مشاركتي دمكراسي دهگانه اصول
(آخر بخش) مشاركتي دمكراسي
دموكراسي بنياد آزادي ميگويد كه موقعي ليبرال دموكراسي
جاي ميدهد آزادي از كه تعريفي اما ميگويد ، درست است
تكيه كه وقتي تودهاي دموكراسي.دارد بسيار چراي و چون
كه تصوري اما ميگويد ، درست ميگذارد ، مردم حاكميت بر را
.است غلط ليبرالها تصور اندازه به دارد مردم حاكميت از
فردگرايي جديد ، دموكراسي نوع دو اين مشترك وجه
آزادي از است ليبرالها تصور منشا كه است مساواتجويانه
كلمه از است تودهاي دموكراسي فعلي هواداران تصور مبدا و
مخترعان كه را معنايي "عملا بايد دموكراسي."مردم"
.يابد باز ميدادند ، آزادي و مردم مفهوم دو به آن يوناني
افراد فردي حقوق پايه بر نه را خود بناي بايد دموكراسي
شهروندي اصل بگذارد شهروندي اصل مبناي بر بلكه بيريشه
يك تاريخ ، يك فرهنگ ، يك به يعني مردم به را فرد تعلق
شكل مردم سرنوشت آن داخل در كه سياسي وحدت و سرنوشت
به تعلق امر از آزاديميكند ابرام و تصديق ميگيرد ،
ولايت آزادي انواع ساير بر مردم آزادي ميشود ، صادر مردم
آزاديهاي تمام سرمنشا مردم آزادي ديگر ، عبارت به.دارد
سياسي حقوق شهروندان اگر حقيقي دموكراسي يك دراست ديگر
به و مردمي به كه است علت اين به "صرفا دارند ، برابر
بايد "راي يك آدم ، يك" مجرد اصل جاي به.دارند تعلق ملتي
.نشانيد را "راي يك شهروند ، يك" واقع به مقرون اصل
فرد مفهوم منباي بر نه كه كرد درست دموكراسياي بايد
مفهوم مبناي بر نه و باشد مقرر (بيريشه) تعلقات فاقد
پيكره عنوان به مردم.هستند مردم دموكراسي اساس.بشريت
همبسته دموكراسي.تاريخي تقدير معمار عنوان به مردم جمع ،
دموكراسي نوع اين گفتيم كه است همين (ارگانيك) انداموار
دموكراسي در.است يوناني دموكراسي همان منطقي دنباله
صورت چشماندازي در سياسي و اجتماعي فعاليت يوناني
و فرمانروا.است حاكم آن بر ذيل اصول كه ميگيرد
ميسر نقيضين هماهنگي نيز و.يكديگرند مكمل فرمانبردار
و دولت مرجعيت تقابل اصل و نسبيت اصل و قياس اصل.است
يگانگي و مشاركت و سياسي حقوق برابري اصل مردم ، موافقت
(3).اصولند اين جمله از محكوم و حاكم
اصل به ميتوان مردم حاكميت مفهوم مجدد تعريف براي
برادري اصل گذشته در كه است اين حقيقت.كرد تكيه برادري
مساعدت ، مفهوم به را آن و است داشته مبهمي معناي
حتي و جهاني صلح دوستي ، انسان انسانمداري ، نيكوكاري ،
مسيحي غليظ رنگ كه معانياي خلاصه و "ترحم" و "عشق"
بر تكيه با ندرت به كلمه اين.بردهاند كار به دارند
خصوصيت بر را فشار بيشتر و رفته كار به آن ملي جنبه
را موسي كه لوو پير.گذاشتهاند آن "ملي ماوراي" موهوم
تمام":ميگويد ميداند ، "برادري قلمرو" قانونگذار
تاريخ داشت خيال ميشله وصف اين با "برادرند انسانها
هم كارش اين و بنويسد "برادري تاريخ" عنوان به را فرانسه
"نميخواهد وطن بودن برادر" كه اين جواب در.نبود بيدليل
ميشود متحقق وطن يك در برادري گفت و داد عكس جواب بايد
به آدم كه اين به ميكند حكم برادري دليل همين به و
.بماند وفادار مشترك ميراث يك وارثان قبال در خود تعهدات
يك چيز يك بشريت.است نحل و ملل از متشكل "الزاما بشريت
قابل كه دارد گوناگون ارزشي نظامهاي بشريت.نيست دست
خانوادههاي از بشريت.نيستند يكديگر به تحويل و تبديل
مفهوم).نيست خانواده يك بشريت.ميشود تشكيل گوناگون
(ندارد فرهنگي و تاريخي ارزش و است بيولوژيك مفهومي "نوع"
برادروار حقيقي روابط آنها در كه "خانوادههايي" تنها
و غيرقوم احترام حال ، عين در و ، بيابد وجود به ميتواند
و مردم خانواده و فرهنگها خانواده بماند ، محفوظ هم خويش
در ميتواند برادري كه اينجاست.هستند ملتها خانواده
و اجتماعي عدالت و معاضدت و تعاون مبناي حال عين
.شود واقع دموكراتيك مشاركت و ميهنپرستي
.برادري برابري ، آزادي ، :است كلمه سه فرانسه جمهوري شعار
در چه و اعلاميه 1789 در چه كه است عجيب وصف ، اين با (4)
كلمه اعلاميه 1830 ، در چه و و 1793 اساسي 1791 قوانين
كلمه ليبرال دموكراسيهاي.است افتاده قلم از برادري
به تودهاي دموكراسيهاي.كردهاند استثمار را آزادي
مبناي بر كه تشريكي دموكراسي.چسبيدهاند برابري كلمه
مبتني دموكراسي ميتواند دارد ، قرار مردم و ملت حاكميت
.باشد برادري بر
مشاركتي دموكراسي دهگانه اصول *
اما.هستند بودن دموكرات مدعي همه روزها اين:اول اصل
نقيض و ضد "الزاما ميدهند دموكراسي لفظ از كه تعاريفي
دوا را دردي هم دموكراسي كلمه اشتقاق به توجه.مينمايد
رژيمهاي ظاهر صورت مبناي بر بخواهيم اگر.نميكند
از تعريفي ميخوانند دموكرات را خود كه معاصر روزگار
تامل.ميشويم مواجه گرفتاري با كنيم پيدا دموكراسي
.است راهحل معقولترين دموكراسي مباني درباره تاريخي
اولين نظر از كه بفهميم ميتوانيم طريق اين به زيرا
چه دموكراسي كردند تدوين را دموكراسي فكر كه كساني
كه بود اين دموكراسي باستان يونان در است؟ داشته معنايي
عبارت دموكراسي.شوند جمع عام مجلس يك در شهروندان تمام
داشته برابر سياسي حقوق شهروندان همه كه بود اين از
و آزادي و شهروندي مفاهيم باستان يونان همين در.باشند
با كه بودهاند مفاهيمي حقوق برابري و مردم حاكميت
هستند مردم قدرت مصدر و منشا.داشتهاند پيوستگي يكديگر
آزادي نوع اين بهباشد مردم از جزيي كه است كسي آزاد و
اساس مردم آزادي.مشاركت بر مبتني آزادي ميگفتند
تقدم شخصي مصالح به عامه منافع و بود ديگر آزاديهاي
بود آنان شهروندي منزلت از ناشي افراد حقوق برابري.داشت
يكي حقوق برابريبودند متمتع آن از آزاد مردان همه كه
اساسي اختلاف.بود سياستگذار استفاده مورد وسائل از
عصر در دموكراسي و باستان روم و يونان در دموكراسي ميان
فردگرايي باستان عهد دموكراسيهاي در كه است اين ما
دموكراسيهاي در كه درحالي نداشت ، وجود مساوات مبتنيبر
.است شده اصلي محور امر اين ما روزگار
دموكراسي.نيستند مترادف دموكراسي و ليبراليسم:دوم اصل
كه درصورتي است ، سياسي قدرت تنفيذ طرز يك و حكومت شكل يك
آن از غرض كه دارد را ايدئولوژي نوع يك حال ليبراليسم
دموكراسي بنياد.است سياسي قدرت گونه هر كردن محدود
در.است فردي حقوق ليبراليسم بنياد.است مردم حاكميت
از "وكالتا را حاكميت مردم نمايندگان ليبرال دموكراسي
به مردم از حاكميت تفويض اين.ميكنند اعمال مردم طرف
اعمال از مردم دادن استعفا نوعي روسو بهنظر نمايندگان
مردم نماينده ، انتخاب بر مبتني رژيمهاي در.است حاكميت
مردم "راسا كه هستند وكلا اين و ميگزينند را خود وكلاي
قدرت انتخابكنندگان ديگر ، عبارت به.ميكنند اداره را
ديگر عبارت به] ميكنند مشروع خود راي با را خود منتخبين
در:[ميافتد وكلا دست به و درميآيد مردم دست از قدرت
نامزد باشد داشته وجود مردم حاكميت "حقيقتا كه رژيمي
كند بيان را ملت و مردم اراده كه است مامور مردم برگزيده
.كند نمايندگي را آن كه اين نه
دموكراسي بر امروز به تا قديم از كه كساني:سوم اصل
حكومت دموكراسي كه است بوده اين ايرادشان گرفتهاند خرده
نفر چند خودكامگي بر مبتني حكومت درواقع و ناوارد اشخاص
به را قدرت خودكامه نفر يك فقط استبدادي حكومت در]است
شده داده متعددي جوابهاي ايرادها اين به [.ميگيرد دست
عدهاي فرمانروايي نه دموكراسي كه است اين حقيقت.است
است اين دموكراسي اساسي اصلاكثريت حكومت نه و است آدم
مبين حقوق برابريبرخوردارند سياسي حقوق از مردم كه
از ناشي افراد حقوق برابري.نيست آدمها طبيعت برابري
است حقوق همين و هستند شهروند همه افراد اين كه است اين
.ميسازد ممكن عمومي امور در را حق صاحب مشاركت كه
نسبي برابري زيرا.دارد فرق نسبي برابري با عددي برابري
كه نيست معنا اين به اكثريت قاعده.دارد توجه تناسبات به
گرفتن تصميم وسيله يك اكثريت قاعدهميگويد درست اكثريت
مفاهيم با دموكراسي.تصميم اخذ ديگر ممكن طرق ميان است
تعارض برگزيدگان ميان در اصلح انتخاب و (اتوريته) مرجعيت
.ندارد
متمايزي مفاهيم خاص صلاحيت و عام صلاحيت:چهارم اصل
"كاملا باشد دراختيارشان لازم اطلاعات اگر مردم.هستند
امورشان دولت كه امر اين درخصوص كه دارند را صلاحيت اين
بر را تكيه چون.كنند حكم بد ، يا ميكند اداره خوب را
بيشتر لفظ اين كه بگوييم بايد هم را اين گذاشتيم صلاحيت
معناي و ميرود كار به "فني صلاحيت" معناي به پيش از
وي دانش با ربطي سياسي آدم صلاحيت.دارد مبهمي بسيار
به مربوط تحقيقات در وبر ماكس كه همانطور و ندارد
آدمي سياستمدار است ، داده نشان "سياستمدار و دانشمند"
حكومت به اعتقاددارد كار سرو تصميمگيري با كه است
تكنوكراتها حكومت كه ميشود اين نتيجهاش "دانشمندان"
كرسي به تكنيك بر مبتني ايدئولوژي و كند پيدا مشروعيت
زوال دوره ما روزگار كه اين به اعتقاد و بنشيند
به اعتقاد اينگونه.گردد فائق است ، سياسي ايدئولوژيهاي
.دارد تعارض مردم حاكميت اصل با "باطنا تكنوكراتها حكومت
برابر سياسي حقوق شهروندان دموكراسي ، در:پنجم اصل
بهطور كه نيست اين از ناشي برابر سياسي حقوق اين.دارند
حقوق شهروند اگر.منقول غير "فرضا دارد حقوقي انسان كلي
به و دارد تعلق ملت يك به كه است دليل اين به دارد سياسي
سكويي ايناست شهروندان از يكي خود كشور در ديگر عبارت
سكو اين.نيست "جامعه" شده ساخته آن روي دموكراسي كه
به مايل كه است واحد تاريخ يك وارثان و شهروندان جماعت
مشترك سرنوشت يك سوي به حركت ادامه و تاريخ همين مداومت
با برابر آدم يك كه نيست اين دموكراسي اساسي اصل.هستند
راي يك با برابر شهروند يك كه است اين اصل.است راي يك
.است
تعداد نه دموكراسي حكومت در اصلي مفهوم:ششم اصل
انتخابات نه عمومي ، آراي به مراجعه نه است ، شركتكنندگان
.است مشاركت اصل دموكراسي اصل مفهوم.نمايندگي نه و است
مولرفان) "خود سرنوشت در است ملت يك كردن شركت دموكراسي"
شهروندي هر آن در كه است سياسي قالب يك مشاركت.(بروك دن
موافقت اظهار امكان و حكام تعيين طريق از "خصوصا دارد حق
حساب اين به.كند شركت عامه امور در آنها با مخالفت و
دموكراتيك نهادهاي ميكند دموكراسي را دموكراسي آنچه
اعتبار ، اين به و است نهادها اين در مردم مشاركت نيست ،
نه و است "آزادي حداكثر" با مترادف نه "دموكراسي حداكثر"
حداكثر دموكراسي از مقصود."برابري حداكثر" با مترادف
.است مشاركت
كه است آرايي اتفاق نتيجه اكثريت اصل به توسل:هفتم اصل
عمل در و است مستتر مردم حاكميت و عمومي اراده مفهوم در
اكثريت مفهوم صورت ، اين درميرسد نظر به تحقق غيرقابل
وحدت مفهوم جانشين) جزمي مفهوم نوع يك به ميشود تبديل
يك يعني) تكنيك يك به ميشود مبدل يا و (ميشود آرا
اقليت براي ميتوان دوم طريقه اتخاذ با فقط.(راهچاره
دهند تشكيل را فردا اكثريت است ممكن كه مخالفان گروه يا
كاركرد حوزه مساله طريقه اين پذيرفتنشد قائل نسبي ارزش
تكثر منتهي.ميسازد مطرح را جريانها تكثر محدويتهاي و
كه ارزشي نظامهاي تكثر با است مشروع امري كه را عقايد
تكثر حدكرد اشتباه نبايد است ناسازگار ملت تعريف با
.باشد عامه خير تامين به مقيد كه است اين
حكومت درواقع ما روزگار ليبرال دموكراسيهاي:هشتم اصل
برخلاف].هستند مردم برگزيده كه است متعددي آدمهاي
اين تحول [.ميكند حكومت نفر يك كه استبدادي حكومتهاي
در دموكراسي آرمان كه است اين معرف ليبرال دموكراسيهاي
كه نيستند نهادهايي ديگر احزاب ، .است مسلم نابودي شرف
رقابت پول به دادن اولويت.كنند عمل دموكراتيك بهصورت
بر مترتب آثاراست فساد زاينده و ميكند معوج و كج را
فردي راي تعيينكننده خصلت امروز جوامع در تودهها ظهور
به ملتزم شدهاند انتخاب كه نامزدهايي.ميكند زايل را
شدن انتخاب از قبل كه نيستند قولهايي و تعهدات اجراي
كار اين به را آنها كه ندارد وجود هم عاملي بودند ، داده
اكثريت پيروزي بر مبتني انتخاباتي نظام در.بكند ترغيب
شرايط.نميآيد حساب به رايدهنده ميل و رغبت شدت مفهوم
است ، ديگري شرايط وجود به قائم خود عمومي افكار شكلگيري
حال عين در ميدهند مردم به كه اخباري و اطلاعات يعني
كه ميشود سبب اول خصوصيت) است قالبي و شده دستكاري
دوم خصوصيت و كند انتخاب نميتواند آزادانه رايدهنده
.(شود بيشتر عمومي افكار مستبدانه فشار كه ميشود باعث
و برنامهها سمت يك به معطوف و تعمدي كردن همگن
كننده انتخاب تميز قوه كه اين به ميشود منجر سخنرانيها
"صرفا سياسي فعاليت كه است صورت اين در.نكند عمل دقيق
توهم و فريب نوعي به دادن راي و ميشود بيحاصل امري
امور به مردم بياعتنايي وضع ، اين نتيجه.ميگردد تبديل
و دارد تضاد مشاركت امر با كه است آنها لاقيدي و سياسي
.است تضاد در دموكراسي با علت همين به
امكانات تمام زبده و خلاصه مردم عموم دادن راي:نهم اصل
.نميشود ختم دادن راي عمل به بودن شهروند.نيست دموكراسي
آن ، سياسي روشهاي و دموكراسي اصل به بازگشت لازمه
حاكمان به را مردم كه است امكاناتي تمام از بهرهبرداري
يعني.بدهد توسعه را محلي دموكراسي و بپيوندد بيشتر
حس تحريك و حرفهاي و روستايي مجلسهاي در مردم مشاركت
بيان كيفي صور تنظيم و رفراندوم به مراجعه و مردم ابتكار
ليبرال دموكراسيهاي برخلاف.بخشد افزايش را مردم موافقت
هستند استبداد نوع يك درواقع كه تودهاي دموكراسيهاي و
ميكنند ، تكيه مردم برابري و آزادي از غلطي تعاريف به و
دموكراسي جوهر به كه انداموار يا تشريكي دموكراسي
برادري مفهوم محور حول در ميتواند باشد ، نزديك راستين
.شود تاسيس
مردم قدرت و است مردم قدرت از عبارت دموكراسي:دهم اصل
شكل آن به تاريخ كه پيوسته بههم جماعت يك قدرت يعني
(سيته) مدينه يا امپراتوري يا ملت مورد ، برحسب و بخشيده
از تودهاي يعني نباشند ، مردم كه جايي در.است گرفته نام
باشد ، داشته وجود (همبسته) ارگانيك ارتباط فاقد افراد
استقرار كه سياسي نظام هر.بگيرد پا نميتواند دموكراسي
بشود ملل ميان تفاوتهاي نابودي و پاشيدگي ازهم باعث آن
مردم از يعني گردد ، مردم آگاهي فروپاشي باعث كه آن يا
نظام يك بگيرد ، را ملت يك يعني واحد ، يك به تعلق احساس
.ميآيد حساب به دموكراتيك غير
دبنوا آلن
زاد نادر بزرگ :ترجمه
|