دين وانتظاراز آزادي
(پاياني بخش) آزادي مسئله و اسلام دين هاي آموزه
قائم منتظر الاسلام حجت
نام به صاحبنظران سوي از آنچه از بسياري كه نماند ناگفته
دنيوي زندگي مطلوب حال عين در و ميشود اظهار "خدا حكم"
شرع سخن از آنان فهم جز چيزي نمينمايد ، نيز دينداران
از.داد نسبت خدا به بهيقين را آنها نميتوان و نيست
آنها بر اسلام ، حقوقي نظام بودن احسن تبيين در اينرو
است قربت موجب آنها به عمل كه هرچند ;كرد تكيه نميتوان
كه قوانيني اما.نيست آنها به عمل جز راهي را موءمنين و
مجتهدان ، انديشه مواج بحر در و است نخورده دست شك بدون
بيان در بيترديد است ، كرده حفظ را خود ثبات و صراحت
حقوق علماي يا و ديگر شرايع جانب از كه خود مشابه احكام
-احكام اين كه هرچند.است بهترين است ، شده ارائه سياست و
جامع ارزشي و حقوقي نظام يك دهنده ارائه -نيز خود باب در
قطعي هنوز كه -ديگر احكام كنار در وقتي بسا چه و ;نيست
آشكار همگان بر حقانيتش و افضليت چهره بگيرد قرار -نيست
.شود
براي جامع و كامل نظام يك دين كه بود اين چهارم نكته
گمان بعضي شايد.نميدهد ارائه دنيوي امور اداره
براي آمده مطهرات درباره سنت و قرآن در آنچه كردهاند
حكومت و دربارهاجتماع آنچه و است بهداشتي نظام ارائه
آنهم -زكوه و خمس و ميباشد سياسي نظام بيان براي آمده
گفتهاند آنگاه است ، اقتصادي نظام ارائه براي -چيز در 7
اداره براي است لازم گاهي دستورها اين از بعضي چند هر كه
را انديشه اين.نيست كافي مردم زندگي اصلاح و دنيوي امور
:داد قرار تامل مورد ميتوان جهت دو از
بهداشتي نظام دهنده ارائه مطهرات ، " كه گمان اين "اولا
مطهرات ، احكام از حكمي هيچ شايد.است شرعي دليل بدون "است
روايات در كه آنچه.نباشد منصوصالعله بدينگونه
"عمدتا كه اين بر علاوه است ، شده ذكر احكام علل بهعنوان
و آنهاست علل از بعضي بيانگر تنها است ، ضعيف آنها سند
تعبير فلسفه و حكمت به آنها از كه همينروست از شايد
.نيست حكمتها آن مدار داير احكام ، و علت نه ميشود
از قبل عقل ، عقلي ، قبح و حسن اصل پذيرش بنابر "ثانيا
اين بر هم شرع البته و است انسان زندگي راهنماي شرع
در و دانستهاست باطني حجت را آن و گذاشته صحه راهنمايي
احكام تشخيص مهم منبع يك سنت ، و كتاب كنار در فقه ،
ظواهر با تعارض در عقل سخن اگر كه بهگونهاي ميباشد
در عقل سخن شك بدون و است مقدم عقل گرفت ، قرار شرعي
آن ، بر علاوه.ندارد قرار شرعي متواترات و نصوص با تعارض
نيز باشد نگرفته قرار شارع منع و ردع مورد كه عقلا سيره
هرچند بنابراين.است شرعي دليل و ميآيد حساب به سنت جزء
وارد زياد روايات حج و نماز مثل فقه ابواب از بعضي بر
كمي روايات سياست و معامله مثل ابواب ، از بعضي در و شده
نيست ، شده ، ابلاغ شريعت نقص معني به اين ولي است شده وارد
كامل نظام دين ، به مراجعه بدون كساني ، بهفرض ، اگر چون
و عقل جز منبعي نيز باشند داده ارائه جامع ايدئولوژي و
سنت و كتاب كنار در را دو هر اين ما و نداشتهاند عقلا
اجتماعي مقررات يك بر بيدينان عقلاي اجماع البته.داريم
آنان ، چون باشد بهصلاح و حجت دينداران براي نميتواند
خدا به قرب راه دينمينگرند استقلال ديده به دنيا به
فروگذار لازمي سخن هيچ از راه اين در و ميدهد نشان را
به را شما كه نيست چيز هيچ:گفت (ص)پيامبر.است نكرده
و كردهام امر آن به را شما كه اين مگر كند نزديك بهشت
از را شما كه اين مگر كند دور آتش از را شما كه نيست هيچ
نشان را خدا به تقرب كامل راه نقل و عقل.كردهام نهي آن
اين عين در قانونگذاري طول در مسلمان قانونگذار و ميدهد
از كه است درصدد همواره ميكند استفاده عقل ابزار از كه
بعضي در راستا اين در كه است روشن و ;جويد بهره نقليات
بعضي ، در و ميكند استفاده بيشتر نقل از قانوني ، ابواب
و سياست و است اول نوع از حقوق و عبادات باب.عقل از
.دوم نوع از...و اقتصادي توسعه و صنعتي رشد و مديريت
ديني برون "دين از انتظار" بحث كه بود اين نكته آخرين
از منظور اگر كه ميرسد نظر به چنين اينباره در.است
ابزار تنها نقليات ، اين از غير است ، شرعي منقولات دين
از انتظار محدوده بنابراين.است عقل بشر ، اطمينان مورد
مورد كه پرسيد -وحي -شرعي منقولات از بايد يا را دين
عقل بهوسيله انسان.عقل از يا و است دينداران اطمينان
عقل از همواره دين از خود فهم در و ميرسد دين به خود
نيازمان بايد دين از خارج از بگوييم اگرميجويد بهره
را آنها برآوردن انتظار دين از و شويم جويا را دين به
هم او ، سخن كه بپرسيم عقل از بايد يعني باشيم ، داشته
به عقل ، .انتقال و اثبات قابل هم و است اطمينان مورد
ميبرد پي خالق به وابستگياش و انسان بودن مخلوق
كمال به و كردن حركت خدا سوي به كه -را خلقت هدف -فرض وبه
كه مسيري انتخاب عهده از آيا اما ;درمييابد -است رسيدن
منفي پاسخ ، "ظاهرا برميآيد؟ نيز برساند هدف به را او
جانب از وحي از استفاده بدون كه مختلفي راههاي وجود ;است
.است آنان توافق عدم همين بر دليلي است شده ارائه موحدان
در آيا اما ميدهد ، تشخيص را ظلم قبح و عدل حسن عقل
نيست؟ نيازمند ديگري به ظلم ، و عدل مصاديق همه تشخيص
نميتواند را خدا به تقرب راه تنهايي به خود كه است روشن
خدا.ميكند احساس دين به را خود نياز جا اين در و بفهمد
-و است دانسته خود شناخت و عبادت را انسان خلقت هدف
مسيرهاي ميان از كه اين اما ميفهمد را اين عقل -بهفرض
و برگزيده را كدامين خدا آدميان ، سوي از شده ارائه مختلف
قرار آن در را خويش به قرب و گرفته قرار آن انتهاي در
.بگويد ميتواند خود تنها كه است سخني است ، داده
است ديني برون كليات ، در دين ، از انتظار بحث بنابراين
درونديني خدا ، به قرب راه تعيين يعني جزئيات ، در اما
مورد همچنان عقل نيز ، مسير تعيين اين در كه اين جز ;است
كه مسيري كه ميشود گفته رو اين از و است حجت و اطمينان
مختلف مسيرهاي.باشد ظالمانه نبايد ميكند تعيين دين
در و برگزيده را كدامين خدا آدميان ، سوي از شده ارائه
داده قرار آن در را خويش به قرب و گرفته قرار آن انتهاي
بحث بنابراين.بگويد ميتواند خود تنها كه است سخني است ،
جزئيات ، در اما است ديني برون كليات ، در دين ، از انتظار
در كه اين جز ;است درونديني خدا ، به قرب راه تعيين يعني
است حجت و اطمينان مورد همچنان عقل نيز ، مسير تعيين اين
ميكند تعيين دين كه مسيري كه ميشود گفته رو اين از و
انتظار بحث بودن ديني درون مورد در.باشد ظالمانه نبايد
اشكال درباره.شد نقل كه است شده مطرح اشكال دو دين ، از
برون يافتههاي كه است درست:كه ميرسد نظر به چنين اول
از بعضي از ما برفهم "اجمالا -نامطمئن و مطمئن -ديني
اين و نيست ازآن گريزي اما ميگذارد اثر شرعي منقولات
نيز ديني برون معلومات و يافتهها منحصربه اثرگذاري
نيز فرد اجتماعي موقعيت و اخلاقي خصلتهاي بلكه نميشود ،
"عمدتا تاثيرها گونه اين.دارد را اثر اين "اجمالا
قرار شرعي حكم از ما فهم مستند و است ناخودآگاهانه
كه ميشود باعث "احتمالا موءثرها اين كه چند هر.نميگيرد
فراهم با ديگري و بكند اطلاق استفاده كلمهاي از شخصي
بداند ، منصرف موارد بعضي از را آن حكمت ، مقدمات ندانستن
آن با را خود استنباط نميتواند استدلال مقام در اما
اما هستند موءثر آنها ديگر عبارت به.سازد مستدل موءثرها
فقه اصول بحثهاي جزء موءثرها اين از بحث.نيستند دليل
بحث بنابراين.بگيرد قرار فقهي استنباطهاي مبناي كه نيست
فقهي استدلالهاي در فايدهاي فقه از قبل موءثرها ، اين از
آنها ، از بعضي پيرامون بحث "معمولا كه براين علاوه.ندارد
عمل وحدت به و نميبرد جايي به راه اخلاقي ، خصلتهاي مثل
از استنباط شيوه درباره نويني بحث اگر البتهنميانجامد
علم دايره در و فقه مبادي جزء ميتواند شود مطرح متون
بيان با.شود استناد آن به فقه در و بگيرد قرار فقه اصول
اجتماعي روابط كه گفت ميتوان آنها بررسي و نكته پنج اين
ميتواند آنان ، عبادي و فردي روابط همانند مردم سياسي و
كه را شيوهاي و شود خدا به قرب موجب عبادات ديگر مثل
عنوان به بيدينان براي است ، كرده ارائه اينباره در دين
مورد اين در شرعي منقولات و نيست اثبات قابل نظام بهترين
و كامل نظام يك دهنده ارائه ميتواند باطني ، حجت كنار در
از سياسي آزادي از بحث سخن ، درآخرين و باشد سياسي جامع
نميتواند آن ديني برون بحث و است درونديني دين ، نظر
ميتواند كه چند هر بگيرد ، قرار ديني درون حكم مستند
.شود واقع موءثر
فقه و كلام در "آزادي" از بحث ديني ، درون بحثهاي ميان در
كلام علم دايره در وقتي "آزادي":است شده مطرح اخلاق و
ميشود تعبير "اختيار" به آن از ميگيرد ، قرار بحث مورد
دهد انجام را كاري دارد قدرت انسان كه است معني بدين و
و هست درباره بحث انسان ، اختيار درباره بحث.كند ترك يا
از فقه علم دايره در وقتي امااوست در قدرتي چنين نيست
اين كه است معني بدين ميآيد ميان به سخن "انسان آزادي"
ترك يا بدهد انجام را كارهايي چه است مجاز مختار ، انسان
است مردم وظايف نبايدها و بايدها از سخن جا اين در.كند
نيز اخلاق درباب.هست نيز مسئوليت باشد وظيفه جا هر و
صفاتي و خصلتها چه است مجاز انسان كه است مطرح بحث اين
.بدهد دست از يا و باشد داشته را
فقهي نبايدهاي و بايدها كه ميشود روشن فقه به نگاهي با
را فرد برخي ، و خدا دربرابر را انسان بعضي ، است ، دوگونه
فقهي آزادي از وقتي.ميداند مسئول خود نوع هم برابر در
كارهايي چه انسان كه است اين منظور ميشود بحث انسان
موءاخذه مورد مردم و خدا جانب از كه بدهد انجام ميتواند
عبارتي ، به اجتماعي ، و سياسي ازآزادي بحث.نگيرد قرار
قلمرو و انسان مقابل در انسان مسئوليت محدوده از بحث
بحث امااست اسلامي جامعه در مردم فعاليت و بيان مجاز
قرار الهي سوءال مورد فقط كه آنچه ترك يا انجام از
داشتن نيت ، در اخلاص عدم خدا ، به اعتقاد مثل ميگيرد
در كه گونهاي به گناهان انجام اخلاقي ، ناپسند صفات
فعل شدن شناخته جرم در گناه قصد تاثير نشود ، ثابت دادگاه
.نيست مربوط مقاله اين به..و
آغاز حالي در بحث اين كه ، است لازم نيز نكته اين ذكر
عنوان به "عقلي قبح و حسن" و "انسان اختيار" كه ميشود
اين در فوق ، كلامي موضوع دو.است شده پذيرفته پيشفرض دو
نوبت انسان ، تكويني ردآزادي با چون ;است موءثر فقهي بحث
قبح و حسن نپذيرفتن با و نميرسد او تشريعي آزادي بحث به
.كرد استفاده فقهي دليل يك عنوان به عقل از نميتوان نيز
چه كدام هر و ندارد يا دارد طبيعي حقوق بشر كه اين اما
مورد ميگذارد ، سياسي آزادي از فقهي برداشت در تاثيري
در اسلام فقهي نظر فهم بسا چه و است نگرفته قرار بررسي
.نباشد طبيعي حقوق رد يا پذيرش بر مترتب سياسي آزادي مورد
ميزند فرياد نقل و عقل حنجره از خود فقه ، طرفي از چون
او از آزادي سلب هرگونه تجويز و است آزاد انسان كه
عقل حكم به يا نيز آزادي محدوديتهاي.است دليل نيازمند
عقل حكم با تعارضي كه حديث ، و قرآن حكم به يا و است
چنان را آغازين اصل آن وسيع گستره كه نيست چنين و ندارد
سلب يا آزادي اگر.آيد لازم اكثر تخصيص كه كند مخدوش
و قرآن به مستند چند هر -شد ظلم مصداق موردي ، در آزادي ،
دايره از را فهم آن كه است كافي فقه خود -بشود حديث
با عقلي بديهي تشخيص تعارض در چون كند بيرون شرعي احكام
بحث البته (17).است برتر عقل سخن فقه ، حكم به شرعي ، فهم
و ميشود مطرح آن اصول در كه فقه خود در نه عقل حجيت از
به بشر دستيابي اگر طبيعي حقوق به قايلان ديگر ، طرف از
در را بشر حقوق كه آنان با بدانند ، عدل عين هميشه را آن
به اگر و بود خواهند صدا هم ميكنند جستجو فقه درون
را ديگري راه كنند قرباني را عدالت تزاحم ، هنگام
از طبيعي حقوق و عدالت:بگويند كه اين مگر.پيمودهاند
هر بر و داشت نخواهد اصطكاكي مورد هيچ در و است سنخ دو
.ميشود خودبار خاص فقهي آثار كدام
تعاريف از بعضي است خوب مقدماتي ، بحثهاي پايان در
آنها نقص و كمال به مقايسه ، در تا شود ذكر "آزاديسياسي"
:شود برده پي
كاري هر توده "ظاهرا دموكراسي حكومت در كه است راست -1
اين "سياسي آزادي" دانست بايد اما ميكند ، ميخواهد دلش
و جامعه در بلكه بكند ميخواهد دلش چه هر كس هر كه نيست
.دارد ديگري معناي آزادي حكمفرماست ، قوانين كه حكومتي
بخواهند بخواهند ، بايد را آنچه افراد كه است آن آزادي
نباشند مجبور نيستند ، آن خواستن به موظف آنچه و وبكنند
كه كرد توجه نكته اين به بايد بعلاوه.دهند انجام كه
(18).دارند تفاوت هم با استقلال و آزادي
آن موجب به كه است افراد حقوق از قسمتي "سياسي آزادي" -2
و مستقيم بطور خواه باشند داشته را حاكميت حق ميتوانند
(19).نمايندگان انتخاب ازطريق خواه
و فردي آزادي ابتدا ،"سياسي آزادي" از ديگري تعريف در -3
از بخشي:است آمده بعد و شده مطرح عقيده و فكر آزادي
لوازم از واقع در بوديم آورده گذشته سطور در كه آنچه
ديگري عنوان جا اين در اما ميباشند سياسي آزادي لاينفك
همانگونه:ميپردازيم بدان "ذيلا كه ميباشد نظر مورد
گفتيم آنچه به باتوجه مطالب انتشارآيد و نظر اظهار كه
گروههاي و جمعيتها و احزاب تشكيل است ، بلامانع و آزاد
(20)...آزادند و مجاز اسلام نظر از نيز سياسي
است دولت كارهاي در مشاركت در فرد حق "سياسي آزادي" -4
و بيان آزادي و شدن انتخاب و دادن راي حق طريق از
(21).اجتماع و روزنامهنگاري
و سياسي زندگي در بتواند فرد كه است آن "سياسي آزادي" -5
مقامات و زمامداران انتخاب راه از خود كشور اجتماعي
افكار و عقايد آزادانه ، مجامع ، در يا و جويد شركت سياسي
(22).نمايد ابراز مقتضي نحو به را خود
اجازه را دولت كه است آزاديهايي معناي به ملت حقوق -6
تقسيم نوع دو به آزاديها ايننيست آن حريم به تجاوز
نوع اين در.است افراد خاص آزاديهاي اول نوع:ميشود
امتيازهايي و حقوق خود ميان رابطه نظر از مردم آزاديها
آزاديها نوع اين در.است عمومي آزاديهاي دوم نوع.دارند
قلمرو داخل به آوردهاند بدست كه حقوقي اتكاي به مردم
ميكنند محدود را آنان قدرت و ميبرند راه زمامداران خاص
آزاديهاي.ميكنند جلوگيري افراد آزادي به آن تجاوز از و
:ميشود تقسيم قسمت سه به است افراد خاص كه اول نوع
آزادي افراد ، مالي و اقتصادي حقوق مدني ، و شخصي آزاديهاي
دوم ، نوع آزاديهايادب و فلسفه و هنر مذهب ، عقيده ،
تجاوزهاي برابر در مردم مقاومت وسيله كه است آزاديهايي
حقوق به نميتواند دولت آزاديها اين تضمين با.است دولت
اين از استفاده با مردم تجاوز صورت در و كند تجاوز افراد
آزاديها اين اقسام مهمترين.برميخيزند مقاومت حقوق ، به
و حزب تشكيل آزادي بيان ، و مطبوعات آزادي:از است عبارت
و سنديكاها تشكيل آزادي تظاهرات ، آزادي جمعيت ،
(23).كتاب انتشار آزادي صنفي ، اتحاديههاي
:كه بود اين بيان صدد در -خلاصه بطور -گذشت آنچه
بحث و است گرفته قرار دين نهي و امر مورد دنيوي معيشت -1
انتظاراز" -نيست 2 دين قلمرو از خارج "سياسي آزادي" از
و "اختيار" نوشته اين در -است 3 درونديني بحثي "دين
قرار پذيرش مورد پيشفرض عنوان به "عقلي قبح و حسن"
درباب نميتواند طبيعي حقوق رد يا پذيرش -است 4 گرفته
آزادي از بحث -قراربگيرد 5 فقهي استدلالهاي جزء آزادي
درمقابل انسان مسئوليت محدوده از بحث اجتماعي ، و سياسي
با.است جامعه در مردم فعاليت و بيان مجاز قلمرو و انسان
فقهي بحث" به ورود براي راه ميرسد نظر به اينها به توجه
.است باز "سياسي آزادي
:زيرنويسها
عقيده به بنا":25/اختيار و جبر سبحاني ، جعفرك.ر (17
آن ، ترك به او تكليف است ، گناه به ملزم كه كسي جبر ،
...است خارج او توانايي از كه است چيزي به او تكليف
و جبر روي از انسان اطاعت كه دارند عقيده جبر به قايلان
حديث متواترات و قرآن منصوصات از ما فهم چون"است اكراه
ظواهر از ما فهم ولي ندارد عقلي احكام با تعارضي هيچ
اما.است قطعي عقلي ، بديهي سخن و ظني واحد ، اخبار و قرآن
انساني ، افعال از بعضي قبح و حسن از عقل درك" كه بحث اين
جدل و برهان مقدمه ميتواند و است عملي عقل بديهيات جزء
مفيد جدل براي فقط و است محموده آراء از يا و بگيرد قرار
شيخ از و شده مطرح "عقلي قبح و حسن" كتاب در "باشد؟
از و دوم نظر تاييد براي عبارتي نصير ، خواجه و الرئيس
اول نظر تاييد براي عبارتي سبزواري حاج و لاهيجي محقق
است مورد دو اين در تنها "اجمالا حال هر به.است شده ذكر
و بايدها ديگر و است ملازمه شرع و عقل سخن بين كه
و است منسوب آنان عقلاني غير جهات به عاقلان ، نبايدهاي
.است برتر شرع سخن شرع ، سخن با آنها تعارض در
لنگرودي ، جعفري (19293/القوانين روح منتسكيو ، (18
/اساسي حقوق شعباني ، قاسم (2031/حقوق ترمينولوژي
العامه الحريات كشاكش ، احمد يوسف كريم (21115
طباطبايي (2261/المعاصره السياسيه الانظمه في
مصطفي (96 23/بشر حقوق و عمومي آزاديهاي موءتمني ،
190/دموكراسي اصول و ايران اساسي قانون رحيمي ،
|