فقط.ميكنند مطرح خودشان
علاقه مورد ميكند رخنه آن در و ميشود جامعه وارد
با و ميشوند بهرهمند آن از كه ميشود واقع بخشهايي
ميگردند همساز آنها معنوي و مادي فوايد
مسلمانان نزد هم و غرب در هم كه است واژهاي "مدرنيسم"
در و اين از پيش كه حالي در ميشود ، برده كار به فراوان
و شهرنشيني از مسلمانان و پيشرفت و تمدن از نوزدهم سده
معناي گذشته دهه چند در مدرنيسم واژه.ميگفتند سخن تمدن
.است كرده پيدا ويژه تراكم با مختلف
يعني نوزدهم سده دوم نيمه در بگذريم كه واژه خود از اما
جلال و جاه داراي كهن تمدنهاي رهبران م سال 1850 از پس
دراماتيك آگاهي به هند و ژاپن چين ، اسلام ، جهان يعني
درك از شكلي آغاز در گرچه آگاهي اين.يافتند دست شديدي
از دركي به و شد عميقتر بعدها اما بود غرب نظامي نيروي
تبديل اروپاييان مدني و علمي تكنيكي ، -صنعتي پيشرفت
تمدنها اين و آمد دنيا دور مناطق از پديده اين.گرديد
بهعلت و داشتند خود لاك در سر اينها.كرد غافلگير را
احساس نظامي ، استحكام و مدني پتانسيل و تاريخي ژرفاي
.داشتند سر در را تفوق از پيشيني
آغازگاه كه -شانزدهم قرن آغاز در و اسلام جهان خود در
دولت:داشت وجود مملكت سه -است شمار به جديد دوران
ممالكي اينها.هند مغولان پادشاهي و فارس دولت عثماني ،
و نميرسيد پايشان گرد به اروپايي دولت هيچ كه بودند
بر را خود حكومت كه شدند تاسيس بزرگي فاتحان توسط
پس اينان.گستردند گوناگون ملتهاي با گسترده مساحتهاي
ايجاد دارالاسلام درون در نويني نظام مغولان ، ضربه از
نظامي نوين قدرت و سازماندهي توان داراي "طبعا و كردند
.قرارداشت ناوگان و توپ و باروت كاربرد اساس بر كه بودند
-Leibnig قول به -بلكه و دنيايي بيانگر خود چين اما
كشوري و مبدع و پيشرفته و كهن تمدن با بود ديگري سياره
و اداري بوروكراسي و امپراتوري اساس بر قديم از كه متحد
دوران در كه داشت قرار كنفوسيوسي ايدئولوژي و فئودالي
اساسي و واحد ملتي با همراه متمدن كشور اين تمامي "سونگ"
-چين وضعيازيد دست تجدد به است "هان" ملت همانا كه
شده نهادينه دين و تمدن اساس بر كه اسلام جهان با -البته
فرق بود مركزي كهن و دوام با دولت فاقد اما داشت قرار
.ميكرد
بودايي كليساي قلم ، نوك با ميتوانست چين امپراتور اگر
زيرا بود محال "دارالاسلام" در امر اين كند ، ويران را
مختلف نژادهاي از پياپي دولتهاي بر كه است اسلام
هم به در اساسي نقش اسلامي شريعت نيز.ميبخشد مشروعيت
پيوستگي و كرده ايفا شده مسلمان يا اسلامي جوامع پيوستگي
شريعت شكل با اغلب نيز خود كه -را اسلامي شهري تمدن با
مدرسهها ، مسجدها ، .است كرده تضمين -درآميخته
و كشاورزي نظامهاي ، بازارها حمامها ، امامزادهها ،
.تمدناند اين ويژگيهاي از نظامي و تجاري
كردند ويران را چيني تمدن نه چين اشغال هنگام به مغولها
در كردند تكيه تختش و تاج بر كه را ، امپراتوري نهاد نه و
را [عباسي] خليفه اسلامي ، كشورهاي اشغال هنگام كه حالي
تدريج به كه اين تا كردند حكومت فاتحان قدرت با و كشتند
اما.بخشيدند مشروعيت خود حاكميت به و گرويدند اسلام به
شمار به چيزي و شده ضعيف پيش قرنها از خلافت نهاد
.بود داده دست از -دو هر -را دنيا و دين زيرا نميرفت
را امپراتور مشروعيت كه ندارد وجود چيني دين هيچ اما
"اصولا كه كنفوسيوسيسم استثناء به البته سازد ، نهادينه
و حكمت از مجموعهاي بلكه نيست آمرانهاي متافيزيك دين
كنيم فراموش نبايد سرانجام و.است اجتماعي مناسك و اخلاق
يا ساختاري هويت كه رفت تمدنهايي ميان به اسلام كه
و شام همان شام و مصر همان مصر.كردند حفظ را خود ظاهري
.ماند باقي...و ايران همان ايران
به -يازدهم سده تا هشتم سده از -خود اوج در اسلامي تمدن
با مقايسه در دو اين كه شد ساخته ملت دو توسط ويژه طور
مدني ، نبوغ داراي اينان.هستند جديدي ملتهاي -كهن شرق
كه شد بازي وارد نيز سومي ملت اما بودند سياسي و فرهنگي
كه هستند تركها آنان و بودند نظامي استعداد داراي
.نداشتند برجستهاي فرهنگي اهتمامهاي
حفظ را خود برجسته فرهنگي ميراث و خانه حوزه پارسيان ،
آنان و شدند ذوب تاريخ در شده عرب ملتهاي اما كردند
.داشتند نگه را زبانشان
كه بود ملتها همه سوي به گشادهاي جهان اسلام ،
.ميكرد حكومت آن بر پيوسته گسترش يا جهاد ايدئولوژي
خود پيوسته مسلمانان ميدانست ، جهان مركز را خود چين اگر
قول به را مغلوبان و ميآوردند شمار به فرمانروا را
.مينگريستند "ترس اهل" يا "الجبن اهل" ديده به شافعي
ضربه نمودند اشغال را كشورهايشان اروپاييان وقتي لذا
زمان در و نخست مراحل همان از.كردند احساس را شديدي
غيرمسلمانان اتفاق به قريب اكثريت از دارالاسلام امويان ،
دست در نظامي كارهاي و دولت كه صورتي در ميشد ، تشكيل
.بودند عرب دوره آن در كه بود مسلمانان
هجري ، دوم سده از كه اين تا رفت پيش منوال اين به قضيه
در مشاركت اساس بر پارسيان جمله از و مغلوبان شدن مسلمان
و مقبول نظرشان به كه تمدني از بهرهبرداري و حاكميت
.داد رخ آمد ، دلخواه
كافران حاكميت شاهد كوتاهي دورههاي در جز مسلمانان
، البته مغولان دوره و صليبي جنگهاي زمان در:نبودند
.آوردند اسلام مغولان و شدند رانده عقب صليبيان
حكومت آنان بر كه كسي نژادي تبار به اهميتي مسلمانان
و (ايوبي صلاحالدين مانند) باشد كرد شخص آن چه ميكرد
پادشاهان همانند چركسي ، چه و (سلجوقيان مانند) ترك چه
جامعه ميان گسستي هيچ -نمونه عنوان به -مصر درمماليك
اوايل در كه چه آن.نداشت وجود حكومت و شده عرب مسلمان
احساس همانا داد رخ شده عرب گستره در عثماني دوران
ابي ابن تا شد باعث امر اين.بود فرهنگي و مدني انحطاط
انحطاط آستانه در علم:بگويد چنين مصري تاريخنگار الضياف
نيافتند رهايي انحطاط اين از عربي كشورهاي قرارداشت
استقلال از نوعي به دستيابي و نوزدهم سده اوايل در مگر
علم اما شد شكوفا گذشته ميراث و نقاشي و معماري هنر گرچه
همين.بود ضعيف تركيه در ويژه به والا فرهنگ و معرفت و
نيز هند در مسلمان مغولان امپراتوري در را چشمانداز
در.كرد مقاومت آن برابر در هندوئيسم دين كه ميبينيم
وجود اروپايي شيوه به نقاشي و برجسته معماري نيز اينجا
گسترهاي تنها اما.نميشد ديده مهم فكري اثر اما داشت
به اين و بود ايران كرد ، حفظ را خود فرهنگي پتانسيل كه
اين سبب شايد كه بود تشيع مذهب به ايرانيان گرويدن رغم
.باشد همين نيز پتانسيل
دارد ادامه
|