ايران سينماي بزرگ جشن در داور 50
نويسنده صادقي قطبالدين دكتر با گفتوگو
كردن نمايشي ;"عشق خط" نمايش كارگردان و
تاريخي رويداد يك
ايران سينماي بزرگ جشن در داور 50
بخش داوران ايران ، سينماي بزرگ جشن چهارمين برگزاري ستاد
بخش اين داورانكرد معرفي را داستاني كوتاه فيلمهاي
در داستاني كوتاه فيلمهاي بهترين نامزدهاي از مجموعهاي
كوتاه فيلمهاي سازندگان و سينما خانه پيشين جشن دو
.هستند داستاني
قرار داور ارزيابي 50 مورد كوتاه فيلم بخش 82 اين در
كريمي ، نصرت يكتاپناه ، حسن مهرانفر ، فرهاد.گرفت خواهد
شاهد اسكويي ، مهرداد قبادي ، بهمن شاهحسيني ، انسيه
كار و دارند حضور بخش اين داوري هيات در..و احمدلو
خواهند آغاز ماه تير دوشنبه 13 از را فيلمها ارزيابي
.كرد
نويسنده صادقي قطبالدين دكتر با گفتوگو
كردن نمايشي ;"عشق خط" نمايش كارگردان و
تاريخي رويداد يك
كه است تئاتري اهل معدود از صادقي قطبالدين دكتر :اشاره
و غرب نمايش از دقيق شناخت و آكادميك تحصيلات بهدليل
آثار ايران ، بهخصوص و شرق نمايش در تحقيق و مداقه
صادقي.است برده صحنه بهروي فرهنگ دو هر از را متعددي
تجربه سوي به همراهش گروه اتفاق به كه است سالي چند
كرده حركت خود ، خاص گروه با ايراني ، نمايشي متون اجراي
سيمرغ ، بيضايي ، بهرام نوشته "آرش" چون ، نمايشهايي و است
برده صحنه روي به را خود بهنويسندگي..و بيگناهي دوران
وي با شهر تئاتر در "عشق خط" نمايش اجراي بهانه به.است
.ميخوانيد استكه شده گفتوگويي
حسيني روزبه :از گفتوگو
قرار كرده ، از تغيير نمايش نام چرا كه اين سئوال اولين *
.است بوده "عشق خط بر" ابتدا
دادند ، "خط پيامبر" لقب خودش زمان در "مقله ابن" به چون
پيش سوءتفاهم دو يكي بعد.ميكرديم كار نام اين به هم ما
خط" نام خطاطي هنر به آدم اين عشق خاطر به هم ما كه آمد
و دارد دوست را خط عاشقانه چونكرديم انتخاب را "عشق
.ميدهد دست از راه اين در را جانش
و "ابنمقله" شخصيتپردازي ، و داستان شكلگيري درخصوص *
.بفرماييد توضيح شما نمايش و تاريخي واقعيات بين ارتباط
بزرگ دوست يك منزل در من.است تاريخي و واقعي شخصيت اين
عاليقدري پزشك و شناس خط كه ضرومي حسامالدين دكتر
و خواندم آدم اين درباره تاريخ از صفحهاي يك هستند ،
آن فرداي از.كرد بهپا توفاني من در شخصيت اين سرنوشت
بعد و كردم شروع را آدم اين زندگي درباره تحقيق روز
بهعنوان.كردم دگرگون را زندگي نمايش خلق در اساسا
را او زبان و دستها تمام شخصيت اين پويايي براي من مثال
يك تنها درواقع كه حالي در ميكنم قطع خاص شيوه آن با
من كه است چيزهايي اينها.بودند كرده قطع را او دست
ميبيند را مهرك كه اين.كردم دراماتيزهاش و كردم اضافه
بافتها قصه و كردم اضافه من را همه...و ميآيد كنيز
گروه اين زندگي شيوه مساله مهمترين من براياست من خود
متن اين طول در مكرر قطعهاي با نمايش اين اجراي و لوده
بتوانند و بپردازند متن تحليل به مرحله هر در كه است
و بكشند بيرون نمايش تاريخي بستر از را فكري جوهره
جور يك من براي.ببرند جلو به تحليل با را داستان
.است بوده تاريخي واقعه يك به نو نگاه جور يك عقلانيت ،
بنابراين ميشود ، هم مردم روزمره زندگي وارد داستان چون
شدن ملموس و ميشويم مواجه هم معاصركردن با نوعي به
.نمايش داستان
بازگو را تراژيك داستاني كه داريم لوده گروه يك ما *
.ميكنند
يك كه لذتبخش ، و بود تامل قابل بسيار نكتهاي من براي
حركات و سخنها حالتها ، با لحظه هر در مسخره لوده گروه
اين ميكنم احساس و ببرند جلو را تراژيك داستان يك طنز
حركات در لحظات تراژيكترين در من كه دارد وجود كه تضادي
نميكنم فراموش را كاريكاتوري و لوده نگاه بازيگران
.باشد نمايش اين در تجربه شيرينترين و مهمترين
"ابنمقله".ديد معاصر ميتوان را اصلي شخصيت حد چه تا *
شعار نوشتن زيبا و نوشتن خط براي قدري ميكنم احساس
بيشتر است ، نويسنده بيشتر آدم اين ميكنم حس.ميدهد
هم را چيزها زيباترين بايد.است نوشتن چگونه دغدغهاش
معاصر و ميگيرد قرار امروز در آدم اين چهقدر بنويسد ،
ميشود؟ ديده
هنر بزرگترين خوشنويسي هنر.كرديد فراموش را نكته يك
و نقاشي جاي حتي.اسلامي هنر مقدسترين و است اسلام جهان
.نيست امروز تنها موضوع.است گرفته را مساجد در تذهيب
اين.است پيش سال هزار از بيش به مربوط مساله اين ببينيد
و بوده اسلام جهان خطاط بزرگترين (به 328هجري متوفي) آدم
به را خدمت بزرگترينگذاشته بنيان او را سته خطوط
اگر حالا.كرده ايراني آدم اين اسلام جهان در خوشنويسي
اعتقاد بهاست ديگري بحث بيايد ذهن به هم ديگري معاني
.است بزرگي فوقالعاده آدم خودش آدم ، اين من
.است متن اين اجتماعي و روز كاركرد بيشتر من مقصود *
.ميسازد بهرهور را ما امروز جامعه كه كاركردي
اگر شما.ميدهد جواب هم فرانسه در كار اين معتقدم من
اين.ميشود حل مساله اين كنيد ، مطرح جامع را حرفي
.زمانهاش كوتولههاي دركنار است هنرمند يك موقعيت
او به و ندارند تفكر و صنعت هنر ، خلاقيت ، كه كوتولههايي
و كنند فيزيكي حذف را او ميخواهند و ميكنند حسادت
او از خودشان منافع جهت در را همهچيز كه زورمدارهايي
با ميشود نزديك بارگاه به اگر حتي مقله ميخواهند ،
ميبندد ، ماليات اشراف برميرود شرايط و استقلال
و بيكار كسي ميگويد نمايش در.ميكند مردمي كارهاي
از چاپلوسان باشد ، هم مردم براي تحصيلات نماند ، بيسقف
و اصلاحگرايانه نقطهنظرهايش تمام ;بيرون بروند دربار
مثل نميفهمند كه هستند آنها هست ، نظام و جامعه سود به
من مساله.نميفهمند و ميدهد انجام اميركبير كه كارهايي
طول در را خودمان كژيهاي ما كه اين.است واقعبيني
مطرح درست خودش تاريخي فضاي در مساله اگر.ببينيم تاريخ
;صحنه در.است طرح قابل هم مكانها و زمانها همه در شود
من.رسيد سمبوليزم به بعد بود واقعگرا بايد اول
ما تاريخ ;دهم انتقال تماشاگر به را خودم درد ميخواهم
و حلاج فردوسي ، حافظ ، سرنوشت ابنمقلهها ، از است پر
اين با تاريخ طول در ما چرا.ببينيد را ديگر خيليهاي
كرديم؟ چنين بزرگان
حواشي و ميرسند قدرت به مختلف حكام داستان ، ادامه در *
به آدم اين سرنوشت ميرسد ، نظر به.ميافتد اتفاق مختلفي
اين حد چه تاهست دراماتيك بسيار خود خودي
دخيل اصلي روايت دراماتيزهشدن جهت در را داستانپردازي
.ميبينيد
كه همان -المقتدر) گرفتم مخنس خودم من را خليفه اولين
با هميشه و بوده خونريز (القاهر) دومي اما (كشت را حلاج
اينها بوده ، كتاب با كارش و سر سومي و ميخوابيده نيزه
چيزي ولي نكردهام ، درست من و بوده افراد اين ويژگيهاي
درام در ما كه است اين باشد جذاب من براي ميتواند كه
به شده دگرگون داستان تا بيافرينيم پويا موقعيتهاي بايد
شخصيت مگر نميآيد ، دست به هم پويا موقعيت.كند حركت جلو
كمتر گوشهگير آدم.باشد داشته تحرك و باشد پويا شما
كه را عضوش هر ، چون ابنمقلهپوياست.ميشود دراماتيك
.برنميدارد دست خلاقيتش و تخيل آرمانها ، از ميكنند قطع
.نميدهد هم تخفيف و است وفادار اصولش به چون هست تراژيك
.هست مردمدوست و هنرمند و قاطع.نيست خور روز نرخ به نان
كه است درام ضرورت ميكنم فكر.نميشكند و اصولگراست
شود ، مشخص درام در شخصيت قدرت تا شود اضافه جزئيات اين
آدم اين درونيات و عواطف دادن نشان مهرك ، به عشق قضيه
هنر ، از او والاي تعريف.بيرونياش جنگهاي كنار در است
چيزي ايراني زن و ايراني عشق دادن نشان مهرك ، به عشق از
متفاوت كاملا (كنيز بهعنوان) زن از عربها تصور با كه
.است
ميشوند خارج لوده گروه وقتي منتظريم پاياني ، صحنه در *
آغاز تازه تراژدي ميرسد نظر به اما شود ، تمام نمايش
مقله نقش بازيگر مثل كه هست هم ديگر نفر يك حالا.ميشود
.ميكند فكر و ميكند بازي را
آنها خروج از بعد را داستانم پايان.كردم ساختارشكني من
نشان را ابنمقله هنر و عشق ،"مهرك" سرنوشت.دادم نشان
.دارد ادامه تاثيرگذاري روند اين بگويم ميخواهمبدهم
تحتتاثير نفر يك است ممكن بار هرنميميرد شخصيت اين
اما.بماند زنده او ترتيب اين به و بگيرد قرار شخصيت اين
تلخ سرنوشت اين از تماشاگر كه بوده اين من ديگر هدف
است ، رفته هنرمند بر كه تراژيك بار اين با و شده متاثر
بزرگ آدمهاي كه نكته اين يادآوري ضمن.شود خارج سالن از
و هستند پيروز تاريخ طول در اما ميخورند ، شكست لحظه در
.نميشوند فراموش و گم
شما پايبندي عدم و پايبندي و رويكرد عشق ، خط نمايش در *
روبهرو نمايشي ادبيات در ژانري چه با را ما تاريخ ، به
ميكند؟
يكي دارد ، وجود زبان نوع سه و فضا نوع سه نمايش اين در
فضاي يكي لودگي ، و بازي حالت در لودهها ، فضاي و زبان
پالوده زبان ديگري و ميپردازند تحليل به هم با كه فكري
فكر.است مربوط "ابنمقله" دوره به نوعي به ادبي و
مدرن تئاتر چارچوب در زبان سه و فضا سه اين تركيب ميكنم
يا و كلاسيك نمايش يك عنوان به قطعا و.بگيرد قرار بايد
.نيست بررسي قابل ايراني روحوضي نمايش
و است چگونه تاريخي واقعه يك پالودن به نسبت شما نگرش *
ميكنيد؟ تحليل را آن چگونه
تحليلي نگاه با است گذشته و تاريخ بازخواني درواقع اين
ويژگيهاي از تحليلي فاصله با تاريخ به رويكرد.مدرن و
شكسپير آثار بعضي با هم برشت ميبينيداست مدرن نمايش
نمايشي مدرن آثار تمام در شما.است كرده را كار همين
بازيگر بچههاي تحليل در را خردگرايي و عقلانيت نوعي
ميكنيد ، پيدا فاصله متن تاريخي كليت با شما.ميبينيد
ولي شخصيتها مردانيت با همذاتپنداري و برشت شبيه قدري
يك با شما ميكنيد ، فاصلهگذاري آن تاريخ از شناخت با
پلاگوژيك به من كار هم كميميكنيد نگاه تاريخ به شعور
خواستهام داستان خردكردنهاي و فاصله اين با.است نزديك
.باشم كرده اعمال كارم در را فرنگي مدرن شيوه اين نوعي به
شكل و موسيقي و صحنه طراحي درباره اجرا ، به بپردازيم *
كوبهاي ، موسيقيكنيم صحبت نمايش اين در لباس تعويض
وسط.نداريم صحنه پشت و ميشوند تعويض صحنه روي لباسها
نيز پشتسر و شده نوشته آن روي خطوطي كه هست سرخي دايره
زرد و لباس در سفيد رنگهاي.هست سياهرنگ ديواري يا در
كنيد؟ صحبت باره اين در.شمشيرها و گلها در
تا باشم داشته خنثي و باز فضاي ميخواستم فضا نظر از
در اما.باشد باز مكاني و زماني متعدد تحولات براي ميدان
كه كفينبوديم غافل نمادها و معناها از ما سادگي عين
آن روي و فراگرفته كه است خوني نشانه و است سرخ گفتيد
به و دارند چرخشي و دوار حالت كه شده مشق سياه خطوطي
نيزار ميرساند ، را ابنمقله زندگي و خون و طغيان نوعي
باشد ابنمقله قلمهاي ميتواند كه دايره بر عمود و سياه
رنگها استتيك لحاظ از البته.ميكنند هم سنگيني او بر كه
در سفيد رنگ و (خيانت معناي به) زرد رنگ دادن نشان هم ،
.ميشوند ارائه قابل سرخ و سياه بستر
حد اين تا ميتوانيم مدرن نمايش يك در چطور دكتر آقاي *
باشيم؟ متكي آن به و كنيم استفاده نماد از
بهعنوان شما كه داريم نشانهشناسي در بحث يك ما
كنترل را صحنهتان نشانههاي تمام مجبوريد كارگردان
اين شما اگر ;كلام بازيگر ، حركت موسيقي ، رنگ ، بكنيد ،
بايد شما پس ميشود ، ياغي نشانه باشيد نداشته را كنترل
همه من.شماست بحث چهارچوب در كه بدهيد آن به را معنايي
اين درست كنترل معتقدم.ميرسانم دروني نظم به را چيز
زيباييشناسي بارزههاي از و كارگرداني از جزيي عوامل
.ميشوند نمايش و صحنه
.ميبينيم زياد را خطي ميزانسنهاي ما صحنههايي ، در *
داريم هم وپلا پخش و داريم هم موضعي نور ميزانسن البته
اين ميزانسنهاي معناي و شكل مورد دراست بيشتر خطي اما
.بدهيد توضيح نمايش
ضرورت بنابه نيست ، قضيه اين پشت بزرگي معنادار چيز هيچ
.بياوريد بهوجود تصويري تنوع دائما بايد شما البته.است
خليفهها قتل صحنه اگر.نميكنم تكرار را ميزانسن من
تا ميكنم عوض را بازيگرم حركت بار هر ميشود ، تكرار
.نرسد نظر به تكراري
ته در موضعي نور در ما دسيسهچيني ، صحنههاي در مثلا *
شما نمايش در عينا صحنه اين ميبينيم ، را بازيگر صحنه
چنين براي ميزانسن نوع اين خود آيا ولي. نميشود تكرار
است؟ نشده تبديل كليشه به مفهومي
.داريد بودن مخفي و موضعي نور به نياز بودن دنج براي شما
اتفاق تماشاگر جلوي صحنه اين كه نكرديد عمل برعكس چرا *
بيفتد؟
لابه گويي مخفيتر ، دورتر ، صحنه اين در قدر هرچه شما
مفهوم اين تصويري لحاظ از بگيريد ، قرار حصارها لاي
.ميشود القاء بيشتر
دارد ادامه
|