ابوالخير ابوسعيد معارف
چترودي پورخالقي مهدخت دكتر با گفتوگويي
مشهد در همشهري خبرنگار عليزاده ، مهدي :از گفتوگو
پيشبيني تحولات روند و بيستويكم قرن آغاز:جستارگشايي
بازشناخت به نياز تمدنها گفتوگوي عصر به ورود براي شده
شناساندن به اهتمامدارد قومي هر گذشته فرهنگ و تمدن
جمله از ميدرخشند ملتي هر فرهنگ در كه بزرگاني
.ميپردازند آن به امر صاحبان كه است فعاليتهايي
در ايران فرهنگي رايزني مشاركت با مختومقلي دانشگاه
مقام بزرگداشت برپايي به اقدام گذشته ماه آذر تركمنستان
از تن چند كه نمود ابوالخير ابوسعيد وارسته عارف
.داشتند شركت آن در نيز كشورمان دانشمندان و فرهيختگان
فردوسي دانشگاه استاديار -چترودي پورخالقي مهدخت دكتر
در كاوش به سمينار اين در مقالهاي ارائه با -مشهد
ابوسعيد آثار در "بالله بقاء و فيالله فناي انديشه"
.است پرداخته
كنكاش اين تبيين به وي ميآيد پي از كه گفتوگويي در
چترودي پورخالقي مهدخت دكتر علمي كارنامه.ميپردازد
.ميباشد مقاله از 15 بيش و كتاب شامل 2
معارف گروه
ميان ابوسعيد":نوشتهاند جايي در كدكني شفيعي دكتر *
نمونه يك اسلام و ايران عرفان و تصوف و تاريخ چهرههاي
شعر قلمرو در حافظ كه دارد را مقام همان و است استثنايي
.بكاويد را مقايسه اين "فارسي
اگر و است ايران فرهنگ تاريخ نمونه انسان ابوسعيد ، *
تاريخ در استثنايي نمونهاي را او كدكني شفيعي استاد
عرفان در را مقامش و ميداند اسلام و ايران عرفان و تصوف
كه است رو اين از ميشمارد فارسي شعر در حافظ مقام همتاي
و زيباييها مجموعه گلچينكننده و كمال نقطه دو تن دو هر
در حافظ.هستند خويش از قبل هنري و فرهنگي ارزشهاي
پرداخته شاعري كار به شعري تجربههاي درخشان دوره پايان
.تصوف درخشان دوران پايان در ديگر نوعي به نيز بوسعيد و
كه ايراني عرفان و تصوف نخستين قرن چهار طول در آنچه
دوران يعني است ، فرهنگي و روحاني پديده اين زرين دوران
بوسعيد رفتار و گفتار در داشته ، وجود ملالت و عشق و زهد
زنجيره كه است استواري حلقه او.است شده گلچين و خلاصه
از بعد نسلهاي حلقه به را خويش از قبل عرفاني سنتهاي
راحتي به او گفتار مجموعه در و ميدهد پيوند خويش
موج و خوشبينانه و مثبت عرفاني آموزشهاي ميتوان
طرفي از دريافت ، را اميد و شادي خوشبيني ، انساندوستي ،
و عمل در اخلاص اسطوره ملامتيان حلقه در شاعر دو هر
بالله بقاء و فيالله فناء مظهر و ريايي زهد با مبارزه
كسي هيچ در را كسي و نيستي در را خود هستي و هستند
.يافتهاند
نامدار حكيم با ابوسعيد ملاقات خصوص در توضيحاتي *
انديشه در را ملاقات اين نقش داده ، سينا ابوعلي ايراني ،
.دهيد توضيح او فنايي
ابوعلي ملاقات درباره كه را ترديدهايي و شك همه اگر *
احوال شرح و تذكره كتابهاي در ابوالخير ابوسعيد و سينا
كه بپذيريم و بگيريم ناديده دارد وجود محققين تحقيقات و
قنواتي جورج كه سينا ابن مولفات فهرست در كه بوسعيد اين
يكي به توجه با و است مهني ابوالخير ابوسعيد همان نوشته
ابيسعيدبن الي رساله" نام به سينا ابن رسايل از
ابن علي ابن اجوبتالشيخالرييس] "فيالزهد ابيالخير
كتابخانه مجموعه در كه [ابيالخير بن سعيد ابي الي سينا
عنوان زير و است شده جمعآوري جا يك در حميديه
معاجوبتالشيخالرييس ابيالخير بن سعيد خمساسئلتلابي"
كه پذيرفت ميتواناست شده آورده "سينا بن علي ابن
ايران فرهنگ تاريخ بزرگ دو اين ميان ملاقاتي اگر لااقل
.است داشته وجود ايشان ميان مكاتباتي نگرفته ، صورت
ابوسعيد زندگي به مربوط اسناد قديميترين و روايات برطبق
"اسرارالتوحيد" و "بوسعيد سخنان و حالات" كتاب دو يعني
گفته بوعلي [مكاتبات از يكي در يا] ديدار اين پايان در
:است گفته بوسعيد و "ميبيند او ميدانم من هرچه":است
معرفت نوع دو تقابل يعني "ميداند او ميبينيم ما هرچه"
برجسته رمز دو تقابل ديگر عبارت به اشراقي ، و مشايي
.فلسفه و عرفان
بوعلي تاليفات آخرين از "اشارات" كتاب كه ميدانيم
ديگر با عارفان مقامات و عرفان به توجه لحاظ از و سيناست
اين كه پذيرفت ميتوان بنابراين.است متفاوت او كتابهاي
.باشد ابوسعيد با مكاتبه يا ملاقات از ناشي ميتواند تحول
آخر نمط دو سينا ابوعلي كه معتقدند محققين بعضي حتي
.است نوشته ابوسعيد خواهش به را اشارات
شخصيت دو اين مكاتبه يا ملاقات درباره كه ديگري نكته
ابوعلي روايات ، بنابر كه است اين است يادآوري قابل بزرگ
رابطه و دوستي به آن در و نوشته ابوسعيد براي شعري سينا ،
نيز ابوسعيد جواب است ، كرده اشاره ابوسعيد و خود روحي
نوعي به و دارد يگانگي و اتحاد و روحي پيوند از نشان
:مينويسد سينا ابوعلي.عرفان و فلسفه پيوند از نشان
نسبه فيالموده بينك و بيني
هذاالعالم سر عن مستوره
ارواحنا تعارفت الذان نحن
آدم طينه خلقالله قبل من
:ابوسعيد پاسخ و
پرگاريم نمونه تو و من جانا
داريم تن يك كردهايم دو سرگرچه
دايرهوار كنون روانيم نقطه بر
بازآريم هم به سر كار آخر تا
و شعر به مفرط علاقه ابوالخير ابوسعيد علايق جمله از *
شما نظر به.است بوده روحي تجربههاي كسب براي انزواطلبي
از يا بوده خدا در فنا نتيجه در عزلت اين گزينش
.است رسيده آنجا به گوشهگيري
معناي به عزلتگزين و انزواطلب "اصلا ابوالخير ابوسعيد *
نبوده كند ، رابطه قطع خلق با و بگريزد اجتماع از كه كسي
از كوتاه دورههايي در اما "لارهبانيتفيالاسلام" كه است
در او يافته تحكيم و روحي تجربههاي كسب براي زندگي
آنها به بخشيدن نظام و دل و جان در خود عرفاني يافتههاي
سوي ما از كندن دل حقيقت در.است پرداخته گوشهگيري به
ميدهد نشان ابوسعيد عملي زندگي ،"او" به پرداختن و الله
و ميزيست تاهل و دوستي با ديانات همه ارباب با او كه
برابري و برادري و انساني ديده به را خدا بندگان همه
معاشرت بهگونهاي-خاصان و عامان -خلق همه با و ميديد
.حق در فناي و بود خودپرستي ترك از ناشي همه اين و داشت
و بازار و كوچه مردم پذيراي بيشتر او خانقاه و بوسعيد
درباره زيادي داستانهاي و بوده زحمتكشان و محروم طبقات
بدنامترين به او عنايت و توجه حتي و افراد با او رابطه
كتاب در ميتوان را جامعه چهرههاي راندهترين و
.ديد اسرارالتوحيد
ميان در گفت بايد شعر به ابوسعيد علاقه درباره اما
هرگز ولي هستند مشهور ديوانهاي صاحب كه بزرگي شاعران
دارد قرار صدر در ابوسعيد گفتهاند كه يا نگفتهاند شعر
رباعي قالب كمالبخش خيام كنار در را او بتوان شايد كه
براي است شده مركزي خيام مانند نيز او كه همچنان.دانست
زندگينامه موءلفان.عارفانه و عاشقانه رباعيهاي انتساب
دو همان در و سرود رباعي دو جز وي كه دارند تصريح او
با.است داده نشان شعر سرودن در را خود استعداد رباعي
نه شاعري به او شهرت اصلي عامل گفت بتوان شايد همه اين
شعر با عجيب بسيار استعداد بلكه سرودن شعر استعداد اين
همواره مرگ تا كودكي ازاست كشيدن نفس شعر در و زيستن
با شعر بيت دو با روايات براساس و داشته انس شعر با
فرو جهان از چشم شعر بيت دو با و ميشود آشنا عرفان
و آيات تفسير به فارسي شعر با منبر سر بر ميبندد ،
مينويسد شعر به را بيماران حرز حتي ميپردازد ، احاديث
و (است شده نوشته آن بر شرح و 12 دارد شهرت او حوارييه)
بر و بخوانند شعر او جنازه پيش در كه ميهد فرمان هم
به را او جا همه امروز تا همه اين با بنويسند شعر گورش
شناختهاند ، عرفاني شعر موسس و بزرگ شعراي از يكي عنوان
بر آنچ.نگفتهايم شعر هرگز ما":ميگويد خودش اگرچه
پير آن از بيشتر و بود عزيزان گفته رود ما زبان
".بود بشير ابوالقاسم
وي به انتسابشان سقم و صحت و ابوسعيد آثار به اشارهاي *
.بفرماييد
شبيه ايران فرهنگ در بوسعيد كدكني شفيعي استاد قول به *
و تصنيف و تاليف هيچ خود از يونان ، فرهنگ در است سقراط
و هست او سخن و نام جا همه در همه اين با ندارد ديوان
مجموعه او آثار از يكي.دادهاند نسبت او به آثاري
ترديد جاي شيخ به آنها انتساب صحت در كه است رباعيات
"اصلا او يا ميدهد نشان روايات كه طوري به.است فراوان
نسروده بيشتر دورباعي او نواده گفته به يا و نسروده شعري
.است
كه است نامههايي او به منسوب آثار قديميترين جمله از
او به كه ديگري اثر است ، شده مبادله ابنسينا و او ميان
در همداني عينالقضات كه است "المصابيح" كتاب است منسوب
گويا.است داده نسبت بوسعيد به را آن خويش تمهيدات
.است كرده اشتباه ديگري شخص و ابوسعيد ميان عينالقضات
كه است ديگري كوچك رساله "مقام چهل" يا "اربعين مقامات"
را سلوك مقامات است كوشيده آن در و است منسوب بوسعيد به
نيز ديگري افراد به رساله اين.كند خلاصه مقام چهل در
عنوان هيچ به ابوسعيد سرگذشت در كه اين شگفتاست منسوب
علم در كتابي كه حالي در.است نشده اشاره او كيمياگري به
.دادهاند نسبت او به را "الصباغين عجايب" نام به كيميا
سخنان و حالات" و "اسرارالتوحيد" كتاب دو مطالعه با *
و تاريخي شخصيت در كرامت مساله محوريت به پي "ابوسعيد
در را كرامت مبحث.ميبريم ابوالخير ابوسعيد افسانهاي
.بفرماييد تحليل ابوسعيد انديشه
و نفس با مبارزه كرامتابوسعيد بزرگترين بنده گمان به *
رندانه ادعاي و اخلاص نقطه به رسيدن و ريا و خودپرستي
يا و ناميد "هيچ بن كس هيچ" را خود كه جا آن اوست ،
و نفوس در تصرف و "خلق با درستي و دوستي و حق با راستي"
جاسوس" را او كه بهنحوي ضماير بر اشراف و احوالمردمان
.ناميدهاند "القلوب
امور و احوال در تصرف در ولي قدرت معني به را كرامت اگر
افسانهاي و تاريخي شخصيت اصلي مركز كرامت مساله بدانيم ،
سخنان و حالات و اسرارالتوحيد كتاب دو و است بوسعيد
از كراماتي است ، ابوسعيد شيخ كرامات از سرشار ابوسعيد
نوع از نه ضماير بر اشراف يعني.شد گفته كه آنچه نوع
بر حاكم قوانين در تصرف و عادت خرق و طبيعي غير امور
. طبيعت
مرحله ، سه داراي درويشيرازآموزيشناخت آيينهاي در *
به "لطفا است ، حقاليقين و عيناليقين علماليقين ،
ابوالخير ابوسعيد انديشه در شناخت گونه اين ژرفكاوي
.بپردازيد
مرحله سه داراي شناخت درويشي و رازآموزي آيينهاي در *
و اول مرحله در.آگاهي دل و آگاهي چشم آگاهي ، سر:است
مرحله در اما.جداست خويش شناخته از شناسنده هميشه دوم
ببرد خويش شناخته گوهر درون به راهي ميكوشد شناسنده سوم
شناخت گونه راستترين شناخت گونه اين.شود فاني او در و
سه نيز حق در فناي اين.است حق در فناي مرحله همان و
.ميانجامد تخلي به كه (افعالي)كردار به فناي.دارد مرحله
فناي و ميانجامد تحلي به كه (احوالي)ويژگيها در فناي
مرحله مرحله اين.ميانجامد تجلي به كه (ذاتي) گوهر به
هم از يكبارگي "من" كه است زماني اين و اوست و من آشتي
.ميشود "او" همه و ميپاشد
سر مرحله در و كودكي در كه است حقي در فاني ابوسعيد
سماع مجلس اولين در و (علماليقين) دانشباوري و آگاهي
باوري چشم و آگاهي چشم مرحله در و آموخت فقر و فنا درس
كلمه كردن نقش با نمادين كردار اولين در و (عيناليقين)
در و آمد عمل به علم مرحله از ديوار و در بر "الله"
در و بود كرده آغاز خود در آسيا چونان كه سفري پايان
و باختن پاك با (حقاليقين) راستباوري و دلآگاهي مرحله
و تخليه مراحل از گذر با و رسيد "دوست در" به رفتن راست
خداوند با پيوندي و خويشي مرحله در و تجليه و تحليه
گرو در "او" شناخت خداباوري پرشكوه آيين در كه كرد اثبات
با مهنه وارسته پير و خراسان بزرگ عارف.است "من" باخت
.بخشيد هستي معني فنا به خدا به پيوستن و خود از گسستن
شاعر كه جا آن تا حقيقي هستي و بودن در شدن سهيم معني
:سرود نيشابوري
خويش فناي در و حق بقاي در !عطار
مهينهاي نيابي مهنه بوسعيد چون
عرفان ، حوزههاي در ابوالخير ابوسعيد فكري مشغلههاي *
عين در رشتهها اين.است بوده تفسير و فقه حديث ،
كه دارد را خود خاص حيطه يك هر دارند كه زيادي ارتباطات
.ميطلبد را عمر يك از بيش زماني آنها يكايك در تعمق
و كرده تلفيق خود ذهن در را رشتهها اين چگونه ابوسعيد
.بفرماييد تبيين را فيالله فناء به رسيدن در آنها نقش
بايد حتي و دارند يكديگر با زيادي ارتباط رشتهها اين *
نياموخته شريعت علم كه سالكي.يكديگرند ملزوم و لازم گفت
تا پلهپله".برسد كمال عالي مراتب به نميتواند باشد
.است طريقت مقدمه شريعت چه ، رفت ، بايد " خدا ملاقات
باشد شريعت دين علم دانستن
باشد طريقت آوري عمل در گر
اخلاص با عمل و علم كني جمع گر
باشد حقيقت حق رضاي راه در
عمر يك از بيش زماني علوم اين از يك هر در تعمق فرموديد
ايران بزرگ عرفاي و حكما و علما از بسياري.ميطلبد را
جمله از و زمانخود رايج علوم همه به خود طولعمر در
آنان بيشتر و پرداختهاند...و وتفسيري فقهي و ادبي علوم
حيات طول در و آموختهاند را علوم مقدمات كودكي سنين در
درباره اماكردهاند تكميل را خود معلومات رفته رفته
مانده باقي اخبار و روايات اساس بر گفت بايد شيخابوسعيد
سالشمار حساب به و كودكي در و بوده حافظه خوش جواني وي
سيهزار حدود و عرب ادبيات قرآن ، قرائت سالگي تا 11 عمر ،
عرب ادب در ميان اين در.است بوده خوانده را شعر بيت
تطبيقي فقه سالگي حدود 22 تا و بوده كامل اطلاع صاحب
و حضري:مانند بزرگي استادان نزد در را اربعه مذاهب ميان
بخاري صحيح همزمان حالها همين در.است گرفته فرا قفال
زاهدبن ابوعلي نزد در و كرده سماع شبويي ابوعلي از را
اين در همچنين.است پرداخته قرآن تفسير به فقيه احمد
تصوف ، تاريخ مجانين ازعقلاي سرخسي ، لقمان طريق از دوران
كه كسي همان -يافته راه سرخسي حسن ابوالفضل خانقاه به
ثم الله قل" مباركه آيه با را توحيد اسرار و "الله" كلمه
است زمان همين از -اوكرد جان نقش "يلعبون خوضهم في درهم
عرفان راه به و نهاده كناري به را رسمي و ظاهري علوم كه
روحاني تجارب كسب به و رسته مدرسه قال و قيل از و افتاد
او دست آگاه پيران و مشايخ پس اين از و است گشته مشغول
او از را او" كه آنجا تا بردند و بردند و گرفتند را
و آمد فارغ هستي ازبود فنا راه آغاز اين و "گرفتند
و رسيد "كسي" و حقيقي هستي به و گرديد "هيچ بن كس هيچ"
".العليم السميع هو و الله فسيكفيكهم":كه دانست
دارد ادامه
|