چين در سرمايهداري رشد موانع
الگوسازي انديشه و امروز انسان
چين در سرمايهداري رشد موانع
اجتماعي اينترنت تاريخ :منبع *
نوري هادي :ترجمه *
اديان جامعهشناسانه بررسي حاضر مقاله موضوع :اشاره *
نگاه از كه مقاله اين.است تائوئيسم و كنفوسيوسيسم ديني ،
ميان پيوندهاي درآمده ، تحرير رشته به دين موضوع به وبر ،
جنبههاي بر آنان وتاثير اجتماعي خاص گروههاي و اديان
ميدهد قرار بررسي مورد را اقتصادي رفتار ويژه به ديگر ،
اساس بر چين در سرمايهداري رشد موانع نهايت ودر
.ميكند بررسي را كنفوسيوسي آموزههاي
انديشه گروه *
پيوريتانيسم و كنفوسيوسيسم مقايسه جدول 1
مذهب درباره (1951/1915)وبر مطالعه به كه نقدهايي از يكي
دادههايش ميكند قول نقل او است ، اين ميكنند وارد چيني
كه گونهاي به بيستم قرن اوايل تا آغازين دورههاي از را
;است كرده اخذ ميگويد سخن يكنواخت جامعه درباره انگار
كه بود دليل اين به كار اين ميگويد (1966)بنديكس رينهلد
صورت جامعه جنبههاي برخي در اندكي نسبتا تغيير واقع در
را جامعه اين توانمنديهاي بود درصدد وبر و بود گرفته
.دهد نشان
.بود چين تاريخ شكلگيري اوليه مراحل به وبر اصلي توجه
به اگرچه شهرها ، كه است اين چيني جامعه ويژگيهاي از يكي
كه همانگونه بودند تجارت و حرفهها و جمعيت مراكز وضوح
ساكنان نبودند ، مستقل سياسي لحاظ به اما بود ، غرب در
پرستش عمل آن در كه خويشاوندي ، روابط بواسطه شهرها
با ارتباط بودند ، وابسته روستا به بود ، مهم بسيار نياكان
-نبود صريح و مستقيم فردي موضوع يك طبيعي فوق پديدههاي
.بود كار اين واسطه خانواده بلكه -بود غرب در كه آنگونه
حكومت ميكند ، رهنمون شرقي استبداد به را ما امر اين
مقابله باسيل و دفاع باز و وسيع مرزهايي از بايد مركزي
شهرها نياز تامين براي منظم آبياري همچنين و ميكرد
.ميساخت فراهم
حضور نيز محلي گروههاي و نبود مطلق مركزي قدرت اما
.كنند مقابله مركزي قدرت با نميتوانستند آنها اما داشتند
كسب خود نياكاني ميراث از را قدرتشان محلي حكمرانان
هم با از مانع امر همين وبر ، گفته مطابق اما ميكردند
با مقابله براي مشتركي منزلتي گروه در آنها بودن
هيات توسعه و قدرت اوليه تمركز نتيجه درميشد امپراتور
.زمين تا بود منصب سر بر بيشتر قدرت كشمكشهاي اجرايي ،
بركنار منصب از راحتي به ميتوانستند منصبان صاحب
هر و (بودند ارثي مقامهايي آنها درغرب كه حالي در)شوند
به خود ، به خود سازمان عقلاني شكلگيري سوي به حركتي
دولتي مذهب در كاهن مهمترين كه -امپراتوري قدرت وسيله
.ميشد جلوگيري -بود نيز
ناحيهاي كارگزاران بر دقيقي بيش و كم كنترل امپراتور
صورت آموزشي لازم شرايط بواسطه آنها انتصاب ;داشت
نسبتا دورهاي براي و نسب و اصل طبق بر نه ميگرفت
هر دربود كارگزار تولد محل از صرفنظر امر اين كوتاه ،
خودش مخارج و مزد كارگزار يك فرايند ، اين از مرحلهاي
دهقاناني روي عظيمي فشار اين و درميآورد را وكارمندانش
ميكرد ، اما وارد ميپرداختند را مالياتها اين عملا كه
.ميشد كمتر و كمتر مرحله هر در شده ، پرداخت پول مقدار
ميان طرفه سه كشمكش براي چشماندازي مجموعهها اين
شبكههاي و منصوبانش مركزي ، حكومت منزلتي گروههاي
و دموكراتيك اصول از آميزهاي با كه بود محلي خويشاوندي
اين بودند ، مبتني مينامند ، ارثي فرهمند آنچهاصول
مراسم براي مبنايي و درگير را خانواده مردان همه شبكهها
.ميكرد فراهم منظم نياكاني
سرمايهداري چرا:ميرسيم وبر محوري مساله به اينجا در
استحكام اجتماعي ساختار لحاظ به.نيافت توسعه چين در
عقلاني قانوني اقتدار توسعه از مانع خويشاوندي شبكه
خانواده تعريف ، مطابقميشد سرمايهداري رشد براي ضروري
لحاظ از نياكان كه جايي ويژه به است ، سنتگرايي حافظ
منصوب مركز توسط كه كارگزاراني همچنين هستند ، مهم مذهبي
و بودند وابستهتر خانوادههايشان حمايت به ميشدند
توسعه وكلا مجزا اي طبقه تشكيل كارگزاران اينكه ، مهمتر
.بود قانون سرچشمه خانوادگي گروه درآن كه دادند مي نيافته
تجاري سرمايهداري از محدودي شكل توسعه باعث شرايط اين
به غيررسمي كمكهاي و كشاورزان بر ماليات باوضع كه ميشد
صنعتي سرمايهداري توسعه موجب اما.ميآمد پديد دولت
نياز مورد شرايط ثبات مستلزم سرمايهداري.نميشد عقلاني
خانواده شبكه سلطه اما.بود عقلاني حسابداري توسعه براي
عنصر چين در اين ، بر علاوهميشد آن از مانع چين در
به محلي ، حكمرانان ميان كشمكشهاي و فئوداليسم در تيول
ازطرف.نشد منجر گرفت ، صورت غرب در كه آنگونه معقول رفاه
افزايش و كشاورزي توليد افزايش دورهبا يك در ديگر ،
آزادي افزايش و كلان شخصي داراييهاي جمعآوري و جمعيت
كه شرايطي همه يعني داشت ، وجود جنبش براي راهي شخصي ،
علت به نيروها اين.باشد سرمايهداري پشتيبان ميتوانست
و شده اداره معقول طور وبه ضمانت رسما حقوقي نظام فقدان
خواهان افراد و كارگزاران قشر خاص خوي و خلق وسيله به
اخلاق بود اين (Weber 19511915)شد مي خنثي ، منصب
مي را زندگيشان آن بواسطه كارگزاران كه كنفوسيوسي
. گذراندند
نوشتن ، رفتار ، درست راههاي ادبيات ، زمينه در چيني كارگزار
اين از ناشي او فرهمندي.مييافت تربيت كردن صحبت بجا و
نشات كنفوسيوسي هماهنگ فرهنگ از امر اين.بود امر
آموزش:است روشنفكران مذهب كنفوسيوسي آئين.ميگيرد
غلبه به منجر و كند طرف بر را انساني خطاهاي ميتواند
جنبههاي به انساني ماهيت ملكوتي و روحاني جنبههاي
همه و [مطلوب] كمال نجيبزاده ، شود ، آرمان اهريمنياش
Work كارمندي برازنده كه بود فردي نجيبزاده بود ، جانبه
زيبايي كلاسيك و معتبر همواره ملاك معناي به of art
ميبخشيد تحقق مريدان نفوس در را ادبي سنت و بود ، رواني
اقتصادي فعاليت به اشتغال انساني چنين براي(ibid131)
از معقولي سطح با ارتباط در كه آنجا تا مگر نبود مناسب
خود خاطر به ثروت تعقيب.زياد نه و كم نه باشد ، مصرف
عدم متضمن زيرا ميشد ، تقبيح [باشد هدف ثروت يعني] ثروت
بر مبتني كنفوسيوسي ، فضيلت:شد خواهد خود درتوسعه توازن
يك كمال كه بود ثروتي از مهمتر خود ، كمال يا شمولي جهان
آرزوي كه است انساني برتر ، انسان لذا.دربرداشت را جانبه
مادي منفعت و سود فكر به آنكه نه دارد را شرايطي چنين
اخلاق با تضاد در مستقيما وضع اين (ibid 191) باشد خويش
.بود زياد مصرف براي ثروت انباشت درباره غربي فئودالي
و اقتصادي فعاليت پشتيبان كنفوسيوسي اخلاق اگر اما
يعني مردميتر و عامي اديان نبود ، عقلاني محاسبه
بودند؟ چگونه بوديسم و تائوئيسم
دو هرداشتند يكساني ريشههاي كنفوسيوسيسم و تائوئيسم
اقتصادي فعاليت راه سر بر مهمي موانع دومي ، خصوصا آيين ،
براي تائوئيسم از ميتوانست كنفوسيوسيسم.بودند چين در
متهم دو هر اگرچه گيرد ، بهره خودش منافع و علايق از دفاع
بيشتر در اما ;هستند زندگي براي تهديدي اينكه به ميشدند
و جهان اين از كنارهگيري به آنها نبود ، اينطور مواقع
خارجي نظم به نسبت آرام اطاعت و رستگاري جستجوي در تعمق
نميتوانستند هيچكدام مسلما اساس براين.ميكردند تاكيد
وبر.كنند فراهم عقلاني سرمايهداري براي بنياني
پيوريتانيسم با كنفوسيوسي آئين مقايسه با را مطالعهاش
رشد مسئول را پيوريتانيسم حاليكه در ميبرد پايان به
تحليل ديديم ، كه همانگونه.ميداند غرب در سرمايهداري
است روشي و اقتصادي سطح با ارتباط در چيني جامعه از او
اقتصادي ، سازمان بنيان مختلف منزلتي گروههاي آن در كه
عناصري.ميدهند شكل را مذهبي اعتقادات و واجرايي سياسي
رشد حامي و مشوق هم كه دارند وجود اقتصادي سازمان در
ناشي اصلي سياسي مانع ;آن رشد مانع هم و سرمايهدارياند
مذهب اما.بوده نياكان پرستش اهميت و خانواده گسترش از
مهم بسيار كه بود گستردهاي مذهبي اخلاق خود چيني
مطالعه به پيوريتانيسم بررسي براي بايد ما لذا و ميباشد
مناسبي جدول (140411966) بنديكس.بپردازيم مقايسه آن
بازشناخته ، مذهب دو آن مقايسه در وبر كه تفاوتهايي از
.(جدول 1 به كنيد نگاه) است كرده ارائه
الگوسازي انديشه و امروز انسان
( پاياني بخش ) باقري مهدي
مقاله آخر بخش گرامي ، خوانندگان از پوزش با :اشاره
از تاخير روز يك با الگوسازي انديشه و امروز انسان
ميگذرد نظرتان
انديشه گروه
نيچه ، نظريه شبيه -تربيتي روانشناسان از يكي "آدلر"
قهرمان بدنبال همواره كه انسان:ميگويد -هگل و شيللر
نياز و عشق خاطر به است ، ميستوده را قهرمان و ميگشته
احساس و مييافته ضعيف را خود چون و قدرت به است اوبوده
با را خويش وحقارت ضعف احساس ناچار است ، ميكرده حقارت
تشفي قدرتند ، شكوه مظهر كه قهرمانان پرستش و ستايش
.است ميداده
به ورزيدن عشق و انديشيدن با انسانها:ميگويد او
آن دائمي ستايش و "انسانها مافوق" يا و "مافوق انسانهاي"
عادت معاني آن به و ميكرده تلطيف را خويش روح شخصيتها
.است ميداده
من چيست؟ تاريخ ميگوئيد من به:ميگويد "كارليل"
همه ميان در زمان ، در ميدانم اما چيست ، تاريخ نميدانم
مرداني ، نبودند ، هيچ خود و بودهاند دست آلت كه انسانهايي
پست و متوسط انسانهاي كه شدهاند پديدار بزرگ انسانهايي
تاريخ بنابراين.واداشتهاند تاريخ ساختن به را تاريخ
متوسطي مردم وسيله به تاريخ قهرمان مخلوق از عبارتاست
زندگي يك جز متوسط مردم اين نبودند قهرمانان اين اگر كه
.نداشتند هيچ يكنواخت حيواني
سوال اكنون غيرمعقول ، و افراطي نظريات برخي از نظر صرف
و تعقل لحاظ از كه امروز انسان واقعا آيا كه است اين ما
رسيده ، نياز عظمت و قدرت اين به تكنيكي علمي بينش لحاظ از
معروفهاي و ها"Represant" چنين به و دارد الگو به
دارد؟ احتياج انسانيت
داراي امروز كه انسان انديشمندان ، از بسياري نظر به
دارد ، افتخار و ترجيح برگذشته نظر هر از و است عظيمي قدرت
و شيطاني وسوسههاي كنترل و هدايت جهت سرمشقي بايد
بتواند آن براساس تا باشد داشته خود شهواني اميال
خير و صلاح سوي به و بسازد ميزيد آن در كه را جامعهاي
.بنمايد ره
پوچ عظمتهاي ظواهر به و باشد چشممان به عقلمان فقط اگر
به فقط و ببيند را تكنيك و صنعت عظمت فقط و باشد خيره
چيز هيچ به كه ميبيند كند توجه آسا غول ساختمانهاي
-بنمايد ره كه راهنما به نه امام ، به نه:نيست نيازمند
خودش فقط انسانيت ، سرمشق به نه و معنويت سرمشق به نه
مينمايد جلوه بزرگ نظرش در كه ناچيزي عظمت و راميبيند
و چهرهها كثيفترين ميان از خودرا الگوي كه جاست آن و
ميكند انتخاب -گذاشت انسان را نامش بتوان اگر -انسانها
شوم و پست غرايز تا ميرود آن دنبال به گوسفندوار و
نميتواند تنها نه انساني چنين.نمايد ارضاء را حيوانيش
و پرورش از بلكه بسازد را خود منفي ، سرمشق آن اساس بر
.ميماند باز خود انساني استعدادهاي و خلاقيتها شكوفايي
نور به جمالش اندكي كه چشمي:تيزبين چشم با اگر اما
ومحاسبه ارزيابي را واقعيتها و ببيند باشد روشن معنويت
بتهاي اين بودن مبتذل و بودن پوشالي به ميتواند كند
.ببرد پي مينمايد زوالناپذير كه دروغين
كه نظري صاحب و نويسنده همان چشم از حتي بخواهيم ما اگر
مورد مسائل ميبيند را واقعيتها و ميكند زندگي غرب در
هر از بيش امروز انسان كه درمييابيم كنيم ارزيابي نظررا
را آن امروز بشر و است بودن انسان الگوي محتاج دورهاي
اين تعجب و است كرده گم دروغين برقهاي و زرق لابلاي در
.ميجويد آنها درون در باز نيز را كردهاش گم كه جاست
پريشاني و رنج اصولا بگويم من اگر" نويسندهاي قول به
سرمشق و معنويت سرمشق و زندگي نداشتن معلول جديد تمدن
است ، انساني معرفهاي نداشتن "امرسون" قول به و انساني
و معنوي خصوصيات تمامي بلكه نكردهام ، مبالغه تنها نه
وسيله بدين اروپا ، پريشانيهاي اروپا ، نالههاي و رنجها
".است شده علمي تحليل و توجيه
كه مييابيم در مذكور ، شواهد و موارد به توجه با
و مسلكها حوزهها ، زمينهها ، تمام در الگوسازي
در هم حكومتي ، نظام در هم است ، ساري و جاري ايدئولوژيها
و فرهنگ عرصه در هم و اعتقادي نظام در هم تربيتي ، نظام
و اساسي روش بااين ناگزير انسان ترتيب ، اين به و هنروادب
فطري طور به و دارد سروكار زندگي در عمومي و همگاني شيوه
.كند تبعيت "الگويي و نمونه يك از كه دارد اين به گرايش"
گستره ودر است اجتنابناپذير ضرورت يك الگو به توسل
آن افراد و جامعه براي الگويي هر و است جاري انسان زندگي
صادر دستور و نيست مدعي الگو كه چرا ;است موثر معمولا
نيست مدعي چون ميدهد ، قرار مخاطب را خويشتن نميكند ،
بيشتر و بهتر عملش و حرف و ميگيرند سرمشق او از ديگران
.ميشود پذيرفته
|