سياسي زندگي اخلاقدر پارادوكس
بشيريه حسين دكتر با وگو گفت در سياستمدار و سياست اخلاق ،
آخر بخش -
زاده كدخدا علي :وگو گفت
با.باشد رفتار بر مبتني كه دارد نمود وقتي اخلاق *
يا نخبگان كرديد ، ارائه دمكراتيك اخلاق از كه تعريفي
نوع چه است دمكراتيك اخلاقشان كه شرايطي در سياسي عاملان
دارند؟ رفتاري
بايد را اخلاق از عنصر دو زندگي سطح در نخبگاني چنين -
اخلاق حوزه در يكي و است فردي سطح در يكي.بدارند ملحوظ
.جامعه براي تصميمگيري منظور به سياسي
فرد به معطوف اخلاق اين كه شد گفته كانت اخلاق مورد در
تابع بايد فرد عنوان به سياستمدار بنابراين.است
.كرديم مطرح كانت اخلاق فلسفه ذيل در كه باشد اخلاقياتي
عمل غايت و مطلوبيت "صرفا خود شخصي اعمال در بايد يعني
سطح در اعمال آن است ممكن كه چند هربگيرد نظر در را
.باشد داشته او براي ناخوشايندي سياسي تبعات فردي عمل
عنوان به پيروانش و اجتماعي گروههاي با نبايد همچنين
زيادي گذشتگي خود از به مسئله اين و كند برخورد ابزار
و.ميشود پيدا كم سياست عالم در متاسفانه كه دارد نياز
ميدهد انجام كه اعمالي كانتي اخلاق اصول براساس نيز
قابل اخلاقي كلي اصل يك صورت به و باشد عام ملاء در بايد
سياسي زندگي هرچه بنابراين.باشد دفاع و بيان
عمومي عرصه به كه گفت ميتوان باشد شفافتر سياستمداران
و رهبران سياسي زندگي قدر هر.است نزديكتر اخلاق
غيراخلاقي اعمال پيدايش امكان باشد بستهتر سياستمداران
.است فراهمتر
جامعه ، تصميمگيريبراي مفهوم به سياسي اخلاق حوزه در اما
يعني.است فايده اصالت از منبعث اخلاق همان اخلاقي چنين
كلي و يي"روسو" مفهوم به را عمومي مصلحت نتوانيم اگر حتي
به دولت كه ميكند حكم سياسي اخلاق بداريم ، ملحوظ كلمه
كند عمل گونهاي به تصميمات اخذ در عمومي موءسسه يك عنوان
تصميمگيريهايش از آنها رضايت و مردم عقايد و آرا كه
.شود آشكار
تصميمگيرياست در كندي دمكراسي ، محاسن از يكي واقع در
.ميشود ملاحظه مشورتها و عقايد و آرا مجموعه آن در كه
آگاه جريانات از مردم ميكندكه حكم سياسي اخلاق چنين
بايد تصميمات اخذ در اخلاقي ، چنين در همچنين.باشند
و شده كنترل حتيالمقدور تصميمگيريها ناخواسته تبعات
خواهد جامعه ديگر حوزههاي روي "احتمالا سوئيكه تاثيرات
.گيرد قرار توجه مورد گذاشت
معني اين به سياسي تصميمات كردن اخلاقي اثباتي ، حيث از
جامعه سطح در عموم مشاركت و تاثيرگذاري دامنه كه است
مصلحت مفهوم به بتوان اينكه تا كند پيدا بيشتري گسترش
.شد نزديكتر عمومي
اخلاقي ، اصول به پايبندي بودن ، باز بودن ، شفاف بنابراين
عمومي موضوع يك به را سياست گرفتن ، قرار عام ملاء در
گرفتن درنظر با تصميمها اخذ و -فردي سطح در -كردن تبديل
اخلاق ويژگيهاي جمله از مردم حداكثر خرسندي حداكثر
.است سياسي
دست در را قدرت شعارها سري يك براساس سياسي حزب يك *
واقعيات با شعارها ميشود متوجه بعد اما ميگيرد ،
خود اشتباه به حزب كه ميگويد عمومي اخلاق.است ناسازگار
.كند كنارهگيري قدرت از بايد نتيجه در.كند اعتراف
اعتراف پس.است قدرت در ماندن هدف ميگويد سياسي اخلاق
است؟ رفع قابل چگونه تضاد اين.نكن
در "معمولا احزاب و گروهها.است مهم بسيار بحثي اين -
وقتي ولي ميدهند شعارهايي انقلابها ، يا انتخابات موقع
بين فاصلهاي پيدايش شاهد "معمولا ميرسند قدرت به
عموم كه چيزي امر بادي در.هستيم سياستگذاريها و شعارها
نظر به اما.ماجراست غيراخلاقي خصلت ميكنند ، احساس مردم
كليت كردن ، نگاه اخلاقي ديد از "صرفا سياسي زندگي به من
من كه حال عين در.نميدهد نشان را سياسي زندگي
بايد اما بيايم پائين دمكراتيك اخلاق موضع از نميخواهم
متوجه بايد.داشت سياسي زندگي بازيگران از نيز ادراكي
چيزي "اصولا مردم انقلابي ، بسيج شرايط در "مثلا كه بود
.نميخواهند وعدهها و شعارها جز
عمل انتظار كسي و است زدن حرف زمان انقلابي ، بسيج شرايط
.نميرود پيش به انقلاب صورت اين غير در چه ندارد ، فوري
همراه توهمي هميشه.نيست همراه واقعبيني با سياست چون
سياسي زندگي واقعيت اين و است سياسي ايدئولوژيهاي با
و انقلابي بسيج در عقلي استدلالهاي حكم به كه مردم.است
"مثلا كه گفتهشود آنها به اگر.نميكنند حركت سياسي
خودشان جاي سر همه است صدعامل نتيجه شما بدبختي
يك شما بدبختيهاي همه علت اگرگفتهشود ولي مينشينند
ميكنند حركت همه است حاكم شخص يا امپرياليسم "مثلا عامل
جزو وعدهدادن اين بنابر.ميكنند پيدا مشخص هدف يك چون
اجتنابناپذير واقعيت ماكياولي.است سياسي زندگي ماهيت
اين البته.ميكرد ادراك خوب را معني اين به سياسي زندگي
زندگي در رايج رويه ولي است غيراخلاقي "كانتي"حيث از عمل
بين سياسي زندگي در چه و فردي زندگي در چه پس.است سياسي
تنها انسانها نياتاست زياد فاصله نيت آن اجراي و نيت
واقع در و است اعمال نتايج تعيينكننده عوامل از يكي
فرانسه انقلابيون "مثلا.دارد وجود عوامل از مجموعهاي
و باشند برادري و برابري آزادي ، موءسس ميخواستند
آنها نيت اما.صداقتنداشتند شعارهايشان در گفت نميتوان
.بود آن مانع طبقاتي ساختار كه چرا نبود شدني اجرا عمل در
فرانسه در سوسياليستها و فرانسواميتران وقتي "مثلا يا
فراواني محدوديتهاي با كه شدند متوجه رسيدند قدرت به
سرمايهداري جامعه در سوسياليستي برنامههاي اجراي براي
ديگر موارد و رشد نرخ كاهش سرمايهها ، فرارمواجهاند
.كنند تعديل خود برنامههاي در كرد مجبور را سوسياليستها
.نيست اخلاقيات تابع "الزاما سياسي زندگي پس *
سياسي زندگي در اخلاق جايگاه كه است مناين بحث هدف -
احزاب پارادوكس ، اين مقابل در كه معنا اين به.شود روشن
متخلق كمكم دمكراتيك آموزش فرايند در سياسي گروههاي و
اين و دهند وعده خود امكانات برحسب كه شوند اخلاق اين به
توقعات سطح كردن واقعي و آوردن پايين يعني.است راه تنها
دمكراسي زمينههاي كه شرايطي در تنها مهم اين و.ممكن
.ميشود فراهم باشد ، داشته وجود
قدرت ، جنگ سياسيو بحران شرايط در من نظر به اين بنابر
داده بزرگي چونوعدههاي.ميشود غيراخلاقي سياسي زندگي
.اجراست قابل غير كه ميشود
سياسيوارد غير هاي حوزه از كساني ميكنيم مشاهده گاه *
نديدهايم دروغ يا "قبلا آنها از ما.ميشوند سياسي حوزه
سياست حوزه وارد وقتي امانشدهايم آنها دروغ متوجه يا
كه ميكند تصور جامعه يا ميگويند ، دروغ بارها ميشوند
حال.ميشويم حيرت دچار حالت دو هر در و ميگويند دروغ
حيرت اين آيا كرديد ارائه سياست از كه تعريفي به توجه با
و لاجرم سياستمداران رفتار اينگونه و است طبيعي اجتماعي
نبايد سياست از كه گفت ميتوان وآيا است سياست ناچار
داشت؟ را ديگر حوزههاي ساير همچون منزه اخلاق توقع
نيست امكانپذير سياست در كانتي اخلاق گفتيم چنانكه -
نيست اجتنابناپذير هم سياست در ماكياوليستي اخلاق ولي
اخلاقيكردن براي مكانيسمهايي ميتوان حد دو اين بين در
پيدا آن فايدهاي اصالت و پراگماتيستي معناي در سياست
و اخلاقيتر را آن اهداف هم و تصميمگيري شيوه هم كه كرد
نقش ميان اين در خود قدرتطلبي انگيزه.سازد عموميتر
اقتصادي امتيازات و منافع سياسي قدرت ازجمله.دارد مهمي
هسته پول و كالا امروز جهان در.ميآورد خود بهدنبال
ساختاري هسته اين و ميدهد تشكيل را اجتماعي زندگي مركزي
.ميشود توليد باز غيره و فرهنگ اخلاق ، سياست ، عرصه در
با و ميروند سياسي دنبالقدرت به كساني چه اينكه البته
پيچيدهاي بحثهاي ميروند آن سراغ به انگيزهاي چه
كه است اين شده مطرح كه مهمي مباحث از ديگر يكي.ميطلبد
وارد ندارند كافي امنيت خود فردي درزندگي كه كساني گاهي
.ميشوند سياسي حوزه
.است جبراني مكانيزم يك قدرت ديگر عبارت به *
و قدرت مسئوليتهاي كه غيردمكراتيك شرايط در.بله -
و رواني انگيزههاي است ، نامشخص آن احتمالي امتيازات
التيامبخش قدرت چون.است موءثر خيلي سياسي زندگي در فردي
.ميبرد بين از را امنيت عدم.است بخش آرام و
و است مهمي عامل سياستمداران نفعطلبي من نظر به بعلاوه
افلاطوني مفهوم به پس ميكند ، را خودش كار بالاخره
تعيينكننده عامل تنها اين اما.نداريم منزه سياستمدار
و قدرت رابطه نوع سياسي ، حوزه ماهيت عبارتي به.نيست
چه تا سياستمداران كه زمينه اين در نيز قدرت ساختار
آن جهت در و باشند شخصي منافع دنبال به راحتي از ميزان
نقش بگويند دروغ "مثلا و دهند انجام غيراخلاقي اعمال
.دارد مهمي تعيينكننده
مردم فرهنگ روي و است فرهنگساز موءسسه يك دولت من نظر به
تعليم مردم به خودكامه دولتهاي روي اين از.دارد تاثير
دمكراسي تعليم دمكراتيك دولتهاي و ميدهند خودكامگي
.ميدهند
وضعيت يك به صورت اين در است ، فاسدكننده قدرت بگوئيم اگر
افرادي سياسي رژيمهاي همه در و كردهايم اشاره عمومي
مقام در كه خدماتي كنار در دارند تلاش كه ميشوند پيدا
خواه نيز امتيازاتي ميدهند ، انجام جامعه براي سياسي
مطلق قدرت اين اگر و آورند دست به نامشروع يا و مشروع
صورت قدرت توزيع و نباشد آن روي بر نظارتي يعني باشد
گونه بدين.ميشود بيشتر خيلي تمايل اين باشد ، نگرفته
باشد خودسر اگر ندارد ، وجود كارش بر ناظري كه مطلقي حاكم
.بود نخواهد مرزي و حد خودسرياش در
وجود و قوا بر نظارت قوا ، تفكيك سياسي ، نظام نوع پس
و سنجيده عمومي افكار مطبوعات ، مثل بازخوران مكانيزمهاي
از نميتوان.ميكند جلوگيري سياسي فساد از آگاه
آن كانتي مفهوم به اخلاقي كه داشت انتظار سياستمداران
چنين نميتوان هم معمولي افراد از حتي.كنند رفتار
كانتي مفهوم به هيچگاه سرمايهداري جامعه.داشت انتظاري
بهعنوان يكديگر به مردم جامعه اين درنميشود اخلاقي
از اولي بهطريق.هدف بهعنوان نه مينگرند ابزار
بلكه داشت كانتي اخلاقي توقع نميتوان سياستمداران
را آنها بيروني و نظارتي مكانيسمهاي وضع ازطريق ميتوان
گفتيم كه معنايي به دموكراتيك اخلاق نوعي مراعات به
انسانها كه است مكانيسمهايي ايجاد اصلي مسئله.واداشت
.سازد عقلاني رفتار به وادار حتيالمقدور را
پيدا خوب حاكم كه بود اين دنبال قديممدام سياسي فلسفه
نوع اين اما.باشد متقي و منزه و عادل كه حاكمي.كند
خطا است ممكن خوبي آدم چنين حتي اينكه خصوص در فلسفه
براي كه مكانيزمهايي از و ميكند سكوت شود منحرف و بكند
بحث امامياننميآورد به سخني است لازم حاكم كنترل
و رفته فراتر خيلي خوب حاكم از مدرن عصر در سياست
مطرح را جامعه خوب اداره نحوه و نظارت مكانيزمهاي
.ميكند
سياسي كالبد روي بر اجتماعي كف تاثير از جامعهشناسان *
جامعه يك در وقتي معتقدند منظر اين از.ميكنند صحبت
است ، نزديك فساد به و نميكند را اخلاق رعايت سياسي نظام
سراشيب در نيز جامعه آن كه كرد استنباط چنين ميتوان
زمينهساز منحط ، جامعه ديگر عبارت به.است انحطاط
چيست؟ خصوص اين در شما نظر.است منحط سياسي نظام شكلگيري
معتقدم و نيستم انسانها ذاتي طبيعت و فطرت به قائل من -
مختلف دستگاههاي وسيله به و اعصار طي در انسانها كه
.ميشوند ساخته غيره و اخلاقي سياسي ، تربيتي ،
در مختلفي ظهورات كه امكانات از است مجموعهاي انسان
خواهان موجود يك عنوان به گاه ;ميكند پيدا تاريخ
ظاهر ميكند اخروي رستگاري صرف را عمرش كه رستگاري
ظاهر رفاهطلب "كاملا موجودي بهصورت گاه و ميگردد
نمايان جنسي "كاملا موجود يك صورت به گاه و ميشود
يك اينميشود ساخته بلكه ندارد وجود انسان پس.ميگردد
انسان ماهيت آن اساس بر كه است اگزيستانسياليستي ديدگاه
و هستيم "اولا ما.نيست مشخص قبل از اشياء ، ساير برخلاف
ساختارهاي وسيله به يا و ميسازيم را "خود كيستي" بعد
اينكه از صحبت اين بنابر.ميشويم ساخته غيره و قدرت
من كه است ديدگاهي خلاف بر دارند ذاتي كاراكتر ملتها
ملي ، منش و اخلاق و انسانها ساختن در من نظر بهآنم مدافع
قرنها ايرانيان "مثلا.دارند تعيينكنندهاي نقش دولتها
به و شدهاند ساخته مستبد دولتهاي انسانسازي كارگاه در
اين مقابل در اينكه براي كردهاند مي مشاهده تجربه
دروغگويي و چاپلوسي راه بهترين برسند نتيجه به دولتها
دمكراتيك دولت سايه در و آموزش وسيله به اما.است
.داد تغيير را مردم رفتار ميتوان
|