شاخص چهره " افشار سعدي " با گو و گفت
مريضي ، با ;ايران معاصر حوضي تخت تئاتر
!ميدهم پس را بازي سال تاوان 50
لالهزار تو وقتي يه.نيست لالهزار اون ديگر لالهزار *
رديف لالهزار تو حالا ميديدي ، بوستون لاله ميآمدي
ميبيني نئون و لامپ فروش دست و الكتريكي رديف
فرصت شاملو ، شعر شبهاي فرصت ميدهيم ، دست از را فرصتها
خيابان حاشيه در زدن قدم گلشيري ، بيتابي درلحظات حضور
مقابل زدن قدم...سوتر آن و...رحماني نصرت با نادري
به لالهزار در افشار سعدي شنيدم..لالهزار تئاترهاي
قلبي سفيدي خوشا..سعدي خوشا...خوشا.ميرود صحنه روي
سياهبازي يك ديدن خوشا سياهميشود ، دودمانش دوده با كه
.نصر خان علي سيد تئاتر در ديگر
محمد استاد محمود
خنده بتواني نه كه هنگامي نمايشي ادبيات در ;درآمد پيش
آن به كه ميآيد وجود به حالتي گريه ، بتواني نه و كني
.ميگويند مضحكه سوگ
سوي يك در كه است مضحكهاي سوگ نيز ما كشور تئاتر وضعيت
شده شناخته استاد - افشار سعدي همانند چهرهاي آن
به نزديك سني با قراردارد -سنتي نمايشهاي و سياهبازي
خانهاي در و است نهاش گرو هشتش هنوز كه سال هفتاد
چنين با تا است شده سبب شب نان غم و دارد مسكن اجارهاي
ديگر سوي در.بكشاند صحنه برروي تن ، نحيفي و نزار حال
به حداقل سال چند طي در كه قراردارند تئاتري اهل البته
و رد ، درم_آنپيرم مسكن هزينه برابر اندازه 100
خوبي به نيز را "تملق تئاتر"البته و گرفتهاند دينار
.كردهاند اجرا صحنه برروي
بگويند ، سخن تئاتر توسعه و پيشرفت از بخواهند كساني اگر
را وحدت تالار و شهر تئاتر بر و دور سالن چند است ، بهتر
سري شهرستانها البته و تهران نقاط ديگر به و كرده رها
اقتضاء شغلمان و نيستيم بخيل ما. بكشند سركي و بزنند
براي كردن فراهم معيشت اسباب و تملق جاي به كه ميكند
افشارگوشهاي سعدي با گفتوگو.باشيم منتقد فردا ،
با.ماست سرزمين در نمايش مردمي تئاتر بزرگ حكايت از خرد
.ميخوانيم هم
هنري گروه
در شده ، ويران ظاهر چشم در.رفتيم "نصر تئاتر" به ;درآمد
ايران ، سياهبازيهاي بازيگر مهمترين حضور باطن ، چشم
سالهاست گويي كه ميكشاند خود به را ما چنان افشار سعدي
جملات.بردهايم ياد از را خود تئاتري سرمايه بزرگترين
را لندن و پاريس جشنوارههاي صاحبان و فقيد "پيتربروك"
در استادانمان كه حرفهايي.بردهايم ياد از دربارهاش
."شنيدهايم فقط و زدهاند فقط" زدهاند ، درس كلاسهاي
.چشمها كشيدن فرو از بعد اسفاهاي وا به كردهايم عادت
آنها پزاپوزيسيوني به را آدمها ارزش كردهايم عادت
ارزش.شلوارها و كت اتوي و اجراها برق به و كنيم ميزان
نه ميبينيم ، آنچناني آموزشگاههاي ميزهاي به را آدمها
براي هماره كه است نشسته مردي چهره بر كه غباري و خاك بر
چرا.است كرده سپيدار دل ، و سياهداشته چهره دلها ، سپيدي
؟...چنين چرا ما؟ هستيم چنين چرا بودهايم؟ چنين
شما براي كسي چه را "سعدي" زيباي اسم افشار آقاي *
است؟ كرده انتخاب
!نيست من گردن جرمش -
داريد؟ سال چند *
.نيست من گردن جرمش هم اين.سال شش و شصت -
ميكنيد؟ نمايش كار ساله چند *
.هست سال پنجاه ;كنار به اول سال سه دو -
كرديد؟ كار به شروع بازيگر عنوان به ابتدا از *
.بله -
رفتيد؟ بازيگري سراغ كه شد چه *
بود ، سياهبازي كه ديدم عروسي مجلس يك در كاري -
شد چه نميدانم ;رفتم كار اين دنبال به و شدم علاقهمند
!شدم سياهانتخاب نقش براي كه
بازي آن در كساني چه و بود چه كار آن كه هست يادتان *
نه؟ يا بودند حرفهاي ميكردند؟
"يكتا محمود" آقاي را سياهآن نقش.بودند حرفهاي بله -
البته.هستند بنده پيشكسوت و استاد كه ميكردند بازي
قيد در هنوز هستند ، مسنتر هم يكتا از كه عربزاده آقاي
ديگر خيليهاي.ميآيند حساب به ما همه پيشكسوت و حياتند
.شدند مرحوم كه بودند هم
كارگرداني كسي چه رفتيد ، صحنه روي آن در كه كاري اولين *
ميكرد؟
براي.بودند تعريفي كارها.نبود كارگرداني موقع ، آن -
بالا رده همه آنجا.نبود لالهزار مثل.بود اين ما همه
ما. ديگران و حالت تفكري ، سارنگ ، مرحوم مثلبودند
كار عروسي مجالس در ابتدانداشتيم آنجا به راهي اصلا
انواع كه شهر جنوب تئاترهاي به تلاش با بعد ميكرديم ،
ميدان در "شاهين تئاتر".شديم وارد داشت ، هم مختلفي
.قزوين ميدان در سنتي كارهاي مختص "ايران" تئاتر مولوي ،
انگار.رسيدم لالهزار به تا كردم شروع جاها اين از من
زاويه چار تو را من پيشوني تئاتر ، نوشت پيشوني قلم
.بود نوشته قزوين دروازه
شما اسم نديديم ، زاويه در را شما اسم وقت هيچ ما ولي *
.بود ستون برسر هميشه
حوض آب رو قزوين ميدون وسط ملكههاي تخت ستون اما آره -
.بود
كرديد؟ شروع سالي چه را حرفهايتان كار *
.يا 30 1329-
كدام و كرديد كار بيشتر تهران تئاترهاي از يك كدام در *
كرد؟ خود جذب را شما يك
انقلاب از قبل.كردم كار تئاترها همه در يكبار حداقل -
اين براي پختهاي گروه چون.كردم كار شهر تئاتر در بيشتر
البته.ميشد خوبي استقبال كارمان از داشتيم ، كار
هستند جوان و ميكنند سنتي كارهاي دارند الان كه اينهايي
آنها به را شيوهها بايد قديميها اما دارند ، را مايهاش
همه از و بودم لالهزار اكثرا خودم امابدهند ياد
."نصر تئاتر" بيشتر
دارند ، وجود سياهبازي در كه ثابتي تيپهاي درباره *
دهيد؟ توضيح برايمان
حسين" نام به داشتيم "پوش حاجي" يكي زمان آن در -
-ميكرد بازي "مصري مهدي" مرحوم با اكثرا اين "هولهاي
هيچگاه و بودند جفت هم با خيلي -بيامرزد خدا را دو هر
ميشد ، "شاه" كه بود "مهدويفر اكبر سيد".نميرفتند تك
ديگر دستهاي هم سياهميشد ، هم كه بود "گرجي عزيز"
.ميپوشيدند هم را مختلف دستهاي معمولا.ميپوشيد
هم تخيلي ، ميگفت نمايش هم "شمشاد حسين" مرحوم مثلا
به -داشت تسلط خيلي شاهنامه به ميپوشيد ، مختلف دستهاي
رستم ميكرد ، كار مختلف دستهاي در -سياهبازي شيوه همين
بود ، حاجي "نظري محمود".ديگر چيز هر يا افراسياب ، يا
"مصري مهدي"سياه شاخصهاي اما.ميشد شاه "شاهدي ابراهيم"
و "عربزاده رضا" مثل ديگري كسان و "ماهري ذبيحالله" ،
."شمراني رضوي محمود"
ميكرديد؟ بازي سياهرا هميشه شما *
قباي هيچ وقت ، سياههيچ جز به بله !ميكردم؟ بازي -
.نيفتاد جا قامتم رو ديگري
نداشتيد؟ دوست يعني شب ، يك حتي *
من به نميگرفت ، تحويل هم كسي و برنميآمد من دست از -
بايد شاه ميداشت ، قيافهاي بايد پوش جوان.نميخورد
بايد حاجي نميخورد ، ما به كه ميداشت صدايي و هيبت
بچگي من.نميدانستم من كه ميبود بلد بازاري اصطلاحات
-بود ملي تئاتر كارشان -كردم شروع كه "باربد جامع"در
خانم مرحوم و كورهچيان و عبدي رضا و سارنگ هوشنگخان
.بود هم آقا اكبر !آهان ;بودند آنجا هم آزاد چهره
اكبرآقا؟ *
كار صحنه پشت مشكين ، اكبر ;ميگويم را مشكين اكبر -
كار كارگر عنوان به من بودم ، وردستش هم من ميكرد ،
داشتند نياز "بشقابي كاسه" يك به نمايش يك در.ميكردم
هر كه نبود اينطور وقتها آن.كردند امتحان را من كه
آن برود ، صحنه روي بدهد اجازه خودش به برسد ، راه از كسي
كاسه بودم ديده من چون اما كار ، اين بزرگان كنار در هم
در را او اداي ميكند ، كار و ميزند داد طور چه بشقابي
با كساني هست يادم.رفتم صحنه روي ومن پسنديدند آوردم ،
تومان يك روزي تابعد ميكردند بازي مجاني ماه شش ديپلم ،
صحنه روي راحت جوانها خوبه ، خيلي الان.ميگرفتند
با ديگر هم ما...ميكنند هم كارگرداني تازه ، ميروند ،
را بازي سال پنجاه تاوان مريضي ، با حالا و سياهمانديم
.ميدهيم پس
يكي مساله ، دو درباره.سياهميپرسم نقش درباره *
اجراي هر تفاوتهاي يكي هم ، سياهبا نقشهاي تفاوتهاي
.ديگرش شب اجراي سياهبا
همين مثلا ;داشت وجود وضعيت اين قديم اما كمه ، الان -
بعضي.داشت وجود آنها خلاقيتدر اين ;"ماهري ذبيحالله"
مردم براي كه ميكردند ردوبدل و ميكردند عوض را حرفها
.ميشد پيدا گونه اين سياهي كمتر باشد ، داشته تازگي هم
آنها باشد ، داشته را آمادگياش بايد هم مقابل طرف البته
را كار اين هم ما خود.ميگشتند نو حرف دنبال هم
خدا حالا.نيست من در ديگر اول توان آن البته ميكرديم ،
صحنه روي مريضي با كه نيم و يكسال از بعد ميداند
.ميشود چه ميروم
كار قصه يك با يا داشتيد دست در كامل متن يك اوايل آن *
ميبرديد؟ جلو را نمايش خودتان و ميكرديد
و ميآوردند در بود هم قشنگ كه را قديمي قصههاي اين -
براي باز چون ميشد ، اجرا مختلف عروسيهاي در سال يك تا
از جديدي داستانهاي الان اما.داشت تازگي بعدي آدمهاي
تمرين در بچهها و ميآورند در خودشان از يا مجلات
آن در البتهميكنند درستش و درميآورند را نقشها
گيراييها موقع آن.داشت وجود بيشتري خلاقيت قديم كارهاي
جمله يك:ميخوردند تراش بودند ، تعريفي كارها بود ، بيشتر
مسلم و مفت حرف چون چرا؟.ميداد تكان را مجلس يك سياه
.بود جونش شيره نبود ،
صحنه روي جانشان همه با سياهپوشان ميكنيد فكر شما *
ميرفتند؟
ده فقط ما سياهپوشهاي همه چي براي ميكنيد فكر شما -
پرپر و پژمرده زود قدر آن چرا.داشتند شكفته جلوس سال
.ميگذاشتند مايه جونشون از كه اين واسهشدند
بود؟ چهطور كارها آن از مردم استقبال روزها آن *
در مثلا مردم و بودند شده شناخته آدمها.بود عجيب
مورد سياه يك حضور خاطر به حتي جشنها و عروسيها
را برنامههايشان ماه يك تا -سرشناس سياه يك -علاقهشان
سه يا مصري مرحوم عربزاده ، آقاي مثل.ميانداختند عقب
تئاتر" در هست يادم "فريد محسن" آقاي.ديگر نفر چهار
برايش بود كرده راضي هم را مصري مهدي بار اولين "فردوسي
و هزار داستانهاي ;داشت عجيبي استقبال و جمعيت كند بازي
شرقي كارهاي در سياه اصولا.ميكردند بازي را شب يك
رو مردم يهبند ساعت شش مصري مهدي.دارد خاصي درخشش
مهدي مجلس پاي خنديدن كه بگم هم رو اين البته.ميخندوند
.داشت تاوان مصري ،
بود؟ چه تاوانش *
خرج رو مصري مهدي تيكههاي مجلسيها پا فردا ;هيچي -
اونوقت.ميكردند پست سر پاسبون يا بازار توي حاجي
سال زمان 10 ، 15 آن در كه اين با من.ميشد معلوم تاوانش
.بود نخواهم هم هيچوقت و نبودم آن درحد بودم ، سياه
.نخورده هم آنچناني شكست سياهبازي الحمدلله الان البته
آشنا بچههاي با را "سياه و سلطان" نصيريان آقاي مثلا
كردند ، كار هم من خود با كه كردند ، كار حرفه اين به
آب از خوبي كار كه داشتند هم شناخت و داشتند زياد تمرين
.درآمد
نام به شده برپا جشنوارهاي طرفي از افشار آقاي ببينيد *
كرده رايج بسيار هم را حوضي تخت تئاتر كه "آييني و سنتي"
محك سياه نقش در را خود سرشناس بازيگران از بسياري و است
ديگر صاحبنظران و دانشگاه استادان ديگر طرف از ميزنند ،
بهترين را شما كار عليالخصوص و سنتي سياهبازي كشورها
انگار فرهنگي لحاظ به و تماشاگران لحاظ به اما.ميدانند
.است شده گم وسط اين "سياه سنت و آيين حفظ" هدف اين
را قبليها اداي.درميآورند را سياه اداي بيشتر اينها -
قديمي بازيگران اداي نقشها ، اداي نه البته.ميآورند در
است خوب كارشان كه هستند هم نفر چند البته.را باز سياه
تمرينات ما كه حالي در دارند ، هم آنچناني تمرينات و
و -هست هم حقش و -ميدهد خوبي پول آقا آن.نداريم درستي
مردم البته.ميكند كار او براي توان تمام با بازيگر
.نميآيند خوب لالهزار به تازگيها
.باشد شهر بالاي و گلريز سياهبازيهاي خاطر به شايد *
.كردند قهر لالهزار با جورايي يه مردم آقا ، نه -
چرا؟ *
تو وقتي يه.نيست لالهزار اون ديگر لالهزار چون -
لالهزار تو حالا ميديدي ، بوستون لاله ميآمدي لالهزار
.ميبيني نئون و لامپ فروش دست و الكتريكي رديف رديف
دارد؟ تئاتر به ارتباطي چه موضوع اين *
و باغ و پارك يك وسط را شهر تئاتر چرا بگو من به شما -
كردن؟ درست فواره و استخر
-زديد مثال كه نصيريان آقاي مثل -نميخواهيد شما آيا *
ببريد؟ صحنه روي نمايش سنگلج در
كنم خودكشي صحنه روي نميتوانم من.ندارم را توانش من -
شايد ميشوم وارد راهش از و ميدانم را لمش چون البته
بگو يكي نمياندازم ، تخته شلنگ خودمان قول به ولي بشود ،
استاد مثل يكي اگر مثلا حالا.ميكنم كار بستون يكي و
باشد توانم در و باشد خوبي كار و بزند بالا آستين محمد
.ميكنم كار
.بگوييد مشكلاتتان از ما براي افشار ، آقاي *
در هستم كند من اما ميگوييد ، را واقعيت شما چند هر -
پيش را حرفهايم من.بزنم حرف راحت نميتوانم و زمينه اين
.بپرسيد اون از برويد گذاشتم ، امانت محمد استاد
حسيني روزبه:از گفتوگو
دارد ادامه
|