مدرنيته و بورژوايي نظم نقد
( آخر بخش ) مدرنيسم پست حاملان
پسامدرنيسم تا مدرنيسم از كتاب :منبع *
مهاجر محبوبه :ترجمه *
واژه ، مدرنيسم پست حاملان مقاله نخست شماره در : اشاره
در اختلافات همه رغم به همچنين ، آن تحول سير و پسامدرن
اشتراك وجوه اصلي محورهاي ، "پسامدرن" واژه برد كار
متفاوت رويكرد و ، واژه اين كارگيري به در انديشمندان
در شد ، پرداخته غرب نوين فكري روش اين به مختلف هاي نحله
هنر ، عرصه در كه اي تازه گرايشهاي نويسنده شماره اين
بورژوايي نظم نقد به دست و كرده ظهور موسيقي و ادبيات
كه نويسندگاني جديد نسل به سپس و كند مي رامعرفي اند زده
شده ادبيات در گرايي مدرن پايان متوجه ميلادي دهه 60 از
.پردازد مي بودند
انديشه گروه
اكيد معناي به اثبات كه است اين قول اين ضمني معني اما
"واقع امر" درباره گزارهاي هر زيرا است ، ناممكن كلمه
كه باشد نظري ديدگاهي به مفروض بايد پيشاپيش (حسي تجربه)
خود بعدي فلسفهكند اثبات ظاهر به است ممكن گزاره آن
آن از حاكي (1953) فلسفي پژوهشهاي كتاب در ويتگنشتاين
قدر همان خود معرفت ، بنيادهاي دريافتن سعي كه بود
علم خود پيشرفت حتي.نظري مابعدالطبيعه كه است بيمعني
آمريكايي و انگليسي فيلسوف همه آن نزد معرفت الگوي كه
اكثر.شد قلمداد ناعقلاني قدري لذا و نامنتظم حدي تا است
خويشاوندي احساس وجه هيچ به آمريكايي و انگليسي فيلسوفان
دهه 1960 تا ولي نميكردند ، فرانسوي پساساختارگرايان با
و مدرن فلسفه رسمي مقاصد نسبت ، همان به و تدريج به
.دادند قرار ترديد مورد را عقلاني پژوهش غايي اميدواريهاي
فلسفي مقاصد تعقيب براي گسترده تلاش ترديدها اين حاصل
من كه چيزي)شود مبادي يا بنيادها به رجوعي بيآنكه بود ،
ايالات در هم و اروپا در هم (.ميخوانم "ناگرايي اصل"
جاي فرهنگ مطالعه واقع در و زبان مطالعه آمريكا ، متحده
منطق ، در را فرهنگ مبدا يا اصل اصطلاح به درباره مطالعه
.گرفت انساني نفس در يا طبيعت در
ادبيات ، هنر ، در تازهاي احوال ، گرايشهاي همين با مقارن
جنبشهايي جانشين جدي طور به موسيقي در خاصه و موسيقي
گرايشها ، اين و ميآمدند شمار به بنيادي بيشتر كه شدند
بيستم ، سده نخست نيمه طي.داشتند قرار فلسفه حوزه از خارج
دست شدند ناميده "گرا مدرن"بعدها كه جديد ادبياتي و هنر
كه سرمايهداري ، جامعه ، در بورژوايي نظم نقد به
موسيقي.زدند داشت ، خود با را مدرنيته باراقتصادي
و سوررئاليسم امپرسيونيسم ، آتونال ، و ناموزون
جريان رمان ، ادبي ، واقعگرايي نقاشي ، در اكسپرسيونيسم
ميرسيد نظر به كه هستند تحولاتي از معدودي فقط ذهن سيال
كه چيزي ميگشايند ، او تجربه ذهني عالم به را آدمي تخيل
مدرن براي خود جنونآميز شتاب در جوامع رسمي فرهنگهاي
طبيعي علمي جهانبيني جذب براي اقتصاد ، و تكنولوژي كردن
از مذهبي اخلاقيات و تصورات به تمسك در سعي حال عين در و
موارد اغلب در گرايشها ، اين.بودند كرده غفلت آن
پديدارشناسي ، ) بيگانه خود از ذهنيت فلسفههاي با همداستان
فرهنگ خرده يك با ،(روانكاوي ماركسيسم ، وجودي فلسفه
در مطلب اين شايد.ميشدند وابسته "مخالف" و "آوانگارد"
مدرنگرا ، معماري زيرا برسد ، نظر به غيرعادي معماري ، خصوص
نيز سرانجام و ميپذيرفت را جديد ساختماني تكنولوژيهاي
اين سبك ولي.شد پيشرفته و صنعتي كشورهاي رسمي معماري
"و بود بيپيرايه و "راستگو" وبن بيخ از كه معماري
آن براي را "است بيشتر كمتر" معروف شعار "دررو ميزوان
رسمي فرهنگ امتناع را آن كه چيزي با مقابله براي ميداد ،
وجود به ميدانست مدرن صنعتي زندگي واقعيت شناختن از
آن از طلب برابري و آرمانگرا اجتماعي نظريات و بود آمده
هنر صور از دسته آن كه اينجاست مطلب طنز).كردند حمايت
اعلام رسمي طور به بودند طلبتر فرصت ظاهرا كه مدرن
تالارهاي صورتگر مدرن ، مجسمهسازان و نقاشان:كردند قبول
(.شدند دولتي موسسات كاخهاي و بزرگ شركتهاي اصلي مقر
معماران و نقاشان نويسندگان ، از جديدي نسل دهه 1960 ، تا
دهه 1950 ، ازبودند برداشته را بامدرنگرايي مخالفت علم
"پايان" متوجه فيدلر لزلي دهه 1960 در و ايروينگهاو
طنز كه ميرسيد نظر به.بودند شده ادبيات در مدرنگرايي
بردن پي براي مدرنگرايان كه جديتي از بيش لطايف و ادبي
خرج به خود از واقعيت جوهر و خودبيگانه از روح به
.باشد درآورده خود تصرف در را زمانه طبع و ذوق ميدهند ،
وحدت عليالظاهر كه بود هنرها در تحولي شاهد دوره اين
به تهديد مواردي ودر محكوم التقاطي نگارش سود به را سبك
روش كه نگارشي ميكرد ، هنر مفهوم نفس بردن بين از
از وناله شكوه جاي به و ميپذيرفت دربست را التقاطي
از نيز دوره اين موسيقي.ميخنديد آن به انسان ، بيگانگي
ناپيوستگي و درهمريختگي و بود بري احساساتي مايههاي
يا پيشتاز فكر (كيج جان آثار مثال براي)راميستود
كار درستترين و جديترين عنوان به هنر آوانگارد ، تصور
آثار آن نمونه معروفترين كه شد منسوخ تدريج به فرهنگي ،
كه قهرمانانهاي ضد اقبال.است پاپ هنر در وارهوف اندي
بين قهرمانانه فرقگذاري كه گرديد موجب شد پاپ فرهنگ به
آوانگارد هنر تجارتي ، هنر و اصيل هنر پست ، و والا هنرهاي
كنار لذتطلب و بازاري و سطحي هنر و حقيقتجو و مدرن
.شود گذاشته
بود معماري در يعني اجتماعي هنر مهمترين در پسامدرنيسم
جاي به و 1970 دهه 1960 دو در را تاثير گستردهترين كه
كوبنده اثر با سال 1961 در تاثير اين مقدمات.گذاشت
امريكا بزرگ شهرهاي مرگ و زندگي" نام به جينجيكوبز
درآن كه را رايج شهري اصلاحات جنبش جيكوبز ".آمد فراهم
تا ميداد رفاهبخش دولت سياستهاي دست به دست مدرنيسم
بسازد ، فقرا براي "مصرف يكبار" و عظيم مسكوني مجتمعهاي
و شهري ضد بيش و كم انگيزههاي او.گرفت انتقاد باد به
قرار انساندوستي مدعي سياستهاي پس در كه را انساني ضد
مكانيسمهاي آنها ، نامرئي شبكههاي كه كرد برملا داشت
عنوان به شهري مناطق بقاي و حفظ براي ديرين اجتماعي
سال 1966 در سپس و ميگيرد كم دست را ماندني اجتماعات
در تضاد و پيچيدگي" نام به خود كتاب در ونتوري رابرت
و پيچيدگي معماري در ارتباط كه داشت تاكيد "معماري
شعار به پاسخ در ونتوري.سادگي نه ميخواهد پساتضاد
دهه در "است كسالتآور كمتر":ميگفت "است بيشتر كمتر"
استفاده با اجتماعي اصلاحات فكر هم و مدرن سبك هم بعد ،
به ذيل به راس از و تكنوكراتيك متحدالشكل ، راهحلهاي از
.دادند دست از را خود مقبوليت مرور
پايان:ميداد روي جامعه بنياد در كه تغييراتي از بگذريم
دوم ، جهاني جنگ از پس اروپايي استعمار بقاياي واپسين
كشورهاي در رسانهاي فرهنگ و همگاني ارتباط وسايل پيشرفت
و غيرغربي كشورهاي اكثر سريع شدن مدرن پيشرفته ، صنعتي
بينالمللي ، بازارهاي وجود اثر بر زمين كره رفتن شور
ملتهاي از بسياري در.قارهاي بين موشكهاي و مخابرات
نظريهپردازان.ديد آسيب سختي به قدرت مشروعيت اروپايي ،
انتقال نشانه تغييرات اين از برخي كه شدند مدعي اجتماعي
آن در اقتصادي زندگي شاخص كه هستند "پساصنعتي" جامعه به
.كالاها تنظيم و توليد نه است اطلاعات تنظيم و توليد
است ، بل دانيل آن از آن تعبير معروفترين كه تز اين مضمون
اجتماعي ، نظم از صوري آن پس اين از كه است قرار اين به
سده اوايل و نوزدهم سده اواخر ويژگي كه فرهنگي و سياسي
حيات تمام پيروزي با صنعتگرايي كه دوراني است ، بيستم
.ندارد دوامي ساخت ، نو از را غربي انسانهاي اكثر
در بيش و كم كه آمد پيش دانشجويان سياسي انفجار سپس و
:رسيد خود شدت منتهاي به در 1968 و داد روي جهان نقاط همه
مقاصد البته كه) چين و پراگ ، پاريس ، آمريكا ، در
طبقات در برضدقدرت شورش ،(داشتند هم گوناگوني
به پسامدرنيسم.بود عميق بسيار دانشجو يا جوان تحصيلكرده
متشنج و آلود تب جو اين در كلمه اكيد بسيار معناي
.شد زاده فرانسوي جوان استادان از برخي جمع در دانشگاهي
در كه دانشگاهي به فرانسه ، دولت به پاريس دانشجويان حمله
و سرمايهداري به بود ، فرانسه دولت شعبههاي از يكي واقع
نقد انداز طنين ظاهرا آسيا شرقي جنوب در آمريكا جنگ به
.بودند قدرت و عقل از پساساختاري
رسيد ، پايان به جنگ شد ، سپري هم حساس لحظه اين اما
كه واقعي زندگي و نشاندند رافرو دانشجويان خشم دانشگاهها
ادامه گذشته همچون بود ژئوپليتيك و قدرت و پول همانا
پساساختار تاثير از 1968 ، پس اندي و سال ده يا دهيافت
تطبيقي ادبيات دانشكدههاي به فرانسه ، از خارج در گرايي
فلسفه به كه بود مانده محدود فلسفه حوزه از حلقههايي و
.ميپرداخت اروپايي
وسيع كاربردي دهه 1970 در تدريج به "پسامدرن" اصطلاح
نامدارترين از يكي بعدها كه حسن ايحاب.كرد پيدا
اجتماعي و فلسفي ادبي ، روندهاي شد ، پسامدرنيسم سخنگويان
جنكز چارلز در 1975كرد جمع اصطلاح اين ذيل در 1971 را
بل دانيل در 1976 ، .برد كار به معماري در را اصطلاح اين
در.كرد حمله فرهنگي پديدهاي عنوان به پسامدرنيسم به
يك عنوان به را پسامدرنيسم كتاب ، سه دهه 1970 ، اواخر
،(1977) جنكز اثر "پسامدرن معماري زبان":كردند علم جنبش
ژان نوشته "دانايي درباره گزارشي:پسامدرن وضعيت"
(1979) "طبيعت آينه و فلسفه" و (1979) ليوتار فرانسوا
پسامدرنيسم بهنفس اگرچه ررتي كتاب.ررتي ريچارد اثر
فلسفه تحولات كه بود اين استدلالش ولي نميپرداخت
ويتگنشتاين از پس تحليلي فلسفه و هايدگر از پس اروپايي
اين به.ميرسند هم به عملي اصلگرايي نوعي بهصورت
شد ، آمريكا در پسامدرنيسم نماينده ررتي كه بود ترتيب
اثر بر نيز حدودي تا پسامدرنيسم عمل اصالت كسوت در منتها
اكثر براي تدريج به دهه 1980 در كه بود ررتي همين نفوذ
ناقدان انحصار در تنها و شد معنادار آمريكايي فيلسوفان
اصطلاح احوال ، همين با همزمان.نماند باقي ادبي و معماري
براي ما ، كنوني دوران براي برچسبي شكل به پسامدرنيسم
عمومي رواجي Fin de cicleيا سده پايان حال و وضع توصيف
.يافت
به دهه 1960 از كه نبود ي"ايسم" تنها پسامدرنيسم البته
سراسر در بارزتر گرايش.كرد علم قد موجود وضع ضد بر بعد
براي را زمان ساعت كه است بوده تمايل اين غربي جامعههاي
به و كشند عقب به مدرن فرهنگ و جامعه مشكلات به پاسخگويي
اين.بازگردند آن دوباره ادغام يا سنتي فرهنگ پيشين صور
به گرايش شيوع در ميتوانيم را "پيشامدرنيسم"
اخلاقي احياي به دعوت دهه 1980 ، در سياست در محافظهكاري
به گرايش سياسي ، نظريه درجمعيببينيم روح به بازگشت و
فردگرايي ،"نوليبراليسم" شكلهاي ديگر و جمعي زندگي
كردهاند جامعه تاروپود تضعيف به متهم را مدرن ليبرال
تعبير با ميخواهند كه هستند هم روشنفكراني حال عين ودر
آن از ليبرال فردگرايي و عقلگرايي مدرن ميراث درباره
خود آن از كه اصطلاحي)"خواهان مدرن" اين.كنند دفاع
فلسفه ديرين جستجوي محدودكردن با معمولا (است نگارنده
جاي به تا كوشيدهاند غايي ، قطعيت به يافتن دست براي
جاني پسامدرن ، آينده به جهش يا پيشامدرن گذشته به رجعت
.دهند مدرن سنت به دوباره
دهه 1970 اوايل از پسامدرنيسم پيدايي در كه ديگري عامل
سقوط باشيم ، داشته آن به خاص عنايتي بجاست و بود موثر
جديد فيلسوفان از وبرخي دهه 60 جديد چپ.است ماركسيسم
فردينان و فرويد آراي خلال از را خود ماركسيسم فرانسه ،
بود ترتيب اين به و تفسيركردند و تعبير دوباره دوسوسور
افتاده لنينيسم ماركسيسم جزمي سنت به لرزه پيشاپيش كه
مجمعالجزاير نخست جلد انتشار آن ، از پيشتر وليبود
بيمثال شرحي كه سولژنيتسين الكساندر اثر در 1973 ، گولاگ
مرام آن از بود ، اتحادجماهيرشوروي در استاليني فجايع از
كساني پس آن از.بود كرده افسونزدايي عميقتر شكلي به
به نميتوانستند وجه هيچ به ديگر داشتند چپ گرايشهاي كه
در.كنند نگاه آزاد جامعهاي عنوان به شوروي اتحادجماهير
شمالي آمريكاي و غربي اروپاي دانشگاههاي استادان بعد دهه
سوسياليسم با نيز قدري و ماركسيسم با همفكري از دست
گرايشهاي سوي به وسيع چرخشي با مصادف تحول اين.كشيدند
.بود دهه 80 در غربي جوامع از بسياري در راستي دست
تناوبي حركت تنهابه و داشت پي در عميقي آثار تغيير ، اين
بيشتر نظارت و آزاد بازار طرفداران بين عمومي افكار آونگ
از فلسفهاي ماركسيسم.نميشد محدود آزاد بازار بر دولت
روشنفكران از عظيمي جماعت براي كه بود داده دست به تاريخ
تحقق و داشت را دنيوي ديانتي حكم غرب (سكولار)غيرديني
همان بود ، ترقي به مدرن جهان عظيم اميدواري قدرتمندانه
.ميخواند "يكتا و يگانه بهشت و" كريستوفرلش كه چيزي
موعود آينده به اميد ستيز ، دين روشنفكران از بسياري براي
انكار" از پس زندگي براي مبرم بسيار اهميتي سوسياليستي ،
جماعت براي اميدواري اين دادن دست از.داشت "مسيحيت
از كه بود دهنده تكان قدر همان روشنفكران اين از عظيمي
مقصودي يا غايت غياب در:سنتي جامعه براي دين دادن دست
وبيمعنا بيمركز ديگر بار جهان كه مينمود چنين تاريخي ،
ماركسيسم ، ناخلف خوانده فرزند اين پسامدرنيسم.است شده
خود بودن يتيم به نسل يك بردن پي جز چيزي معنا اين به
.نيست
پايان به اخير تاريخ در ما مختصر درس ترتيب اين به
كه است جايي به اصرار گرايان ، پسامدرن اصرار ولي ميرسد ،
.است جداگانه سوال دو آن معناي و پسامدرنيسم پيدايي نحوه
به نسبت شناختي بايد نخست پسامدرنيسم ، معناي بررسي براي
داشته ميكند ، اعلام را آن سقوط پسامدرنيسم كه چيزي آن
چيست؟ مدرنيته از ما منظور كه بدانيم بايد.باشيم
|