معاصر درجهان فرهنگي نخبگان گفتوگوي
دكتر با گفتوگو در - "پارسي شعر" در "فرهنگي مليت"
(بخش واپسين) كاخي مرتضي
گفتوگوي چه و باشد فرهنگي جدال دنياي چه آينده دنياي *
گرفتن قرار هم روبهروي دنياي صورت دو هر در فرهنگي ،
مجادله يا كنند گفتوگو هم با ميخواهند حالا.فرهنگهاست
آخر و اول حرف كه هستند فرهنگها اين اينكه در ولي.كنند
شكي هستند فرهنگي ارتشهاي آينده ارتشهاي و ميزنند را
نيست
اين در ايرانيها تا شده باعث عواملي چه ميكنيد فكر *
جغرافيايي چهارراه در اينكه آيا باشند؟ استثنا زمينه
يا و است داشته نقشي مهم اين در بودند شده واقع جهان
رفت؟ فرهنگي ريشههاي دنبال به بايد اينكه
.كنم فكر بايد نكردهام فكر من چيست علتش اينكه درباره -
و نشدهايم واقع جغرافيايي منطقه اين در تنها ما اما
-عراقيها مثال بهطور -آنها و هستند هم ديگري فرهنگهاي
ايرانيان به مربوط فقط ديد اين و ندارند فكري چنين "اصلا
كورش كه شده نوشته تورات و عتيق عهد كتاب همين در.است
وارد كه معبدي هر به و كرد آزاد اسارت از را يهوديان
ايرانيها در تساهل ريشه زمان آن از.ميكرد عبادت ميشد
يهوديان ، ارامنه ، ميبينيد شما هم الان.است بوده
آزار كمترين كم ، دست و نميبينند آزار ايران در آسوريان
.ديدهاند ايرانيان از ملتها ، ميان در را
است سنتشان جزء كه ايرانيان برجسته صفات از يكي
وقتي.است زياد ما در خواهي ديگر يعني.است مهماننوازي
با من بنابراين.ميشود كم خودخواهي شد زياد ديگرخواهي
به نسبت ايرانيها ما در تساهل كه بگويم ميتوانم قاطعيت
علت مورد در.است بوده بيشتر ديگر ملتهاي و مذاهب
ما اطرافيان چون ولي كرد فكر بايد البته آن جغرافيايي
.نباشد قوي عاملي چنين شايد نيستند طور اين
فرهنگي -جغرافيايي چهارراه در ايرانيان كه آنجا از *
فراوان فرهنگي ارتباطات و تبادلات بودند شده واقع جهان
كه پرسيدند ايرانشناس يك از.بزنم مثالي.بودند دارا را
و بودم غربي من كه داد جواب شدهاي؟ ايرانشناس چرا تو
بود هندشناسي هم تحصيليام رشته.ميشناختم را غرب فرهنگ
يك غرب و شرق ميان در ديدم بعد اما.شناختم هم را شرق و
نكات ايناست ايراني فرهنگ آن و دارد وجود مفقوده حلقه
بين آنها بودن واسط پل و ايراني فرهنگ در را ارتباط جوهر
.ميدهد نشان را غرب و شرق
ترجمه كدكني شفيعي دكتر توسط فارسي به كتابي "اخيرا -
كتاب مسلمان نويسنده."تاريخ و آفرينش" اسم به است شده
در زردشتي يك با عقايدش اصول درباره خود مباحثه از شرحي
موبد آن به كتاب نويسنده.ميدهد ارائه فارس فيروزآباد
آن با داري تو كه ساساني پهلوي فارسي زبان من ميگويد
بعدها كه ديگران آنكه براي.نميفهمم را ميكني صحبت
جملات من كردهام اشتباه من نكنند فكر ميخوانند را كتاب
اين.مينويسم پهلوي زبان به وليكن عربي الفباي با را تو
نمونه كتاب اين.ميدهد نشان را او آزادانديشي چقدر نكته
تا سخن اين شايد امرزه.ايرانيهاست آزادانديشي از خوبي
كردن عملي قابل تمامي به چند هر.باشد فهم قابل حدودي
هيچ اروپا در كه شده گفته زماني در حرف اين اما.نيست
و رفته بين از يوناننداشتند وجود فعلي تمدنهاي از كدام
دوران زمان ، اين به اروپاييان خود و است شده دوپاره روم
يك دنيا طرف اين در وقت آن.ميگويند وسطي قرون تاريك
همين در.ميشود قائل ارزش گفتوگو براي قدر اين نفر
يهودي خاخام يك با كه مباحثه يك در نويسندهاش ، كتاب ،
بعدها كه مينويسد عبري زبان به را او گفتار باز ميكند
.كرده تحريف را يهودي خاخام حرف او نكنند گمان
را است آمده وجود به "جديدا كه "ملت -دولت" مفهوم شما *
ميبينيد؟ چگونه
توجه مليت فرهنگي مساله به گذشته در گفتم كه همانطور -
اهميت هم نژادي جنبه به ملتها از بعضي.است ميشده
اهل ميدادند اهميت نژادي جنبه به كه آنها.ميدادند
.بودند گرفته شكل نژاد براساس كه مغولان مثل.بودند تجاوز
شروع اروپا در پيش قرن دو از آن جديد معناي به مليت اما
تعريفي.يافت رواج هم ايران در تدريج به آن افكار و شد
كه مردم از گروهي اينكه از است عبارت دارم مليت از من كه
هستند مشترك فرهنگي ميراثهاي و سوابق و تاريخ داراي
يك با (علوم حتي و رسوم و آداب و سنن و دين و زبان)
خودشان جامعه براي مشترك ايدهآلهاي و مشترك جهانبيني
-مليت فكرمشتركند "غالبا و "عموما كه بخواهند چيزهايي
همينها و داشت احتياج موءلفه سه دو به -آن جديد معناي به
كه خاص جغرافيايي يكي.ميكرد خارج فرهنگي جنبه از را آن
و خود مشترك ايدهآلهاي و باشد واحد ملتي استقرار محل
برپا آن سايه زير و پناه در را مشتركشان فرهنگي سوابق
كه دارد نياز حكومتي به جديد مليت آن علاوهبر.كنند
.باشد مشترك ايدهآلهاي و خاك از دفاع مامور
جديدي ارزش كه ميبينيم ما بلافاصله جديد تعبير اين با
حكومت و سرزمين اين به وفاداري" همان كه ميآيد وجود به
را گوناگون موضع سه آن بر علاوه.است آن "عالي قدرت و
ميهنگرايي را اولي.هستيم شاهد جديد مليت اين به نسبت
طرز از است عبارت كه ميناميم (پاتريوتيزم يا وطنگرايي)
و ميكند زندگي جغرافيايي قلمرو يك در ملتي كه تفكري
ارزشهاي از كه است كرده انتخاب خودش براي هم را حكومتي
و ميكند كوشش خودش ارزشهاي از دفاع براي.كند دفاع ملت
تامل قابل اينجا تا.است قائل هم ديگران براي را حق اين
.است فهم و
.كند تعصب ايجاد خاك و آب به وفاداري كه است آن بعد مرحله
.ميآورد وجود به را ناسيوناليسم تفكر طرز اين
شده كه قيمتي هر به ايراني من اينكه يعني ناسيوناليسم
هرچه.ندارم كاري هم ديگران به هستم ، خودم منافع فكر به
محنت از يعني)ميدانند خودشان بيايد سرشان ميخواهد
(بودن بيغم ديگران
است مهم آنچه آن ، در كه است شووينيسم اين از بعد مرحله
ديگران و باشد همه از بالاتر بايد من ملت.است من ملت
.باشند من ذليل و بنده بايد
وجود به جديد جهان مليتگرايي از تبع به تفكر طرز سه اين
حبالوطن" ميگويند كه آنجا تا من نظر به اماآمد
جايي در تو كه آنجا از يعني.است فهم قابل "منالايمان
بدار ، عزيز را آنجا و بگذار احترام آن به آمدهاي دنيا به
.ميگذارد افراط قلمرو به پا آن از بيش اما
معناست؟ چه به بيشتر مليت ايراني كلاسيك شعر در *
"آذر آتشكده" نام با بودم كتابي تورق مشغول ايام اين در -
زمان تا ابتدا از فارسي شعر آنتولوژي معنايي به كه
آذر هم كتاب نويسندهاست (قاجار دوران) كتاب نويسنده
بودم ايران و مليت دنبال به اثر اين نمايه در.است بيگدلي
واژه اين به متن در وقتي.ديدم را ايران اسم جا چند و
ايران به جا فلان از فلاني ميگويد كه ديدم برميخوردم
نشان را خاصي جغرافيايي منطقه اينكه خاطر به فقط و رفت
كلمهاي مليت راجعبه.ميآورد ميان به نام ايران از دهد
.نميكند صحبت
باب اين در شما نظريه بر است دليلي واقع در نكته اين *
وجود كلمه امروزي معناي به مليت ايراني شاعران شعر در كه
.ندارد
ملي فكر با جا همه "تقريبا مشروطيت زمان از اما .آري -
كه اخوان و بهار ملكالشعراي مثل بعضيها.روبهروييم
دنبالهرو معنايي به و مليت اين از است مشحون شعرشان
را فارسي شعر اعظم قسمت كه صوفيه اما.هستند فردوسي
حتي بقيه.نداشتند مساله اين به اعتقادي "اصلا دارند
مثال بهطور.ميگيرند نديده را مليت هم سعدي و حافظ
:ميگويد سعدي
ديار هيچ به و خاطر مده يار هيچ به
بسيار آدمي و است فراخ بحر و بر كه
شريف است حديثي گرچه وطن حب سعديا:يا
زادهام اينجا كه ذلت به مرد نتوان
صحبت ايران راجعبه ميكند مليت از صحبت وقتي سعدي
شيراز و فارسميكند صحبت مالوف مسكن راجعبه نميكند
.ميگويد را خودش
است؟ استثنا زمينه اين در فردوسي *
هومر و او كه است استثنا يك ايران در تنها نه او.آري -
.آورد حساب به بشر فرهنگي تاريخ استثناهاي از ميتوان را
وسيله به اساطير و داستانها اين اگر كنيد تصور شما
اتفاقي چه نميشد ، حفظ زبان اين و نميرسيد ما به فردوسي
آنها از اثري كه ديگر تمدنهاي تمام با ما فرق ميافتاد ،
و آكد بابل ، سومر ، آشور ، كلده ، بود؟ چه است نمانده باقي
بيشتر حتي و بودند ايران تمدن رديف هم تمدنهايي همه مصر
.است شده گرفته تمدنها آن از داشتيم ما كه فرهنگي مظاهر
نمانده باقي تاريخ در جز اسمشان حتي اينها از كدام هيچ
ديگر سرنوشت همان به داشت هم ايران فردوسي زمان در.است
را اسلام ما گفت و آمد او كه بود اين.ميشد دچار تمدنها
دين اين انساني تعاليم خاطر به پذيرش اين اما ميپذيريم
حرفهاي اسلام برخلاف بيايد عرب اينكه خاطر به نه است
.كند مطرح را برتريجويانه
در بود ، شده حل ما فرهنگ زياد احتمال به نبود فردوسي اگر
با اول روز از كه هستيم ملتي تنها بالاخره ما كه حالي
هنوز.كردهايم زندگي منطقه همين در زبان و فرهنگ همين
روزي از و -فرهنگ همين و زبان همين با نام ، همين با هم
زندگي داريم جديد دين همين با -كرديم عوض را دينمان كه
بعد و كرد آبياري را مليت فرهنگي ريشه فردوسي.ميكنيم
.آمد بيرون آن از هم برگ و ساقه
هانتينگتون با ميتوان اينجا تا ميكنم فكر البته من *
تمدن و فرهنگ واحد به را خود جاي مليت واحد كه آمد جلو
يا داشت خواهيم جدال كه نكته اين پيرامون هرچند ميدهد ،
باشيم داشته جدال چه ولي.است نظرفراوان اختلاف گفتوگو
خواهيم تمدني و فرهنگي واحدهاي ارتباط شاهد گفتوگو چه و
ميكنيم نگاه فردوسي به كه هنگامي است تعجبانگيز.بود
هستيم شاهد لحاظ اين از.ميبينيم را فرهنگي دغدغه اين
انساني كار به بسي خاص زميني و زمان از فراتر او كه
.است ايستاده دوم هزاره پايان در كه ميآيد
او كه ميبينيم ميكنيم نگاه فردوسي زمانه به وقتي ما -
خردگرايي دوران در -پنجم قرن اوايل و چهارم قرن اواخر در
با.است زمان آن فرزند فردوسيقراردارد -اسلامي تمدن
.ميداند خرد را چيز بالاترين و ميشود وارد گرايي خرد
"برنگذرد انديشه برتر كزين - خرد و جان خداوند نام به"
قدرت و منطق و خردگرايي" از كه است تفكر طرز يك نمونه او
.است كرده دفاع بيت هزار در 60 "انديشه ارزش و جان
چه و باشد فرهنگي جدال دنياي چه آينده دنياي.آري
قرار هم روبهروي دنياي صورت دو هر در فرهنگي ، گفتوگوي
يا كنند گفتوگو هم با ميخواهند حالافرهنگهاست گرفتن
اول حرف كه هستند فرهنگها اين اينكه در ولي.كنند مجادله
هستند فرهنگي ارتشهاي آينده ارتشهاي و ميزنند را آخر و
فردوسي مثل خردگرايي البته ميان اين در.نيست شكي
فرهنگي رويارويي اين در ما فرهنگ نفع به سنگين وزنهاي
.است
و ناصرخسرو و فردوسي مثل افرادي به ايران مردم كه عجبا
و انديشمند معناي به حكيم لقب.دادهاند حكيم لقب خيام
مولانا خويش فرهنگي نخبگان اين به آنها و است فيلسوف
هر براي فردوسي مثل افرادي حكمتنگفتند ما سرپرست يعني
بگذارد احترام آزادمنشي و آزادانديشي براي كه ديگري مليت
.است فهم قابل
فرازميني -فرازماني انديشمندي و شاعر او جنبه اين از *
.است توجه و اتكا قابل هنوز حرفهايش كه لحاظ اين از.است
چون بزرگاني.است خويش زمان فرزند فردوسي ديگر طرف از
و زمان در ميتوانستند حافظ حتي و سعدي جامي ، مولوي ،
را دادهاند انجام كه كاري همان و شوند متولد ديگري مكان
ميزيست ششم قرن در فردوسي اگر اما برسانند انجام به
پنجم قرن ابتداي و چهارم قرن انتهاي.نبود فردوسي ديگر
ايراني هويت كه دارد نياز انديشمند و شاعر و حكيم يك به
.ميافتد فردوسي دوش بر رسالت اين و بخشد تعين و شكل را
.است خويش زمان فرزند "كاملا او لحاظ اين از
زماني زميني دارد كه عظمتي همه با مولانا. "دقيقا -
و دوره هر درندارد ارتباطي مكان و زمان به يعني.نيست
اخلاق به كه جهت آن از اما سعدي.باشد ميتوانست جايي هر
.ميدهد ارائه مردم زندگي وضع از شهادتي ميكند توجه مردم
چرا دارد پيوند خود زمانه با سعدي از بيشتر البته حافظ
.ميكند رسوا را خود زمانه رياهاي و ظلمها و جورها كه
.نميدهند ارائه ملي راهحلي اينها از كدام هيچ ولي
هم ديگري زمان در ميتوانستند ميگوييد شما كه همينطور
فردوسي مورد در اما.باشند داشته برعهده را نقش همان
ايران كه ميكند طلوع زماني در درست او.ميكند فرق قضيه
فردوسي كه داشتند ايرانيان اقبالي چه.دارد نياز او به
كه كنيد نگاه انسان اين شجاعت به.كرد ظهور عظمت آن با
همه اين كه ما دوران مثل دوراني در.است ساخته را تاريخي
سازمانهاي و جمعي ارتباط رسانههاي و مجله و روزنامه
كه است اين مبارزه حداكثر دارد وجود جهاني بشردوستانه
و ديكتاتوري يعني) "است تاريك شب":بگويد شاعر فلان
ظلمت و خفقان دوران آن در فردوسي اما (دارد وجود خفقان
و بهوضوح غزنوي محمود سلطان مثل قدرت قدر فردي با
فردوسي.كرديد اشاره خوبي نكته به.است افتاده در آشكارا
هنوز مردم موقع اين از زودتر.آمد دنيا به موقع به درست
صدمه باعث اين از ديرتر و نميكردند درك را درد و مشكل
.ميشد ايراني هويت رفتن بين از بسا اي و خوردن
و ميشناسد خوبي به را خود زمان استكه فردي فردوسي*
ميكند سعي دارد فرازماني -فرازميني آرمانهاي آنكه ضمن
را خويش فرهنگ و جامعه مشكلات و باشد خويش زمان فرزند
.كند ارائه آنها كردن برطرف براي راهحلي و دهد تشخيص
آن در ميگويند كه است تاريخهايي از يكي سال 416 -
سال حال 1000 به تا زمان آن از.است كرده فوت فردوسي
بينش و دانش به سال هزار مدت اين در "مطمئنا.است گذشته
به انساني اين وجود با.است شده اضافه چيزها خيلي بشر
.است بزرگي انسان نيز امروز حتي فردوسي عظمت و ظرفيت
و است كمال طرف به فكر حركت براي خوبي نمونه فردوسي
به او.باشد ارزنده جهان براي ميتواند او مثل نمونههاي
دليل بالاترين را فكرشان كه ميدهد نشان ديگر انسانهاي
آن از بالاتر كه ميكند گوشزد و بدانند خود حرمت و تفوق
برسد نظر به ساده سخن اين گفتن است ممكن امروز.نشايد را
او اينكه "مخصوصا.است شبيه اعجاز به زمان آن براي اما
تمام و ميكند اشاره نكته اين به اثرش جاي جاي در
.خردگرايي اين از است مشحون شاهنامه
مخلوطي و معجون فرهنگي هر كه ميپذيريد هم شما "حتما *
هم ما فرهنگاست مثبت و منفي نكات و نشيب و فراز از
و منفي نقاط آن شالودهشكني با بايد و است همينگونه
كه مثبت و توجه خور در ويژگي اما.داد تشخيص را آن مثبت
شاهد وقت هيچ كه است اين دارد وجود فرهنگ اين در
شووينيسمنبوده يا و نژادپرستي و افراطي ناسيوناليسم
.است
سالها آن بر علاوه و داشتهام خارج به مسافرتهايي من -
با كه هنگامي "معمولا ;كردهام زندگي غربي كشورهاي در
كه ميرسد جايي به وقتي ميكنيد انديشه تعاطي و بحث كسي
ميگويد بنشيند دل به كه ندارد گفتن براي حرفي ديگر
انسان به گونهايبرگرد كشورخودت به داري؟ كار چه اينجا
كردهايم لطفي و داريم فضيلتي ما اينكه مثل ميكند نگاه
"مطلقا ما اما.كني زندگي اينجا دادهايم اجازه تو به كه
.نداريم و نداشتهايم را حالتي چنين خارجيها به نسبت
چه ميكنند زندگي ايران در سالهاست افغاني ميليون چند
مملكت به داري؟ كار چه اينجا بگويد آنها به رفته كسي
.نكردهاند رفتارها اينگونه ايران ملت "اصلا.برگرد خودت
لحاظ از و دارد ضعفهايي بالاخره كه ملتي است تعجبآور
همه اين نميگيرد جاي بالايي سطح در امروزي فرهنگ و سواد
آن جهت به "صرفا عظيم روح اين.باشد داشته روح عظمت
پيدا نمود كه است انساني و اصيل و معتبر باستاني فرهنگ
هستند دارا را اخلاقياي عالي سجاياي مردم اين.ميكند
.داراست است رسيده شعور و دانش اوج به كه انسان يك كه
به نسبت تبعيضآميزي نگاه ارسطو و افلاطون چون فيلسوفاني
آن.ميدانند باربار را بقيه خود قوم جز و دارند انسانها
به بارها من داريم؟ توقعي چه خراساني دهگان يك از ما وقت
اسمش حتي شده وارد كه كسي ديدهام و رفتهام بلوچ قبايل
است گفته آمدهاي؟ كجا از و هستي كي كه ;نپرسيدهاند را
در ماهستي ما براي خدا فرستاده و ما مهمان هستي تا كه
ميزبان كشتن قصد مهمانان از بعضي كه داريم داستانهايمان
او از ميزبان اما بودهاند مهمان روز چند.داشتهاند را
خود قصد از مهمان بعد و هستي؟ كه تو كه نكرده سوءال
.است موهبت يك ايناست برگشته
نيز اخلاقياي عالي سجاياي ولي داريم ايراد خيلي ما
را خارجيهايي بارها من.است اغماض غيرقابل كه داريم
.كردهاند تواضع اخلاقي سجاياي اين برابر در كه ديدهام
استثنا كه نيست گونهاي به ميگوييم آنچه است بديهي
و نمكنشناس و حرامي و قاتل هم ما ميان در.باشد نداشته
مجرمان پراز ما زندانهاي.ميشود ديده فراوان ابنالوقت
مردم عمومي اخلاق استثنائات ، اين اما.است گناهكاران و
.نميدهند تشكيل را
در گفتهام را آنچه بخواهيم اگر گفتوگو اين پايان در
:كه است اين كنم خلاصه جمله چند
در امروزه كه گونهاي به مليت ، معناي و مفهوم -1
و است تازهاي پديده دارد ، وجود جهان سياسي ترمينولوژي
آرزوها و آمال با كه مردم از مجموعهاي از است عبارت آن
و وابستهاند جغرافيايي قلمرو يك به مشترك ، ايدهآلهاي و
اطاعت خود مشترك اهداف به رسيدن براي عالي قدرت يك از
.ميدانند ملت يك افراد را خودشان خودشان ، و ميكنند
مردم از مجموعهاي از عبارت ملت باستاني ، معناي در -2
مشترك ميراث و تاريخ و قومي سوابق داشتن با كه بودند
.ميشدند پيوسته هم به فرهنگي ،
جغرافيايي موقعيت و نژاد زبان ، دين ، :همچون عواملي -3
و ايجاد علت ولي ميشود و ميشد ملي حس تقويت موجب مشترك
.نيست و نبوده آن تكوين
|