ايرانيان باستاني جشن ;نوروز
مطلق اسماعيلپور ابوالقاسم دكتر
سر بر آسماني كتاب و قرآن گذاشتن با هم اسلام از پس *
هرچه را سنت اين تا افزودهاند آن قداست به نوروزي سفره
مثل ديگري عناصر سفره اين روي در.كنند حفظ پربارتر
هم ديگري چيزهاي و انار نان ، بيدمشك ، گل نارنج ،
ميگذاشتهاند
يافتههاي و تجربهها نخستين يادآور جشنها ، :درآمد
بر جشنها.هستند جهان و هستي با برخورد در انسانها
ذهنيت بر دليلي خود اين و بوده بخشپذير چند گونههايي
جشنها از برخياست تاريخ راستاي در آدمي فرهنگآفريني
در كه معنا بدين دارند ، اجتماعي -تاريخي خاستگاهي
نمونه براي نمودهاند ، رخ بشر ، اجتماعي تحول از دورهاي
كشاورز ، به شبانگرد از جوامع اجتماعي ساختار در دگرگوني
اينگونه رو اين ازاست گرديده جشنها از بسياري سرچشمه
درو ، و داشت كاشت ، از نماديني كردارهاي يادآور جشنها ،
گونهاي.بودهاند...و سبز فصلي به اميد بارانخواهي ،
آفرينش روزگاران ازلي خاطره دربردارنده جشنها ، از ديگر
هر به است ، بوده مينوي و قدسي نيروهاي توسط جهان و انسان
در را آيينها و جشنها فرهنگ ، پيچيده و شتابناك تحول روي
.آميخت هم
به آن ديرينه كه است گفته پيش جشنهاي گونه از نوروز ، جشن
كه مطلبي.ميرسد ايران پهندشت به آرياييان ورود از قبل
به ايران ، در نوروز پيشينه به اشاره با ميآيد ، پي از
.است كرده اشاره آن پيراموني مراسم و آيينها
ايران فلات در نوروز پيشينه (1
كه است ايراني كهن هاي جشن از يكي بيترديد نوروز جشن
هزاره حدود يعني ميرسد ، ايرانيها و هند دوره به قدمتش
نوروز كه نيست معنا بدان اين البته.ميلاد از پيش اول
.نداشتهاند جشني چنين اقوام ، ديگر و ايرانيهاست خاص
هند بابل ، بينالنهرين ، مصر ، در نو سال جشن كه ميدانيم
جزو شايد ايرانيها اما ميشده ، برگزار ديگر ممالك و
ساله هر خود خاص شيوه به را جشن اين كه معدودياند اقوام
.داشتهاند نگاه زنده تاكنون و كردهاند برگزار
علتش.دادهاند نسبت جمشيد به را نوروز كهن متون همه
اسطورهاش جلوه تنها كه است جمشيد شخصيت و چهره محبوبيت
و باورها به بنا جمشيد ، روزگار.بازمانده ما براي
خرمي و سرسبزي و خوشبختي دوران بهترين كهن ، اسطورههاي
بوده ، مرگ نه حتي او دوران در گفتهاند كه طوري به.بوده
براي قدري به جمشيد شخصيت.بيماري نه درد نه پيري ، نه
و گياه و آب آفريننده را او حتي كه داشته جذبه ما نياكان
مطيع را ديوان جمشيد كه بودند معتقد. دانستهاند خورشيد
ميكردندو حملش ديوان كه شد سوار گردونهاي بر و كرد خود
جمشيد قديم ، باورهاي به بنا.كرد برگزار بزرگ جشني
.باشند جهان اكناف نگهبان كه كرد مامور را فرشته دوازده
را نامش بوده ، هخامنشيان تختگاه واقع در كه تختجمشيد
به جمشيد كه حالي در گرفته ، اساطيري فرمانرواي اين از
.است نبوده مطرح هخامنشيان دوره در تاريخي شخصيت يك عنوان
اسطوره به توجه با را ايراني نوروز جلوه كهنترين پس
.كنيم مشاهده ميلاد از پيش اول هزاره در ميتوانيم جمشيد
كه آن با و ميگرفتهاند جشن را نوروز ايراني بوميان
حال ، اين با است ، منفور چهرهاي زرتشت گاثاي در جمشيد
اين.دادهاند نسبت جمشيد به را بزرگ جشن اين مردم عامه
بوده غيرزرتشتي و غيرديني اعياد از نوروز كه ميدهد نشان
هم زرتشتي جنبه جشن اين به ساسانيان روزگار در بعدها و
زرتشتي "صرفا جشني كه فروهرها جشن با را آن و دادهاند
آن با بيروني ابوريحان گذشته اين از.كردند تلفيق بود ،
پيش كه ميشود يادآور ميدهد ، نسبت جمشيد به را نوروز كه
و سغد و خوارزم در خصوص به داشته ، وجود نوروز هم آن از
.ايران شرق
بينالنهرين در نوروز (2
برگزار بزرگ جشن دو بينالنهرين در.م.پ سوم هزاره حدود
كه باززايي عيد و بود پاييزي جشن كه آفرينش عيد:ميشد
از پيش ايراني بوميان.ميشد برگزار بهار آغاز در
در ميزيستند ، بينالنهرين همسايگي در كه ورودآرياييها
جشن مهرگان جشن.داشتند پاييزي و بهاري جشن دو بعد ادوار
جشن واقع در بينالنهرين بهاري جشن.بود ايرانيان پاييزي
سومروبابل در جشن اين.بود رويش و بركت كشاورزي ، و كشت
نوزايي و آفرينش جشن واقع ، در كه داشت نام اكيتو جشن
جشن اين در كه است دست در اسنادي.است بوده انسان و جهان
.است نوزايي و باززايي نشانه خود كه ميكردند سبز سبزه هم
و تقدير جشن كه داشت نام زاگموگ جشن جشن اين از بخشي
ايام در كه بودند معتقد.بوده انسان سرنوشت خوردن رقم
.ميخورد رقم آدميان سرنوشت جشن ، اين
يا دموزي نام به ميپرستيدند را خدايي بينالنهرين در
بهار سر و ميميرد زمستان در تموز كه بودند معتقد و تموز
حيات شدن زنده معني به تموز شدن زنده و ميشود زنده
بهار آغاز در سبب همين به بوده ، روييدنيها و نباتات
جشن شبيه بسيار جشن اين.ميكردند برگزار عظيم جشني
بازگشت واقع در كه است زرتشتي فروشيهاي جشن يا فرودگان
.ميرود شمار به نياكان ارواح جشن و ارواح
سوري چهارشنبه آيين (3
اصطلاح و داشت نام سوري جشن اصل در سوري چهارشنبه جشن
چون.است شده اضافه جشن اين به اسلام از بعد چهارشنبه
و نداشت وجود يكشنبه و شنبه واژههاي اسلام از پيش
استفاده ايزدان نام از هفته روزهاي براي ايرانيها
لفظ اطلاق.غيره و روز روز ، بهمن هرمزد مثلميكردند
ابوريحان فقطنيست معلوم "دقيقا جشن اين براي چهارشنبه
شب اول كه اين به دارد اشارهاي الباقيه آثار در بيروني
خورشيد شدن آفريده ساعت ايران يهوديان نزد در چهارشنبه
شب آغاز قديم ، شماريهاي گاه از يكي در چون و بوده
خاصي روز روز ، اين دادهاند ، قرار سال مبداء را چهارشنبه
.باشد دليل اين به شايد سوري چهارشنبه شادي و جشن و شد
كه باشد سال فصل چهار نماد چهارشنبه در چهار عدد هم شايد
عبارت سوري جشن جهت ، هر به.ميرسد پايان به روز اين در
رسيدن زود و هوا كردن گرم براي آتش كردن روشن از بوده
و پاكي مظهر آتش باستان ، ايرانيان نزد درنوروز و بهار
را آتش پس بوده ، آلودگيها برنده ميان از و كنندگي پاك
جشني واقع در سوري جشن افروزي آتش و ميدانستند مقدس
جادويي جنبه بيشتر و بوده عاميانه باوري و كهن بسيار
شود نزديك خورشيد تا هوا كردن گرم جادوي يعني است ، داشته
نوروز ، آغاز در نجومي ، نظر از.برسد زمين به گرما و
(بره برج) حمل برج به (ماهي برج) حوت برج از خورشيد
از يكي.ميشود نزديك بسيار زمين به يعني ميآيد
اسطوره زمين ، گرمابخشي و گرما به مربوط اسطورههاي
تابستان و نيمروز گرماي ايزد نام رپيتوين.است رپيتوين
زمين زير ميآورد ، يورش زمستان ديو وقتي سال هر كه است
گرم را چشمهها آب و زيرزميني آبهاي و ميشود پنهان
.ميدارد نگاه
رخوت و سستي و زردي تا ميافروختند آتش سوري ، جشن شب در
.برسد انسان به آتش گرمي و سرخي و شود دور تن از زمستاني
همدان و آذربايجان در جمله از ايران ، مناطق از برخي در
و ميكردند درست زمستان از مظهري و تنديسه سوري ، جشن در
جشن و ميكردند بيرون آبادي از و ميزدند را آن
بچهها سوري چهارشنبه شب در هم امروز حتي.ميگرفتند
ميكنند برسر چادر يا ميپوشانند را خودشان صورت "معمولا
آيين يك اين.بگيرند هديه تا ميآيند خانهها در به و
يا فروشيها بازگشت با را آن ميتوان ولي است معمولي
.كرد مقايسه متوفا ارواح
فيروز حاجي و سياوشي آيين (4
نو سال و تابستان آغاز در كهن ، اعصار در سياوشي آيين
در بابلي ، نوروز تاثير تحت بعدها و ميشده برگزار صيفي
و اندوهبار مرگ.افتاد بهار اول به هخامنشي عصر
آورد وجود به آييني باستان ، ايران در سياوش ناجوانمردانه
از پس سياوش كه داشتند اعتقاد.داشت دوام قرنها كه
دنياي به مردگان دنياي از نو سال آستانه در شهادت ،
.ميآورد بركت خود بازگشت با و برميگردد زندگان
گياهي يا رويند نباتات و گياهان سياوش خون از ميگفتند
تا سياوش آيين.كردهاند او نام به را پرسياووشان نام به
سووشون يا سووشون نام با فارسي در متاخر زمانهاي
.ميشد برگزار
دوموزي آيين به كنيم ، ريشهيابي بخواهيم اگر را آيين اين
آيين مثل نيز آيين اينميرسيم بينالنهريني تموز يا
فصل فرارسيدن و مردگان جهان از بازگشت به مربوط سياوش
با شادي آيينهاي ايام اين در.سبزيهاست و رويش
سياوش واژه شناسي ريشه.ميافتاد راه به سياه صورتكهاي
در سياوش.كند روشن را نكته اين حدودي تا ميتواند هم
به "ارشن" و سياه معني به "سياو" بخش دو از سياوارشن اصل
آيا."سياه قهرمان" يعني سياوش پس ،"قهرمان يا مرد" معني
نماد ميتواند سياه صورتكهاي پوشيدن يا صورت كردن سياه
البته اين مردگان؟ جهان از بازگشت نماد يا باشد ، سياوش
درستي به كهن آيينهاي مورد در چون است ، احتمالي برداشتي
برداشتي اينكرد نظر اظهار نميتوان يقين و قطع به و
وگرنه داريم ، امروز ما كه است شناختي قوم و شناختي آيين
چنين پي در "اصلا متاخر يا كهن اعصار در مردم عامه شايد
.نداشتهاند توجيهات اين به هم نيازي و نبودهاند توجيهي
برگزار سنتي طور به را خود آيينهاي و جشنها مردم
.ميكنند برگزار علاقه با هم هنوز و ميكردهاند
رسم بتوانيم شايد داديم ، كه توضيحاتي با حال ، هر به
.دهيم نسبت امر اين به را فيروز حاج رايج و عاميانه
بازگشت و سياوش مرگ نماد شايد سياه چهره يا سياه صورتك
جامه و باشد ، مردم براي شادي آوردن و مردگان جهان از
"صرفا البته هم اين.سياوش شهادت و خون نماد شايد سرخش
است اين واقعيتاست شناختي فرهنگ و شناختي آيين برداشتي
ميطلبند شادي تنها فيروز حاجي و فيروز از مردم عامه كه
نشان "حاجي" صفت.ميدانند شادي و بهار بخش نويد را او و
"فيروز" عنوان كه حالي در است متاخر اطلاقي كه ميدهد
.است باستاني اطلاقي
سين هفت (5
كه است نوروزي زيباي جلوههاي از يكي سين هفت سفره
و دارد قداست كه سفرهاي.است ايراني ذوق و سليقه بيانگر
نجومي ريشه خود هفت عدد.ميشود آراسته وجه زيباترين به
كهن اقوام ميان در هفت قداست به و سياره هفت به و دارد
است ، تقدس همين بيانگر خود هفته به ماه تقسيم.دارد اشاره
و اورنگ هفت و فلك هفت و عشق شهر هفت چون اصطلاحاتي يا
كه بودند معتقد قديم در كه اين همه از جالبتر و غيره
حال هر به.شده زده رقم سياره هفت دست به بشر سرنوشت
اما است ، مشخص و خاص عنصر هفت داراي سين هفت سفره "ظاهرا
است تا هفت از بيش نوروزي سفره اقلام كه است اين واقعيت
يا چراغ و شمع و آينه ماهي ، مقدس ، كتاب يا قرآن "مثلا
.هست سين هفت سفره در هم ديگر چيزهاي
سين با كه عنصري هفت از را سين هفت كه است معمول امروز
به اشاره قديم در شايد "سين" و برميگزينند ، ميشود شروع
آنها روي كه طبق هفت يا سيني هفت يعني بوده سيني
است ، چيني لغت معرب خود سيني.ميگذاشتهاند خوراكيهايي
هم چيني ظرف هفت برروي را اقلام اين "احتمالا يعني
به اشاره كه دارند شين هفت زرتشتيها.ميگذاشتهاند
.است غيره و شربت و شراب و شكر و شهد و شير مثل چيزهايي
به ميتواند سين هفت سفره عناصر از يك هر حال ، هر به
:باشد داشته دلالت خاص مفاهيمي
كشت نماد سبزيها ، روييدنيها ، همه نماد كردن سبز:سبزه
اصل در.است خرمي و سرسبزي نماد.است بركت نماد و غلات
آماده كشت براي و ميكردند سبز نو سال در را حبوبات بذر
.است بوده بذر آزمايشي كاشت نوعي اين.ميكردند
بهشتي ميوهاي چون است ، سين هفت اقلام از ديگر يكي:سيب
.است زايش نماد و ميشد تصور
گياهي بركت و رويش نماد نيز جو ، يا گندم جوانه از:سمنو
.است
برگ بوي كه گفتهاند و خوشبوست و طعم خوش ميوهاي:سنجد
.است دلباختگي و نشاط و عشق محرك سنجد درخت شكوفه و
بين از و تندرستي داروي و بخشي درمان و رويش نماد:سير
.دردهاست برنده
سوزاندنش ، با كه است گياهي مقدس ، معني به لغت در:اسپند
.است بد چشم دافع ميكردند فكر كه برميخيزد خوشي بوي
.است فراواني نعمت و ثروت دارايي ، بركت ، نماد:سكه
سفره بر هم ديگري عناصر عنصر ، هفت اين از غير گفتيم
نماد باروري ، نطفه ، نماد كه:تخممرغ مثل هست نوروزي
به.است جهان نماد ايراني ، اساطير در و آفرينش و زايش
.است زمين نشانه زردهاش و آسمان نشانه پوستهاش كه طوري
و بيآزاري نماد.است طراوت و تازگي و تر نشانه:ماهي
اين ديگر و است زندگي مايه و حيات آب نماد است ، معصوميت
در خورشيد و است ماهي برج يعني حوت ، برج برابر زمستان كه
.ميرود حمل برج به ماهي برج از سال آغاز
و روشنايي و شفافيت و نور نشانه هم چراغ و شمع و آيينه
.است سرزندگي و شادابي
ذوق مطابق و خاص سليقهاي با كه عناصر اين شدن جمع
گرفته ، قرار سفره يك سر بر و شده برگزيده ايراني
قرنها از كه است ايراني اصيل و غني فرهنگ نشاندهنده
حتي.است مانده زنده سرزمين اين در تاكنون اسلام از پيش
سفره سر بر آسماني كتاب و قرآن گذاشتن با هم اسلام از پس
هرچه را سنت اين تا افزودهاند آن قداست به نوروزي
مثل هم ديگري عناصر سفره اين روي در.كنند حفظ پربارتر
هم ديگري چيزهاي و انار نان ، بيدمشك ، گل نارنج ،
.ميگذاشتهاند
فروشيها يا فروهرها جشن (6
به كه است "فروهر" يا "فرورد" جمع خود "فروردين" واژه
و جماد از اعم است ، "موجودات حقيقي گوهر يا روان" معني
در فرهشيها.بوده فروشي داراي چيزي هرحيوان و نبات
زندگي در مهمي نقش قديم در كه نياكانند ارواح واقع
حامي و نگهدار و حافظ فروشيها.داشتهاند آدمها
فروشيها.باراناند آورنده و گياهان روياننده زندگانند ،
سال هر پايان در و ميروند آسمان به انسانها مرگ از پس
خود خانههاي به بازماندگان از حمايت و بازديد براي
نام به بوده مراسمي بهار آغاز در پس.برميگردند
روز ده در و ميرفته شمار به زرتشتي آييني كه فروردگان
عيد همان واقع در آيين اين.است ميشده برگزار سال آخر
گورستان به بازماندگان سال ، آخر روزهاي در بود ، اموات
نوحهسرايي و ميكردند ياد خود اموات از و ميرفتند
فرا كه نوروز نوحهسرايي ، روز ده از پس و ميكردند
روشن شمع ميپرداختند ، شادي به و ميگرفتند جشن ميرسيد
روي آتش برپايي يا چراغ گذاشتن قبرها ، روي كردن
.است آيين همين بازمانده سال ، آخر روزهاي در پشتبامها
خود خانههاي تا فروشيهاست راهنمايي براي چراغ افروختن
براي فقط نوروز ويژه گردگيري و خانهتكاني.كنند پيدا را
كه فروهرها كه بود هم معنا اين به بلكه نيست نظافت
گردند شاد و شوند روبهرو پاكيزه خانههاي با ميآيند
و برنجند است ممكن ديوي عناصر و گردوخاك وجود با وگرنه
پرهيزكار مردان و زنان ارواح اصل در فروشيها.بگريزند
و ازلي كه دانستهاند اثيري ماده با را فروهر برخي.است
و دفاع" معني به را آن هم برخي.است نامير و ابدي
دلاورانهشان اعمال با فروهرها چون دانستهاند "ايستادگي
ميكنند دفاع خود سرزمين و قوم از و نزديكان و خويشان از
.آناند نگاهبانان و
كوچك نوروز و بزرگ نوروز (7
خاصه نوروز يا بزرگ نوروز را فروردين ششم روز
تولد روز زرتشتيان ، اعتقاد بنابه چون ميناميدهاند ،
به زرتشت كه ميدانند روزي را آن نيز و است زرتشت
جشنمف را جشن اين ايران زرتشتيان.شد برگزيده پيامبري
.ميدانند نيز كيخسرو تولد روز را روز اين و مينامند درو
خورشيد كه بوده فروردين اول جشن همان اصل در كوچك نوروز
.گفتهاند نيز عامه نوروز را آن و ميشود حمل برج وارد
چيزهاي بيشتر كه داشته قداست قدري به بزرگ نوروز اما
.دادهاند نسبت روز اين به را خوب رويدادهاي و نيكو
پايان به جهان آفرينش فروردين ششم روز در ميگويند "مثلا
كه ميگويند يا آمد ، پديد ايران روز ، اين در.رسيد
مطيع را اهريمن هوشنگ.شد آفريده (انسان نخستين) كيومرث
حتي.داد گسترش را جهان روز اين در جمشيد يا.كرد خود
نسبت روز اين به را كمانگير آرش سوي از تير پرتاب
ميشود ستانده سياوش كين كه است بزرگ نوروز در.دادهاند
ايرانيان ، آرماني فرمانرواي كيخسرو ، دست به افراسياب و
.ميشود كشته
اين.نگريست تاريخ ديدگاه از وقايع اين به نبايد البته
روز اين به را خوب رويداد هر و چيز هر كه است عامه باور
.است داده نسبت بزرگ
مسترقه خمسه يا دزديده پنجه (8
مسترقه خمسه يا دزديده پنجه قديم در را سال آخر روز پنج
يعني روز را 360 سال باستان ، ايران در چونميناميدند
جزو را سال آخر روز پنج و ميكردند حساب روزه سي ماه 12
پنجه ميگفتند سبب همين به.نميآوردند حساب به سال ايام
.نميشود حساب سال جزو كه مسترقه يا دزديده
سراسر و ميپرداختند نشاط و شادي به روز پنج اين مردم
سال تحويل از پيش گوناگون مراسم و ميگرفتند جشن مملكت
گوش فال نوروزخواني ، مراسم بهاري ، امير يا ميرنوروزي مثل
.است بوده پنجه اين در غيره و شالاندازي رسم و
را اهالي از شخصي كه بوده صورت اين به ميرنوروزي آيين
امير يا ميرنوروز ميگفتند او به و ميكردهاند انتخاب
فرمانرواي واقع در و مينشاندند تخت بر را او و بهاري
او كه هرچه بايست و ميشد آبادي آن روزه پنج و موقتي
كه ميگفت تفريح و مزاح براي "مثلا.كنند اطاعت ميگفت ،
نصب و عزل به و بزنند شلاق را امرا از يكي يا اعظم وزير
حكومت كه روز پنج از پس.ميداد دستور حبس و توقيف و
نصب و عزل براي جدي دستورات اگر ميشد ، تمام موقتياش
.ميگرفتند كتك باد به را او بود ، داده
اين و بوده بيدوام و متزلزل بسيار ميرنوروزي فرمانروايي
:ميگويد حافظ جمله از آمده هم شاعران اشعار در مفهوم
آي بيرون غنچه از گل چو ميگويم ، پرده در سخن
ميرنوروزي حكم نيست ، روزي پنج از بيش كه
مرج و هرج و آشفتگي براي است نشانهاي ميرنوروزي آيين
چون روز ، پنج اين در بودند معتقد كه مسترقه خمسه ايام
.ميخورد برهم كيهاني نظام نميشود ، محسوب سال روزهاي جزو
چون ميكنند ، شادي هم ديوان و اهريمن حتي پنجه ايام در
طول در اهريمني موجود دوازده كه ميگفتهاند قديم در
ميجوند را جهان نگهدارنده ستون دوازده سال ، دوازدهماه
پس اماميپردازند پايكوبي و شادي به را آخر روز پنج و
دوباره ستون ميبينند 12 برميگردند ، وقتي روز پنج از
سال و ستونها جويدن به ميكنند شروع دوباره و شده مرمت
.ميشود شروع نو از
تختجمشيد در نوروز برگزاري (9
تخت در را نوروز باستان ، روزگار از كه است دست در شواهدي
از پيش.ميگرفتهاند جشن خاصي آييني تشريفات با جمشيد
هخامنشيان اجداد قبرهاي ديدار به قوم بزرگان نوروز ،
فروهرها ستايش و ميكردند روشن چراغ گورها بر و ميرفتند
شريك نوروز جشن در هم را آنها تا ميآوردند جا به را
قرار خاصي جايگاه در نوروز اول در بزرگان و سران.بدانند
حضور به مختلف اقوام از را مردم نمايندگان و ميگرفتند
خود با هديهاي طايفهاي و قوم هر نمايندهميپذيرفتند
را هدايا اين آپادانا پلكانهاي برجسته نقش.ميآورد
.م.ب چهارم قرن در خاصي تشريفات از گزنفونميدهد نشان
سال هر جشني كه ميگويد و ميدهد خبر دوم اردشير دوره در
مردان از گروهي آن آغاز در و ميشده برگزار تختجمشيد در
براي را اسبهايي و گاوها بعد و ميآمدند نيزهدار
گردونه دو و اهورهمزدا مقدس گردونه و ميآوردند قرباني
روشن آتشداني بعد.ميآوردند جايگاه به را ناهيد و مهر
و نيزهداران سوارگان ، فرمانروا ، از پس و ميشد حمل
و ميكردند قرباني آنگاه.ميشدند وارد جايگاه به بزرگان
بزرگي سور پايان ، در.ميشد شروع اسبدواني و جشن مراسم
.ميشدند مشغول شادماني و جشن به همه و ميشد برپا
سيزدهبدر (10
بنابه بود ، روز دوازده اصل در قديم زمانهاي در نوروز
نشانهاي خاطر به را سيزده روز و سال ماه دوازده پاسداشت
معتقد.كردند اضافه آن به مسترقه خمسه يا پنجه براي
بروج از يكي بر كه اختر دوازده از يك هر كه بودند
.كرد خواهد حكومت جهان بر سال هزار است ، حاكم دوازدهگانه
سال هزار دوازده را جهان عمر ايرانيان سبب ، همين به
نجومي ريشهاي اساس ، همين بر نيز ماه دوازده.ميدانستند
ايام اين البته.ميگرفتند جشن روزه را 12 نوروز پس دارد
در.داشت فرق مختلف اقوام ميان در و گوناگون دورههاي در
جشن هم روز تا 20 را نوروز اقوام از برخي ميان
.كردهاند اكتفا روز سيزده به "معمولا اما.ميگرفتهاند
نشانهاي ميتواند روز اين ويژه آيين و سيزدهبدر پس
باشد ، كيهاني مرج و هرج و آشوب نشانه يا مسترقه خمسه براي
و نشانه اگر چون شده ، شمرده نحس دليل همين به شايد
حاكم آن در نظمي هيچ كه باشد سال آخر پنجه براي نمادي
و است منحوس و كيهاني آشوب نشانه هم سيزدهبدر پس نيست ،
.پرداخت پايكوبي و جشن به و رفت بيرون خانهها از بايد
|