ايران سياسي تاريخ در استبداد هاي ريشه
گوشبر فرهاد
اشاره
سياسي نظام از فشردهاي تاريخ شناساندن زير مقاله هدف
در آن بازتوليد عوامل و آمده وجود به عوامل ايران ، گذشته
اينكه است ، زندگي مختلف شئون بر آن تاثير و تاريخ پهنه
-دولت بين عميقي شكاف همواره تا شدهبود باعث مسائلي چه
سياسي استبداد با ايرانزمين تاريخ و باشد حاكم ملت
بازخواني استضرورت بررسي مورد موارد از شود همراه
غير ساخت به ما كه دارد اهميت رو آن از گذشته تاريخ
در خود گذشته فردگرايي روحيه و ستيز رقابت و مشاركتي
آن اصلاح صدد در و ميبريم پي تاريخي تحليل آينه
.آمد برخواهيم
انديشه گروه
گفت قباد با پيرزني شكار روز
نيست آه دود جز تو ، فساد آتش كاز
شكار ره از ما كلبه به بيا روزي
نيست گناه گوشهنشينان حال تحقيق
ببين ما بينان سفره چاشت هنگام
نيست رفاه از نشان و نام كه بنگري تا
نداد پس گاو شبان و برد لحاف دزدم
نيست پناه و امان تو كشور به ديگر
شد خشك امسال بندم كدو تشنگي از
نيست چاه به آبي و بردي قنات آب
دهي و مسكن هر تو ، ظلم ز شد ويرانه
نيست پادشاه كسي ، تو چون است يغماگر
هيچكس مزد ، ندهد را خفته مزدور
نيست خوابگاه جهان ، است همت ميدان
ميكنيم چه هر جهان ، ماست عمر تقويم
نيست ماه و سال كهن دفتر ز بيرون
سطوح همه در خودكامه قدرت انحصار از است عبارت استبداد
ميشود ، ناشي فرد يك فقطاز مشروعيتش كه عمومي زندگي
رومي-يوناني اصطلاحات معناي به ايراني شرقي استبداد
باقي نيز غربي نوين فرهنگ در كه ديكتاتوري يا جباريت
و سنت كه نبود نظامي اين نبود ، ميرود كار به و مانده
در شركت با بيان و انديشه آزادي قانون ، و اخلاق و آداب
قابل كه كند محدود بهگونهاي را اجتماعي فعاليتهاي
.بود بيقانوني بود آنچه.باشد بيتغيير حتي پيشبيني
تغيير لحظه هر ميتوانست كه شاه راي از بود عبارت قانون
برابر در مردم همه.است همين نيز استبداد دقيق معني كند ،
اين در نظامالملك خواجه آنچنانكه.بودند بيدفاع قدرت
ما ، بود ، رعيت گفته كه ميكند نقل را بهرامگور سخن باب
به كه است سياسي نظام يك ديكتاتوري اما.بود ما رمه
نه است طبقات به متكي نه استبداد است ، متكي حاكم طبقات
در غرب و شرق سياسي نظام تفاوت اين و قانون به محدود
، آمد بوجود چرا استبداد ايران در اما.است بوده گذشته
چرا و بود صورت چه به سياسي نظام چنين براي لازم بسترهاي
دارد؟ ما تاريخ در طولاني عمر چنين
تاريخ طول در ما مردم چرا نيستند ، مشاركتجو ما مردم چرا
مردم چرا داشتهاند؟ دولت و حكومت به نسبت خصمانه ديدي
و درونگرا بهنوعي ما آموزش ما ، معماري ما ، ، هنر ما
است؟ فردگرا
ركن داراي 3 ايران جامعه اقتصادي -اجتماعي ساخت نظر از
بودهاند ويژگيهايي و تفاوتها داراي يك هر كه بوده اصلي
در شهرنشين ، دهنشين ، ايلنشين ، :از عبارت ركن سه اين
روستاهاي داراي ايران جامعه ركن سه ويژگيهاي بياني
كم ، جمعيت داراي "عمدتا كه بودهاند هم از دور و پراكنده
كوچك ، بوده ، كشاورزي طريق از آنها معيشت كه روستاها اين
پراكنده صحرا چند در روستايي زمينهاي و ناتوان و عده كم
.است بوده
حيات.است توليد امور راس در آبياري روستايي جامعه در
منطقي نظام يك داشتن بدون ما دهقاني جامعه و روستايي
آبياري امور در.دهد ادامه خود حيات به نميتواند آبياري
در داشتهاند ، همكاري سخت هم با روستاييان قديم از حتي
امر در دولتي دستگاه مداخله كهن روزگاران از زراعي مناطق
يا دولتها از سخن اينكه كما ميشود ديده آبياري
و زراعي توليد ضعف ايران ، در ميشود آبي ديوانهاي
زيادي اثرات اجتماعي ناموافق امور ساير و آبياري دشواري
ساخت در داشته ، روستا جامعه اجتماعي اقتصادي ساخت بر
همه از آن مبادله و توليدزراعي و آب و زمين اقتصادي
خود نيازهاي رفع براي تلاش در روستاييان ميباشد ، مهمتر
پديد را قنات فرهنگ آبياري ، دشواريهاي حل مانند
خاصي اقتصادي فضاي در روستايي ديگر سوي از آوردهاند ،
دارد ، ارتباط كشاورزي توليد با فضا آن كه ميكند زندگي
با مالكانه ، بهره دادن براي مالك با رابطه در فضا اين
مشخص ماليات دادن براي دولت با و مبادله براي بازار
شهرنشينان با روستاييان ديرباز از ايران در ميشود ،
روابط اين اول وهله در و داشتهاند متقابل ارتباط
تغذيه ، به نياز است ، بوده اجتماعي سپس و اقتصادي
به را روستاييان توليد مازاد ميكرد ناگزير را شهرنشينان
ميگرفت ، صورت ناآرام اوقات گاهي امر اين آورند ، دست
از قسمتي اضطراري حالتهاي در چادرنشين مردم بهخصوص
.ميآوردند بيرون روستاييان دست از را آن همه گاه و توليد
مالكان ميشد مملكتبرقرار در آرامش كه دورانهايي در
كار اما ميآوردند ، شهرها به مبادله براي را توليد مازاد
غيرقانوني يا قانوني نامعقول ، يا معقول غارت همواره شهري
است ، داشته مداومت قرنها تاراج اين است ، بوده روستاها
ايران در تاريخي مختلف دورههاي در توليدي روابط
ايران در كه دورهاي آغاز است ، داشته متفاوت صورتهاي
برقرار توليدي روابط بهرهبرداران با توليدكنندگان بين
دستگاه ساساني دوره در "ظاهرا نيست ، روشن و معين است شده
ميگرفت سهم محصول از (خراج)ارضي ماليات عنوان به دولتي
اين در و بود نشده متمايز هم از مالكانه بهره و خراج و
ديگر سوي در و دولتي دستگاه سو يك در توليدي روابط
پايههاي بر خراج دوره اين در.داشتند قرار روستاييان
.داشت قرار روستاييان از سخت بهرهكشي
شبان ، و دهقان تاريخ ايران تاريخ عشايري ، جامعه اما
"عمدتا آنها معيشت شيوه كه عشاير است ، ايلگردان و دهبان
.است مرتع و دام آنها معيشت و زندگي منابع است دامداري
تا چادرنشين توليد شيوه و آن بقاي و دوام و ايلي نظام
بايد كلي بهطوراست شده حفظ معيني بهصورت مديدي مدت
است آن ما جامعه تاريخي و اجتماعي رشد مختصات از يكي گفت
خالص بهشكل هرگز آن در اجتماعي فرماسيون صورتبندي كه
و صحرانشينان ميان فرهنگي و اقتصادي تضاد است ، نبوده
است ايران تاريخ ادوار غالب مشخصه وجه كه صناعت و زراعت
داشته نامطلوب انعكاس شهرنشينان و روستائيان سرنوشت در
قبيلهاي سازمان از و بوده مسلح "غالبا صحرانشيناناست
غارت از ميآمد بهدست فرصت چنانكه ميگرفتند نيرو
بيدفاع و بيسلاح و سازمان فاقد روستانشينان
ساخت و مراتب دارايسلسله عشاير اين.رويگرداننبودند
از عشاير و ايلات.منظمبودهاند بسيار سياسي و اجتماعي
و بوده خودكفا و همبسته جماعت داخلي قدرت سازمان نظر
.ميرفتند بهشمار جداگانهاي نظامي واحدهاي همچنين
و منازعه تاريخ بيستم قرن تا ايران سياسي تاريخ درواقع
و ايلات روءساي بود ، مسلح و خودمختار قبايل و عشاير كشمكش
با نزديكي رابطه و بودند تيولداران طبقه از جزيي عشاير
سياسي ، اداري ، واحد ايلي هر ايران در داشتند ، مركزي دولت
قدرت ضعف دورههاي در بود ، جداگانهاي قومي و فرهنگي
دولت از استقلال از بالايي درجه به ايلنشين مناطق مركزي
در و ايران در ايل وجود مسئله.مييافتند دست مركزي
دليل به ايل.ميشود سرزمين ناامني سبب ايران بيرون
ناامنمي را سرزمين ادواري خشكساليهاي و معيشتي شرايط
كه ميدهد نشان عشايري جامعه در رفتارها مطالعه كرد
مسلط فرهنگ از متاثر سخت آن قواعد بخصوص آنها رفتار
نزديكي ارتباط كه است فرهنگي امر يك غارت.ميباشد جامعه
روزگاران در "ظاهرا دارد ، آن هدف و سازمان و توليد با
كمبود و خشكسالي بروز لحاظ به دامي توليد كه هنگامي قديم
شدن متلاشي خطر در آن سازمان و ميافتاد بهخطر مراتع
بودند ، مجهز عشايري فرهنگ به كه دامداران داشت ، قرار
غيرعشايري فضاي در جديد مراتع آوردن بهدست جز چارهاي
لذا داشت ، وجود خشكسالي احتمال اغلب چون و نداشتند خود
دامداري حيات از بخشي و كرده پيدا مداومت غارت فرهنگ اين
ميگشت ، جامعه نهادهاي استحكام موجب و ميآمد بهشمار
براي توليد يا و مصرف براي توليد توليد ، هدف در تغييرات
.گرفت ناديده آنرا نبايد كه است امري نيز دامداري
زراعت نبودن.دارد فوقالعاده اهميت عشاير بين در مبادله
مبادله اهميت غذايي مواد تهيه به احتياج و عشاير بين در
زراعي حيات با چادرنشيني حيات برخوردميدهد افزايش را
ما روستايي جامعه در بيشماري دشواريهاي گاهي ايران
شدهاند دهقانانناگزير كه بدانجا تا است ، آورده پديد
نيز مواقعي چنين در بپردازند ، نشدهاي پيشبيني خراجهاي
اقوام با روستايي مردم بين و زارع با دولت بين روابط
برقرار توليدي روابط نبود اندك آنها هجوم شمار كه مهاجم
.است نداشته پايداري و دوام زياد كه گرديده
كه آنها شكلگيري چگونگي و ايران شهرهاي وضعيت اما
برابر در دفاعي اتحاديههاي تشكيل و توافق يك با "عمدتا
شهرهاي اكثر و بوده بيروني و دروني هجومهاي و خطرات
افراد منظم بهطور آن در كه بوده قلعههايي داراي ايران
.ميشدند تربيت نظامي
ازهم -بودهاند1 عمده ويژگي دو داراي ما شهرهاي
ايجاد باعث كه شهروندي بستر برمبناي ما شهرهاي:گسيختگي
با شهروندان و هم با شهروندان فيمابين متقابل حق و حقوق
تعلقات بستر بر بلكه است ، نشده تشكيل است سياسي نظام
در پس آمدهاند ، بوجود پراكنده محلات و مذهبي و ايلي
براي وحدت اين كه است ، دروني وحدت فاقد شهر نتيجه
مورد را شهروندان امنيت كه مسئلهاي هرگونه از جلوگيري
ما شهرهاي: دوم ويژگي.ميباشد لازم ميگيرد قرار تعرض
.ميباشد مركزي حكومت حاكميت تحت بيرون از
يك به روستايي كه ميكنيم درك ما روستايي جامعه بررسي در
او به نمير و بخور مقدار خودكه محصولات توليد جهت امنيت
تحت سال از ماه مدت 9 همچنين و دارد احتياج ميرسد
كارشان "عمدتا كه ما شهرنشينان اما ميباشد خود حاكميت
خود تجاري اهداف به رسيدن براي نيز آنها بوده تجارت
ايلنشينانسالها اما داشتهاند راهها امنيت به احتياج
كننده تامين نيز ديگر بهصورت و كردهاند حكومت ايران بر
به توجه با بنابراين بودهاند ارتش نظامي نيروي
-اقتصادي وضعيت بيان و ايران جامعه ركن سه ويژگيهاي
استراتژيكي و جغرافيايي شرايط و توليدي روابط و اجتماعي
زور با استبدادي متمركز حكومت يك ايجاد لزوم ايران
اين است ميشده احساس حرفهايهمواره ارتش شمشيرو
وجودداشته آماده و حرفهاي ارتش يك ميكرد ضرورت ناامني
بودن عبور محل و تجارت اهميت و دور راه از تجارت باشد ،
كه ابريشم جاده وجود و غرب و شرق بين پلي مانند به ايران
وقت هر ميكرد ، آمرانه كاركردمعين براساس نظامرا اينها
از شهرنشيني شده ، ناامن تجارت بوده ، ضعيف مركزي حكومت
به مردم زندگي بسيار و است شده شروع مهاجرت رفته ، بين
نظام چنين به ايل چرا كه اينجاست سئوال است ، افتاده خطر
يك داراي ايلي نظام -است10 ميشده راضي استبدادي خشن
"قطعا است آن اجتماعي ساخت مطابق كه ميباشد قدرت ساخت
و كرده پيدا مشروعيت پادشاه توسط قدرتشان ايل سران
از جداي و ميكرده تامين را ارتش زبده نيروي همچنين
توليد مازاد ميتوانست متحرك قوي نظامي نيروي يك اينها
و مركزي دولت به و كند جمع را سرزمين از بزرگي بخش
ميكردند ، تامين ايلات را محرك نيروي اين شود بدل مقتدري
راضي نظام اين به چرا و صورت چه به روستاييان اما
نظامهاي كه بودهاند ناآگاه ما روستاييان آيا ميشدند
نه يا داشته وجود جهان نقاط ديگر در نيز ديگري سياسي
از بسياري براي.است شده مساله اين باعث ديگري عامل
كه بود اجتنابناپذيري سنگين فشار شاهان رعايااستثمار
دست به شدن كشته يا رقيب عشاير توسط دستهجمعي غارت بر
داشت ، ترجيح گرسنه همسايه روستاهاي يا جنگجو عشاير
برابر در سلطان و پناه رعيت شاهنشاه ، مثابه به فرمانروا
داخلي كشمكشهاي در و ميكرد دفاع كشور از خارجي خطرهاي
با قوم سركردگان كه گونه همان درست "غالبا داشت ، وساطت
سلطنتي اعلاميه يك بنابر بودند ارتباط در خود مردم
نيز جامعه زيرا بود شده بنا مراتب سلسله براساس اقتدار
هر كه بود شده ساخته شهري محلات و قبايل روستاها ، از
اين گردد ، مرج و هرج مانع تا داشت سركردهاي كدام
اما ميشد ناميده كدخدا محلات و روستا در سركردگان
نام به اثرش كه فريزر جيمز بود ، پادشاه كشور همه سركرده
شخصيت كجرويهاي عامل را استبداد است ، خراسان به گزارش
استبداد از هابزي دفاعيه با را خود كتاب و ميپندارد ملي
و دروني دشمنان از اينكه براي ايران ميدهد ، خاتمه
ومستبد جنگجو سلطان يك حاكميت به بماند ايمن بيروني
فقدان و بينظمي و مرج و هرج عكسالعمل هميشه. دارد نياز
يك تشكيل به است بوده مردم تمايل همانا اجتماع ، در عدالت
و است مطلقه حكومت همان واقع در كه قوي و مقتدر حكومت
خاطر به بينظمي رواج هنگام كه است بوده مردم عادت هميشه
براي انداخته ستمگر يك دامان به را خود مرج و هرج از ترس
محصولات جمله از و جامعه از امنيت سلب كه آنارشي از فرار
اما.است گشته مطلقه قدرت و ظلم تسليم است كرده آن
بحران ريشههاي يافتن و اجتماعي دردهاي رفع براي استبداد
با و فشار و اختناق ايجاد با بلكه نميكوشد آن درمان و
ايجاد را محيطي چنان قدرت اعمال جهت ديگر طرق از استفاده
يك سقوط اما.نيست برآوردن دم قدرت را هيچكس كه ميكرد
چون نميشد استبدادي نظام تغيير سبب استبدادي دولت
مكانيسمي و ضابطه نه و نبود متصور آن براي بديلي "اصولا
انقلاب اثر اگرحادثهايبر داشت ، وجود قدرت انتقال براي
پيوست بوقوع تركتازي يا خارجي و داخلي يافتنه شورش يا
به كار استثناء بدون و ميشد غارت و قتل و مرج و هرج سبب
استبداد بازگشت آرزوي مختلف اجتماعي طبقات كه كشيد جايي
حذف را ديگري قدرت سرير از يكي بالاخره داشتند را
بوجود دوباره استبداد و مينشست قدرت سرير بر و ميكرده
.نو از روزي نو از روز ميآمد
دارد ادامه
|