ايراني ممتاز سينماگران از مهاجراني
كرد قدرداني
رفت و زد خندهاي شتابنده برق چو رهي ،
ايراني ممتاز سينماگران از مهاجراني
كرد قدرداني
: ايراني هنرمندان از نمايندگي به انتظامي الله عزت
نكند ترك را ما ارشاد و فرهنگ وزير اميدوارم
اسلامي ارشاد و فرهنگ وزير "مهاجراني عطاءالله سيد"
و سياست مختلف حوزههاي در تحركات ديدگاههاو از برخي
غازها پرواز:وگفت كرد تشبيه غازها حركت به را فرهنگ
.زيباست
برگزيده ايراني فيلمساز سه از تجليل مراسم در مهاجراني
زيبايي با غازها:افزود سينما خانه در فيلمكن جشنواره
در نوبت به غازها از هريك و ميكنند پرواز تمامتر چه هر
نرمي مدتيبه از پس و قرارميگيرند آنان حركت پيكان راس
.ميكنند عوض ديگر غاز با را خود جاي
توجه اطراف اصلابه بوفالوها غازها ، خلاف بر افزود وي
حركت و ميكنند لگد را يكديگر حركت هنگام در و ندارند
حاضران تشويق با سخنانش كه مهاجرانينيست آنانموزون
.نيست زيبا "بوفالوهااصلا حركت:گفت شد ، روبرو
حركتهاي در موثر عوامل را تدبير و شكيبايي عقل ، وي
نمونهاي را ششم مجلس شكلگيري و سياسيدانست و فرهنگي
ارشاد و فرهنگ وزير.كرد توصيف غازها زيباي پرواز از
بوفالوها ديدگاه اساس بر:كرد تصريح اسلامي
راي و ميشد لگدكوب بايد ميگرفت ، شكل نميبايد مجلسششم
.ميخورد خط بايد مردم
ارشاد و فرهنگ وزارت سمت در را ماندنش يا رفتن مهاجراني
در كه رشدي و حركت:گفت اما نكرد ، ياتاييد رد اسلامي
.باشد متكي فرد به كه گونهاينيست به افتاده اتفاق جامعه
كردن كند يا بخشيدن سرعت در افراد است ممكن:افزود وي
.نيست تعيينكننده تاثير ، اين اما موثرباشند ، حركتها
جامعه تحولات در روزنامهنگاران نقش از مهاجراني
بسيار مقطع دراين ما روزنامهنگاران:گفت و كرد قدرداني
انجام را وظيفهخود سربلندي و رشادت با و كردند تلاش
.ميدهند و داده
موفقيت به اشاره با اسلامي ارشاد و فرهنگ وزير
اين ايران مردم:گفت كن درجشنواره ايراني سينماگران
.كند پر را هنرمندانشانجهان صداي كه دارند را شايستگي
نامدار هنرمند انتظامي الله عزت ، مهاجراني سخنان از پيش
وزير اميدوارم: گفت هنرمندان از نمايندگي به ايراني
.نكند ترك را ما اسلامي ارشاد و فرهنگ
رفت و زد خندهاي شتابنده برق چو رهي ،
و شاعر معيري ، رهي هنري زندگي به نگاهي
پردازمعاصر تصنيف
مهيار عباس
;درآمد
:برداشت فرياد معيري رهي كه وقتي از
نيست ناب شراب هستي ساغر ساقيادر"
"نيست خوناب جز به بيني شفق جام در آنچه
بنان صداي كه هم زماني و ميشناختيم غزلسرا شاعري را او
ديوانه ازل روز از من" نغمه برانگيز تحسين آرامش با
كه كرديم باور همه كرد ، انداز طنين گوشها در را "بودم
و است گذاشته تمام سنگ نغمهپردازي و تصنيفسازي در رهي
زاغچه و شاهپريان مستعار امضاي با كه نيز هنگام آن
چاپ روزگار آن مطبوعات در قوي بسيار طنزگونهاي شعرهاي
.دارد قوي دستي طنز در رهي كه رسيديم نتيجه اين به كرد ،
كرد ، گل مردم ميان در شعر در متفاوت چهره سه با شاعر اين
.نشاند سوك به را همه خود ، زودرس خزان با و نشست بار به
و شعرها بر است شده اشارهاي كوتاه ، مقاله اين در
گذاشته آهنگ آنها روي كه شاعر اين تصنيفهاي و ترانهها
سامان اين مردم شبان و روزان مونس سال سالهاي و شده
.است بوده
سال 1288 در خلوت موءيد حسنخان محمد فرزند حسن محمد
ابتدا.گشود جهان بر چشم -پدر مرگ از پس ماه درست 6 -ش.-ه
معروف اصلي نام همان به بعدها و گذاشتند نام بيوك را او
.ميكرد امضا بيوك هميشه خود اما شد ،
-الدوله نظام الممالك معير نوه پدر طرف از معيري رهي
بايزيد نوادگان از -شاه ناصرالدين خزانهداري وزير
فروغي عموزادههاي از رهي و بود مشهور عارف بسطامي
از و ميآمد حساب به شاه ناصرالدين دوره شاعر بسطامي
وزير تفرشي ، قوامالدوله خان عباس ميرزا نوه مادر طرف
با نزديك نسب و حسب رهي.بود ناصري دوره خارجه
.داشت زيبا معروف رمان نويسنده حجازي ، مطيعالدوله
را متوسطه دوره و ثروت دبستان در را ابتدايي دوره رهي
به كودكي دوره از رهي.برد پايان به تهران دارالفنون در
سپس و آمد او سراغ به شعر بعدها و داشت علاقه نقاشي
تكامل و رسانيد اوج به را او هنر موسيقي با آشنايي
.بخشيد
شعر به نامهاي -حجازي انورالدوله -رهي مادربزرگ وقتي
شعر به را نامه جواب و آمد شوق سر رهي فرستاد ، رهي براي
هنوز.كرد كشف را خود كار ، اين با رهي حقيقت در.فرستاد
و لطف از آكنده احساس پر غزلهاي كه بود ساله جوان 18
زبانها سر بر نامش زود خيلي و ميگفت زيبا مضمونهاي
.گرفت قرار دل اهل توجه مورد او شعرهاي و افتاد
در سپس.شد شهرداري كارمند تحصيل ، از فراغ از پس رهي
رياست بعدها تا كرد سرگرم را خود هنر و پيشه وزارت
اقتصاد وزارت مجله و كتابخانهها مطبوعات و انتشارات
.شد محول او به ملي
توجه مورد شعرش و داشت دوست را نقاشي و شعر رهي گفتيم
كشف را رهي موسيقي بزرگ استادان نتيجه در و بود همه
و سازي تصنيف خط به را رهي آشنايي ، اين و كردند
نيك ساز جواني در رهي ميگويند.انداخت ترانهپردازي
-رهي نزديك دوستان از -فيروزكوهي اميري اما.است ميزده
در اما.است نزده ساز به دست "اصلا رهي":ميگويد
بود ، آشنا موسيقي گوشههاي و دقايق تمام به او اينكه
رهي كه است گفتني ".است موسيقي بزرگ استادان تاييد مورد
اسماعيلزاده ، خان حسين درويشخان ، كارهاي همه به
محجوبي رضا و حجازي خان علي ناصر كمانچهكش ، باقرخان
.بود آشنا -مرتضي برادر -ديوانه رضا به معروف
هنرمنداني صداي به دقيق دادن گوش راه از رهي حقيقت در
ساوجي احمد سيد طاهرزاده ، نايبالسلطنه ، خان علي:مانند
تفرشي ، عراقي حسينعلي تعزيهخوان ، دو هر قربان حاج و
صبا ، ابوالحسن:مانند كساني ساز و خوانساري اديب
شده موسيقيدان پا يك خود محجوبي مرتضي خالقي ، روحالله
موسيقي بزرگ استادان و آهنگسازان وقتي كه جايي تا.بود
آهنگ روي شعري كه ميخواستند رهي از و ميساختند آهنگي
دخل آن گوشههاي در رهي كه ميافتاد اتفاق بسيار بگذارد
تاييد و پذيرش مورد كار اين هم چقدر و ميكرد تصرف و
علي كه را كاري رهي كه بود چنين.ميگرفت قرار استادان
و بود كرده آغاز پيش سال حدود 6050 شيدا ، خان اكبر
و رساند اتمام به بودند ، كرده دنبال را آن بهار و عارف
احساسهاي و سخن لطف به توجه با يادماندني به تصنيفهاي
اگر.گذاشت يادگار به خود از ابتذال از دور و شاعرانه
دل گوش دلنشين آهنگ آن با رهي ، "آزادهام" شعر به دمي
زماني اگركرد خواهيم درك را شاعر سخن لطف بسپاريم ،
رقاصگان و شاهي حرم كردگان گم راه وصف در ترانه و تصنيف
و داد سامان سرو را آن شيدا ميشد ، سروده دورهگرد
حقيقي عشق كجاوهنشين و كرد پيدا را خود درست راه تصنيف
چندان شاعر چهار اين سرنوشت و سرگذشت چه اگر.گرديد
تصنيفهاي زماني كه شيدانميرسد نظر به هم متعادل
به بود ، سروده را "دوش -دوش -دوش" و "ساقيا الا" دلنشين
كارش و شد يهودي رقاصهاي عاشق خود آرينپور ، يحيي گفته
و سازي تصنيف اوج در وقتي كه هم عارف.كشيد ديوانگي به
هوس دل يا دميده لاله وطن جوانان خون از ترانهپردازي ،
عشق گرفتار خود بود ، سروده ندارد صحرا و سبز
از دل ناصري ، دربار وابستگان از يكي و شد بيسرانجامي
آخر دست و زيست تنها عمري اينكه كلي نتيجه و ربود عارف
رهي خود اما.درگذشت همدان غربت در تنگدستي و تنهايي با
از زني عشق بود ، شده كشيده اعتياد به سالگي از 24 كه
باستاني گفته به زيبايي و حسن در كه -فرمانفرما خاندان
ممتاز شاعري رهي از و آمد او سراغ به -بود آيتي پاريزي
شكوفايي ، اوج در همسر و يار بي رهي آخر دست.ساخت
:ميگويد.گفت وداع را دارفاني
هم من ورنه طاقت برده جانم ز بيعشقي درد"
"داشتم جاني آرام تا آرام داشتم
و سياست و شعر در رنگين و سنگين و ابهت پر بهار اما
كه چيزي تنها.ماند صلابت پر و مقاوم مردي تصنيف ،
است اين سازد ، رديف هم شاعر سه اين با را بهار ميتواند
زندگي پيدرپي زندانهاي و آوارگيها و دربهدريها كه
از گاهي شاعر كه بود چنين و بود پاشيده هم از را شاعر
، سركن سحرناله مرغ:ميگفت و برميداشت فرياد درد سر
.كن تازهتر مرا داغ
با ش.-ه سال 1310 در معيري رهي بگذريم كه اينها از
ساز تصنيف شاعر عنوان به را خود نام تصنيف دو سرودن
آهنگ كه داشت نام مستان به گلي يكي.انداخت زبانها برسر
اين با و بود كرده تنظيم دشتي مايه در ياحقي حسين را آن
:ميشود آغاز بيت
رفتي و ، رميدي ناگه ، كه مه اي ديدي
رفتي و بريدي الفت پيوند
ساخته گاه سه مايه در كه شد معروف غم برق نام با ديگري
:بود چنين آن آغازين بيت و بود شده
جانم به آتش زد غم برق
خانمانم بنيان از بركند
ميتوان كه بود ساخته را "عشق خزان" اينها از پيش رهي
عشق خزان.آيد حساب به ميتواند رهي تصنيف نخستين گفت
.بود شده ساخته همايون دستگاه در
بهار" نام با ديگري تصنيف رهي سينتا ، ساسان نوشته به
چهارگاه مايه در آهنگي بحرينيپور محمد كه دارد "شادي
:ميشود آغاز بيت اين با و است گذاشته آن بر
زنوبادنوبهاري ، وزان شد بستان سوي
ياري و عشق پيمان تازه كرده گل با بلبل
شعر كه ساخته دشتي مايه در آهنگي وفادار مجيد همچنين
بيت و كرده جاودانيتر را آن "جدايي شب" نام با رهي
:است چنين آن آغازين
شب سياهي ، اي روزم چون كه جدايي شب اي
امشب خواهي چه من ، زجان آخر شتابي كن
حال ، و پرشور تصنيفهاي و ترانهها اين سرودن با رهي ،
.بخشيد -ترانهسرايي -ايراني ادبيات به تازهاي جان
در جابهجا عشقي ، زيباي نكات و شعري زيباي ظرافتهاي
كه بوده همين خاطر به ميخورد چشم به او تصنيفهاي
آشنايي اينآمد او سراغ گلها برنامه پايهگذار پيرنيا
اين در و كشيد طول سال ده بيريا همكاري آن دنبال به و
ايراني موسيقي در گنجينهاي خويش ، ترانههاي با رهي مدت
.آورد وجود به
خاصي علاقه محجوبي مرتضي آهنگهاي به مدتي از پس رهي
در.نيست روزگار اين مردم از مرتضي:ميگفت و كرد پيدا
:گفت او به خطاب شعري
برد خاكم سينه در غم گرچه
برد افلاكم به محجوبي ساز
نيست افروز جهان وي چون شعلهاي
امروزنيست مردم از مرتضي
به هم شايد.است ديگري سوز او ساز در كه بود معتقد رهي
شعله و او دل سوز و مولانا از الهام با رهي همين ، خاطر
:گفت حال شوريده شاعر آن آتشنيستان سركش
زد جان به آتش ني بانگ چنانم
زد درنيستان كس شعله گويي كه
آهنگي دشتي مايه در مرتضي و گذاشت ني نواي را تصنيف اسم
شد اضافه آن به بنان آبشارگونه صداي وقتي و ساخت آن بر
به زندگي حقيقت در و يافت ديگري سوز و لطف شعر و ترانه
هنري دوستي و همكاري اين.كرد پيدا مفهوم كلمه دقيق معني
ديگر تصنيفهاي و ترانهها و كرد پيدا ادامه سال سالهاي
.شد افزوده ايراني موسيقي هنر گنجينه بر
:گفت "بيدل من" تصنيف در وقتي رهي
مستم نگاهي به ساقي بيدل من
ازدستم بري چه ديگر جامي به تو
.نشست دلها در و رسته بند از گاه سه درمايه مرتضي ساز
آن اول بند كه دارد دشتي در تصنيفي رهي:ميگويد سپنتا
بيت كه دارد نام "بياثر ناله" آن دوم بند و "هستي"
:است اين آن آغازين
مستي و عشق بي بها ، ندارد هستي
هستي بزم ، در ما كار بود مستي
گلهاي برنامه در آن دوم بند كه ميكند اضافه بعد و
.است شده ضبط و اجرا بنان آواز با شماره 149 رنگارنگ
من":ميگويد و ميكند اشاره رهي با خود ارتباط به سپس
زيباسخن و بيان خوش شاعر اين با ش سال 1320 اواخر در
تلفيق در را اورسيد دوستي به آشنايي اين و شدم آشنا
آمدم ذوق سر بر.ديدم موشكاف و دقيق بسيار موسيقي و شعر
سپنتا سپس ميسرود ، را شعرهايش او كه ساختم آهنگهايي و
آنها آهنگهاي كه ميكند اشاره او تصنيف و ترانه ده به
.است كرده تنظيم خود را
كامل متن سپنتا جناب كاش اي ميكنم اضافه بخش همين در
آهنگ آنها روي خود كه را تصنيفها ديگر و تصنيفها اين
آهنگ تصنيفها و ترانهها بر ديگران يا گذاشته
كاري كه كند چاپ و گردآوري جا يك در را همه گذاشتهاند
و ادبيات در الان همين كار اين جاي و كارستان بود خواهد
.است خالي معاصر موسيقي
جامعه ملي ، موسيقي انجمن در رهي بگذريم كه اينها از
فرهنگي روابط انجمن ايران ، فرهنگستان ادبي انجمن باربد ،
رهي ارتباط اين در.است بوده عضو نيز پاكستان و ايران
:آنها مهمترين كه است سروده نيز سرودهايي و نغمهها
زمين ايران خاك گهر پر اي تو
برين بهشت از والاتري كه
توست نام پرتو از زنده هنر
جامتوست جرعهي از سرخوش جهان
شده پخش ايران راديو از مكرر صورت به سالها كه ميباشد
ترانه ايندارد را خود اعتبار نيز الان همين و است
.رسانيد عالمگير شهرت به را رهي بيشتر
دشتي پرده در كه دارد "حق مرغ" نام با نيز تصنيفي رهي
كه -مرتضي برادر -معروفي موسي را آن آهنگ و شده سروده
سرآغاز.است كرده تنظيم كرديم ، اشاره او به اين از پيش
:است چنين ترانه
آه عاشق شب كز /ماه اي شب ، دل در هردم ، خواند حق مرغ
از و شوشتري مايه در كه بهاري بادنو تصنيف به همچنين
شعر كه كرد اشاره ميتوان است شهنازي عبدالحسين كارهاي
:ميشود آغاز بيت اين با و است سروده رهي را آن
است دگري تاثير را تو چشم /است اثري افكن شور اگرش مي
از آن آهنگ كه سرود زيبا آغازي با تصنيفي نيز وقتي رهي
.همايون نغمه نام با بود معروفي جواد
:ميگويد آغاز در رهي
جاني و دل آفت كه /ماني كه به ندانمت
مژگاني سيه /ابرويي كمان
:تصنيفهاي شعر كه است يادآوري به لازم پايان در
محجوبي ، مرتضي از (اصفهان)ترك بيات در بيوفا گل *
مهرتاش ، اسماعيل از اصفهان بيات در تصنيف دو *
خالقي ، الله روح از شوشتري مايه در رميده يار *
تجويدي ، از آهنگي با كرده گم آرزو *
و كرده اجرا خود هم كه بديعزاده از آهنگي با خزان شد *
است ، خوانده
آن آهنگ و شد سروده پيرنيا درخواست به كه خونين لاله *
بود ، خالقي روحالله از
سپس و شد اجرا وزيري عبدالعلي صداي با ابتدا ترانه اين)
(خواند را آن بنان
خارا ، سنگ بستم ، سفر بار و رفتم ترانههاي شعر همچنين *
زندگاني از سيرم و روز و شب دارم و جدايي شب آزادهام ،
شاعر اين كارهاي از رهي خود از اخير ترانه دو آهنگ كه
.آيد حساب به ميتواند
ميان از كه است شده اجرا رهي از ديگر ترانه و تصنيف چند
آتش كودكي ، روزگار ازل ، روز از من:به ميتوان آنها
ساختههاي از همايون دستگاه در بنشين كنارم به و كاروان
.كرد اشاره وفادار مجيد
دلم ، شد تمنا غرق دلم ، شد رسوا كه ديدي ترانه خصوص به
پيدا بيشماري خواستاران و كرد گل عجيب خود روزگار در
.كرد
:آغازين بيت با رهي خاموش شعر:ميگويد سپنتا
مژگان بر نه /دلخواهي مدهوش جان نه دلبندي مفتون دل نه
با ماهور دستگاه در /آهي من لبهاي بر نه اشكي من
اركستر با كه بود شده ساخته خالقي الله روح هنرمندي
صداي با و معروفي جواد پيانوي همراهي با و گلها بزرگ
از بعد كه بود خالقي استاد اثر آخرين اين.شد اجرا بنان
.شد خاموش خالقي ساز صداي ديگر كلمه دقيق معني به آن ،
و ترانهها و شعرها كه است يادآوري به لازم پايان در
بر كه هستند تراشي خوش نگينهاي مانند رهي تصنيفهاي
خود مخصوص شعر شيوه.ميدرخشد ايران موسيقي انگشتري
سروده كه باشد همان ميبايست نوشته و گفته چه هر.اوست
.است شده
خود گردد ، تدوين جداگانه رهي تصنيفهاي كليه زماني اگر
قدم راه اين در كه شاعراني براي راهگشا شد خواهد كتابي
براي بود خواهد خوبي خاطره و ياد هم و ميگذارند پيش
.كردهاند سر موسيقي هنر با عمري كه كساني
و داشت زميني لعبت به كه عشقي و شوق و شور اين با رهي
:ميگفت هميشه
ماند را گرفته آتش سرو /سرخ جامه به او قدموزون
مرز 59 در ش سال 1347 ماه آبان جمعه ، 24 سحرگاه در
ظهيرالدوله گورستان در و درگذشت طحال سرطان به سالگي
:بود نگفته بيراه پس.شد سپرده خاك به شميران
جواني بهار در /زندگاني از سيرم
زندگاني طاقت /ندارم بياو كه آن ز
هرگز بود ، شده ساخته ابوعطا در كه رهي تصنيف اين اگرچه
.نشد اجرا
مجلس به را خود شخصي كتابخانه مرگ ، از پيش سال يك رهي
.عزيز شاعر اين از باشد صالحاتي باقيات تا بخشيد شورا
|