تقيه دلايل و مفهوم
در مناقشه مورد موضوعات و مسائل از يكي :جستارگشايي
به امااست بوده "تقيه" مسئله اسلام ، و تشيع تاريخ
تاريخي و كلامي ادله و فلسفه باب در دقت به كمتر راستي
مذهب مخالفان نامستدل و نابجا حملات و شده انديشيده آن
را آن دوستان ، برخي دشوارياب و غيرمنطقي دفاع يا شيعه
مقاله در.است داده قرار ابهام و تحريف محاق در بيشتر
مفهوم است كوشيده معاصر پژوه قرآن خرمشاهي ، دكتر زير
مبناي بر را پديده اين رواج و ظهور واقعي دلايل و تقيه
را آن ابهامات و كرده بيان تاريخي و روايي كلامي ، ادله
.نمايد روشن
معارف گروه
خرمشاهي بهاءالدين دكتر :نوشته
عملكردهاي و شيعه فقهي كلامي معتقدات از يكي تقيه ،
غيرشيعه ، اكثريت برابر در موجوديتش ، حفظ براي آن تاريخي
:ميگويد تقيه تعريف در صدوق شيخ.غيرمسلمان اكثريت يا
از اعتقاد داشتن پوشيده و حق كتمان از است عبارت"
دنيوي يا ديني ضرر به نظر آنان با مبارزه ترك و مخالفان
كه است لازم و باشد داشته پيش در حق اظهار است ممكن كه
چنين به قوي ظن يا قطعي علم ميپردازد تقيه به كه كسي
اظهار در ضرري به غالب ظن يا علم اگر و باشد داشته ضرري
در اول شهيد "نيست جايز تقيه او براي باشد نداشته حق
از است عبارت تقيه":مينويسد قواعدش در تقيه تعريف
به [مجاملتالناس] مردم به خوشامدگويي يا خوشرفتاري
".دارند ناخوش كه است چيزي ترك و دارند دوست آنچه
از تقيه":مينويسد تقيه تعريف در عنايت حميد شادروان
اين و است خويش از محافظت معناي به كه است يقي وقي ، ريشه
(خداترسي يا پارسايي) تقوي مهم كلمه كه است ريشهاي همان
مبتني تقيه ، ضرورت از شيعه طرفداري..ميآيد آن از نيز
تعقيب تحت اقليت يك سوي از احتياط معقول اصل رعايت بر
در اقليتي تاريخشان اعظم بخش در كه آنجا از شيعيان.است
با مخالف رژيمهاي در "غالبا و بودهاند اسلام جامعه درون
كه خردمندانهاي راه تنها بردهاند ، سر به معتقداتشان
خطر از كه است بوده اين بگيرند ، پيش در ميتوانستهاند
عقايدشان آزادانه اشاعه و تبليغ اثر بر خود انقراض
بوده مناسب موقع كه وقت هر گرچه كنند ، پرهيز حتيالمقدور
و داده مسلمانان وجدان به تكاني جور ، حكام بر شوريدن با
محتاطانه ، رفتار اين.نماندهاند باز خويش رسالت انجام از
نحلهها ساير نبوده ، شيعه به منحصر فقط اسلام تاريخ در
شدهاند واقع متجاوزان تهديد در كه هرگاه نيز نهضتها و
به "تقريبا عملكرد اين ولي شدهاند متوسل تاكتيك همين به
در سياسي انديشه) ".است شده قرين تشيع با انحصاري نحوي
از است عبارت تقيه ديگر ، تعريف به.(معاصر ، 299 اسلام
فرق فاعلش معتقدات و نيت با كه فعلي يا قول به تظاهر
دروغ به موقت و اضطراري پرداختن "غالبا و دارد
جان حفظ قصد به فتنهانگيز ، راست از پرهيز و مصلحتآميز
.است ديگر مسلمانان يا خود آبروي و عرض و مال و
ملل و اقوام اكثر عرف در و است بشري طبيعي رفتار يك تقيه
قوم يا فرد واكنش تقيه.دارد سابقه انسان تاريخ سراسر در
مستقيم مبارزه و رويارويي توان كه است اقليت در يا مقهور
و نيست صلاحش به مبارزهاي چنين "اصولا يا ندارد ، را
و اجتماعي جواز بر علاوه تقيهميكند تهديد را موجوديتش
اين ريشه.دارد هم تشريعي جنبه و است شرعي رخصت يك عرفي
يا صريح ربط آيه چنداست مجيد قرآن در عمل و انديشه
كه نحل سوره آيه 106 جمله از.دارد تقيه مساله با ضمني
و اكره من الا ايمانه بعد من بالله كفر من:ميفرمايد
فعليهم "بالكفرصدرا شرح من ولكن بالايمان ، مطمئن قلبه
به آنكه از بعد آنكس هر) "عظيم عذاب ولهم منالله غضب
روي از و زبان به آنكه نه شد ، كافر باز آورده ايمان خدا
عمار مانند) باشد ثابت ايمان در دلش و شود كافر اجبار
هواي و رغبت و رضا با و شد كافر اختيار به بلكه (ياسر
و خدا غضب و خشم آنها بر گشت ، كفر ظلمت به آكنده دلش نفس
نوشته به.(قمشهاي ترجمه بود ، خواهد دوزخ سخت عذاب
عمار شان در آيه اين ابنعباس ، قول طبق رازي ، ابوالفتوح
و ياسر پدرش و او مكه مشركان كه است آمده فرود ياسر
اول صدر موءمنان از ديگري عده با همراه را سميه مادرش
به ايمان از كه ميكردند شكنجه عذاب انواع به كرده ، اسير
عهد خدايان به نسبت بدگويي و (ص)پيامبر از پيروي و اسلام
و ياسر جمله از جمع ، اين از بعضيبردارند دست جاهليت
.شدند شهيد عقيده ثبات راه در و كردند مقاومت سميه
ميكردند تهديد و بودند انداخته چاهي به را عمار مشركان
انباشت خواهند را چاه سر نكند عمل آنان خواسته به اگر كه
به تقيه ، روي از عمار.كرد خواهند گور به زنده را او و
ياد نيكي به آنان خدايان از و برگشت (ص)پيامبر از ظاهر
ان كلا:گفت شد كافر عمار كه آوردند خبر را رسول".كرد
الايمان اختلط و قدمه الي قرنه من "ايمانا املي عمار
پاي به تا سر از است ايمان از پر عمار:گفت دمه ، و بلحمه
نزديك به عمار است ، آميخته او خون و گوشت به ايمان و
از شرمسارم رسولالله يا:ميگفت و گريان آمد رسول
رفته من زبان بر اكراه به بل اختيار به نه كه كلمهاي
باك هيچ ميگفت و ميسترد او چشم آب (ص)اكرم ، رسول است
تو از و شوي گرفتار حال اين مثل در بار دگر اگر.نيست
خداي.نيست جرح تو بر كه بگو گويي آن مانند تا خواهند
و اجلاء جمله از عمار و فرستاد آيه اين او حق در تعالي
آيه ، ذيل تفسيرابوالفتوح ، ) "...است بوده صحابه بزرگان
سوره آيه 28 يعني ديگر مورد(حليهالاولياء ، 1/139143
لايتخذالموءمنون":است صريحتر هم اين از عمران آل
فليس ذلك يفعل من و دونالموءمنين اولياءمن الكافرين
الله يحذركم و "تقات منهم تتقوا ان الا فيشيء منالله
را موءمنان ايمان اهل نبايد) "اللهالمصير الي و نفسه
رابطه كند چنين كه هر و گيرند دوست كافران از و واگذاشته
شر از بودن حذر در براي مگر.است مقطوع خداوند با او
و ميترساند خود عقاب از را شما خدا ،(كند تقيه) آنها
ترجمه.بود خواهد خدا سوي به همه بازگشت (كه بدانيد)
در رضي شريف جمله از صاحبنظران از بعضي.(قمشهاي
طبرسي ابوعلي و رازي ابوالفتوح شيخ و (74)حقائقالتنزيل
منظور ابن و تفسيرهايشان در آيه تفسير ذيل در زمخشري و
تقاه ، جاي به قراء از بعضي كه گفتهاند لسانالعرب در
همين "معنا و "لفظا كه خواندهاند (بقيه وزن بر) تقيه
"صريحا (ص)رسول حضرت از حديثي در و است بحث مورد تقيه
المفهرس المعجم)كردهاند معني "تقيه" به را "تقاه"
در رازي ابوالفتوح.("وقي" ذيل النبوي ، الحديث لالفاظ
را موءمنان تعالي خداي":مينويسد آيه اين تفسير از بخشي
در الا كنند مصافات و موالاه كافران با آنكه از كرد نهي
آنگه.ضعفي را مسلمانان و باشد قوتي را كافران كه حالي
دفع براي بسازند ايشان با و كنند موافقت و مودت اظهار
به مجيد قرآن شرع ، در و است مقرر عقل در حديث اين و مضرت
ما بر مخالفان كه است آن جمله از اين و...است ناطق آن
در تعالي خداي فرمان و تقيه اعني زنند طعن و كنند عيب
طاعن اين بر طاعن پس واجب ، عقل در و ناطق بدو آيه اين
(ع)صادق و رسول صحابه و اخبار و قرآن و شرع و عقل بر است
گفت آبائي ، دين و ديني التقيه":گفت پرسيدند تقيه از را
از و من ، پدران از و من پدران دين و است من دين تقيه
همانا ايشان دين مخالفت (ع)است پيغامبر يكي او پدران
محققان.(آيه ذيل تفسيرابوالفتوح ، ) "...نباشد نيكو
سيره ازجمله است ، انبياء سيره تقيه كه گفتهاند
(ع)خليلالله ابراهيم چنانكه (ع)يوسف و (ع)ابراهيم
بتها با و نرود بيرون شهر از مخالفان با خواست كه هنگامي
يا بيمار من يعني (صافات ، 89) "سقيم اني" گفت بماند تنها
از پس يا بود مصلحت روي از عذري اين آنكه حالناخوشم
سراغ به خروشان و شتابان بتپرستان كه وقتي بتها شكستن
كبيرهم فعله بل":گفت مصلحت و تقيه روي از باز آمدند او
حضرت يا.(است بزرگ بت كار اين بلكه) (انبياء ، 63) "هذا
را ، خود تني برادر بنيامين ، بتواند آنكه براي (ع)يوسف
در را شاهانه پيمانه نهاني داد دستور دارد ، نگه خود نزد
در ندا برادرانش همه به خطاب سپس و بگذارند او باردان
اي) (يوسف ، 70) "لسارقون العيرانكم ايتها" كه دادند
.(سارقيد شما كاروانيان
ضرورت و جواز در بسياري احاديث شيعه ، حديث مجاميع در
امام از معانيالاخبار در جمله از.است شده نقل تقيه
ولاايمان ترسالموءمن انالتقيه":است شده روايت (ع)صادق
محافظ سپر تقيه (بحارالانوار ، 75/394) "له لاتقيه لمن
.ندارد ايمان نكند رعايت را تقيه كه كسي و است موءمن
و است تقيه در دين دهم نه است شده روايت ايشان از همچنين
رواست چيز همه در تقيه و ندارد دين ندارد تقيه كه كسي
شده روايت ايشان از هم.خفين بر مسح و نبيذ شرب در مگر
و شعار را آن كه هركس و تقيه ، رعايت باد شما بر:است
از كه كساني قبال در بايد و نيست ما از نسازد خود دثار
تا كند رعايت را شيوهاي چنين ندارند پرهيز و باك آنان
برحذر آنان از كه كساني قبال در او سجيه صورت به تقيه
(ع)رضا حضرت از (2/42) اكمالالدين از نقل به.درآيد است
كه كسي و ندارد دين ندارد پرهيزگاري هركس:است شده روايت
خداوند نزد شما گراميترين.ندارد ايمان ندارد تقيه
و ما قائم خروج از قبل تقيه به شماست عاملترين عزوجل
.نيست ما از كند ، ترك را آن ما قائم خروج از قبل كه هركس
گذارده آن براي تقيه:است شده روايت (ع)محمدباقر امام از
به كسي قتل پاي چون و شود جلوگيري خونريزي از تا شده
لزوم و ضرورت تشخيص ندارد موردي تقيه ديگر آيد ، ميان
روايت (ع)محمدباقر امام حضرت از.است شخص خود با تقيه
در انسان كه است چيزي هر در تقيه:فرمودهاند كه است شده
حلال او بر را آن خداوند صورت اين در كه شود درمانده آن
بحارالانوار در زمينه اين در همچنين.است گردانيده
بهامام(11/468)دروسائلالشيعه و (ع)ششم بهامام(75/410)
ضرورتي هر هنگام در تقيه:است شده داده نسبت (ع) پنجم
آن به بايد وقت چه كه ميداند بهتر آن صاحب و است جايز
.بپردازد
پنج به خمسه احكام مانند تقيه گفته قواعد در اول شهيد
ترك با كه است هنگامي آن و واجب (الف:ميگردد تقسيم قسم
(ب.باشد داشته ديگري مسلمان يا خود بر ضرر ظن يا علم آن ،
يا نباشد ، پيش در عاجلي ضرر كه است هنگامي آن و مستحب
مستحب امر در تقيه "اصولا يا باشد او متوجه ناچيزي ضرر
ترك و عليهاالسلام زهرا فاطمه تسبيحات ترتيب مانند باشد
كه است مستحب امور در تقيه مكروه ، (ج.آن بندهاي از بعضي
از كه برود آن بيم فقط و نباشد پيش در آجل يا عاجل ضرري
آن و حرام (د.شود مشتبه (سنت اهل) عامه با عمل يك ترك
نرود آجل يا عاجل ضرر احتمال وجه هيچ به كه است هنگامي
به آن انجام مباح ، (-هباشد پيش در مسلماني قتل پاي يا
تقيه به شبيه كردارهاي از نمونههايياست نزديكتر مصلحت
كتاب اهل با مدارا نظير است زده سر (ص)اكرم رسول خود از
و آن نظاير و حديبيه صلحنامه پاي در خود نام كردن پاك و
قيامت روز تا تقيه:فرمودهاند حضرت بصري حسن نقل به نيز
به شيعه به ديرباز از سنت اهل ولي.است جايز و برقرار
نويسنده چنانكه زدهاند ، طعن تقيه به عمل و اعتقاد علت
در را نقض كتاب قزويني عبدالجليل كه "فضائحالروافض بعض"
مينويسد باره اين دراست نوشته شيعه به او اتهامات رد
داري او فراروي او مذهب چون كه باشد قاعده را رافضي و"
روا و باشد راه دو تقيه را ايشان كه كند دروغ به انكار
اين و ديگر ظاهر اندر و گويند چيزي باطن اندر كه دارند
در قزويني عبدالجليل.(نقض ، 18 كتاب) "باشد نفاق عين خود
روا مضرت نزول وقت به تقيه معني در و":مينويسد او پاسخ
و عقلا همه ايشان به معني اين در موافقاند و دارند
است واجب نفس از مظنون و معلوم مضرت دفع كه مسلمان طوايف
اين مانند و...باشد له مدفوع دون به مدفوع كه هرگاه
خوف نزول وقت در انبياء همه عهد در ياسر عمار داستان
خواجه اگر و...ناطق بدان مجيد قرآن و است بوده
است ، منكر را قرآن و عقل [فضائحالروافض بعض نويسنده]
در بازارها در چون كه نميشنود و نميبيند ضرورت از باري
اشعريي؟ تو ميگويد را مجبره از يكي تركي لشگرگاهها
تقيه به را ساله پنجاه و صد مذهب و سنيام من نه ميگويد
تا.آن از ميكند تبرا رسد ضرورت به چون و ميكند پنهان
بر و نكند انكار تقيه بر مدعي [تا گفتيم را اينها يعني]
سيوري مقداد.(نقض ، 1920 كتاب) "نكند اصرار حجت بي قول
و دارد فرق نفاق با تقيه اينكه درباره كنزالعرفان صاحب
كفر داشتن دل در نفاق":مينويسد است آن مقابل نقطه بلكه
دل در تقيه آنكه حال است ، حرام اين و است آن به اعتقاد و
".است واجب اين و است آن به اعتقاد و ايمان داشتن
و خوارج فرقههاي بعضي در كه است آن به قائل كاملالشيبي
تقيه به عمل و قول زيديه ، مذهب بعدي دورههاي در نيز
اهل خود و است بوده معمول و روا اماميه شيعه مذهب همچون
متوسل تقيه به است ، كرده ايجاب زمانه اوضاع هرگاه هم سنت
و محنه ماجراي در سال 218ق وقايع در طبري چنانكه شدهاند
دارد تصريح بود ، انداخته راه به مامون كه عقايدي تفتيش
و رجال و زعما همه ديگر ، تن دو يك و حنبل احمدبن جز كه
را قرآن (حدوث) خلق به قول كه مامون از ترس به عصر علماي
تقيه روي از بود ، ساخته اجباري و همگاني و رسمي عقيدهاي
نزد تقيه آنكه با آري ، .بودند شده تسليم قول اين به
كهف اصحاب چنانكه است ، داشته سابقه هم غيرشيعه پيشينيان
يا بودند ، كرده كفر اظهار ظاهر به و پنهان را خود ايمان
پنهان را خود ايمان تقيه به هم ابوطالب و فرعون آل موءمن
چنانكه است ، شده شمرده شيعه شعار تقيه ولي.بودند داشته
خلفاي با را (ع)علي حضرت مداراي و همكاري محققان از بعضي
تقيه بر حمل را (عج)دوازدهم امام غيبت نيز و ثلاثه
طبع در "تقيه" عنوان تحت اشتروتمان ، مقاله).كردهاند
تقيه شيعه فقهاي.(انگليسي به اسلام ، دايرتالمعارف اول
كتمانيه خوفيه ، اكراهيه ، :كردهاند تقسيم نوع چهار به را
وفق بر كردن عمل از است عبارت اكراهيه تقيه (مداراتي10 و
.نفس صيانت براي و ضرورت هنگام به جائر ، حاكمي دستورهاي
طبق بر احكام و اعمال انجام از است عبارت خوفيه تقيه (2
تقيه (سنينشين30 كشورهاي در سني ، ديني رهبران فتاواي
خويش ايدئولوژي و ايمان داشتن پنهان از عبارت كتمانيه
در (زيرزميني) پنهاني فعاليت رساندن انجام به براي است
و خودي نيروهاي ضعف هنگام به دين ، هدفهاي و پيشبرد جهت
تقيه (آشكار40 تبليغ گرفتن پيش در براي آمادگي فقدان
اكثريت با همزيستي قوانين رعايت از است عبارت مداراتي
حفظ براي آنان اجتماعي و عبادي اجتماعات در شركت و سني
سر بر سايهاش كه نيرومند حكومتي استقرار و اسلامي وحدت
در سياسي انديشه).باشد گسترده يكسان به مسلمانان همه
.(ص353 عنايت ، حميد مرحوم معاصر ، اسلام
|