ايراني هويت از منسجم روايتي
رستگار منصور بادكتر گفتوگو در - ملي فرهنگ و شاهنامه
(بخش واپسين) فسايي
را عقل و است ايران مردم فرهيختگي و نجابت مظهر رستم
او.را سبعيت و خونريزي و زور نه ميداند خود مشكلگشاي
بهترين ميپرهيزد ، ننگ از و جوست نام كه حال همان در
آوردن دست به راههاي زيباترين و ننگ با مقابله شيوههاي
روح نمايش رستم كه است جهت همين به و ميشناسد را نام
است ايراني هوشيار و فرزانه
ارشاد محمدرضا :از گو و گفت
مقيم ايرانيان جمع در خويش سخنراني در خاتمي آقاي *
ياد بنيادي و نمادين شخصيتي عنوان به "رستم" از نيويورك ،
شما نظر به.است ايراني كامل انسان نماد كه كردند
قابل چگونه امروزه و است كدام حيث اين رستماز ويژگيهاي
است؟ بازشناسي و بازيابي
به "استثناء" يك ما ملي حماسه در كه است پهلواني رستم *
نسل از و است زابلستان و سيستان از او ميآيد ، شمار
است زال و نريمان سام ، گرشاسپ ، چون ايران بزرگ پهلوانان
ايراني آرمانهاي و ايران خدمت در ديرباز از او خاندان و
قهرمان و بودهاند مردم محبوب دليل همين به و بودهاند
خاندان همين ميان در اما ميآمدهاند ، شمار به آنها ،
برتر بسيار چهرهاي رستم سرنوشتساز ، و محبوب و قهرمان
كه هنگامي از را رستم داستان فردوسي دارد ديگران از
با را او تولد و ميكند آغاز است باردار رودابه ، او مادر
در كه سيمرغ او ، تولد براي ميدهد ، شرح تمام تاب و آب
رستم خاندان پرستش مورد و مربي است ايزدي واقع
حمايت او از رستم حيات طول تمام در و ميكند چارهانديشي
انجام نمايان و شگفت كارهاي خردسالي از رستم مينمايد ،
وي قهرمانيهاي و احوال و او از لحظه يك فردوسي و ميدهد
هيچ شاهنامه در گفت ميتوان كه آنجا تا نميورزد غفلت
وجود رستم عظمت و اقتدار و زيبائي و كمال به شخصيتي
و رستم همسنگ پهلواني هيچ زيرا نميشود ، توصيف و ندارد
او فردوسي جهت همين به نيست ، او معنوي و مادي بزرگيهاي
او تولد با كه ميكند معرفي انتظار مورد قهرمان را
خردسال رستم وقتي ميرسد ، انجام به جامعه بزرگ كارهاي
اسبي خود براي تا ميرود اسبان گله به بار اولين براي
انتظار در سالها كه چوپاني ميكند پيدا را رخش و برگزيند
به بشناسد را رستم بيآنكه است سركش اسب اين براي سواري
اسب" را آن ما و است "ديگر كسان" اسب اين كه ميگويد او
آن چوپان ميكند ، رام را اسب رستم چون و ميخوانيم "رستم
آن قيمت كه حال عين در و ميبخشد رستم به رايگان به را
بر تا ميخواهد رستم از ميداند ايران ملك اندازه به را
.بخشد سامان را زمين ايران و شود سوار اسب اين
كه باشد آن رستم ، شگفتانگيز محبوبيت دليل مهمترين شايد
كه ميكند ظهور ايران ملي حماسه در هنگامي در درست او
خود اجتماعي و تاريخي شرائط بحرانيترين در ايراني
و توران بيدادگر پادشاه افراسياب است ، آمده گرفتار
نوذر و يافته چيرگي ايران بر ايران ، دشمن بزرگترين
و فقر نامرادي ، و بيثباتي و است كشته را ايران پادشاه
از ايرانيان و ميكند بيداد جا همه در خشكسالي و فاقه
چنين در رستم شدهاند ، نااميد خود بزرگان و پهلوانان
تازه پهلوان اين و ميكند جلوه فاجعهآميزي هنگامه
برقرار جامعه در را نوين نظم كاري هر از پيش نوخاسته ،
براي را كيقباد و ميرود كوه البرز به ميسازد ،
بر و ميآورد ايران به و برميگزيند ايران به فرمانروائي
پهلواني راه آغاز در امر اين نمادين اهميت.مينشاند تخت
بر برومند و جوان پهلواني كه است جهت آن از بيشتر رستم ،
بيهمتا ، بلنداي آن در و برميآيد جهان كوه بلندترين
به است برومند و جوان نيز او كه را تازه فرمانروائي
قول از فردوسي را نوآورانه اراده اين و ميگزيند پادشاهي
:ميگويد باز چنين رستم
كوه البرز به بايد رفت مرا
شكوه دارد بسيار كه كاري به
ناز سرودست بالين به نيايد
دراز رنج بسيار است پيش كه
شهريار بي ايران سرتخت
كار به نيايد بادهخوردن مرا
بر نيز كيقباد كه شگفتا ميرسد ، كوه البرز به رستم وقتي
خواب به را او پيشاپيش ، و است رستم منتظر البرز ، قله اوج
ميتواند اساطير رمزآميز زبان در واقعه اين و است ديده
پيش از كه تن دو اين رسالتهاي و هدفها اشتراك به
:شود تعبير است ، شده فراهم آن تحقق زمينههاي
پهلوان با گفت چنين شهنشه
روان روشن به بديدم خوابي كه
سپيد باز دو ايران سوي از كه
شيد بكردار رخشان تاج يكي
برم شدندي نازان و خرامان
سرم بر را تاج آن نهادند
پراميد شدم گشتم ، بيدار چو
سپيد باز و رخشان تاج آن از
سپيد باز چو شد مرا تهمتن
نويد رسيدم بزرگان زتاج
عرصه تاز يكه رستم كيخسرو ، عهد پايان تا هنگام اين از و
ايران افتخارآميز اجتماعي و سياسي ماجراهاي و نبردها
پهلواني ، نيروي مدد به و او پهلواني دوران در و ميشود
و ديرين آرزوهاي تمام وي ، جان و تن خردمندي و فرهايزدي
نابود ايران دشمنان مييابد ، تحقق ايرانيان ، نيافتني دست
زمين ايران پهنه بر عدالت و نعمت و آبادي ميشوند ،
در و ميشود كوتاه بدان و ديوان دست مييابد ، حكمراني
به حماسهها ، تمام اوج همانند كيخسرو دوران ، اين پايان
معنويت اوج با و حكمروايان صادقترين و كاملترين عنوان
ايراني اساطير طلائي عصر و مييابد حكمراني مادي جهان بر
از را جهان كه حال همان در او ميگذارد ، نمايش به را
خويش قلمرو بر را مهرباني و عطوفت و ميكند پاك بدان
ميگيرد انتقام بشدت نيز ايران دشمنان از ميسازد ، حاكم
گرسيوز و ميكشد را خود توراني بزرگ پدر افراسياب ، و
و سعادت سراي را ايران و ميكند ، نابود را پدرش قاتل
اما ميسازد جهان مسلم پيروزمندان را آن مردم و سرفرازي
و احترام و عزت و قدرت و جواني اوج در درست كيخسرو
اين و ميكند كنارهگيري قدرت از معنوي ، و مادي توانمندي
و سپيد برفي در و ميكند ترك بسادگي را آن تنعمات و جهان
برفها ميان در و برميآيد سفيد ، سراپا كوهي اوج بر پاك
بار كه آنگاه تا و ميپيوندد جاودانگي به و ميشود گم
بند از ضحاك و بيابد دوباره زندگي سوشيانت مركب در ديگر
در خاتمي آقاي جناب اينكه اما.سازد نابود را جسته
حرمت و ادب روح نماينده را رستم خويش ، پرعمق سخنراني
عين در كه مردي را او و دانستند ديگران به ايراني
جهلآميز تعصبات و خشونت و خونريزي از قدرت ، و توانمندي
.است جا به و صحيح "كاملا سخني كردند ، معرفي ميپرهيزد
را عقل و است ايران مردم فرهيختگي و نجابت مظهر رستم
او.را سبعيت و خونريزي و زور نه ميداند خود مشكلگشاي
بهترين ميپرهيزد ، ننگ از و نامجوست كه حال همان در
آوردن دست به راههاي زيباترين و ننگ با مقابله شيوههاي
روح نمايش رستم كه است جهت همين به و ميشناسد را نام
خود ، تاريخ از لحظه هر در كه است ايراني هوشيار و فرزانه
مييابد مشكلات حل براي زمان و مقام و حال با مناسب روشي
.گرهگشاست و موفق كه
هر با و نميشمارد حقير را دشمن كه حال همان در او
خوب ميشنود ، خوب برميخيزد ، بهستيز خودكامگي و استبداد
اسيركننده ، هاي"دگم" در هرگز و ميكند عمل خوب و ميسنجد
خود ، ساله عمر 600 در ميتواند جهت همين به و نيست گرفتار
خود ايران و ايمان و بايستد خويش مردمي آرمانهاي سر بر
و روشن آيندهاي و صلاح و خير درجهت را ومردم بپايد را
را خويش قاتل حتي او باشد ، راهنما اوج ، بر و سپيد "كاملا
.درميآورد پاي از عمر ، پايان لحظات در نيز
در خاتمي آقاي بحث از صرفنظر كه مهمي بسيار نكته اما
كه بود آن داشت ، اهميت خاتمي آقاي صحبتهاي در رستم ، مورد
نتيجهگيري و دقيق اسطورهاي -حماسي تحليل چنين ارائه
يك از شد ، انجام موضوع اين از كه متناسبي بسيار و درست
ايران وادب فرهنگ از ايشان آگاهي و اطلاع عمق از حاكي سو
اسلامي جمهوري نمايندگي براي را ايشان شايستگي و بود
سويي از و ميكرد اثبات جمهور رئيس يك عنوان به ايران
روحاني" يك زبان از سخنان اين اينكه دليل به ديگر
نيز روحانيان كه بود امر اين مبين ميشد ، جاري "والامقام
صنعتي "كاملا و آزاد و باز جهان و ماهوارهها عصر در حتي
را آن مضامين و بخوانند را شاهنامه بايد امروز شده
و بلاغت كمال با و لطف و زيبايي بدين بتوانند و بدانند
جا مناسبترين در آن ، مردمي و لطيف مضامين از موقعشناسي
و شايسته تاثيري خود ، مخاطبان در و كنند استفاده زمان ، و
كه ايرانياني با خاتمي آقاي گفتگويبگذارند جا بر عميق
عاليترين در يك هر و ميكنند زندگي وطن از دور سالهاست
چشم ايران ، نام و هستند انساني وانديشه فكري رشد مراحل
همين به و بود قلب صميم از سخني ميسازد ، گريان را آنان
قهرمانيهاي و شاهنامه از آنان با هوشيارانه ايشان جهت
ايران پهلواني منزلت و استواري الگوهاي كهنترين و رستم
و ملي اشتراكات عميقترين خاستگاه به را همه و گفتند سخن
و عقيده جدايي هيچگونه آنجا در كه گشتند رهنمون قومي
و افتخار و اشتراك و وحدت بود چه هر و نداشت وجود احساسي
اعلاي حد مصداق ميتوانست سخنان واين بود محبت و دوستي
جوان روحانيان دليل همين به و آيد بهشمار متكلم بلاغت
كه خود مخاطبان با و جويند سود روش و راه اين از بايد ما
شاهنامهخواني راه از دارند ، ايزدي خاك و آب اين در ريشه
كتاب اين درخشان مضامين از واستفاده شاهنامهداني و
پيدا ريشهدارتر و عاطفيتر و نزديكتر ارتباطي ايماني ،
عرب ادب ظرائف و دقائق به حتي اغلب كه ما روحانيان كنند ،
و لفظ بلوغ مظهر عنوان به را شاهنامه بايد واقفند ، نيز
و وحكمي اخلاقي نكات از و بخوانند فارسي زبان در معني
اين كه بدانند و گيرند بهره گرانقدر اثر اين انديشهساز
مهدوي استاداحمد قول به كه حكمت و اخلاق از سرشار كتاب
چه تا هست ، هم مجيد قرآن تفسير دوره يك بر مشتمل دامغاني
"عجم قرآن" بدان قدما وچرا است وحكمتآموز اخلاقي حد
ما روحانيان براي شاهنامه خواندن "مسلما.ميگفتهاند
ياري آنها ، بهتر نويسي فارسي و فارسيگويي به ميتواند
كلاسهاي از بايد ما بچههاي كه معتقديم ما اگر برساند ،
حوزههاي در بايد بخوانند ، "عربي" دانشگاه ، تا ابتدايي
ما ، ملت ادبيات و زبان دانستن و "فارسي" نيز ما علميه
و زبان درحوزه دانشگاه و حوزه رابطه معني تا شود تدريس
دانشگاه و حوزه فرهنگي وتعادل شود برقرار نيز فارسي ادب
.گردد رعايت
اينكه از كهدانشآموزي خوانديم خبري در پيش چندي *
شما نظر به.بود كرده بياطلاعي اظهار "چيست شاهنامه"
در كه ما كهن ميراث از جديد نسل ناآگاهي يا غفلت اين علت
چيست؟ ميشود ديده هم ديگر سطوح
از ايراني نوجوانان و كودكان ناآگاهي فاجعه من *
ناشي را ، خود ملت ادبي و تاريخي گذشته و فرهنگي ميراثهاي
:ميدانم مهم عامل سه از
بردهايم ياد از را خويش خويشتن و هويت ما كه آن نخست -1
فرهنگي نظام در دليل همين به و نميدهيم بها آن به يا و
به نگرش و انديشي دور عالي ، تا ابتدايي از ما آموزشي و
وجود ملي فرهنگ با ارتباط در فرهنگي مدت دراز مصالح
تعريف يك چارچوب در مورد اين در فرهنگي نظام و ندارد
تعريفي "خويش هويت" براي گاهي اگر و نميكند عمل منسجم
و است پرنوسان و مقطعي و سياستزده و ناقص ميكند ارائه
و دوستي ميهن و فرهنگي و اجتماعي صداقت با متاسفانه
ملي قهرمانان و سنتها در موجود پايدار ارزشهاي به احترام
از فقط گاهي فرهنگي تعريف بنمايههاي حتي و نيست همراه
عمل ، هنگام در نتيجه در و ميشود ديده محدود نگرشي بعد
دست به را دانشآموزان و معلمان باطني و قلبي حمايت
از و ميشود توام حكومتي كار با فرهنگي كار و نميآورد
اسلامي انقلاب از پيش در مثال عنوان به.ميافتد كارآئي
نظام مشروعيت كسب براي ايران خودكامه حكومت ايران ،
يا شاهنامه ، يا باستان ايران فرهنگ تعريف در سلطنتي ،
لزوم حد از بيش تاكيدي ايرانيان ، آئيني و ملي رسوم
تا ميشد سبب امر همين و ميبرد كار به را مبالغهآميز
و دولتي تاريخ و شعر و ادبيات و هنر برابر در مردم
از اگر را صحبتها همان كه حالي در كنند مقاومت حكومتي
چون شاعراني و شريعتي و آلاحمد چون نويسندگاني زبان
حكومت وقتي بنابراين.ميپذيرفتند ميشنيدند ، اخوان
در آن مسائل و شخصيتها و شاهنامه از تا ميكوشيد گذشته
منفي واكنش نوعي بطورقهري كند سوءاستفاده خود ، منافع جهت
كه ميآورد وجود به شاهنامه به نسبت مردم گروههاي در را
اثر اين از كردن بهرهگيري بد يا كردن دفاع بد از ناشي
امر همين و بود موءثرتر بدان ، كردن حمله خوب از كه بود
لااقل افراد ، از برخي مدتي تا انقلاب از پس كه ميشد سبب
اكراه شاهنامه ، به مربوط مسائل طرح از مصالحي بنابر
هزاره مفصل جشنهاي برگزاري با خوشبختانه كه باشند داشته
مسير و يافت پايان دوره اين سال 1369 در شاهنامه تدوين
يافت ادامه طبيعي صورت به شاهنامه درباره تدقيق و تحقيق
وجود جامعه ناخودآگاه در برخورد نوع آن عوارض هنوز اما
.دارد
و سعدي حافظ ، شاهنامه ، چون متوني ما ، آموزشي نظام در -2
تدريس تحليلي و ذوقانگيز نوعي به ما ، خوب نثرهاي
بخوبي آنان آثار و نويسندگان و شاعران "اصولا و نميشوند
يا دانشآموز از هيچگاه و نميگردند معرفي و شناسانده
متن از را داستاني و برود كه نميشود خواسته دانشجوئي
را داستان بيان نوع و هدفها ماجراها ، و بخواند شاهنامه
يا اخلاقي كوتاه قطعه يك هميشه.دهد توضيح ديگران براي
از كه ميدهيم دانشجويان و دانشآموزان به را ادبي
گاهي نيست ، برخوردار عميق ، اثرگذاري و انسجام هيچگونه
در تصويرساز و اصولي بحثهاي به ما استادان و معلمان نيز
و معلمان ترتيب بدين و نميپردازند ما شاهكارهاي مورد
به ما درونمايههاي و ادبي متون شناساندن در ما ، مدارس
اقدام آنهاست ، شايسته كه آنچنان موءثر ، و صحيح طرز
آثار ، قبيل اين شناختن از ما جوانان "طبعا و نميكنند
.ميمانند محروم
مطالعه و كتابخواني به متاسفانه ما ، خانوادههاي -3
و پدران و نميكنند توجه خود فرهنگ و ادب جاويد آثار
كردهاند عادت كه هستند محيطهائي پرورده خود كه مادران
مشاهده را تلويزيون بيكاري رفع براي و دهند گوش راديو به
قيمت و ترحيم آگهيهاي و سياسي جريانات گاهي و كنند
!!نعمتها اين به چنان آن بخوانند ، روزنامهها در را اجناس
ما خانوادههاي در و بستهاند را كتاب كه بستهاند دل
در نيست خبري سعديخواني حافظخواني ، شاهنامهخواني ، از
قبيل اين خواندن در را واقعي سرگرمي ما نياكان كه حالي
و ميدانستند خود فرزندان براي آنها كردن تعريف و آثار
گلستان را ، حافظ را ، شاهنامه تا ميكردند تشويق را آنها
كنند ، استفاده آنها از محلي و جا هر در و كنند حفظ از را
خانواده در را آثار اين كسي تنها نه امروز كه حالي در
به و حفظ از خبري نيز مدرسهها در حتي نميگيرد ، ياد
حتي و دانشآموزان از بسياري و نيست آنها سپردن خاطر
به را شاهنامه كوتاه داستان يا حافظ غزل يك ما دانشجويان
.نسپردهاند حافظه
شاهنامه به ما امروزه رجوع و بازخواني شما نظر به *
باشد؟ بايد چگونه
قصد به بردن پي و شاهنامه به هرمنوتيكي نگرش من نظر به *
جامعه در فردوسي دوران همان از شاهنامه ، سراينده و شاعر
داستانهاي از بسياري تعبيرپذيري و است داشته وجود
داستانهاي حتي و قضاوتها آمدن وجود به سبب شاهنامه ،
شاهنامه تفسيرپذيري اما است ، شده شاهنامه درباره متعددي
به اغلب و شاعر كار حقيقت دريافت و معاني حوزه در بيشتر
جهت همين به و ميشود مربوط اساطير تفسيرپذيري و تعبير
رحيمي ، مصطفي ندوشن ، اسلامي دكتر مسكوب ، شاهرخ چون كساني
از ديگر بسياري و مختاري شادروان و پرهام باقر كوياجي ،
و تبيين به خود ديدگاه از تا كوشيدهاند شاهنامهشناسان ،
و بپردازند شاهنامه قهرمانان عملكرد و هدفها توضيح
شاهنامه آرماني انسانهاي به نگرش در تازه دريچهاي
به نياز هنوز بسيار كوششهاي عليرغم اما بگشايند
دارد ، وجود باره اين در گستردهتري و فراوانتر كوششهاي
شاهنامه در كه بسياري قهرمانان و داستان صدها از زيرا
و منطقي تحليلهاي و نشده گفتگو هنوز ميكنند خودنمائي
در جديد اسطورهشناسي بر مبتني و مناسب تعبيرهاي و تفسير
از شاهنامه به رويكرد و است نگرديده ارائه آنها ، مورد
"كاملا جنبه آن هنوز آن درونمايههاي تاويل و تفسير ديد
و ايلياد درباره گاهي كه را معنيداري و منطقپذير
ايران از خارج در ديگر ، اساطير و حماسي متون يا اوديسه
گسترده بازخواني تا و است نگرفته خود به است ، شده انجام
همگان دسترس در عظيم اثر اين از بايد كه جانبهاي همه و
.داريم پيش در را دراز راهي گيرد ، قرار
|