فلسفي معارف راهگشاي
يحيي دكتر استاد علمي مقام بزرگداشت جلسه از چكيدهاي
پژوهش و تلاش سال هفتاد پاس به مهدوي
و فرهنگ به علاقهمندان از جمعي "اخيرا :جستارگشايي
استاد علمي منزلت و زحمات از شايستهاي اقدام در معرفت ،
است نيك چه.كردند قدرداني مراسمي طي مهدوي ، يحيي دكتر
گيرد ، صورت ايشان حيات هنگامه در بزرگان از قدرشناسي كه
سر به كهنسالي در ما فرهنگ بزرگان از برخي آنكه ويژه به
پس در ناشناس كمينزني همچون نيز ايام جفاي و ميبرند
استادان اخير ، مراسم در رو ، هر به.دارد حضور لحظهها
ابراهيم محمد دكتر مجتبايي ، فتحالله دكتر ;بزرگوار
پورجوادي ، نصرالله دكتر محقق ، مهدي دكتر پاريزي ، باستاني
داشتند حضور...و كاردان محمد علي دكتر داوري ، رضا دكتر
در آنچه.نمودند ابراز مهدوي استاد درباره بياناتي و
و بيانات از گوشهاي ميرسد ، خوانندگان گرامي نظر به ذيل
ما و است مهدوي يحيي دكتر استاد درباره استادان خاطرات
.مينهيم ارج را ايشان علمي مقام خود سهم به نيز
معارف گروه
از يكي مجلس اين كه ميكنم فكر من :داوري رضا دكتر
به.دارد هم تشريفاتي صفت كه باشد مجالسي بيتكلفترين
امر "قهرا بزرگ يك از تجليل و احترام اداي حال هر
اين ديدم خودم عمر در ميكنم خيال اما است ، تشريفاتي
كه بوده مجالس بيتكلفترين و صميمانهترين از يكي مجلس
كساني از بسياري و هستند اينجا كه كساني.است شده تشكيل
به كه نميكنند اين به تظاهر هيچكدام اينها نيستند كه
ايشان با ما رابطه يعني دارند ارادت مهدوي دكتر جناب
.نيست آسان "معمولا دركاش كه است خاصي رابطه
و آنجا بودم رفته من كه اوايلي ادبيات دانشكده در
زبان و بودند خارجي كه بودند خانمي يك بوديم ، خدمتشان
روز يك بودند ، كجايي نميدانم و ميدادند درس انگليسي
چه داريد ، مهدوي استاد با رابطهاي چه شما ميگفتند
اين خودمان ما است ، رابطهاي چه داريد ، ايشان با پيوندي
كه بود كرده حس خانم اين ولي ميدانستيم طبيعي را رابطه
ايشان با را رابطه اين چرا و هستيد جوري اين چرا شما
اينجا.بودهاند ما همه استاد مهدوي دكتر آقاي.داريد
چيز دانشجويش به استادي هر.دارند انواع استادها.حاضرند
ياد چيز ما به فقط مهدوي دكتر آقاي يعنيميدهد ياد
اگر كه گذاشتند اثر ما وجود در مهدوي دكتر آقايندادند
آقاي.ميكنم احساس را اثر اين من باشم من كمترينشان
مجاملهاي گونه هر بدون من نظر به ببينيد !مهدوي دكتر
بودهاند خردمندي مظاهر از يكي مهدوي دكتر آقاي.ميگويم
هيچ مهدوي دكتر آقاي.هستند طور اين ما براي هم الان و
من.نكردند مجامله و تعارف كس هيچ با.نداشتند جاهطلبي
كه جايي.باشند كرده مجامله يكجا يكبار كه نديدم عمرم در
.نشوند حاضر دارند دوست كه جايي بشوند حاضر نداشتند دوست
و كردهاند زندگي معنويت و حقيقت با "حقيقتا تكلف ، بدون
اثر ما همه در ايشان و شديم ايشان مثل ما كه موردي
ايشان از نسل يك كه من براي ما رابطه جهت بدين.گذاشتند
در و ما حق در "حقيقتا.است پدرفرزندي رابطه هستم عقبتر
"اصلا كه داشتند را بزرگواري پدر حكم ايشان من ، شخص حق
مقصودم بكنم ، احترام اداي ايشان به چگونه كه نميدانستم
استادي يك كه نيست مجلسي يك مجلس اين كه است اين
برحسب شاگردان و شدهاند بازنشسته شدهاند ، سالخورده
بشوند ، جمع هم دور رسمي و عادي وظيفه اداي براي تشريفات
حس شايد مجلس جوانهاي ميدانم كه است رابطهاي اين بلكه
حكايت بخواهم من اگراست رابطهاي چگونه اين نكنند
ميشود طولاني دفتر يك كنم بيان را شاگردي ساله پنجاه
بكنم پيدا توفيقي وقتي يك كه ميآيد خوشم خيلي "اتفاقا
و گذشته چه تهران دانشگاه فلسفه گروه در كه بنويسم كه
به مربوط چقدرش داريم فلسفه گروه نام به كه گروهي اين
كشور اين فلسفه براي مهدوي دكتر آقاي و است مهدوي دكتر
كه ميدانم و كردهاند خدمتي چه و كردهاند كار چقدر
مايل هيچوقت و كنم بازگو را اين من نميخواهند ايشان
.بشود بازگو هيچگونه بكنند ، تظاهري هيچگونه كه نبودند
فراهم الان كه "مهدوينامه" كتاب اين ميكنيد خيال شما
راضي ايشان ميشود تقديم ايشان خدمت است ناچيز و شد
ده يعني بكنيم ، را كار اين ما كه حاضربودند يا و بودند
ما.بكنيم را كار اين ما كه ميدادند اجازه پيش سال
با ما حالا كه ميگفتند اينها.نگفتيم ايشان به "اصلا
بكنيم؟ مطرح طوري چه بكنيم مطرح حالا يا نكنيم مطرح ايشان
يك ايشان با ميتوانم من كه گفتند آقايان از يكي
من از داريد اگر بگيريد تماس حالا گفتم بكنم ، مصاحبهاي
تجربه اين اينكه براي نميكنند قبول ايشان نه ميپرسيد
من كه ميباشد باريكي نكات چيزها اين ببينيد.بود ما
اگر.هستند امينالضرب فرزند ايشان.ميگويم شما براي
.ميكردند خاموش را چراغ بود روشن هم هوا و بود روشن چراغ
داشتند كاركنان كه وقتي يا و امتحاني ورقههاي كه وقتي
را كتابها خودشان دست با ايشان ميكردند جمع را ورقهها
ايشان كه بگويم ميخواهم يا. ميكردند مرتب كتابخانه در
چقدر يا و دادند هديه كتاب تهران دانشگاه به چقدر
اينها.نگرفتند حقوق و كردند خريداري را ادبيات كتابهاي
نباشد ، روشن بيجا چراغ اينكه ، نيست مطلبي ايشان براي كه
كه نگيريد جزيي امر يك عنوان به شما.است خردمندي اينها
احترام ايشان به دوستان اينكه.ميكنند خاموش را چراغ يك
ايشان به احترام ما اگر.ميكنند احترام خرد به ميكنند
با ما ميبينند جوانها كه رابطهاي اين اگر ميكنيم ،
چه ايشان كه دادهايم تشخيص ما كه است اين داريم ايشان
از مهدوي دكتر آقاي جهت بدين.دارند مقامي چه و هستند
و هستند ما روزگار نوادر از و بودند ما روزگار نوادر
ايشان وجود از سالها ما و باشند سلامت كه اميدوارم
.باشيم بهرهمند
من خود با ارتباط در كه را نكتهاش چند:محقق مهدي دكتر
بوديم داده دانشياري امتحان ماميكنم عرض خدمتتان بود
و و 1337 سال 1338 در انساني علوم و ادبيات دانشكده در
بودم يافته ماموريت و بودم دبيرستانها دبير من آن از پيش
كه اين از بعدبكنم سرپرستي را ملي كتابخانه خطي كتب كه
جريان در افتاديم بوديم شده قبول دانشياري امتحان در
بار يك دانشگاه ، به پرورش و آموزش وزارت از انتقال اداري
مرحوم موقع آن و بودم رفته دانشگاه دبيرخانه به من كه
شما كه كرد سوءال من از بود كارگزيني رئيس كه كينيا مهدي
اهل ما نه ، گفتم داريد؟ مهدوي دكتر با نسبتخويشي
را سوءال اين چرا گفتمبودند تهران ايشان و هستيم خراسان
آمدهاند مهدوي دكتر آقاي كه است بار چند گفت ميكنيد؟
قبول دانشگاهي امتحان در محقق كه ميكنند بازخواست ما از
بيايد پروندهاش زودتر نميكنيد ، اقدام شما چرا شده ،
وقوس كش در پرونده اين وجود با بشوند مشغول و دانشگاه
فرانسه به خوانساري دكتر آقاي محترم استاد كه وقتي.بود
دانشيار شما كه است درست فرمودند ايشان كردند مسافرت
گروه از را خودت درس بايد اما شديد فارسي ادبيات و زبان
كاشاني افضلالدين عرضنامه كتاب ايشان.كنيد آغاز فلسفه
اولين و فرمودند عنايت را بود فلسفه گروه درس موضوع كه
و هدايت پايمردي ، به دادم ادبيات دانشكده در من كه درسي
درباره ايشان كه لايحهاي اين همچنين.بود ايشان ارشاد
دانشگاه چگونه كه -بودند فرموده مرقوم فرديد دكتر مرحوم
كه شد باعث -بكند استفاده ايشان سرشار علم از ميتواند
كه بود زماني اين و شدند دانشگاه وارد فرديد دكتر مرحوم
و دلسوزي چقدر و بودم ادبيات دانشكده آموزشي معاون من
به كردند تشبيه داوري دكتر استاد را اين و ميكردند تلاش
صاحبان كه همانطوري فرزند و پدر ولي فرزند و پدر محبت
خودمان استاد به محبتمان:ميگويند الصفا اخوان رسائل
ما پدران اينكه علت به.ما پدران به تا است زيادتر بسيار
در است شونده فاني جسم كه هستند ما جسماني وجود موجب
بودند عهدهدار را ما روحاني تربيت ما استادان كه حالي
كتاب فرمودند محبت ايشان است ، جاويد و باقي هميشه كه
سفارش به مينوي مرحوم كه را تفليسي تاليف وجوهالقرآن
بفرماييد باور بكنم ، تصحيح من كه آوردند تركيه از ايشان
خود كشيدم زحمت كتاب اين روي من كه را آنچه برابر دو كه
تمام ايشان و نوشتم مقدمه در من كه كشيدند زحمت ايشان
ندادند اجازه و گذرانيدند شريف نظر از را چاپي نمونههاي
كل گفتند ايشانبياورم كتاب جلد پشت را ايشان اسم من كه
حقي كه گفتيم عربي جمله يك فقط ما و كرديد شما را كارها
علي جزاءالمحسنين جزيت.شد ادا داشتند من گردن بر كه را
چيزي يگانه اين كه العمر ، لك طال و نوما لك طابت و الهدي
ايشان باز و گفتم ايشان درباره سال 1340 در من كه بود
ديوان براي كنم همكاري مينوي مرحوم با من كه شدند سبب
زيادي اشتغالات هم من خود وقت آن در شايد خسرو ناصر
.غيره و تدريس قبيل از داشتم
كردم ، اطاعت را ايشان امر من.دادند تذكر بار چند ايشان
همكاري مينوي مرحوم با مداوم سال چهار كه بگذارم ، وقت تا
ديوان همين و رسيد ثمر به ناصرخسرو ديوان اينكه تا كرديم
.است بوده ايشان محبت و لطف نتيجه شده چاپ هم بار چند كه
كم بگويم ايشان مورد در بخواهم من كه چيز هر حال هر به
در بودم شده دعوت من سال 1340 دانشگاه شوراي در.گفتهام
بودم شده دانشيار تازه.بدهم درس لندن شرقيه مدرسهالسنه
و هست و بوده هميشه دانشگاه در حرفها اين و حسادت و
دانشكده رئيس به بودند صديقي دكتر و ايشان.بود خواهد
و علم بر چقدر هر ما به علمي هيات عضو اگريك كه گفتند
فرموده لذا است ، دانشكده سود به بشود اضافه معلوماتشان
موافقيم ما هم سوم برايسال دوم ، سال براي تنها نه بودند
داشته استعدادي و كند كسب چيزي اگر بماند آنجا محقق كه
يعني.شد خواهد تمام دانشكده اين سود بالاخرهبه باشد
ايشان معنوي وجود ايشان وجود تمام بفرماييد ملاحظه شما
و باشد آبرومند دانشگاه اين كه بود دانشگاه اين وقف
قرار دنيا دانشگاههاي بزرگترين رديف در كه باشد دانشگاهي
من.ميكردند رعايت را جزئيات تمام كه بود اينبگيرد
ولي نبودم فلسفه گروه كلاس در ايشان شاگرد تا مباشر
"واقعا ايشان وجود و ميكردم استفاده محضرشان از هميشه
كه وقتي تا ميدانستمبود دانشجويان همه دلگرمي مايه
در تبعيضي و اجحاف و ميرسد حقدار به حق هستند ايشان
فاضل بر مفضول تقدم حقيقت در نميدهد ، رخ دانشگاه محيط
.بگيرد انجام بود ، محال بودند ، دانشگاه در ايشان وقتي تا
و مطهري شهيد وجود از استفاده زمانها همان در اينكه
بود ايشان انديشه و هدف اين تمام ميشد يزدي حائري مرحوم
همه براي را ايشان شريف وجود خداوند دانشگاه ، تقويت براي
.دارد نگه ما
اين ميكنم فكر هميشه من:ردان كا محمد علي دكتر
كرد ، تقسيم دسته دو به ميشود را دانشگاه استادهاي
و ميدهد امتحان شاگرد هم بعد و ميدهند درس كه استاداني
حتي كه هستند استاداني ولي ميروند ياد از و ميشود تمام
اين هميشه بدهند ، درس شاگرد به ساعت دو يا و ساعت يك اگر
ميگوئيم تربيت و تعليم در هميشه ما.دارد ادامه شاگردي
در بنده.باشند سرمشق كه هستند كساني برجسته ، استادان
تربيتي علوم و فلسفه رشته در و آمدم تهران به سال 1324
آقاي.بودم مهدوي دكتر خدمت در وقت آن از.شدم دانشجو
به و فرهنگ به فلسفه به خوب اينكه از گذشته مهدوي دكتر
.نيست بحثش جاي ديگر كه كردند خدمت دانشگاه
فضائل و فكر تشعشعات نتيجه "واقعا داريم ما چيزي هر
بيان به "واقعا و بوده بزرگوار اين در كه است اخلاقي
صفات يك كه است مشكل بنده كوچك ذهن در لااقل.نميآيد
در را كردند دانشگاه به ايشان كه خدماتي و علمي و اخلاقي
در بزرگي تو گفت.كنم بيان عبارتي يك در يا و جمله يك
يك نمونه "واقعا مهدوي دكتر آقاي.ننمائي كوچك آيينه
.هستند فرهنگپرور يك و دانشگاهي يك و بزرگوار استاد
كه كسي فرمودند عادل حداد دكتر آقاي كه طوري همان
نبوده ، بازنشسته هيچوقت يعني نكرده ، قبول را بازنشستگي
از اينكه از بعد دكتر آقاي كه بفرماييد ملاحظه شما
دانشكده به كه خدماتي همه از پس و بردند تشريف دانشگاه
شوراي و فلسفه گروه ادبيات ، دانشكده كتابخانه ادبيات ،
در كه زماني از پيش كه گفتند ايشان فرمودند ، دانشكده
.گذاشتند جاي به خودشان از بزرگي آثار بودند دانشگاه
.ميدانم اخلاقي مرد يك نمونه حال هر در را ايشان بنده
به من و نكرد فراموش را خودش شاگردان هيچگاه كه بزرگواري
آقاي جناب و بودم سوئيس در اعزامي دانشجوي كه دارم ياد
در بيشتر بنده -نداشتم بحث يك از بيش ايشان با كه مهدوي
به ايشان همواره ولي -داشتم تعمق اصطلاح به تربيتي علوم
سوءال بنده احوال از و داشتند عنايت خود قديم شاگرد
اتفاق الان كه آنچه برخلاف برگشتيم هم وقتي.ميكردند
ذره يك اينكه خاطر به شايد.كردند حمايت ميافتد
و بود ايشان قبول مورد ميديدند ما در كه استعدادي
منشا بتوانيم كرديم تحصيل كه رشتهاي در بودند اميدوار
ميكردند سعي همواره هم "بعدا و باشيم دانشگاه در خدماتي
و فلسفي و ادبي نظر از بكنند كمك بنده امثال اعتلاي به
خسته را ايشان "واقعا و است تنگ وقت ديگر چون.علمي
بزرگ خداي از و نميشوم مزاحم اين از بيش بنده كرديم ،
در سالها و كند حفظ را عزيزشان حضور كه ميكنم مسالت
.بشويم متمتع و كنيم تلمذ و باشيم ايشان خدمت
مرحوم امثال گفتهاند:پاريزي باستاني محمدابراهيم دكتر
امثال فلسفي ، نصرالله مرحوم امثال آشتياني ، اقبال عباس
كساني غيره و صفا دكتر مرحوم امثال مينوي ، مجتبي مرحوم
آقاي مديون و مرهون متعدد دلايل به را خودشان كه هستند
اظهار را امر اين هميشه و ميدانستند مهدوي دكتر
نسل شاگردان درواقع كه ما.ميآوردند زبان به و ميكردند
.هستيم بعدي نسل از و دوم
كار دانشگاه در كه سالي ظرف 47 در كه كنم عرض را اين
در ايشان نظارت و سرپرستي دليل به تنها من ارادت ميكنم
و هست هم ديگر جهت يك از من علاقه بلكه نيست متعدد موارد
پدربزرگ و پدر و ايشان شخص و خانواده كه است ارتباطي آن
شوخيبردار داشتن ارتباط اين و داشتند كرمان در ايشان
.نيست
حاج پدر يعني ايشان بزرگ جد محمدحسين حاج كه است اين
ميكرده زندگي سالها آنجا و است بوده كرمان در محمدحسن
را خودش محمدحسن حاج و است شده بيمار هم همانجا در و است
تمام پدر و بود شده دير ديگر اما ميرساند پدر بالين به
به مرا علاقه اين هستند مدفون كرمان در البته.ميكند
تمام زودي اين به كه علاقهاي كرد بيشتر خانواده اين
.داديد من به كوتاهي فرصت كه خوشحالم.نميشود
ايشان با آشنايي بنده خود براي:پورجوادي نصرالله دكتر
متولي ميكرديم فكر كه كسي "اصلا.بود بزرگي تجربه يك
آقاي است ، تهران دانشگاه متولي بلكه و ادبيات دانشكده
ميديدم ميكردم فكر كه خودم پيش من و بود مهدوي دكتر
در گذشته سال يكصدوپنجاه يا يكصد ظرف در ما بههرحال
قديم دنياي يك از را ما كه داشتيم را مرداني ايران
و جديد مدرسههاي اين آوردند ، بيرون جهل در فراگرفته
اين.كردند تربيت را استاداني و ساختند را دانشگاهها
اين كه خوشحالم خيلي من و بودند فرهنگ مردان افراد ،
فرهنگ مردان اين از يكي بتوانم تا داد دست من به سعادت
هم را اين و بشناسم نزديك از گذشته قرن دو يكي اين در را
بودند پدري فرزند ايشان بههرحال باشيم داشته توجه بايد
بهعنوان بوده ، دوست فرهنگ و فرهنگي فرد يك هم پدر آن كه
تهران دانشگاه و ادبيات دانشكده فقط ميكنم عرض نمونه
الان ما كه هم منزل همين بلكه بود ايشان پايگاه كه نبود
.است دنيا بلكه و ايران فرهنگي مراكز از يكي هستيم درآن
مهدوي دكتر آقاي جناب كه مداركي و خطي نفيس مجموعه
برادرشان كنار در كردند ايشان خود كه كاري كردند فراهم
كه خانوادگي اصالت آن به برميگردد بههرحال اينها
نثار با ميدهم خاتمه را عرضم من و داشتند مهدويها
.بزرگوار دو اين پدر براي فاتحهاي
كه صحبتهايي به توجه با بنده:مجتبايي فتحالله دكتر
...و عادل حداد آقايان يعني فرمودند ايراد عزيز استادان
و كنم خلاصه را اينها ميتوانم فقط بنده.آقايان ساير
حدود از بنده ولي.كنم اضافه نميتوانم تازهاي چيز
روزگار آن در ادبيات دانشكده به آمدم كه بيست دهه اواسط
مانند كساني يكي بودند گروه دو ادبيات دانشكده استادان
بسيار گروه اين كه بودند فروزانفر مرحوم و بهاكه مرحوم
مورد آنها خاطره و ياد هم هنوز و بودند احترام مورد
تحصيلكردگان نوع از كه بودند ديگري گروه.است احترام
و مستوفي دكتر آقاي و سياسي دكتر آقاي كه بودند جديد
بسيار چهره روزگار همان در و بودند صورتگر دكتر مرحوم
مهدوي دكتر آقاي دوم گروه اين بين در درخشان و روشن
فلسفه دانشجوي نه متاسفانه روزگار همان از من و بودند
دو يكي جز داشتم مستقيم ارتباط فلسفه گروه در نه و بودم
ميكردم تدريس را اشراق حكمت دكتر ، آقاي دعوت به كه سالي
هميشه دو اين از ولي.بود كم خيلي گروه اين با ارتباطم و
براي بودند سرمشق و اسوه يك عنوان به مهدوي دكتر آقاي
چند.ميكرديم تحصيل روزگار آن در كه جوانهايي ما اغلب
روزگار همان از ايشان در درخشان و برجسته خيلي خصلت
يكي:ميديديم و ميدانستيم را آن ما و شد داده تشخيص
كه بود ايشان روحي بينيازي و بود ايشان طبع مناعت خصلت
روزگار آن در.نميپرداختند ديگري كار هيچ به علم به جز
مانند هم مهدوي دكتر آقاي كه بود فراوان امكانات خوب
اين تمام در ولي كنند پيدا ديگري اشتغالات بههرحال گروه
فرهنگستان عضويت و دانشگاه استادي فرهنگي ، كار جز مدت
ايشان نفس عزت و طبع مناعت.نپذيرفتند را ديگري كار هيچ
روزگار آن در كه ما براي است بوده تحسين قابل هميشه
همان در بنده كه ايشان ديگر برجسته خصلت.بوديم جوانتر
ميكردم كار ايشان زيرنظر فلسفه گروه در كه كوتاهي مدت
كه بود ايشان وجدان پاكي و وجدان خلوص و صداقت و صميميت
.شد آن وصف و ذكر
|