تمدنها گوي و گفت تا غرب جدايي از
گارودي روژه
اشاره
قرائت.دارد وجود تمدنها درباره گوناگوني روايتهاي
موارد اين از يكي آنها نبرد و تمدنها درباره هانتينگتون
آنكه از اعم قرائتها ، و روايتها اين اغلب در اما است ،
شود ، پرداخته آنها گفتوگوي يا تمدنها نبرد موضوع به
وگفتوگو مفاهمه به نياز اكنون كه آنان جدايي به تاكنون
نويسنده گارودي روژه.است نشده پرداخته است آنها ميان
نهايت در كه هدف اين با ;پرداخته مهم اين به فرانسوي
مردم همه براي كه برود پيش گونهاي به تمدنها گفتوگوي
فرضيههاي وي اينرو از.باشد درك و فهم قابل جهان در
طرف اين به پيش سال پنج از كه را بحث به ورود براي مناسب
.ميكند مطرح ، است شده پيشنهاد يونسكو به وي توسط
انديشه گروه
اهميت از كه دارد اهميتي آنچنان تمدنها وگوي گفت مسئله
.ميرود فراتر فرهنگ مشكلهاي حتي و تاريخ مشكلهاي
تا شانزدهم قرن از غرب ، بلامنازع سلطه قرن چهار نتيجه
يعني غربي ، فرهنگ فاوستي الگوي تحميل بيستم ، قرن ميانه
به محكوم موجودي عنوان به بشر از "ساحتي تك" تلقي نوعي
آن خود كه تكنيكي خدمت در يكسره و پوزيتيويستي علمگرايي
جهان سراسر بر است ، فرد قدرت به معطوف اراده خدمت در
ميراند فرمان توسعه از الگويي بر فرهنگ الگوي اين.بوده
آن ذاتي ويژگيهاي از مصرف و توليد بيپايان كمي رشد كه
.است
كه بوده اين از عبارت امروزيش ، عواقب و آثار با استعمار ،
الگوي اين در نيرنگ ، به يا زور به را ، جهان قارههاي همه
.كند ادغام آن ، از حاصل رشد الگوي و فرهنگي
قدر اثبات و طبيعت بر سلطه فاوستي و دكارتي پروازي بلند
:انجاميد زير شرح به معكوس نتايج به بشر قدرتي
مواد مخزن حد رابه طبيعت كه طبيعت با روابط از نوعي -1
مهار به ميدهد ، كاهش صنعتي زبالههاي انبار و اوليه
كردن ويران و آن منابع كردن تمام به بلكه نه طبيعت كردن
.انجاميد بشر زيست محيط
توليدكننده فقط حد به را بشر كه بشر با روابط از نوعي -2
سبب ميدهند ، كاهش مجرد ، شهروند يا كننده ، مصرف و
فردگرايي نوعي ميان دائم طور به غربي جوامع كه شدهاند
نوسان در موريانهها ، كنام در حاكم توتاليتاريسم و جنگل
.باشند
آيندهشناسان از جمعي كه آينده با روابط از نوعي -3
از تكنولوژيكي استنتاج براساس تنها را آن پوزيتيويست
به آن نتايج نارواي دادن تعميم و حال و گذشته اوضاع
تفكر هرگونه كه انجاميده اينجا به كردهاند ، طراحي آينده
ساحت از بشر و شود ، گذاشته كنار بشري خاص مقاصد باب در
به ماورائيت ، به راهي ديگر و گردد محروم بشرياش ويژه
پيدايش گردانيدن ميسر براي گذشتهاش از گسست دائمي امكان
.باشد نداشته بديع ، و تازه حيات از صوري شاعرانه
براي لازم شرايط كه است اين تمدنها گفتوگوي اصلي هدف
فيلسوف ، يا متخصص تن چند براي تنها نه -را يافتن آگاهي
و كند فراهم -جوامع اعماق در مردم تودههاي براي بلكه
آنها مهمترين كه را ، امروزه جهاني مشكلهاي كه سازد روشن
راه از جز غرباند ، انحصاري و درازمدت سلطه محصول
طرح پيافكندن منظور به غيرغربي تمدنهاي با گفتوگو
يكديگر ، با بشر افراد ميان طبيعت ، و بشر ميان تازه روابطي
روابط اين دامان در زيستن و لاهوتي ، امر و بشر ميان
.كرد حل نميتوان
بخشي گرفتهايم ، پيش در اينجا در ما كه كاري بنابراين ،
مدت ميان برنامه طرح" در كه اصولي همان به اعتقاد از است
،(M'Bow)بو ام آقايشدهاند پيشبيني (19771987) "يونسكو
را طلايي قاعده طرح برآن مقدمهاش در يونسكو كل مدير
يك درون در جامعه ، يك درون در":كرده بيان زير شرح به
مطرح رشد شكلهاي كه است كلمه وسيع معناي در فرهنگ
كه كرد كاري بايد كه بود اين وي پيشنهاد و "ميشوند
كشور هر در درونزا خلاقيت برانگيختن براي ويژه راهي"
فرهنگي هويت دادن دست از بهاي به توسعه تا شود گشوده
."نشود تمام
در فرهنگ يك چشمانداز ميتوان كه است شيوه بدين تنها
نه بشر راستين وحدت آن در كه گشود ، را زمين سياره مقياس
نهاده بنا دريافتي براساس بلكه دلخواسته ، اختلاطي برپايه
و همآوايي از بلكه فرهنگي سلطه از نه ديگر كه شود
.ميگيرد مايه فرهنگها هماهنگي
زير مديد مدتهاي كه اقوامي تا است طلايي راه همان اين
در شدن گرفتار از بتوانند سرانجام بودهاند غرب سلطه
خويش فرهنگ با بيگانه برونزاي توسعه نوعي قوانين چنبره
.بپرهيزند استعمار سوي از شده تحميل و
در كشفياتش كه هست هم بشر نوع طلايي راه ضمن در اين و
كه رسيده جايي به اكنون زيستشناسي ، و فيزيك در علوم ،
فراهم كاملا را او خود نسل نابودي براي لازم تكنولوژي
.است كرده
بلكه ، نيست ، غرب با روابط انكار سر بر وجه ، هيچ به سخن ،
خودشان ، جاي روابط اين كه است اين سر بر سخن برعكس ،
خودشان جاي در فقط گيرم كنند ، پيدا را خودشان جاي تمامي
راه در كه شوند تنظيم چنان تكنيك و علم قدرتهاي بويژه و
شيوه بدين تنها.افتند كار به بشري آگاهانه فقط مقاصد
را پيش سال ميليون سه از شده آغاز بشري حماسه كه است
.داد ادامه بشري قالبي در ميتوان
زمين به بازگشت در بود ، نهاده گام ماه بر كه فضانوردي
;درخشان و بود زيبا زمين ماه ، منظره از":نوشت چنين
چشم كه بود باري نخستين اين."صلحطلب و يگانه بود زميني
در مرز ، بدون.مينگريست آن تماميت در زمين به بشري
.افق محدوديت بدون فضايي
را زمين روزي زمان گذر در كه شد خواهيم موفق ما آيا
فلقهاي نخستين از تاريخش؟ وحدت در يعني ببينيم؟ اينگونه
ما اميد تا عشق ، و انديشه درخشندگيهاي نخستين از تمدنها ،
.بشري وحدت به ما طرح و
جرقه نخستين همينكه شد ، ساخته بشر دست به ابزار همينكه
از.گرفت فاصله واقع جهان با بشر برخاست ، آتشزنه سنگ از
خود تاريخ مشغول بشر.شد آغاز وي براي آينده وجود روز آن
خواهد تاريخ سازنده بود ، نخواهد تاريخ تابع ديگر:گرديد
اين بار گرفتن دوش بر استعداد امروزه ما آيا.بود
داشت؟ خواهيم را مسئوليت
درباره سخنراني" با نه سوال اين به كه ميخواهد دلم من
چشماندازي كردن فراهم براي كوششي با بلكه "عمومي تاريخ
اروپامداري رهگذر از كه چشماندازي فرهنگ ، و تاريخ براي
.دهم پاسخ باشد ، نشده انحراف دچار غربمداري و
همه كه هگلي ، الگوي قالب در كه "بيمركز" تاريخ اين
است ، گذشته آن از غربي توسعه كه مسيري براساس را فرهنگها
ميشود رهنمون جايي به را ما نميگنجد ، ميكند ، پيش و پس
كه حقايقي كنيم ، پيدا آگاهي مسلم حقايق برخي به نسبت كه
آمد خلاف قضايايي همچون است لازم كه زمان آن از زيادتر
هر تاريخي بنياد كه حقايقي شدهاند ، گرفته نظر در عادت
.ميدهند تشكيل را تمدنها بعدي گفتوگوي
گشودن براي و بازي به ورود بدو از هم ميخواهد دلم من
ديدگاه از را ، كار به شروع براي مناسب فرضيههاي بحث باب
از اين از پيش سال پنج كه نحوي به تمدنها ، گفتوگوي اصل
.كنم بيان شدهاند پيشنهاد يونسكو به من جانب
[باشد شده شروع معيني نقطه از كه] پونكتوئل تمدن (1
نوزايش معجزه نه دارد ، معنايي يونان معجزه نه:نداريم
گهوارههاي نخستين با تمدن شبكههاي نخستين اروپايي ،
.همزمانند تمدن
يكجانشينان با فلاتها چادرنشينان درگيريهاي حتي (2
.آوردهاند بار به متقابلي مفيد نتايج كشاورزي تمدنهاي
همه براي اوجي نقطه كه ميلاد ، از پيش ششم قرن (3
را عظيم و نخستين گفتوگوي يك شرايط بوده ، بزرگ فرهنگهاي
.است آفريده زمين سياره در موجود تمدنهاي و فرهنگها براي
جداييطلبي نخستين با ميلادي ، پنجم قرن در امكان ، اين (4
تك" بشري طلبي ، جدايي اين در غرب ، ;شده شكسته درهم غرب ،
در كه چيزي هرآن واقعيت نفي ادعاي با كه آفريده "ساحتي
عنصر و طبيعت با را خود رابطه نميگنجيد ، در مفهوم قالب
.رفتهاند دست از ساحتهاي اينها.است گسسته الهي
آن از مانع قرنها ، طول در غرب ، طلبي جدايي نخستين اين (5
چين ، هند ، چون بزرگي دستاوردهاي بتواند وي كه است شده
دست از فرصتهاي اينها.شود پذيرا را اسلام و ايران
.رفتهاند
اطلس اقيانوس تا چين درياي از اسلام گسترش كه هنگامي (6
عربي ابن كه را تمدنها ميان گفتوگويي براي لازم شرايط
آمده پيش غرب طلبي جدايي دومين كرد ، خلق بود آن نخستين
.باشد صليبي جنگهاي همان كه است ،
مغولها ، و تركها پيشرفت و صليبي جنگهاي شكست از پس (7
اروپا.شد بريده زميني راههاي از شرق با اروپا ارتباط
آمدش و رفت براي ديگري ارتباطي راههاي تا برآمد آن درصدد
بدين.بجويد اقيانوس از عبور و آفريقا زدن دور طريق از
.ميشد تبديل اطلسي اقيانوس غرب به مديترانه ، تا غرب ، سان
سرمايهداري همزمان تولد با يعني اروپايي ، نوزايش با (8
به و كشيده دست طلبي جدايي از غرب استعماري ، ماجراجويي و
كار ، آغاز همان از مرحله ، اين.است آورده روي سلطهجويي
و سياهان كشاندن بردگي به و اسارت با بوميان كشي نسل با
.است گرديده مشخص فاوستي غرب فرهنگي يكهگويي
به سلطهاش و غرب طلبيهاي جدايي عصر از ميتوان چگونه (9
برد؟ راه تمدنها گفتوگوي عصر
رودخانههايي رسوبي مصب در تمدنها نخستين موج برآمدن با
و مبادله جريان هوآ ، -هوآنگ و سند نيل ، فرات ، دجله ، چون
از مصر با بينالنهرين منطقه:ميشود آغاز متقابل باروري
-موهنجو و هاراپا تولد حال در هند و "اخضر هلال" طريق
.ميكند ديدار درياها راه از دارو
تنگه طريق از هوآ ، هوآنگ از مردي پيش ، سال هزار هجده
آتش سرزمين به سال ، هزار چند عرض در و آمريكا به برينگ ،
توسط طريق طي با ماياها ، به چين از يعني ، ميرسد
بادهاي مسير اين جزيره به جزيره كه شكنندهاي قايقهاي
.ميگذاشتند سر پشت را دريايي فصلي
گهوارهها نخستين اين با همزمان تمدن شبكههاي نخستين
.هستند
ارتباطي چنان تاريخ همان از كه تمدن ، كوچك چهارجزيره اين
كه داشتند يكديگر با مبادله و گفتوگو لحاظ از
هم همجواب واحد شعر قطعه يك قوافي مانند آنها آفريدههاي
همه ميخواست كه بود پيش در عمومي توفاني آيا بودند ،
بروبد؟ را آنها
عظيم طبيعي فاجعه يك ازميلاد پيش سال 600 تا سال 1000 از
اقوام تا شد سبب سرما و يخچالها آمدن پايينتر:داريم
در حركت به دن ، رودخانه تا آمور شط از فلاتها ، چادرنشين
زمين نعمت پر دره چهار در خود معيشت و حيات به تا بيايند
.دهند ادامه جنوب در
نابود و غرق حركت اين با مصبها تمدنهاي نخستين آيا
شعلههاي در آدمي آفرينش حماسه نخستين آيا شد؟ خواهند
رسيد؟ خواهد آخر به شده حريق طعمه شهرهاي آتش
و انحطاط خطر ميلاد از پيش سال هزار از كه ميبينيم پس ،
آينده توانست خواهند بشر افراد آيا.داشته وجود نابودي
كنند؟ وابداع خلق را
و راندند پس چينيان را هونها:شدند زده پس جنگجو اقوام
تهاجمها ، پياپي امواج گذشت از پس و ايرانيان را آشوريها
چادرنشينان جانوري هنر:شدند بارآور هم مدد به فرهنگها
قرينه به دارد ، يافته صيقل و رقصان صوري كه فلاتها ،
حيات خاك پايبند زراعي تمدنهاي ايستاي هنجارهاي و سازيها
مانند چيني ، هاي"برنز" و ها"ژاد".بخشيد تازهاي
اين بر گواهاني همه ايران ، در( Zygwie) زيگوي گنجينههاي
.هستند فرهنگها بارور و متقابل امداد
به ميلاد ، از پيش ششم قرن در بشريت كه بود اينجا
جهان نقاط همه در.رسيد خود شكوفاييهاي شگفتانگيزترين
را مسائلي و ميكند راست قد عظمتش همه با بشر باره يك
آزمون و كردن تجربه حال در هم هنوز ما كه ميكشد پيش
.هستيم آنها
:شده طنينافكن جهان در صداها اين قرن يك فقط عرض در
;هند در بودا و اوپانيشادها صداي -
;قديم ايران در زرتشت صداي -
;عبرانيان بين در نبي حزقيال و يوشع چون پيامبراني صداي -
;چين در كنفوسيوس و لائوتسه صداي -
;يونان در فيثاغورث و هراكليت صداي -
و پرو در(Chavin) شاون تمدنهاي آمريكا در و -
;مكزيك در(Olmeque)اولمك
برتمدنهاي بعد قرن چند كه آفريقا در (NoK) نوك تمدن و -
;گذاشت خواهد تاثير (Yoroubas)يوروبا و (Ife) ايفه
.ميتابد بشري زندگاني در هنوز تمدنها اين همه روشنايي
هم به روشناييها اين كه رسيد فراخواهد روزي آيا
بپيوندند؟
ششم قرن شدگيهاي روشن و يافتگيها الهام تمامي اساس بر
آتشي چونان كه داشت را توانايي اين جهان ميلاد ، از پيش
واحد پيروزي چونان واحد ، جهاني چونان شود ، شعلهور واحد
.بشريت
هم وجود از كه بود خواهد كار در بسياري جهانهاي:نه ولي
هزار دو مدت به هم آن.تضاد و تقابل در هم با و بيخبرند
پرده پس در آفريقا و اقيانوسهايش ، پشت پس در آمريكا.سال
اروپا ، جزيره شبه و آسيا يكجاي قطعها دو و.بيابانهايش
.روح شكاف:شكافها بزرگترين عظيم ، شكافي شاهد
در بشر ، وجود ميلاد ، از پيش ششم قرن بشريت ، طلايي قرن در
تمامي در جذب هم و بود الهي سيطره زير هم تمدنها ، تمامي
.طبيعت
انتخابي گرفت ، صورت غرب خواهي جدايي نخستين بودكه اينجا
.كرد جدا جهان بقيه از را خود آن با غرب كه قطعي
است بخشي تنها جهان ، از بخش اين اروپاست ، جهان نخست غرب ،
.نشده پيدا بزرگي ديانت آن هرگزدر كه
با و درآورد تملك به را جهان كه بود اين غرب انتخاب
.كند رفتار فاتح همچون طبيعت
غربي ، بشر قدرت به معطوف اراده اثبات اين بيان بارزترين
من ، و دانايي ميگويد كه است اشيل پرومته پنجم ، قرن در
صداي به و آورده ، ارمغان به بشر براي را ابزارها و هنرها
."متنفرم خدايان همه از":كه ميگويد بلند
ميخواهد او:ميشود جدا طبيعت از بدينسان غربي بشر
.باشد آن مالك و سرور بلكه نباشد طبيعت اين جزو ديگر
دارد ادامه
|