"فارسي شعر" در "فرهنگي مليت"
كاخي مرتضي دكتر با گفتوگو در
كاجي حسين از گفتوگو
:چون ديگري مفهومهاي مانند به "دولت -ملت" :درآمد
جهان محصول انقلاب و ايدئولوژي شووينيسم ، ناسيوناليسم ،
تاريخ سراغ به كه هنگامي و هستند (مدرنيسم) جديد
دهيم خرج به مراقبت بايد بسي ميرويم گوناگون فرهنگهاي
و حوادث بدان را نوين مفهومهاي اين از برخي تا
فرهنگ مورد در نكته اين.نكنيم بار تاريخي پديدههاي
بين مهم شكاف بايد ما تحليلهاي و است صادق نيز خودمان
اين به توجه با.باشد داشته مدنظر را قديم و جديد جهان
سر مهمي سوءالات ميرود مليت از سخن كه هنگامي مقدمه
با آن جديد معناي به مليت ميان نسبتي چه:برميآورد
وجود ميگرفتند مراد آن از ما شاعران و نخبگان كه معنايي
متفكر و شاعر چيست؟ در آنها افتراق و اشتراك نقاط دارد؟
آنها واجد خود فرهنگ تاريخ در ما آيا و معناست چه به ملي
نام به امري زمين ايران شاعران بين در آيا بودهايم؟
...و ميكنيم؟ مشاهده "افراطي مليتگرايي"
-ايراني مليت" زمينه در كه پرسشهايي ديگر و سوءالها اين
دكتر با را است مطرح "پارسي شعر در ايراني مليت بخصوص و
.شماست فراروي آن حاصل كه گذاشتيم ميان در كاخي مرتضي
فارسي زبان كلاسيك آثار در را "مليت" مساله ميخواهيم *
و منثور آثار روي بر شما احاطه به توجه با و بكاويم
چه ايران فكري و ادبي نخبگان كه ببينيم فارسي زبان منظوم
است اين است مشخص آنچه داشتهاند؟ خودشان مليت از تصوري
است قرن سه -دو تنها(Nation-Stat) دولت -ملت مفهوم كه
با.است شده مطرح غربي تمدن در هم آن و جدي بهصورت كه
كه است اين است مطرح كه سوءالي اولين مهم اين به توجه
چه و ميگرفتند معنايي چه به را مليت يا و ملت ايرانيان
ميكردند؟ استنباط آن از چيز
وسيعي بسيار حوزه البته و است جدياي و مهم سوءال اين -
-دولت جديد مفهوم اينكه به اشاره با شما.دربرميگيرد را
كم مرا زحمت از زيادي مقدار است غربي تمدن مختص ملت
افكار تحتتاثير كه است قرن سه -دو ما آري.كرديد
قبل و شدهايم آشنا مليت مساله با غربي سياسي فيلسوفان
در درواقع.نبودهايم مليت متوجه صورت اين به آن از
و است داشته وجود مليت و ملت از خاصي تصور باستان دنياي
فرهنگي و فكري اشتراك و هماهنگي نوعي از بوده عبارت ملت
آن در و دارند مردمي كه فرهنگي ميراثهاي مورد در سياسي و
عامل ميشد گفته ملت وقتي بنابراين.هستند شريك هم با
.بود فرهنگي مشترك ميراث و تاريخ و قومي سوابق آن ، اصلي
البته نيز جغرافيا حتي و نژاد زبان ، دين ، :مثل عواملي
مثال بهطور.نبود يكسان همه اهميت اما بودند مهمي عوامل
ميگويد سخن ملي فكر و ايران راجعبه كه هنگامي فردوسي
در كه را فرهنگياي پيشينه كه است اين غماش و هم تمام
از يكي گفتم كه فرهنگي ميراث همان -است فراموششدن حال
او.كند زنده -است مليت درخت اصلي ريشه و عوامل مهمترين
يكي هم خودش زبان آن كه كرد زنده زباني با را ميراث اين
داشت توجه بايد اما.است ملي همبستگيهاي مهم عوامل از
.نيست مشترك سنن و تاريخ اهميت اندازه به زبان اهميت كه
هستند مشترك فرهنگ و سنن داراي كه هستند ملتهايي زيرا
كه ملت دو ;است ممكن البته هم خلافش.دارند زبان دو اما
.ندارند مشترك فرهنگ و تاريخ اما دارند واحد زبان
و نژاد و دين در كه است عربي كشور همه اين هم نمونهاش
اما پيوستهاند هم به جغرافيا لحاظ از حتي مشتركند ، زبان
اهميت پس.ندارند تاريخي مشترك آداب و فرهنگها و سنتها
.نميرسد مشترك سنت و فرهنگ و تاريخ پاي به زبان
كه دنيايي در -قديم دنياي در كه است اين منظورتان *
فرهنگ نقش -ميكردهاند زيست آن در فردوسي چون افرادي
كردن جمع براي كنونياش وضع از مهمتر و فربهتر بسيار
-قديم جهان در چون يعني است؟ بوده دورهم افرادي و گروهها
به مشترك فرهنگهاي حتي است ممكن كه ما جهان برخلاف
نبوده مليت بنام مسالهاي-شوند تقسيم متفاوت مليتهاي
بهوجود باعث مشترك سنتهاي و فرهنگ و تاريخ صرف وجود
است؟ ميشده واحدي جمع آمدن
بنابراين و است بوده عامل مهمترين فرهنگ.است همينطور -
مليت به راجع هيچوقت فردوسي چون فردي كه ميبينيد شما
و است فرهنگي مليت بر فقط او تاكيد.نميكند صحبت سياسي
كه ندارد هم ابايي هيچ معاصر نويسندگان از يكي قول به
.كند هديه ترك شاه يك به است شاهنامه كه را كارش محصول
در اصلي عامل پس.است فرهنگي "اصولا كارش جنبه چون چرا؟
ما چه آن.است مشترك سنتهاي و فرهنگ فرهنگي ، مليت
.ميناميم Tradition و Culture بهعنوان
.است زبان است فرهنگي مليت ريشههاي از كه ديگري عامل
همه حاصل و دارند نقش البته هم اقليمي موقعيت و نژاد
آرزوي و حال به نسبت مشترك آگاهي" در ميتوان را اينها
مليت ريشه بنابراين.ديد متجلي "آينده به نسبت مشترك
آن ساقه است ، (درگذشته) رسوم و آداب و ميراثها فرهنگي
دو اين حاصل كه ميوهاش بعد و (درحال) مشترك آگاهيهاي
.ميآيد حساب به (آينده براي) مشترك آرزوهاي و آمال تاست
ميتوان را ايراني فرهنگ كه است اين شما نظر "حتما و *
.كرد روشن مشخصه سه اين با
آن از قبل اما.كرد خواهم را كار اين من و."دقيقا -
همه با دين.كرد مشخص را فرهنگي مليت اصلي قسمت بايد
.نميآيد بهحساب فرهنگي مليت اصلي جزء دارد كه اهميتي
.است جهاني نگاهي -مسيحيت و اسلام بخصوص -دين نگاه كه چرا
زندگي براي آسماني دستورهاي ابلاغ از عبارتست دين رسالت
هر از است انسان جا هر.نميشود سرزميني بنابراين زميني ،
.است دين مخاطب باشد كه نژادي و رنگ
كنيد؟ مي تبيين چگونه فرهنگي مليت در را دين جايگاه *
.نيست اصلي عامل مقوله اين در اما است ، مهمي عامل دين -
سابق.ندارد قضايا به كردن نگاه ملي با سازگاري سر دين
كه بود اين منظورشان و "اسلام ملت" ميگفتند هم اين بر
در هم مسيحيت به اگر.هستند خانواده يك عضو مسلمانان همه
ملت با نه و ميجنگيد اسلام با كنيد نگاه صليبي جنگهاي
است مليت جغرافيايي قلمرو كه وطن از ما قدماي تلقي.خاصي
شايع فرانسه كبير انقلاب از بعد كه ما امروزي تلقي با
مسكن" عنوان به وطن مفهوم يك ما قدماي.دارد فرق است شده
زاده آنجا در كه است شهري يا ده همان كه دارند "مالوف
اسلامي عالم همه كه كليتر و وسيعتر مفهوم يك و شدهاند
:كنيد نگاه لاهوري اقبال شعر اين به.است
ما ايرانيم و روم و عراق از
ما خندانيم صبح يك شبنم
يكيم و چشميم دو نور نگه ، چون
.ناسيوناليستي نه و انترناسيوناليستي نگاه يك يعني
وجود مساله "اولا.نيست فرهنگي مليت اصلي عامل هم نژاد
و است خندهداري و مضحك ادعاي كنوني وضعيت در اصيل نژاد
نژادهاي خودمان كشور در ما مثال بهطور آن علاوهبر
.ميكنند زندگي هم كنار در كه داريم مختلفي
عامل رسوم و آداب و سنتها.دارند اهميت خيلي سنتها اما
به.هستند فرهنگي مليت تحتنام افراد پيونددهنده اصلي
ميكنند تصور كه هستند افرادي مجموعه ملت يك ديگر معناي
و ميكنند نگاه گذشتهشان به كه همين و هستند ملت يك جزء
ميبينند خودشان بين محكم خويشاوندي و يكساني و يكدستي
اين افراد حالا.آورند بهوجود را واحدي ملت كه است كافي
از يا و مسيحي و يهودي زردشتي ، مسلمان ، است ممكن ملت
عامل پس.باشند مختلف زبانهاي با حتي و مختلف نژادهاي
.است "فرهنگي سنتهاي و رسوم و آداب" فرهنگي مليت اصلي
بوده فرهنگي مليت مفهوم به نسبت گذشته تلقي اين البته
و آمال كه مردمي مجموعه از است عبارت ملت يك امروزهاست
.باشند داشته مشترك ايدهآلهاي
سخن ما با "فرهنگي مليت" ويژگيهاي از شما !دكتر آقاي *
مليت" يعني فرهنگي ، مليت بديل ويژگيهاي نيست بد.گفتيد
.بشكافيد هم را "ايدئولوژيك و سياسي
كه نيست معني بدان گفتم سخن فرهنگي مليت از وقتي.بلي -
با كه داريم را يهوديان ماباشد استثنا بدون مليت اين
نظر در مليت كه است اين در تفاوتشان.متفاوتند ديگران
-نژادي -سنتي دقيق و عميق امتزاج يك از است عبارت آنها
غيريهودي انسان يك بنابراين.مذهبي همه از مهمتر و قومي
به يهودي بايد بلكه بشود يهودي نميتواند عنواني هيچ تحت
حتي و مسلمان ميتواند هركس كه حالي در.بيايد دنيا
ايجاد تعصب يهوديان براي البته نكته اين.بشود ايراني
.است كرده
باب 32 پيدايش سفر -عتيق عهد كتاب از داستاني برايتان
يعقوب كه است آمده آيات اين دركنم نقل -تا 32 آيات 23
كه چرا است اسراييل بني خداي يهوه كه -يهوه با شبي
ديگران خداي اسراييل بني خداي كه ندارند اعتقاد يهوديها
كه گفت يعقوب به يهوه صبح نزديكيهاي.گرفت كشتي -هست هم
رهايت ندهي من به را بركتت تا گفت يعقوب.كن رها مرا
بنده يعني) دادم اسراييل لقب تو به گفت يهوهنميكنم
از.بود خواهند بنياسراييل تو فرزندان و (من برگزيده
برگزيده كه رفت فرو نكته اين يهوديان ذهنيت در اينجا
بيان زيبا چه طنزآلود اشاره يك با مولانا را اين.هستند
زدي خنبك عاشقان بر شدي سرمستك خواجه اي:كه ميكند
خدا با گرفتي كشتي خود ، خداوندي مست
بنياسراييل ميگويند خودشان به يهوديان بنابراين
ميخواهند كه هر جهان بقيه و (خدا برگزيده فرزندان)
يك جهت بدين.غيريهودي يعني هستند (GOIM) گوييم باشند
.است شده وارد يهوديان در برتريجويانه و نژادي تفكر نوع
نيست؟ يهوديان مختص كه ويژگي اين *
كلمه عربي زبان در.است صادق هم اعراب مورد در حتي.نه -
حافظ مثال طور به.است فصيح و روشن معناي به "عرب"
:ميگويد
است بيادبي يار پيش ادب عرض چه اگر
است عربي از پر دهان وليكن بريده زبان
عجم مقابل در.است فصيح و شفاف مفاهيم از پر دهان يعني
ديگران يعني.است شده گرفته گنگ معناي به "عجمه" كلمه از
بوده اعراب زبان در نكته اين البته.ندارند فصيح زبان
از بعد كه چرا است نبوده گونه اين دلشان در ولي است
به را كشورداري تمام كردند فتح مسلمانان را ايران اينكه
نحن":ميگفتند جهت همين به.كردند واگذار ايرانيها
شما و ميكنيم پادشاهي فقط ما يعني "وزراء انتم و امراء
.ميچرخانيد را كشور
را -ايرانيها ما جمله از -جهان مردم بقيه يونانيها حتي
زمينه اين در ايرانيها اما.ميدانستند وحشي يعني بربر
ميگويند فقطدارند را غيرايراني يعني "انيران" كلمه
و برتر ديگران كه نيست اين معنايش غيرايرانيايراني غير
ذكر شما براي كه مورد چند اين در.هستند ما از فروتر يا
ايرانيها به مربوط نيست تعصب آن در كه موردي تنها كردم
البته غيرايراني.ميگويند غيرايراني ديگران به كه است
.بگوييم گنگ و وحشي ديگران به اينكه با ميكند فرق خيلي
و يونان فرهنگ در كه ايدئولوژيكي دوگانگيهاي آن يعني *
از و نميشود مشاهده ايراني فرهنگ در دارد وجود يهوديان
مليت ، از ايرانيان ديد كه گفت ميتوان تعصب بدون لحاظ اين
است؟ ديد فرهنگيترين
ما و باشد آمده وجود به امروز كه چيزي اين."دقيقا -
كلمه.نيست باشيم رسيده توافق به كلمات اين سر الان
و بوده او از قبل و افلاطون زمان از بربر يا "باربار"
مطرح وحشيگري سمبل عنوان به و است رفته جا همه به هم بعد
وحشيان يعني باربارها را ايرانيها بار اولين آنها.است
جغرافيايي لحاظ از آنها با ايرانيها چون.ميدانستند
ديد اين هم يهوديان و اعراب در.بودند نزديك
ايراني فرهنگ در ما اما.است داشته وجود تعصبگرايانه
باستان يونان مورخ "تزياس".نيستيم منفي نكته اين شاهد
فتح معناي به يوناني قواي دست به ايران فتح":ميگويد
عظمت اين با ".است ايراني فرهنگ توسط يوناني فرهنگ
را ما يونانيها معذلك داشته باستان ايران كه فرهنگي
را ايران كه اسكندر كه حالي درميخواندند (بربر) وحشي
به ما گذشته ادبيات در زد آتش را جمشيد تخت و كرد فتح
اغلب در و شده شناخته حكيم و بزرگ فرمانرواي يك عنوان
آمده بزرگ خردمند يك عنوان به او قصار كلمات ما كتابهاي
و نيست؟ ما بيتعصبي و يونانيها تعصب دليل اين آيا.است
...است خامي تعصب
دارد ادامه
|