كانت اخلاق در بحثي
!فرهنگي تهاجم
كانت اخلاق در بحثي
(نخست بخش) دانشگاه استاد محمدضيمران دكتر با وگو گفت
كاجي حسين :از وگو گفت
تنها نه كه است علمي و موضوع (Ethic) "اخلاق" :اشاره
لايب هيوم ، اسپينوزا ، دكارت ، :چون مدرنيته نمايندگان
به آن تاريخ و نسب كه بودهاند درگير آن با كانت و نيتس
و موضوع و ميرسد ارسطو و افلاطون و سقراط:چون متفكراني
حساب به بشر تاريخ در -پرجدل البته و - زنده دانشي
نماينده فيلسوف مهمترين بسياري زعم به نيز كانت.ميآيد
همچنين و -روشن نقاط از بسياري و است روشنگري و مدرنيته
.ديد او فكري طرح در ميتوان را مدرنيته -منفي
است داشته اخلاق و عقل با او كه فكري مشكلات رو اين از
از مهمي مظهر ميتوان كه فيلسوف يك مواجهه تنها نه را
با گفتگو در.آورد حساب به موضوعات اين با مدرنيته مواجهه
باب كانتدر برجسته مواضع است شده سعي ضيمران دكتر
.شود وارسي اخلاقي
خردنظري ، ;يعني كانت نظر مورد قوه سه تعريف از را بحث *
مراد.ميكنيم آغاز حكم يا داوري قوه و (اخلاق) عملي خرد
چيست؟ كانت فلسفي نظام در سه اين از
و خردگرايي از تركيبي كه بود آن بر كانت:ضيمران دكتر
را خود كار حوزه لحاظ اين از و دهد بدست را تجربهگرايي
نظري عقل يا و خردناب حوزه نخست:كرد تقسيم گستره سه به
وارسي را عقلي و علمي وگزارههاي احكام حوزه اين در كه
ارزششناختي ، مسائل عملي خرد يعني دوم حوزه در كرد ،
به كه سوم حوزه در و داد قرار مدنظر را سياست و اخلاق
ذوق ، به مربوط مسائل كانت است ، شده معروف "حكم قوه نقد"
بررسي مورد فلسفي ديدگاه از را غايتشناختي و زيبايي
را قوه سه اين كانت از قبل ارسطو كه است گفتني.داد قرار
اما بود كرده تحليل خود "نيكوماخس اخلاق" كتاب در
در و گذارد مبهم را حوزه سه اين افتراق جهات و امتيازات
در كانت ابتكار.بود نياورده ميان به را بحثي آنها مورد
دقيق طور به را حوزه سه اين از يك هر خصلتهاي كه بود اين
را مدرنيته مفهوم بناي سنگ كلي بطور و كرد موشكافي
.كرد پايهريزي حوزه سه اين تفكيك براساس
دو با نسبتي و ارتباط چه كانت ديدگاه در عملي قوه اين *
ميكند؟ برقرار ديگر حوزه و قوه
افلاطون مكتب تداوم در تا كرده سعي كانت:ضيمران دكتر
است معتقد او اينكه ضمن حال اين در كند ، مطرح را مطالبي
ارتباط هم با (ذوقي داوري يا) حكمي عملي ، نظري ، قوه سه
و برسيم ارتباطشان به اصطلاح به ما اينكه از قبل.دارند
اين بر اعتقاد كنيم درك را ارتباط اين متافيزيكي مباني
.بدهيم قرار توجه مورد تفكيك به بايد را اينها كه دارد
نوع يك هستن و بايستن بين سنتي اخلاق در اينكه براي
رابطه اين در بنابراين و دارد وجود تنگاتنگي رابطهخيلي
است فرض قابل هست قلمرو در كه چيزي هر "اصولا تنگاتنگ
كانت كه آن حالدارد بايستن و بايد با نسبتي "احتمالا
كه را مقولاتي - را هستي مقولات كه ميكند سعي واقع در
معرفتي لحاظ از -هستند طرح قابل وجود اصطلاح به درحوزه
سياسات و معاملات و آداب حوزه در كه مقولاتي از "كاملا
.كند تفكيك ميگيرد ، قرار
حوزه مدرنيته انديشه پيشبرد عنوان به كانت واقع در
اين خلط كه است مدعي و نموده جدا هستن حوزه از را بايستن
آن گريز ارزش ماهيت و علم معناي در خلط باعث موضوع دو
بد و نيك از صرفنظر عملي احكام كه است اين مراد.ميشود
واجد باشند ، سازگار علمي معيارهاي با چنانچه آنها ،
آنها استواري بر ارزش احكام حقيقت در و اعتبارند
.نميكند خدشهوارد
تاثير هيوم از كانت زمينه ، اين در كه بگوييم بايد*
است؟ داشته خصوص اين در رهيافتي چه هيوم.است پذيرفته
معرفتشناسي عرصه در انگليسي ، فيلسوف هيوم:ضيمران دكتر
تحقيق" كتاب و "انسان طبيعت" درباره كتاب در بخصوص و
براي است ظرفي آدمي ذهن كه است مدعي "انساني درفهم
و ميگيرد قرار آن درون در حس تجربه طريق از كه تاثيراتي
.ساده تاثري با است مقارن كلي بطور سادهاي تصور هر
به و است حس ادراكات دارنده نگه تنها ذهن بنابراين
بلكه نميكند ايفاء معرفت دادن شكل در فعال نقشي هيچوجه
ميسازد منظم را تجربي دادههاي استقرايي روش طريق از
اهميت حس ادراكات به كه چند هر هيوم برعكس كانت اما
خام دادههاي به ذهن عقلي مقولات كه بود مدعي اما ميداد
و فعال است نظامي ذهن بنابراين و ميبخشند ذهني شكلي حسي
كه هستند معتقد دو هر كانت و هيوم ضمن در.تاثيرگذار
و است عملي عقل حوزه در بايستن و نظري عقل حوزه در هستن
مدرنيته بحث واقع در و ندارند هم با پيوندي هيچ دو اين
.كرد ارزشي نبايد را علم كه ميشود خلاصه همين در
به اخلاق قلمرو در را باوري تجربه هيوم اينها بر علاوه
مسائل با صورت اين به كه است معتقد كانت اما رسانده اوج
و ذوق كلي طور به هيوم.كرد برخورد نميتوان اخلاقي
يك بر ما گرايش عدم يا گرايش از ناشي را ارزشي داوريهاي
را مشكل اين كه ميكند سعي "اتفاقا كانت.ميداند پديده
را راهي هيوم ديويد كه است متوجه حال عين در ولي كند حل
بين تفكيك "دقيقا و شود دنبال بايد راه اين كه كرده باز
هيوم ديويد كه قسمي به اما.بشود مشخص هست و بايد حوزه
است متوجه ولي.نميكند دنبال را راه اين او داشت اعتقاد
و سياست حوزه و علم بين واقع در بشوند خلط اينها اگر كه
نوعي ميناميم عملي عقل ما كه چيزي آن و اخلاق و حقوق
به افلاطون دوره از كه خلطي از كانت ميشود ، ايجاد خلط
عقل يك به قائل و.كند احتراز ميكند سعي داشته وجود بعد
مورد مختلف حوزههاي در را عقل "دقيقا كاربرد ، دو با است
.ميدهد قرار توجه
چه به توجه با نظري عقل و عملي عقل بين تميز*
ميگيرد؟ صورت موءلفههايي
از يكي تاثير تحت كانت دارم اعتقاد من:ضيمران دكتر
سيسم ، فورني نام به كرد مطرح ارسطو كه است مهمي تئوريهاي
شده ترجمه عملي حكمت به فارسي در اينكه ضمن سيسم فورني
وضعيت آن در ميشود ناچار انسان كه است بحراني وضعيت
عين در و خردورزي معرف واقع در تصميم آن كه بگيرد تصميمي
جايي در خردورزي اين اما.است نهادش در كه است حكمتي حال
معيارهاي آن بتوانيد شما تا نشده تدوين مشخص طور به
سيسم فورني واقع در.كنيد پياده و استخراج را سيسم فورني
.است اخلاقي ارزشهاي عينيت از جلوگيري براي زمينهاي پيش
سلسله يك كه نظري عقل با تقابل در را سيسم فورني كانت
خود و تجربي خود بين تضارب از و دارد خاص شاخصهاي
مقولات واقع در و ميدهد قرار ميآيد فراهم استعلايي
هر.ميبرد بكار حقايق اين استحصال براي را دوازدهگانه
تفاوت حال عين در ولي است پيشيني احكام ارزشي ، احكام چند
نظري عقل حوزه در كه تاليفي پيشيني احكام با دارند اصولي
لحاظ از عملي عقل حوزه براي كانت بنابراين دارد وجود
كند پيشبيني برايش عيني محتواي فرض اينكه بدون كاربرد
ميتوانيد وقتي شما بنابراينميكند مشخص را چهارچوبي
خاص وضعيت در بگيريد قرار خاصي وضعيت در كه كنيد داوري
پديده آن كه ارزشي جهان و پديده آن بين ارتباط نوعي ذهن
به.ميكند برقرار باشد داشته ميتواند آثار لحاظ از
را ارسطو سيسم فورني نظريه كه كرده سعي كانت دليل همين
.بدهد امروزي صورت
همينطور و كانت عملي عقل پيرامون كه ديگري مساله*
احكام مساله ميآيد پيش او اخلاق مابعدالطبيعه مبادي
كه گفت ميتواناستAntinomyاحكام يا جدليالطرفين
آن نه زيرا است ، هيوم و نيتس لايب بين پلي او نظريه
مابي ايدهآليسم آن نه و هيوم تجربهگرايي و محوري تجربه
فلسفه ميان ارتباطي چه شما نظر به دارد را نيتس لايب خاص
دارد؟ وجود جدليالطرفين مسائل با عملي عقل و عملي
جدليالطرفين قياسهاي يا احكام تنازع بحث:ضيمران دكتر
فراموش نبايد اما است كانت ارزش نظريه فهم به كلي راهبرد
چهارچوب در كه فرمولهايي تمام دارد سعي كانت كرد
كه برهاني جمله از بوده مطرح وسطائي قرون ارزششناسي
در خدا وجود اثبات براي ميانه اعصار در مسيحي متكلمان
تمامي است معتقد كانت.ببرد سئوال زير را گرفتهاند ، نظر
يا Cosmologicalrargument صنع برهان بر تكيه با متكلمين
وجود اثبات براي(Ontological argument) وجودي برهان
كه.ميدهند قرار علي روابط چهارچوب در را جهان خدا ،
كه اول علت يا علتالعلل آن كه علت آخرين به علل زنجيره
به است ، خودواجبالوجود آن و ميرسد است غيرمعلل خودش
.ميبرد برايشبكار را اول محرك واژه ارسطو علت همين
ارزشهاي اثبات نظري عقل حوزه در كه ميكند استدلال كانت
غيره و عالم خلق نفس ، خلود خدا ، وجود جمله از متافيزيكي
آن با وجدان چهارچوب در بايد را اينها بلكه نيست ممكن
عقل حدود كار اين با كه دارد معروفي جمله وي.كرد برخورد
.شود باز ايمان براي جا تا كردم بيان را
كرده تنگ ايمان براي را جا كانت معتقدند بعضيها البته
را عقل و دين ميخواهم من كه ميگفت او حقيقت در ولي است
است ممكن روز هر علمي مباني كه چرا.بدهم نجات خلط از
كه وقتي وليكن باشد غيرمشخص آنها چهارچوبهاي.كند تغيير
مستقل "كاملا ماهيتش وجدان قلمرو در بگذاريم را ايمان
تكيه هستند نظري عقل چهارچوب در كه برهانهايي بهميشود
تمدن تاريخ در بار نخستين براي بنابرايننميكنند پيدا
چهارچوبهاي از را ايماني ارزش بحث مدون انديشه و غربي
براي زيرا داد آن به مستقلي حوزه يك و كرد جدا علمي
كلامي استدلالهاي و علم از را ايمانيات حوزه بار اولين
.ميكند جدا علمي موازين از را
و باخواست كه وظيفه يكي مهم مفهوم دو كانت اخلاق در*
در او ميخورد ، چشم به مطلق امر ديگري و است مرتبط اراده
لذتگرايي ، اخلاق ، مابعدالطبيعه بنياد خود معروف كتاب
دست وظيفه روي و ميكند نقد را...و احساسگرايي
.دارد تاكيد (obligation) وظيفه روي كانت چرا.ميگذارد
از تا ميبرد سمت اين به را او پرسشهايي و معضلات چه
بنگرد؟ قضيه به اينمجرا
چارچوب در كانت كه وظيفهاي يا تكليف:ضيمران دكتر
آلماني فرهنگ در ريشه ميكند ، مطرح اخلاقي سيستم و قانون
مدرنش شاگردان از يكي امروزه جالبي خيلي بهنحو و دارد
اثبات به تحقيقاتش در و كرده باز را آن پياژه بهنام
محور و مدار در پياژه اصلي پروژه كلي بهطور.است رسانده
متبلور كانت "قطعي احكام" در ريشهاش كه ميزده دور چيزي
كانت از ميكند سعي پياژه كه چيزي معنا اين به.است
تحتتاثير "شديدا كانت ميگويد كه است اين كند ، استخراج
به شما هنگامي بنابراين و بوده روسو اجتماعي نظريههاي
يك كه ميشويد تلقي اجتماعي قرارداد امضاءكننده يك عنوان
شهروند يك بهعنوان و ميپذيريد را اجتماعي تعهدات سلسله
آن رعايت به ملزم را خودتان پذيرفتيد را تعهداتي وقتي
اصول يا قانون چارچوب در تعهدات اين.ميكنيد تعهدات
آن از كانت محققان كه چيزي آن اما.تبلورمييابد اخلاقي
كلي امر يك را وظيفه كلي بهطور كه است اين بودند ، غافل
مطرح كانت كه چارچوبي آن از خارج را آن و ميگيرند
يا وظيفه از كانت وقتي.ميدهند قرار بحث مورد ميكرد ،
تكاليف اين چنانچه است معتقد درواقع ميكند ، صحبت تكليف
قابلقبول ذهن براي ذهني ، استدلال و برهان چارچوب در
.نميباشد مجاز آن كردن پياده بههيچوجه نباشد
را انسان اجتماعي ، قرارداد نظريه پيشفرض با كانت
بنابراين و ميداند آن به متعهد و قرارداد آن امضاءكننده
به حقوقي سلسله يك كرديد ، امضاء را قراردادي شما وقتي
گردن بر تعهداتي سلسله يك آن درقبال و ميگيرد تعلق شما
شما نظر از و مستدل "حتما بايد تعهدات اين اما.شماست
كاري بايد شما ميگويد كه است دليل همين به.باشد مجاز
مجاز رانيز آن كرد ، شما حق در كسي اگر كه بدانيد مجاز را
.بدانيد
دارد ادامه
!فرهنگي تهاجم
كشور فرهنگي نابسامانيهاي پيرامون تاملاتي
لاري انصاري ابراهيم محمد
تصدي دوران اواخر از مشخص طور به و اخير سال چند ظرف
محمد سيد آقاي جناب توسط اسلامي ارشاد و فرهنگ وزارت
عوامل و دلايل و كشور فرهنگي وضعيت پيرامون مباحثي خاتمي
تهاجم مسئله طرح با بخصوص و مطرح فرهنگي نابسامانيهاي
از هر نيز آن از پس و رسيد خود اوج به مباحث اين فرهنگي
كشور فرهنگي نابسامانيهاي مختلف دلائل به و چندگاه
آن به مختلف اقوال به و مختلف طرق از و شده روز موضوع
شدت به كشور فرهنگي فضاي نيز "اخيرا -ميشود زده دامن
اين آغازين سالهاي مانند هم باز و شده واقع انتقاد مورد
ميرسليم و لاريجاني آقايان كه مياني سالهاي نه و) مباحث
(داشتند عهده به را اسلامي ارشاد و فرهنگ وزارت تصدي
اسلامي ارشاد و فرهنگ وزارت نابسامانيها اين اصلي مسبب
.ميشود قلمداد
***
ششمين انتخابات برگزاري آستانه در بخصوص و باب اين در
به و "ذيلا كه دارد وجود تاملاتي اسلامي شوراي مجلس دوره
.رفت خواهد اشارات آن به اختصار
نيست ، مسامحه از خالي فرهنگي تهاجم عبارت "اصولا -1
ارزشها ضد هجوم بلكه نيست فرهنگ ناحيه از هست اگر هجومي
زمينهاي بلكه نيست هم فرهنگ بر هجوم فرهنگهاست ، ضد و
ضد كاذب و پوچ مظاهر آماج كه است بيفرهنگي و جهالت از
.ميگيرد ارزشها
ديگر با برخورد در كه دارد طبعي چنان اصيل و غني فرهنگ
مييابد ، در را خوبيها و محسنات ارزشها ، و فرهنگها
دوبارهاش عرضه به خود پسند مورد قالب در و ميكند جذب
كه ميكند طرد و دفع چنان آن نيز را بديها ميپردازد ،
به ايننميگذارد باقي تفاله صورت به جز آن از نشاني
بدليل چند هر كه فرهنگهاست برخورد و تضارب معناي
هرگز اما است گريزناپذير بشري اجتماعات تنوع و گستردگي
فرهنگي پويشهاي و زايشها از بسياري بلكه و نيست مذموم
يكديگر با مختلف اقوام و ملل فرهنگ برخورد و تضارب حاصل
بقا گونهگون ، ارزشهاي و فرهنگها طبيعي برخورد در.است
و اصيلتر غنيتر ، كه است فرهنگي آن از دوام و
و سست كه است فرهنگي آن از مرگ و فنا و باشد ريشهدارتر
.باشد بيبنيان
پيش سال چهارصد و يكهزار از اسلام بار پر فرهنگ بقاي رمز
كرده تجربه را فكري گوناگون مكاتب غرب و اروپا كه تاكنون
غنا و عمق نگشته ، رهنمون كامل سعادت به را او هيچكدام و
.است آن الهي اصالت و
قهري نتيجه پيوسته بيگانه ارزشهاي ضد تاثير ما كشور در
ايراني اسلامي اصيل فرهنگ به نسبت ما بدگماني و دوري
مبتذل ارزشهاي حضور از سخن نيز اخير ايام در.است بوده
مردم پنهان و آرام دوري از نشان آن از تاثيرپذيري و غرب
از قبل جاهليت عهد به تدريجي رجعت و خودي فرهنگ از ما
در و شود شمرده بزرگ خطر اين كه است اين حق است ، انقلاب
اگر هجومي اينكه نتيجه.شود انديشيده موءثر تدبيري برابرش
شعبده و.فرهنگ و اعجاز نه است نيرنگ و شعبده هجوم هست ،
بار به جهالت و بيفرهنگي زمينه در جز نيز نيرنگ و
ضد جامعهاي در اگر بنابراين.نميآورد ثمر و نمينشيند
موءثر و مقبول بيگانه مبتذل فرهنگهاي ضد و ارزشها
تهي است ، بياعتقادي و ناباوري تاثير اين زمينه ميافتد ،
هويت به نسبت او نسيان و جهل و خودي فرهنگ از جامعه شدن
انسان بياعتقاد ، و بيباور انسان.است خود تاريخي
هر به كه است مستعد و است تزلزل معرض در دائم بيهويت ،
."ريح كل مع يميلون" كند ، ميل سمتي
دارد ادامه
|